۰

علل پیدایش فرقه‏ هاى مختلف در بین مسلمانان، چیست‏؟

در پیدایش مذاهب مختلف، عوامل گوناگونى مثل بی‌توجهی عده‌ای نسبت به وصایا و فرمایشات پیامبر( علیه السلام ) در مورد جانشینی حضرت علی( علیه السلام )، راهیابى پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان و اختلاط فرهنگى با آنان، فاصله گرفتن از تعالیم اصیل اسلامى و معارف اهل‌بیت( علیه السلام )، منع نوشتن حدیث نبوى تا ...
کد خبر: ۲۲۲۳۰۴
۰۹:۰۷ - ۱۷ فروردين ۱۳۹۹

شیعه نیوز:
پاسخ اجمالی

در پیدایش مذاهب مختلف، عوامل گوناگونى مثل بی‌توجهی عده‌ای نسبت به وصایا و فرمایشات پیامبر( علیه السلام ) در مورد جانشینی حضرت علی( علیه السلام )، راهیابى پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان و اختلاط فرهنگى با آنان، فاصله گرفتن از تعالیم اصیل اسلامى و معارف اهل‌بیت( علیه السلام )، منع نوشتن حدیث نبوى تا یک قرن، دامن زدن خلفاى اموى به جعل حدیث در مدح برخى صحابه، دامن زدن خلفاى اموى و عباسى به اختلافات مذاهب و مسلمانان با یکدیگر تا از آب گِل آلود ماهى گرفته و به حکومت خود ادامه دهند، جهالت مردم و متأثر شدن آنها از تبلیغات، و ... .

مسلّم است که حداقل برخى از این عوامل برخاسته از قصد و عمد براى تحریف و نابودى اسلام بوده، به خصوص تحریکات و تحریفاتى که از جانب یهود صورت گرفت و احادیث جعلى آنها به "اسرائیلیات" معروف گردید. اما برخى دیگر به خاطر دنیادوستى و یا برخاسته از کینه و حسادت هستند و هر گروه با ترفندهاى سیاسى توانسته برخى مردم را از اهل‌بیت عصمت و طهارت‏( علیه السلام ) -که صراط مستقیم هدایت‌اند - جدا کرده و فرقۀ خاصى تشکیل دهند. که بسیارى از آنها در گذر زمان منقرض گشته و برخى دیگر در قرون معاصر بنیان نهاده شده‏اند. به رغم این تلاش‏ها، با رشادت و تلاش پیگیر ائمۀ اطهار( علیه السلام ) و ارشادات و صبر و استقامت آنها و شیعیان پاک‌باخته ایشان، اسلام ناب محمدى ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و منبع عظیم وحى الاهى حفظ و به نسل‏هاى بعد منتقل گردید.
پاسخ تفصیلی

تا زمانى که پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) در میان مسلمانان حضور داشتند، مسلمانان هر چند در ظاهر، وحدت خویش را حفظ کرده و بر محور ایشان می‌‏چرخیدند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) همان‌گونه که در یوم الدار، حدیث انذار را فرمود و پس از دعوت خویشان، امام على( علیه السلام ) 13 ساله را وصّى و خلیفۀ خویش تعیین و معرفى نموده بود، در هر موقعیت و فرصت مناسب دیگرى نیز بر این امر تأکید و دیگران را به تبعیت از ایشان( علیه السلام ) دعوت می‏نمود. تا این‌که در پایان حجة الوداع در 18 ذى الحجه سال 10ق در غدیر خم رسماً على( علیه السلام ) را امام و سرپرست و ولى مردم معرفى نمود و براى ایشان از مردم بیعت گرفته شد و ولایت او به عنوان متمم و مکمل دین و نعمت الاهى معرفى گردید.[1] هنوز پیکر رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) بر زمین بود که مسلمانان بر سر جانشینی آن‌حضرت دچار اختلاف شدند. پس مردم دو دسته شدند: گروهى که این عده را مخالف سفارشات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) دانسته و آنها را به عنوان جانشین حقیقى پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به رسمیت نشناخته و این کار ایشان را مذمت کردند، به "شیعیان" على بن ابی طالب( علیه السلام )شهرت یافتند. و گروهى دیگر(بنا به عصبیت قومى و قبیله‏اى) ظاهر را نگریسته و گفتند داماد پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) یا پدر زن او، براى ما فرقى ندارند! اکنون که اینان به حکومت رسیده‏اند، رسمیت دارند و اطاعت از آنان لازم و عصیان و طغیان بر آنها حرام است. تا آن‌جا که گفتند: چون حسین( علیه السلام ) بر خلیفه وقت! (یزید امیرالمؤمنین)! شورش کرد، خونش هدر شد! و یزید اشتباه کرد و از اجتهاد اشتباه خودش توبه نمود. از این‌جا بود که به دو گروه شیعه و سنى تقسیم شدند.

پس از درگیرى معاویه و على( علیه السلام )، فرقۀ خوارج رخ نمودند و پس از حکومت بنی‌امیه و بنی‌مروان و درگیرى آنها با بنی‌عباس و بالاخره منقرض شدن آنها و باز شدن باب گفت‌وگو و تعلیم و تعلّم و ترجمۀ کتب یونانى و عبرى به عربى و ورود یهود و نصارى و نفوذ آنها در دربار خلفا و جا افتادن آنها به عنوان عالم و محدث اسلامى! در میان مردم، آرای مختلف به میدان عرضه و تقاضا وارد شد، در حالی‌که فشار حکام جائر، فرصت تبلیغ و نشر صحیح دین را از فرزندان رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) سلب کرد و آنها را به انزوا کشانید و جعل کنندگان احادیث را میدان‌دار کرده بود.

از این‌رو مردم دور افتاده از عصر رسالت و سیراب شدۀ از جرعه‏هاى امویان، رو به تعالیم علماى دربار عباسى آوردند و آنها هم براى دوام حکومت خود، میدان مذاهب و فرقه سازى را باز گذاشتند. اما باز میدان‌دار تبلیغ و تعلیم و وعظ، شاگردانى از ائمه( علیه السلام ) بودند که خود را به دربار خلفا فروخته و به دنبال متاع دنیا، حظّ اخروى را پشت سر افکنده بودند، از این‌رو سال‏هاى فراوانى اصلاً مذهب شیعه جعفرى( علیه السلام ) حتى به عنوان یکى از مذاهب اسلامى هم در کنار سایر مذاهب شناخته نمی‌شد!

پیدایش اختلاف و تحزّب و تفرّق به 72 فرقه، حاصل عمل گروهى است که در سقیفه جمع شده و از سپاه اسامه تخلف کرده و آن همه وصایاى پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در مورد على( علیه السلام ) و جریان غدیر خم و بیعت خود با على( علیه السلام ) را فراموش کرده و امت اسلام را از تعالیم ناب اسلامى تا حدود زیادى محروم کردند.

عده‏اى خود را پیرو سنت رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) دانسته، اما در آغاز خلافت خویش، حدود اسلامى را تعطیل کرده و در برابر نصوص اجتهاد نمودند. برخى اعلام کردند که "دو متعه در زمان رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) حلال بود من آن دو را حرام می‌کنم: متعۀ نساء(ازدواج موقت) و متعۀ حج(حلّ بین عمره تمتع و حج تمتع)".[2] و زمانى نگذشت که "حى على خیر العمل" را از اذان حذف کرده تا مردم به جاى نماز به جهاد با روم و ایران بروند! نماز مستحبى را به جماعت نهادند و بالاخره وضوى نبوى را تغییر دادند تا او هم از این تغییر سنت بی‌بهره نماند! عده‏اى هم به جاى سنت رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) به سنت خلفا گردن نهادند و براى تشخیص علویان و شیعیان، بر وضوى عثمانى اصرار کردند تا نسل على( علیه السلام ) و زهرا(س) و شیعیان آنها را منقرض نمایند. مردم شامات، بعد از فتح شدن شامات توسط مسلمانان، کسى جز امویان را به عنوان سمبل اسلام بر خود ندیدند. معاویه براى آنها خلیفۀ رسول اللَّه( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود که نیت او آن بود که نامى از رسول الله( صلی الله علیه و آله و سلم ) نماند و اسم و رسمى از ذریۀ رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) و على( علیه السلام ) و زهرا(س) در میان نباشد؛ از این‌رو سنت سیئۀ او؛ یعنى لعن و سب على( علیه السلام )! در خطبه‏هاى نماز جمعه و سایر خطبه‏هاى رسمى تا زمان عمر بن عبدالعزیز باقى ماند و تا آخر امامان هدایت در انزوا و حاشیه قرار داده شدند.

تنها در زمان درگیرى بنی‌امیه و بنی‌عباس و تظاهر بنی‌عباس به حمایت از آل على( علیه السلام )بود که میدان تبلیغ و تعلیم و تربیت براى بزرگانى؛ مانند امام باقر و امام صادق( علیه السلام ) تا حدودى باز شد و احادیث نانوشته پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) با زبان ایشان بیان و تبیین و تفسیر گردید و بطون قرآن اظهار شد و گنجینۀ معارف ناب و احکام صریح و بلیغ اسلامى عرضه گردید و به اهتمام علمای شیعه و شاگردانشان به نسل‏هاى بعد منتقل شد. اما پس از استقرار عباسیان فشار بر ائمه ( علیه السلام ) شکل تازه گرفت. ایشان یا در زندان بودند یا در تبعیدگاه و یا در لشکرگاه و مجبور به تقیه! از سوى دیگر، بازار عیاران علم و دانش و وعظ و خطابه رونق گرفت و هر کس عالم اسلام و محدّث و مجتهد معرفى شد و گروهى را پیرامون خود جمع کرد، تا آن‌جا که کثرت آنها، خلفا را نیز به وحشت افکند. بدین جهت مذاهب رسمى را در چهار مذهب شافعى، حنبلى، مالکى و حنفى محدود کردند و دستور داده شد، سایر رسایل جمع و مسکوت شوند!

در میان خلفا و کارگزاران آنها، گروه‏هاى مختلف با انگیزه‏هاى مختلف دیده می‌شوند که به این مسئله دامن زدند:

کسانى که نسبت به على( علیه السلام ) و زهرا(س) کینه و حسادت داشتند و این امر را به شکل‏هاى مختلفى هرچند ضعیف، در زمان رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز نشان می‌دادند که منابع اهل‌سنت و شیعه، آنها را ثبت و ضبط نموده است.
کسانى که اساساً براى کسب مقام و موقعیت و شهرت به اسلام گرویده و منتظر فرصت بودند، و پس از رحلت رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) که على( علیه السلام ) مشغول تجهیز بدن پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود، این فرصت را یافتند.
کسانى که در فتح مکه، از ترس جانشان ایمان آورده و همیشه به فکر تحریف و نابود ساختن اسلام بودند، و امویان از نسل آنهایند.
منافقانى از عرب و یهود که در اندیشۀ تحریف و انحراف دین و شکست مسلمانان بودند.
علماى یهود که به دربار امویان راه یافته و به اسم مبلغ و خطیب و محدث اسلامى شهرت پیدا کرده، وارد میدان شدند.
جاهلان و واعظان و جعل کنندگان احادیث که براى رسیدن به پُست و شهرت و مال بیشتر بر یکدیگر سبقت می‌‏گرفتند.
علما و صاحب‌نظران غیر مسئول و غیر متعهد که قرآن و حدیث را سرمایۀ کسب خود قرار داده و در پى شهرت و مقام، از اهل‌بیت رسالت که اساتید آنها بودند، فاصله گرفتند. بدون هیچ آگاهى از قرآن و سنت نبوى( صلی الله علیه و آله و سلم ) و اطلاع دقیق از پیچیدگی‌‏هاى ادبیات عرب به تفسیر و تبیین دین و قرآن پرداختند و هر گروه، پیرو کسى و رأیى شد.
مردم ساده که از امتحانات و حوادث، طرفى نبستند و غربال شدند و از امامان ( علیه السلام ) فاصله گرفتند، به عقاید ناصحیح مثل زنده بودن زید بن على( علیه السلام ) (که مدت‏ها جسدش بر دار ماند) و یا حیات اسماعیل بن جعفر( علیه السلام ) (که پدرش خود او را دفن نمود) دچار گشتند، و به امامت آنان قایل شدند.
و بالاخره تحریکات استکبار جهانى و صهیونیزم براى تفرق امت اسلامى و اضمحلال آنها با شیوع بابیت، بهاییت، وهابیت، طالبان و... .

از این‌رو، عوامل تفرق امت اسلامى را می‌توان به عوامل درونى و عوامل بیرونى تقسیم نمود. عوامل درونى؛ مانند: کینه و حسادت و بخل نسبت به اهل‌بیت( علیه السلام )[3] از جانب امویان و عباسیان و...، جهالت و سادگى مردم، گرایش به کسب مقام و شهرت و اسم و رسم. و عوامل بیرونى؛ مانند: منع کتابت احادیث و سیره نبوى( صلی الله علیه و آله و سلم ) به مدت صد سال، عدم آشنایى به ادبیات عرب و بروز اختلاف قرائت‏ها و برداشت‏ها از قرآن، ورود احادیث جعلى فراوان به منابع اسلامى، جدایى از اهل‌بیت عصمت و طهارت که عالمان به قرآن و غیب‏اند، اجتهادها و استبداد در رأى‏ها در برابر سنت نبوى( صلی الله علیه و آله و سلم ) توسط خلفا، حمایت خلفا از برخى فرق و مذاهب، به انزوا کشانیدن ائمه ( علیه السلام ) و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنها، میدان‏دار شدن برخى یهود و نصارا براى دین اسلام و اختناق حاکم بر مردم.

بیقین هر کدام از اینها به نحوی در تحریف و تفرق در اسلام و مسلمانان مؤثر بودند و دیگران نیز ناخواسته به آن کشانیده شده و به آن دامن زده‏اند. آنچه مسلّم است از میان راه‏ها و آراى گوناگون جز یک راه مستقیم و حق بیشتر نیست و سایرین به همان اندازه که با این هماهنگ‌اند، از حقیقت بهره‌مندند، اما وقتی با انحراف‏ها و خطاها مخلوط گردند، باطل به حساب می‌‏آیند.

شناخت راه صحیح و حق از طریق قرآن کریم که به اعتقاد فریقین به اعجاز الاهى از هرگونه تحریف مصون مانده است و سنت نبوى( صلی الله علیه و آله و سلم ) صحیح و متواتر بین شیعه و سنى، امکان‌پذیر است، و سنت و سیرۀ امامان معصوم ( علیه السلام ) نیز در همین راستا قرار دارد.[4]

[1]. مائده، 3 و 67.

[2]. ابو الصلاح الحلبی، تقی بن نجم، تقریب المعارف، محقق، مصحح، تبریزیان(الحسون)، فارس، ص 345، قم، الهادی، چاپ اول، 1404ق؛ قطب الدین راوندی، سعید بن عبداللّٰه، فقه القرآن، محقق، مصحح، حسینی‌، سید احمد، ج 2، ص 106، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، 1405ق؛ ر. ک: «دلیل منع نکاح متعه توسط خلیفه دوم»، سؤال 64856.

[3]. فتح، 15؛ نساء، 49 - 63.

[4]. منابع و مآخذ: طباطبائى، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 364 – 365، قم، دفتر انتشارات اسلامی؛ قمى مشهدى، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنز الدقائق، ج 3، ص 417؛ ج 4، ص 117، تهران، مؤسسه طبع و نشر وزارت ارشاد، چاپ اول، 1411ق؛ جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر تسنیم، ج 1، ص 98- 99، قم، اسراء، چاپ اول، 1378ش؛ جوادى آملى، عبداللَّه، قرآن در قرآن، ص 315- 350، قم، اسراء، چاپ دوم، 1378ش؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، ص 150 – 239، قم، مرکز مطالعات و پژوهش‏هاى فرهنگى حوزه، چاپ اول، 1379ش؛ شهرستانى، سید على، وضوى پیامبر، مشهد، عروج اندیشه، چاپ اول، 1377ش؛ اصغرى، سید محمد، قیاس و...، تهران، کیهان، چاپ دوم، 1370ش؛ تیجانى، محمد، اهل‌سنت واقعى، ج 1 و 2، قم، بنیاد معارف اسلامى، چاپ سوم، 1374ش؛ نقوى، سید محمد تقى، شرح و تفسیر خطبه غدیر، تهران، مرکز تحقیقاتى فرهنگى جلیل، چاپ اول، 1374ش.

 

 

 

 

 

 

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: