۰
20 سال پس از سربرنیتسا:

جهان چشم خود را بر فاجعه روهینگیا بسته است

«یاسمین قریشی» (از نمایندگان پارلمان بریتانیا) در یادداشتی که وبسایت «نیو استیتسمن» منتشر کرده است به مقایسه وضعیت مسلمانان در بوسنی و میانمار و ریشه های خشونت قومی پرداخته است.
کد خبر: ۹۴۴۲۸
۰۹:۰۶ - ۲۵ تير ۱۳۹۴
به گزارش «شیعه نیوز»، در بخشی از این یادداشت آمده است:
 

روز 11 ژوئیه 1995، اروپا بار دیگر با جنایاتی روبرو شد که به خود وعده داده بود «دیگر هیچگاه» در خاکش رخ نخواهد داد. در شهر بوسنیایی «سربرنیتسا» در قلب اروپا، هشت هزار مرد پیر و جوان مسلمان بوسنیایی طبق برنامه‌ ی قبلی قتل عام شدند. زمانی که این حادثه رخ داد، تنها پنج دهه از هلوکاست گذشته بود.

این هفته، 20 سال پس از واقعه «سربرنیتسا»، دنیا یاد قربانیان آن جنایت را تجدید می کند. اما همان هنگامی که ما به یادبود آن قربانیان مشغول هستیم، پاکسازی نژادی باز هم رخ می دهد. یکبار دیگر، این جنایت گریبانگیر مسلمانان کشوری است که نسل ها موطنشان بوده است. یکبار دیگر،‌ این هویت مذهبی ستمدیدگان است که ظلم به آنها را توجیه می کند. و یکبار دیگر،‌ جهانیان برای مقابله با این ظلم یا مقابله با نفرت گسترده ای که زمینه ساز آن ظلم است، کار چندانی نمی کنند.

سخن از قوم «روهینگیا» در میانمار است، «آزاردیده ترین اقلیت در جهان»، که رنج امروزشان شباهتی دردناک با رنج 20 سال پیش مسلمانان بوسنیایی دارد.

ملاحظات زورمدارانه و مصلحت سنجی های سیاسی و اقتصادی، باعث شده است واکنشی از سوی جامعه بین الملل به بحران «روهینگیا» مشاهده نشود، همانطور که در بوسنی چنین شد.

پس از اصلاحات لیبرالی اخیری که در اقتصاد میانمار صورت گرفت، گویا اتخاذ اقدام قاطع علیه این کشور که یکی از سریع ترین نرخ ها در رشد اقتصادی را حائز است، با اولویت های داخلی بسیاری از اعضای جامعه ی بین الملل جور در نمی آید.

به همین نحو، 20 سال پیش هم، نگرانی کشورهای عضو ناتو از اینکه اقدام علیه تجاوزگری صربها ممکن است بر اولویت های سیاسی داخلی این کشورها تاثیر نامطلوب بگذارد، آنها را از اقدام در این رابطه باز داشت، حتی با وجود اینکه صدها هزار نفر جان باختند.

امروز که وضعیت «روهینگیا» به قول «دزموند توتو» «چیزی کم از نسل کشی ندارد»، جامعه ی بین الملل باید از این گذشته ی نزدیک درس عبرت بگیرد. جامعه بین الملل بایستی جهت پیشگیری از نسل کشی در اولویت های خود تجدیدنظر کند، حتی اگر این امر مسلتزم سازشی جزئی در «اولویت های سیاسی داخلی» یک دولت باشد.

اما فاجعه «سربرنیتسا» سوال بنیادین دیگری را هم پیش می کشد، سوالی که تاثیر آن را در هر نوع واکنش بلند مدت به معضل آزار جمعی باید جست. با ریشه های نفرتی که زمینه ساز بحران ها و جنایاتی همچون «روهینگیا» و «سربرنیتسا» است چه کنیم؟

اصلا چه چیزی باعث ایجاد شکاف های عمیقی می شود که جوامع را به جان هم می اندازد، و نوعی جهان بینی را می پرورد که بر مبنای آن حذف «دیگری» مترادف با نجات خود پنداشته می شود؟

از قضا، هرجا که ظلم و ستمی در مقیاس بزرگ رخ داده است، نفرت پراکنی یکی از علل آن بوده است. در غیاب پیام های نفرت انگیزی که انسانیت «دیگری» را نفی می کند و به خودآگاه جمعی توده ها رسوخ می کند، نمی توان آزار دسته جمعی و (در موارد حاد) حذف کامل یک «گروه خارجی» را عادی جلوه داد.

صربها، قبل از آنکه بوسنیایی ها را روانه ی بازداشتگاه های جمعی کنند، آنها را علیرغم فرهنگ شدیدا سکولارشان به عنوان «ترک» معرفی کردند، یعنی بیگانگانی که به دنبال تحمیل یک حکومت توسعه طلب مسلمان بر صربها بودند. در سال 2010، «دادگاه بین المللی کیفری» که برای رسیدگی به حوادث یوگوسلاوی سابق تشکیل شده بود، بر نقش پروپاگاندای رسانه ای در نسل کشی «سربرنیتسا» صحه گذاشت.

سخنان نفرت برانگیز مشابهی که امروز بر علیه قوم «روهینگیا» رواج دارد آنها را با برچسب «بنگالی» معرفی می کند؛ یعنی بیگانگانی که می خواهند سلطه ی مسلمانان را بر میانمار تحمیل کنند. مثل بوسنیایی ها، این برچسب زنی های افراط گرایانه و عوام پسندانه منجر به انکار انسانیت قوم «روهینگیا» می شود، و گاه حتی آنها را با «سگ های دیوانه»ای مقایسه می کند که بحث و جدل با آنها ناممکن است.

چنین انگاره هایی از آن جهت حائز اهمیت است که زمینه ی مساعد را برای قوانین جنجالی، همچون قانون کنترل جمعیت میانمار یا تصمیم برای خلع شهروندی قوم «روهینگیا»، فراهم می کند.

اما ابتلای به این نفرت پراکنی ها، جایی همین نزدیکی ها هم دامنگیر ماست. رواج سریع جرایم ناشی از یهودستیزی و اسلام ستیزی طی یک سال گذشته، تا حدی نتیجه ی داستان سرایی های رایج در شبکه های اجتماعی و ادبیات پوپولیستی راست گرایان است که نسبت به غلبه ی جمعیتی [یهودیان یا مسلمانان] بر اروپاییان هشدار می دهند، که به گمان آنها خطری عینی برای شیوه ی زندگی و تمدن ماست. واقعیت آن است که، چنین سخنانی در جای جای مانیفست هزار صفحه ای «آندرس بریویک» به چشم می خورد که توجیه گر حمله ی جنایت آمیز او در نروژ در سال 2012 شده بود.

جهان اطراف ما هم به رواج نفرت فرقه ای و مذهبی دچار است، نفرتی که به خشونت علیه ایزدی ها در عراق و جدال خونین بین سنی و شیعه در خاورمیانه دامن می زند.

این معضل، معضلی جهانی است و راه حلی جهانی هم می طلبد. جهان بایستی قدمی فراتر بگذارد و واکنشی مقتضی نسبت به اینگونه روایت های نفرت برانگیز و قدرتمند صورت دهد، چرا که این روایت ها بر بسیاری از افراد در اقصی نقاط جهان تاثیرگذار است، همانطور که در بوسنی تاثیر گذاشت و همانطور که هم اکنون در میانمار تاثیر می گذارد.

وقتی پاکسازی نژادی درست جلوی چشمانمان رخ می دهد، گروه های مردمی باید افکار عمومی را بسیج کنند تا با فشار به جامعه بین الملل، زمینه ی اقدامی قاطع تر برای جلوگیری از احتمال تکرار «سربرنیتسا» را فراهم آورد.

به علاوه، باید بر مبارزه برای اقناع افکار و احساسات هم متمرکز شویم، که بدون آن نمی توان پیروزی بر تعصب ها، کلیشه ها، و تبعیض هایی که زمینه ساز خشونت است متصور شد. حالا که قوم «روهینگیا» به سرنوشت بوسنیایی های دیروز دچار شده است، مقابله با نفرت پراکنان مشخص می کند تا چه میزان اقوام دیگر را می توان از دچار شدن به وضعیت امروز «روهینگیا» نجات داد.


انتهای پیام/654
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: