۷

در حديث ثقلين، «عترتى» صحيح است يا «سنتى»

کد خبر: ۴۳۴۶۷
۱۲:۵۲ - ۱۸ مهر ۱۳۹۱

SHIA-NEWS.COM  شیعه نیوز:


به گزارش «شیعه نیوز»به نقل از شفقنا، مى گويند: در حديث ثقلين كلمه «عترتى» وجود ندارد، بلكه علماى شيعه آن را اضافه كرده اند. حديث چنين است: «إنّى تارك فيكم الثقلين كتاب الله وسنّتی" ، این پرسشی است که آیت الله سبحانی به آن پاسخ داده اند. متن پاسخ به نقل از پایگاه ایشان به این شرح است: .


پاسخ


آنچه ايشان مى گويد درست بر خلاف روايات صحيح است. زيرا جمله «كتاب الله وعترتى»  با اسناد صحيح در كتب اهل سنت نقل شده است، در حالى كه جمله«كتاب الله وسنّتى» با سند صحيح نقل نشده است. اينك بيان اين مطلب:

مسلم در صحيح خود(دومين كتاب اهل سنت از نظر اعتبار)، از زيد بن ارقم چنين مى كند:

روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در كنار آبى به نام «خُمّ» كه ميان مكه و مدينه قرار دارد ايستاد و پس از ستايش خدا و نصيحت مردم چنين فرمود:

«اى مردم! من بشرم. نزديك است مأمور خدايم به سراغ من بيايد و نداى او را لبيك بگويم و من در ميان شما دو چيز گرانبها مى گذارم; نخستين آنها كتاب خداست كه در آن هدايت ونور است. كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ بزنيد.

دومى: «أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فى أهل بَيْتى! أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فى أهْل بَيْتى! أُذَكِّرُكُمْ اللهَ فى أهْل بَيْتى»: «اهل بيت من، خدا را به ياد داشته باشيد درباره آنان»(اين جمله را سه بار تكرار فرمود).

2. دارمى در سنن خود همين حديث را به همين لفظ با سند صحيح نقل كرده است كه از تكرار آن خوددارى مى كنيم. [151]

3. ترمذى در سنن خود چنين آورده است:

«رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: مردم! در ميان شما دو چيز مى گذارم. مادامى كه به آن دو چنگ بزنيد گمراه نمى شويد. يكى از ديگرى بزرگ تر است. اين دو عبارتند از كتاب خدا ـ ريسمانى كه از آسمان به زمين كشيده شده ـ و خاندان و اهل بيت من . و اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. بنگريد چگونه پس از من با آن دو رفتار مى كنيد». [152]

ما به همين سه سند از معتبرترين كتاب هاى اهل سنت بسنده مى كنيم; زيرا نقل ديگر روايات از «سنن» و «صحاحِ» آنان به طول مى انجامد و اگر روايات شيعه را بر آنچه اهل سنت نقل كرده اند بيفزاييم اين متن، به صورت فوق تواتر درمى آيد. اكنون ببينيم سند تعبير دوم چگونه است؟

«سنّتى» در احاديث اهل سنّت

رواياتى كه به جاى «أهلَ بيتى» لفظ «سُنّتى» را آورده اند ـ همگى ـ از نظر سند، ضعيف و بى اعتبارند:

1. حاكم در «مستدرك» با سند زير چنين نقل مى كند:

ابن ابى اويس از پدرش اويس، از ثور بن زيد ديلى از عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من در ميان شما دو چيز مى گذارم. اگر به آن چنگ بزنيد گمراه نمى شويد: كتاب خداو سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) ». [153]

بررسى سند

در سند، «ابن ابى اويس» و پدر او آمده و هر دو ضعيف اند. به سخن مؤلف «تهذيب الكمال» كه از رجاليّون نامى اهل سنت است گوش دهيم:

او از يحيى بن معين نقل مى كند: «ابواويس و فرزندش ضعيف اند و آنان حديث را سرقت مى كردند و راست و دروغ را به هم مى آميختند و دورغ مى گفتند. اعتبارى به گفتار آنان نيست». آن گاه از نسائى نقل مى كند: «آن دو ضعيف اند. قابل اعتماد نيستند». [154]

ابن حجر در مقدمه «فتح البارى» مى نويسد: «با حديث ابن ابى اويس(پسر) نمى توان احتجاج نمود». [155] و امّا پدر ـ يعنى ابواويس ـ ابوحاتم رازى درباره او مى گويد:«با حديث او نمى توان احتجاج نمود». [156]

شگفت اينجاست كه حاكم در مستدرك خود اين حديث را نقل كرده; ولى به تصحيح آن نپرداخته; در حالى كه او در غالب موارد به تصحيح سند مى پردازد. زيرا كتاب خودش را متمم«صحيح بخارى» و «صحيح مسلم» مى داند.

2. حاكم در مستدرك، متن «كتاب الله وسنّتى» را با سند ديگرى نيز نقل كرده است و مى گويد:«صالح بن موسى الطلحى از عبدالعزيز بن رفيع از ابى صالح از ابى هريره به طور مرفوع نقل كرده است كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «كتاب الله وسنّتى».

ولى اين سند نيز به سان سند نخست كاملاً ضعيف و مردود است:

بررسى سند

1. صالح بن موسى الطلحى مورد طعن است. ابوحاتم رازى مى گويد: او «ضعيف الحديث» و «منكر الحديث» است و منكرات را به انسان هاى عادل و وارسته نسبت مى دهد. حديث او ارزش نوشتن ندارد. احاديث او را بايد كنار نهاد و نمى توان تأييد كرد. [157]

2. ابن حبّان مى گويد: صالح بن موسى الطلحى، احاديثى از انسان هاى وارسته نقل مى كند كه شبيه روايات آنها نيست. او اين كار را انجام مى دهد تا مردم، روايات او را بپذيرند و لذا نمى توان با آنها احتجاج كرد. حديث او قابل نقل نيست. [158]

عجيب اينجاست كه ذهبى، همين حديث را با لفظ «سنّتى»، در شرح حال صالح بن موسى آورده و مى گويد اين حديث يكى از احاديث غير قابل تأييد اوست. [159]

3. مالك در «موطّأ» [160]: بدون سند، اين حديث را نقل كرده است.

4. ابن عبدالبر در «تمهيد»، براى اين حديث، سند چهارمى دارد و آن را با سندى از كثير بن عبدالله بن عمرو بن عوف، از پدرش از جدّش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)نقل مى كند. [161]

بررسى سند

ما درباره ديگر راويان سند اين حديث گفتگو نمى كنيم. تنها همين كثير بن عبدالله براى ضعف اين حديث كافى است. امام شافعى مى گويد: «او يكى از دروغ گوهاى بزرگ است». [162]ابوداود مى گويد: «او يكى از دروغ گويان مشهور است». [163] ابن حبّان مى گويد: وى از پدرش و از جدش نسخه حديثى دارد كه قابل اعتماد نيست; و جز براى تعجب نمى توان آن را نقل كرد. [164]

اين داورى كوتاه و فشرده درباره اين حديث است و شايسته است مسلمانان، پيوسته به حديث صحيح عمل كنند نه حديثى كه راويان آن، ناقلان منكرات و كذّابان دوران بوده اند.

[151] . سنن دارمى، ج2، ص 432ـ 431، با سند صحيح. 
[152] . سنن ترمذى: ج5، ص 663، شماره 3788. متن عربى آن چنين است: « كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتى أهل بيتى » . 
[153] . مستدرك حاكم، ج1، ص 93. متن چنين است: « كتاب الله وسنة نبيّه » . 
[154] . تهذيب الكمال، ج3، ص 127. 
[155] . فتح البارى، بخش مقدمه، ص 391، (دارالمعرفة). 
[156] . الجرح والتعديل، ج5، ص 92. 
[157] . تهذيب الكمال، ج13، ص 96. 
[158] . تهذيب التهذيب، ج4، ص 355. 
[159] . ميزان الاعتدال، ج2، ص 302. 
[160] . موطّأ، ص 899، حديث شماره 3. 
[161] . تمهيد، ج24، ص 331. 
[162] . تهذيب التهذيب، ج8، ص 377، چاپ دارالفكر، تهذيب الكمال، ج24، ص 138. 
[163] . تهذيب الكمال، ج24، ص 138. 
[164] . المجروحين، ج2، ص 221.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۱
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۷
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۰۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۸
اگر عترت نبوده ؟ كه ديگر عمر مانع اوردن قلم و دوات نميشد و نسبت هذيان كه كفر است به پيامبر خدا (ص) نميداد ! ( چونكه ميدانست در مورد چه چيز ميخواهند بنويسند كه اگر انجام ميشد بهانه غصب خلافت نداشت و امروز هم پيروانش سنت را جايگزين عترت نميكردند هر چند هم كه سنت توسط عترت براى مردم شرح و بسط و بازگو شد ) 
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۵:۳۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۸
حالا بر فرض هم سنت ٠ چرا به همان هم عمل نكرديد ؟ به چه حقى سنت پيامبر را زير پا گذاشتيد ؟ چرا عمر بدعت گذاشت در حج نسا و متعه و نماز تراويح و غيره كه خلاف سنت پيامبر است كه با توجه به ايه قران پيامبر از خود حرفى نميزند و تمام از وحى است و با اين حساب نه به قران و نه سنت پيامبر خدا (ص) عمل كرديد !!؟ ( اين موارد در كتاب صحيح بخارى ج٧ ص٩٩ و ج٢ ص٢٥٢ و صحيح مسلم ج٢ص١٠٢٣ و صحيح بخارى ج٥ص١٥٨ و ثعلبى در تفسير كبيرش و ٠٠٠ و٠٠٠ و٠٠٠!؟ )
معلم
Iran, Islamic Republic of
۰۰:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۹
پس حرف خدا را چه میکنند که در قران به پیامبرش فرمود بگواجر رسالت از شما نمیخواهم بجز دوستی خانواده ام
محب الحسین
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
مسلماً نمی تواند سنت باشد - چون قرآن کریم و سنت هر دو نیاز به مفسر دارند ومفسر کسی نیست جز اهل بیت سلام الله علیهم یا شاگردان واقعی مکتب اهل بیت - در ضمن علاوه بر کتب شیعه در کتابهای معتبر اهل سنت دروغگو بودن ابو هریره به اثبات رسیده است - من به برادران وخواهران سنی مذهب توصیه می نمایم کتاب شبهای پیشاور مرحوم سلطان الواعظین و ((آنگاه هدایت شدم)) سیدمحمد تیجانی را مطالعه بفرمایند
ناصر
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
چه عترت و چه سنت ،‌هر دو ادامه همان قرآن هستند . دستورات قرآن نيز كاملامشخصند : اقامه نماز ،‌حج ، روزه، اخلاق نيكو ،‌دشمني و جنگ با يهود و نصارا و ... ديگه دستوري مشخص بر اطاعت از فلان امام يا خليفه وجود ندارد . اگر هم سنت نبوي گفته باشد از فلان امام پيروي كنيد ،‌صرفا براي مردمان آن زمان بوده در مسايل ديني و دنيوي . زمان حال را ما چه كنيم ؟
عمران
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۴
همان طور كه استاد فرمودند؛ حديث ثقلين با لفظ "عترتي اهل بيتي" از لحاظ سند و اعتبار فوق متواتر است.
خدشه واردن كردن به اين روايت و بحث بي جا نسبت به آن تنها و تنها نشان دهنده ي بي منطقي و بي سوادي و همچنين غرض ورزي است.
روايتي كه در آن صريحاً عبارت "عترتي" وجود دارد و رسول خدا آن را با عبارت "اهل بيتي" هم تأكيد نموده اند، در بسياري از مهمترين منابع و مصادر روايي و تفسيري پيروان سقيفه وجود دارد به گونه اي كه به هيچ يك از فرق چهارگانه ي اهل تسنن اجازه ي رد و نقض آن را نميدهد.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
اقا ناصر o يك سوال با توجه به همان قران اگر اينطور كه شما ميگوييد هست چرا خداوند ابليس را كه نزديك به ده هزار سال خدا را عبادت كرده بود! را به خاطر عدم پذيرش خليفه خود از درگاهش راند و ملعون و جهنمى شد ؟ در حالى كه به خدا و قيامت و روز جزا و عدم راهيابى به وجود پيامبران ( عباد صالحين ) هم اعتقاد داشت و تنها عدل خدا و خليفه خدا را قبول نداشت ؟؟ در حالى كه ظاهرا او قبل از خلقت بدن حضرت ادم (ع) خلق شده بود ؟ و ديگر اينكه قران براى تمام خلق تا روز قيامت است و ايه قران ميفرمايد كه اطاعت كنيد خدا و رسول او و صاحبان امر او ( كه وصى و جانشينان بلافصل پيامبر خدا (ص) هستند ) ؟