۰

از اسلام ناب تا اسلام آمريکايي

آمريکا براي مقابله با اسلام‌گرايي شديد و بروز اسلام سياسي در خاورميانه و کشورهاي عربي دو کار انجام داد: 1. تقويت حکومت ها در برابر جريانات اسلامي داخلي 2. اختلاف افکني بين مسلمانان شيعه و سني با استفاده از وهابيت سلفي در عرصه کشورهاي اسلامي
کد خبر: ۴۲۸
۰۰:۰۰ - ۱۱ تير ۱۳۸۶

«شیعه نیوز»: آمريکا براي مقابله با اسلام‌گرايي شديد و بروز اسلام سياسي در خاورميانه و کشورهاي عربي دو کار انجام داد:
1. تقويت حکومت ها در برابر جريانات اسلامي داخلي 2. اختلاف افکني بين مسلمانان شيعه و سني با استفاده از وهابيت سلفي در عرصه کشورهاي اسلامي.

گرچه تاريخچه اختلافات شيعه و سني ريشه در جانشيني بعد از پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) دارد و بعد از آن توسط حکومت‌هاي اموي و عباسي (‌براي اينکه بتوانند در حکومت باقي بمانند) دامن زده مي‌شد، اما اين روند اختلافي بيشر درون ديني بود و از طرف خود مسلمان‌ها مطرح بود تا از طريق بيگانگان به آن دامن زده شود.

اين روند اختلافي را مابين دو حکومت عثماني و صفوي نيز شاهد هستيم که البته به نوعي براي مشروعيت بخشي هر يک از حکومت‌ها در بين مردمان مسلمان خود به اين اختلافات و اصرار بر آنها تأکيد مي‌کردند که حتي درباره جنگ چالداران علل مذهبي را عامل وقوع آن مي‌دانند. ‌بعلاوه بدست آوردن حکومت کل جهان اسلام و خلافت آن عاملي بود که باعث شود از هر دو طرف به اختلافات دامن زده شود، اما باز هم اين اختلافات درون ديني و دوران مذهبي تلقي مي‌شد و سياستي نبود که به طور مستقيم از طرف استعمارگران آن دوران دنبال شود و يا اينکه حداقل سندي از اين مقوله به دست نيامده است.

‌بعد از فروپاشي عثماني و نيز حکومت صفوي و بعد از آن سلسله قاجار ما شاهد شکل گيري نوع جديد حکومت نه بر مبناي دين و مذهب، بلکه بر مبناي ناسيوناليسم در بين کشورهاي تجزيه شده و مستقل عثماني و ايران هستيم که در آن مذهب و دين هيچ نقشي در حکومت و سياست ندارد. لذا اختلافات و مشکلاتي که در جهان اسلام به وقوع مي‌پيوندد ريشه در ناسيوناليسم داشته و ديگر رنگ و بوي مذهب و دين به خود نمي‌گيرد ، چه مشکلات داخلي و چه خارجي (آنچه که در مناسبات روابط بين کشورهاي مسلمان شکل مي‌گيرد) با نگاه ناسيوناليستي دنبال ميشود و حکومتگران و سياسيون نيز با ديدگاه ناسيوناليستي به حل مشکلات آنها نگاه مي‌کنند لذا ما ديگر شاهد اختلافات سياسي مذهبي در بين حکومت‌هاي کشورهاي اسلامي با ديدگاه اختلاف شيعه و سني نيستيم. چرا که خواستگاه و ماهيت اختلافات بين کشورهاي اسلامي از ناسيوناليسم ناشي مي‌شد.

حکومتهاي ناسيوناليستي با توجه به واقع شدن در دوران استعمار و به ويژه پس از پايان جنگ اول و دوم جهاني و شکل‌گيري در قطب قدرت يعني شوروي و آمريکا تحت تأثير جريانات بوجود آمده بين مناسبات اين دو قدرت قرار مي‌گيرند و با توجه به اينکه انقلاب شوروي به نوعي شعار حکومت کارگري و مستضعفين را مي‌داد لذا بسياري از حرکتهاي تجزيه طلبانه و استقلال خواهانه دنيا را تحت تأثير خود قرارداد که کشورهاي جهان اسلام نيز از اين قائله مستثني نبودند. از طرف ديگر آمريکا براي مقابله با اين مقوله رويکرد تقويت کشورهاي محافظه کار و حمايت از اسلام گراها را (‌در آن مقطع زماني)‌ سرلوحه کار خود قرار داد.

تقويت حکومتهاي محافظه کار و محافظه کاري در جهان در روابط بين حکومت‌هاي تحت امر خود و به اصطلاح اقماري و نيز روابط آنها بين خودشان (‌يعني روابط اقمار آمريکايي بين خودشان) به عنوان وزنه‌اي تعادلي در بين حکومتهاي کمونيستي در جهان و به خصوص در منطقه‌ي خليج فارس به حساب مي‌آمد تا بدين وسيله فشار بر کشورهاي کمونيستي و بويژه سردمدار کمونيسم يعني شوروي بياورد تا مانع بوجود آمدن نهضت‌هاي آزادي خواهي مبتني بر کمونيسم جهان و به خصوص در کشورهاي محافظه کار منطقه (‌خليج فارس)‌ و خاورميانه شود که از طريق شوروي و اقمار آن، ‌به آن دامن زده مي‌شد و دوم دامن زدن به جريان‌هاي اسلام گرا در کشورهاي کمونيستي و ناسيوناليستي،‌ چرا که دامن زدن بر جريان اسلام گرايي در کشورهاي محافظه کار به عنوان بازي آمريکا در برابر جريان اسلام گرايي سياسي دنبال مي‌کرد و در کشورهايي مثل ايران،‌ عربستان،‌ پاکستان و ساير اقمار مسلمان تحت سلطه خود هيچگاه اقدام به حمايت از اسلام گراها نکرد و حتي مشي سرکوب گرايانه نسبت به آنها اتخاذ کرد اما در چند جريان به حمايت از اسلام سياسي و اسلام گراها پرداخت.

1. قضيه فلسطين:‌ که در آن سازمان آزدي‌بخش فلسطين (ساف) براي مبارزات خود مشي سوسياليستي و کمونيستي با جنبه ناسيوناليستي در برابر اسرائيل به خود گرفته بود و از طرف کمونيسم شوروي به عنوان بازوي قدرت شوروي در برابر (رژيم صهيونيستي که بازوي قدرت آمريکا و مجري سياستهاي آمريکا در منطقه بود (در راستاي جنگ سرد) حمايت مي‌شد لذا اسرائيل که حافظ منافع آمريکا در منطقه بود براي مقابله با مبارزات مسلحانه و ناسيوناليستي سازمان آزادي بخش فلسطين به حمايت از اسلام گراهاي ميانه رو رو مي‌آورد (‌گرچه در آن زمان برخي از اسلام گراهاي مبارز نيز مبارزه مي‌کردند اما خيلي کم و محدود بودند و اسلام گراهاي ميانه رو اکثريت را داشتند) و کمک 50 ميليون دلاري به آنها کرد تا آنها را به عنوان نيروي رقيب در برابر سازمان آزادي بخش فلسطين قرار دهد و موضوع ساف و پايگاه مردمي آن را بوسيله حمايت از جريان اسلام گرا تضعيف کند (گرچه امرزه بر عکس شده و رژيم صهيونيستي به حمايت از سازمان آزادي بخش فلسطين و فتح براي مقابله با اسلام گراهاي مبارز پرداخته است که اين نشان از کار تاکتيکي ژيم صهيونيستي دارد و نشان مي‌دهد که هيچ کدام از فلسطيني ها براي آنها مهم نيستند بلکه اصل امنيت رژيم صهيونيستي است)

2. مصر:‌ با روي کار آمدن جمال عبدالناصر و به دست گرفتن پرچم مبارزه عليه رژيم صهيونيستي مبتني بر ناسيوناليسم عربي و شکل گيري جبهه ملي و منطقه‌اي به رهبري مصر و جمال عبدالناصر در برابر رژيم صهيونيستي و نيز سرکوب اسلام گراها در داخل مصر توسط ناصر به عنوان نيروي رقيب در حل مشکلات مصر، شاهد حمايت عربستان به عنوان يکي از عوامل محافظه کار آمريکا در خاورميانه از اسلام گرايان مصر بويژه اخوان المسلمين هستيم تا بدين وسيله جبهه متحد ناسيوناليسي تحول محور مقابله با رژيم صهيونيستي شکسته شود.

اين روند تا شکست انورسادات در سال 1973 به عنوان شکست نهايي جريان ناسيوناليسم عربي در برابر رژيم صهيونيستي و عقد قرارداد کمپ ديويد در سال 1980 ادامه يافت و اسلام گراها را در عرصه داخلي در برابر ناصر و انور سادات قرار مي داد.

3. افغانستان:‌ ورود شووري به داخل خاک افغانستان به بهانه حمايت از حکومت کمونيستي وقت افغانستان و کشتار وسيع مردم مسلمان باعث شد که آمريکا، عربستان و پاکستان به منظور مقابله با حکومت کمونيستي وقت افغانستان و کشتار وسيع مردم مسلمان باعث شد که آمريکا، عربستان و پاکستان به منظور مقابله با حکومت کمونيستي افغانستان به عنوان پايگاه شووري در خارميانه ، ‌به تشکيل گروههاي مبارز سلفي بوسيله حمايت‌هاي مردمي عربستان (‌که منجر به وجود آمدن پديده اعراب افغاني بعد از جنگ شد و نيز حمايت‌هاي مالي آمريکا و حمايت‌هاي ايدئولوژيک پاکستان که به دنبال ايجاد پايگاه اجتماعي در منطقه بوسيله نيروهاي جديد در افغانستان بود لذا به عنوان نيروي آموزشي و تعليماتي و نرم افزاري به مسمانان کمک مي‌کرد) اقدام کنند.

لذا شاهد حمايت از مجاهدين افغاني و بروز جريان اسلام گراي سلفي در دهه آينده به عنوان طالبان و القاعده در افغانستان هستيم که پرچم مبارزه با کمونيسم شوروي و حکومت دست نشانده آن در افغانستان را بدست گرفت.

با پيروزي انقلاب اسلامي و شعار آن «نه شرقي و نه غربي» که در عمل نيز به آن ملزم بود و نيز حمايت همه جانبه از فلسطين و اتخاذ رويکرد سلبي نيست به رژيم صهيونيسيت و شعار از بين رفتن اين رژيم و نيز برخي مسائل پيش آمده در عرصه سياست خارجي کشورهاي منطقه از جمله شکست اعراب در برابر رژيم صهيونيستي و عدم توانايي آنها در اجراي احکام اسلامي با وجود تقاضاي مسمانان آنها در داخل و نيز عدم حل مشکلات اقتصادي توسط آنها که همه آنها موجب اعتراض اسلام گراها مي‌شد و جريانات اعتراض را تحت تاثير خود قرار مي داد باعث شد ورقه حمايت آمريکا از اسلام گراها (به خصوص پس از پايان جنگ سرد و فروپاشي شوروي) ‌چه در کشورهاي کمونيستي و چه در کشورهاي محافظه کار برگردد، به طوري که آمريکا در هر دو مورد رويکرد سلبي نسبت به اسلام گراها اتخاذ کرد و اين عکس العملي به پيروزي انقلاب اسلامي از طرف آمريکا بود.

چرا که ‌انقلاب اسلامي به نوعي روابط قدت را در منطقه از تقابل بين کشورهاي کمونيستي و کشورهاي محافظه کار آمريکايي به تقابل اسلام گراها با حکومت هاي دست نشانده عوض کرد و از آنجا که مشي جمهوري اسلامي در برابر مذاهب مختلف اسلامي و 4 گانه اهل سنت حمايت از آنها بوده و به ويژه در قضيه فلسطين و افغانستان و همچين پرچمدار شعار وحدت اسلامي نيز در عرصه نظر بوده، لذا جبهه اسلامي مردمي را در سرتاسر کشورهاي مسلمان به رهبري انقلاب اسلامي گشود و موجب به وجود آمدن مشي استکبار ستيزي و صهيونيست ستيزي که عامل ملتهاي مسلمان ديگر کشورها بود شد.

بنابراين آنچه که موجب تغيير استراتژي آمريکا و کشورهاي دست نشانده که حاکميت خود را در خطر مي‌ديدند در برابر اسلام گراها شده است، پيروزي انقلاب اسلامي بوده و براي شکست جبهه اصيل اسلامي به رهبري انقلاب اسلامي به دو راه متوسل شده است:

1. انحراف از جبهه اصيل اسلامي به وسيله ايجاد امواج رقيب توسط وهابيت و حمايت‌هاي مالي و ايدئولوژيکي عربستان در خفا و علنا با ايجاد سازمان رابطه السلامي که در سرتاسر جهان تبليغ وهابيت مي‌کند که مشي آن مبارزه با استکبار تشيع است و تشيع را هم رديف استکبار بلکه بارها بدتر از ان نشان مي دهد و بدين وسيله انقلاب اسلامي ايران را هدف قرار مي‌دهد (به علاوه شيعيان عراق، لبنان، ‌پاکستان و ...)‌ تا بدين وسيله ضمن انحراف جبهه اسلامي از اسرائيل ستيزي و استکبار ستيزي به سمت شيعه ستيزي، به هدف خود که سرنگوني انقلاب اسلامي الهام بخش براي مسلمانان جهان است برسد و هم بوسيله اعلام مبارزه با استکبار به نوعي به خود مشروعيت ببخشد.

لذا در همين راستا (‌شيعه ستيزي)‌ به حمايت از اهل سنت (‌مذاهب 4 گانه) ‌مي‌پردازد تا به نوعي آنها را به جبهه خود وارد کند تا بدين وسيله تشيع و تسنن را در برابر يکديگر قرار دهد و نيز تشيع را همگام با استکبار نشان دهد تا بدين وسيله از موضع حمايتي اهل سنت از انقلاب اسلامي بکاهد که نمونه آن را در اتخاذ موضع وهابيت سلفي در عراق و افغانستان در قبال جمهوري اسلامي شاهد بوديم؛‌ که جمهوري اسلامي و تشيع را همکار آمريکا در عراق و افغانستان تبليغ مي‌کردند تا بدين وسيله به ماهيت استکبار ستيزي انقلاب اسلامي لطمه وارد کنند و بر همين راستا مذاکره ايران و آمريکا را در يک ماه گذشته حمل بر اين موضوع مي‌کردند.

2. ايجاد اختلاف بين شيعه و سني:‌ با توجه به تاريخچه‌اي که در بحث اختلافات ذکر شد پيروزي انقلاب اسلامي و اعلام مواضع ضد استکباري و ضد حکومت هاي دست نشانده به ويژه در خاورميانه و حمايت از ملت فلسطين و شعار وحدت اسلامي و از طرفي شکست حکومتهاي محافظه کار و ناسيوناليستي در بدست آوردن اهدافشان منجر به بوجود آمدن زمينه‌هاي قوي پيدايش جبهه اسلامي به رهبري انقلاب اسلامي شده بود که با به وجود آوردن جنگ ايران و عراق با چراغ سبز آمريکا و حمايت آن و اعلام جنگ از سوي عراق به عنوان جنگ عرب و عجم و شيعه و سني و حمايت 50 ميليارد دلاري عربستان و کويت به صورت کمک‌هاي مالي و تسليحاتي به عراق سعي در شکستن جبهه تازه تأسيس اسلامي به رهبري انقلاب اسلامي کردند.

ضمن اينکه عراق با اين کار سعي در بازگرداندن صيغه ناسويناليسم عربي به جهان عرب و به دست گيري پرچم آن توسط عراق و تضعيف موقعيت اسلام گراها در عراق و ايران و وارد کردن خلل به موضع انقلاب اسلامي که وحدت اسلامي را در سرتاسر جهان اسلام تبليغ مي‌کرد و آن را در عمل دنبال مي کرد بوسيله اعلام جنگ ايران و عراق به عنوان جنگ شيعه و سني داشت. لذا در همين راستا (ناسيوناليسم عربي) به حمايت از فلسطين و جنبش آزادي بخش فلسطين که صيغه ناسيوناليسم عربي را (با گرايش سيوسياليستي داشت) نمود تا پرچم مبارزه با رژيم صهيونيستي را به عنوان رهبر کشورهاي ناسيوناليسم عرب دوباره به دست گيرد و صيغه اسلامي مبارزاتي را که شکل گرفته بود، بدين وسيله از بين ببرد. موضع گيري ياسر عرفات به عنوان رهبر (‌ساف) ‌به حمايت از عراق در جنگ ايران و عراق خود بيانگر اين مطلب است.

در نهايت آنچه که آمريکا را بر آن داشت تا بر اختلافات شيعه و سني دامن بزند، حمايت ايران از جنبش‌هاي اسلامي بدون توجه به صيغه مذهبي آنها بود، چرا که افول ناسيوناليسم عربي و عدم توانايي آن در حل مشکلات داخلي و خارجي جهان عرب که همان قضيه فلسطين مي‌باشد،‌ باعث شد ضمن اينکه زمينه‌هاي اسلامي و جنبش‌هاي اسلامي در پاسخ به اين مشکلات قوي يابند، پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و اعلام موضع نه شرقي و نه غربي آن و نيز حمايت ايران از فلسطين را براي جنبش‌هاي اسلامي و مردم مسلمان خاورميانه به ويژه جهان عرب به الگويي در مبارزات جنبش‌هاي اسلامي تبديل گردد.

ضمن اينکه حمايت ايران از مجاهدان افغاني و موضع سلبي ايران نسبت به کمونيسم شوروي در جنگ افغانستان با وجود مشکلات عديده‌اي که ايران گرفتار آن بود، از جمله مسائل داخلي و جنگ عراق و به ويژه پذيرش مهاجران افغانستان و جنگ زدگان آنها به ايران باعث شد که مسلمانان مبارز افغانستان ايران را به عنوان پايگاه مستحکم اسلامي خود قلمداد کنند (‌که اين مطلب را مي‌توان در جهت گيري سازمان‌ها و جنبش‌هاي اسلامي افغانستان به غير از طالبان مشاهده کرد) و آن را خالصانه‌تر از حمايت‌هاي پاکستان، ‌عربستان و درصدر آنها آمريکا ببينند.

در قضيه فلسطين هم با توجه به حمايت ايران از فلسطين و شکست اعراب از رژيم صهيونيستي به مثابه شکست ناسيوناليسم عربي و ناکارآمدي کمونيسم در حمايت از فلسطين به عنوان قرار دادن فلسطين به عرصه رقابت بين شوروي و آمريکا براي به دست آوردن قدرت منطقه‌اي و کنترل منطقه شد. در اين بين نيز در عرصه داخلي فلسطين نيز ناکار آمدي سازمان آزادي بخش فلسطين (در آزادي فلسطين از جنگ اشغالگران) به عنوان ايده مبارزاتي ناسيوناليسم عرب موجب تغيير رويکرد مبارزاتي از شيوه سوسياليستي (ساف) به مبارزات اسلامي توسط حماس و جهاد اسلامي و بعضا شاخه نظامي جنبش فتح (‌که صيغه اسلامي داشت و منبعث از شهداي عزالدين قسام بود) شد که در اين بين انقلاب اسلامي الگوي مبارزاتي آنها را تشکيل مي‌داد، چه از لحاظ نظري که باعث شد به قضيه فلسطين به صورت اسلامي نگريسته شود و چه از نظر شيوه‌هاي مبارزاتي که باعث شد فلسطيني‌ها به عمليات‌هاي شهادت طلبانه روي بياورند که منبعث از انقلاب اسلامي و جنگ ايران و عراق بود.

به عنوان نتيجه گيري بحث مي‌توان گفت آمريکا براي مقابله با اسلام‌گرايي شديد و بروز اسلام سياسي در خاورميانه و کشورهاي عربي دو کار انجام داد:
1. تقويت حکومت ها (‌حتي آنهايي که قبلا در بلوک شرق و اتحاد شوروي بودند)‌ در برابر جريانات اسلامي داخلي و سياست تشويق و تطميع و تهديد اسلام گراها در داخل حکومتها توسط حکومتگران هم سو با آمريکا
2. اختلاف افکني بين مسلمانان شيعه و سني با استفاده از وهابيت سلفي در عرصه کشورهاي اسلامي و عناصر حزب بعث به علاوه وهابيت در عراق

لذا آنچه که امروزه در عراق شاهد آن هستيم از کشتار شيعيان و انفجار حرمين شريفين عسگريين (ع) و تعرض به عتبات عاليات کربلا و نجف و کاظمين از سناريوهاي همين استراتژي هستند تا ضمن اينکه حکومت عراق را به عنوان يک حکومت ديني ناکار آمد کنند و نشان دهند که دين نمي‌تواند در عراق کارآمد باشد و اختلافات را حل کند، بلکه روي کار آمدن حکومت ديني و اسلامي در عراق موجب دامن زدن به اختلافات و کشت و کشتار بين مذاهب مختلف اسلامي مي شود چرا که دولت نوري مالکي نمي‌تواند حقوق اقليتها ي ديني را ادا کند (‌چه در عرصه سياسي – اقتصادي و چه عرصه فرهنگي و اجتماعي‌)‌ لذا بايستي حکومت سکولاريستي در عراق ايجاد شود تا اين تفرقه را به وحدت برساند.

ديگر اينکه جبهه اسلامي که انقلاب اسلامي ايران با پيروزي خود در برابر مسلمانان جهان براي مبارزه با استکبار آمريکا باز کرده به وسيله مشغول کردن طوايف مختلف مذهبي به يکديگر و انتقام جويي از هم و به وسيله ايجاد اختلافات مذهبي و در گيري درون جبهه اسلامي، ‌توسط آمريکا از بين برود و در اين بين مبارزه با صهيونيسم نيز تحت تأثير همين اختلافات از ناحيه جبهه اسلامي کم رنگ گردد و دوباره عربيت پرچم آن را بدست گيرد که نمونه آن را در طرح صلح اخير اعراب و رژيم صهيونستي شاهد هستيم (که چگونه از آب گل‌ آلود شده جبهه اسلامي توسط آمريکا و وهابيت ماهي مي‌گيرند) لذا در راستاي از بين بردن انسجام اسلامي در بين کشورهاي اسلامي (با درگيري درون ديني)‌ و اتحاد ملي در عراق کشتار شيعيان توسط وهابيت و ايادي داخلي و نظاميان آمريکايي در عراق به عنوان کشتار توسط اهل سنت قلمداد مي‌شود و بالعکس کشتار اهل سنت توسط ‌آنها و به صورت مخفيانه، ‌کار شيعيان قلمداد مي‌شود.

منبع: SHIA NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: