۰
به دنبال رواج تفريحات ناسالم در ميان دانشجويان

تفريحات شبانه در خوابگاه‌هاي دانشجويي با سيگار، اکس و ...

هم اتاقي‌ات گرفته و پکر به نظر مي رسد مي داني تا چند دقيقه ديگر مه خاکستري همه اتاق را فرا مي گيرد. بالاخره در را باز مي کند و مي رود. تو به اتاق مي روي، بله همان طور که حدس زده بودي رکورد جديدي ثبت شده، ته سيگارها را مي شماري، يک، دو، سه، ... هفت، هشت، نه!... در خوابگاه ما سيگار کشيدن آزاد است اما اگر موجب اذيت هم اتاقي ها شود، برخورد مي کنند. دانشجوها البته چيزهاي ديگر هم مصرف مي کنند مثل قرص اکس و ريتالين و ... اما پنهاني چون استعمالشان ممنوع است.
کد خبر: ۳۵۸۶
۰۰:۰۰ - ۱۳ شهريور ۱۳۸۷
تنها وسط اتاق نشسته اي و همه اطرافت به شعاع يک متر پر است از کاغذ و کتاب و جزوه. فکرت اما جايي ديگر در حال سير و سياحت است. هر از چند گاهي دستي از سر لطف به سر و گوش کتاب ها مي کشي تا دلت خوش باشد که داري درس مي خواني. دستگيره در که مي چرخد به خودت مي آيي.
هم اتاقي ات است. گرفته و پکر به نظر مي رسد. معلوم است حوصله حرف زدن و سوال و جواب هم ندارد. تعجب نمي کني چون اغلب اينطور نيست.ملوان خوبي نيست، زياد پيش نمي آيد که کشتي هايش غرق شوند. مي داني تا چند دقيقه ديگر مه خاکستري همه اتاق را فرا مي گيرد. از آنجا که ريه هايت مجهز به سيستم تهويه هوا نيست بلند مي شوي وسايلت را جمع مي کني تا از اتاق بيرون بروي و شرمنده ريه هايت نشوي.
هنوز چند دقيقه بيشتر نگذشته که اتاق پر مي شود از دود. رنگ خاکستري لحظه به لحظه تيره تر مي شود. حدس مي زني هم اتاقي ات، در حال ثبت رکورد جديدي است. يک ساعتي مي گذرد. انگار رضايت داده که پنجره را باز کند چون مه کمرنگ تر مي شود. بالاخره در را باز مي کند و مي رود. تو به اتاق مي روي، بله همان طور که حدس زده بودي رکورد جديدي ثبت شده، ته سيگارها را مي شماري، يک، دو، سه، ... هفت، هشت، نه!
مي گويد با اين کار آرام مي شوم، وقتي دل و دماغ اين را ندارم که بايستم و با مشکلات مبارزه کنم دوست دارم از آنها فرار کنم. دوست دارم ذهنم از انديشه خالي شود. دوست دارم سبکبال شوم درست مثل قاصدک، دوست دارم...
فرار از مشکلات با ...
با خودت فکر مي کني دود سيگار با اين همه زياني که براي سلامتي دارد چگونه آرامبخش است؟ به سالن مي روي، در همين افکار غوطه ور هستي که در يکي از اتاق ها باز مي شود و سعيد از اتاق بيرون مي آيد. به تو نگاه مي کند اما معلوم است که اصلاً تو را نمي بيند. از چشم هاي قرمزش مي فهمي چه خبر است. اوايل فکر مي کردي يا گريه کرده يا بي خوابي کشيده اما کم کم فهميدي اوضاع از چه قرار است. سعيد تلوتلو مي خورد معلوم نيست کجا مي خواهد برود. اصلاً در حال خودش نيست. نمي داني به خاطر دل و جرئتش بايد تحسينش کني يا به خاطر حماقتش متأسف شوي.
البته شانس هميشه با او يار بوده و مسئول خوابگاه تا به حال سر بزنگاه نرسيده، که اگر مي رسيد و اين حال و روز را مي ديد کلاهش به جرم استعمال مشروبات الکلي در محيط خوابگاه پس معرکه بود و بايد راهي کميته انضباطي و حراست مي شد. يادت مي آيد يک بار که از او پرسيدي چرا مشروبات الکلي مصرف مي کند، به تو گفت: انگار در آسمان هفتم هستم. براي چند لحظه هم که شده مشکلاتم را فراموش مي کنم. اما وقتي برمي گردم ...
سيگار، تفريح، آرامش!
احسان دانشجوي سال سوم رشته زبان و ادبيات انگليسي است. او مي گويد: من سيگار مي کشم اما اين را عيب نمي دانم. هر کس براي آرام شدن و تفريح کاري مي کند، من هم سيگار مي‌کشم. و اينجاست که تو از خودت مي پرسي چرا گاهي انسان بدترين راه را انتخاب مي کند؟ احسان مي گويد: راستش گاهي با ذهن خودم سرشاخ مي شوم که حسابگري مي کند و نمي گذارد دلم بال و پر بگيرد. اما معمولاً کار خودم را مي کنم.
احسان با لحني قاطع و غرورمندانه مي گويد: اما فقط سيگار و نه چيز ديگر. انگار نمي داند همان به قول خودش فقط سيگار کفايت مي کند که بعد از مدتي کوتاه او را از پا در آورد و هزار و يک بيماري به جانش بيندازد. رضا، دانشجوي سال دوم جامعه شناسي، مي گويد: در خوابگاه ما سيگار کشيدن آزاد است اما اگر موجب اذيت هم اتاقي ها شود، برخورد مي کنند. دانشجوها البته چيزهاي ديگر هم مصرف مي کنند مثل قرص و ريتالين و ... اما پنهاني چون استعمالشان ممنوع است.
خواهي نشوي رسوا ...
بعضي ها مثل مجيد، گشادترين کلاه دنيا را سر خودشان مي گذارند و مي گويند: من تفريحي سيگار مي کشم. مجيد دانشجوي سال سوم معماري است و مي گويد: تا وقتي زندگي با من خوب تاکند سراغ سيگار نمي روم. اما وقتي عصباني مي شوم سيگار مي کشم گاهي هم وقتي در جمعي هستم که ديگران سيگار مي کشند من هم براي اينکه از ننگ رسوايي (!) رهايي يابم تصميم مي گيرم همرنگ جماعت شوم و سيگاري آتش بزنم در خوابگاه هم کسي کاري به کارم ندارد و در واقع من چراغ چشمک زن خوابگاه نيستم و آنقدر دانشجوي سيگاري زياد است که من انگشت نما نمي شوم.
البته مصرف مشروبات الکلي ممنوع است و من هم طرفش نرفته ام. اما سيگار ممنوعيت خاصي ندارد. با وجودي که سيگار مي کشم مي دانم عادت نادرستي است و تصميم دارم ترکش کنم.
کاهش فشارهاي رواني با مشروبات الکلي
هاني، دانشجوي سال دوم پژوهشگري است.
او مي گويد: در خوابگاه کشيدن سيگار هم آزاد نيست با اينحال هر کس مي خواهد آزادانه سيگار مي کشد. استفاده از مشروبات الکلي محدوديت بيشتري دارد، اما باز هم براي جلوگيري از بد آموزي بايد از ... استفاده کنم. پس ...
البته علت هايي هم دارد مثل دوري از خانواده، بي پولي، مشکلات اجتماعي، اوج جواني و غريزه جنسي. مخصوصاً اگر دل به دختري بسته اند و شرايط ازدواج ندارند. البته اگر حراست پي ببرد يا کسي آمارشان را بدهد پرونده تشکيل مي دهند و دوباره ...
دوست ناباب افسانه نيست
تا به حال فکر مي کردي دوست ناباب افسانه اي است زاده ذهن و خيال همه کساني که اشتباهي مرتکب شده اند و حال مي خواهند توپ مسئوليت را به کسي غير از خودشان پاس دهند. اما وقتي وارد محيط خوابگاه مي شوي مي بيني هر افسانه اي ممکن است روزي تبديل به واقعيت شود. امير علي دانشجوي سال آخر رشته مهندسي کامپيوتر، اهل شيراز است. وقتي در کنکور پذيرفته شد و به تهران آمد، سيگار نمي کشيد يک سالي به اين منوال گذشت اما هر 3 هم اتاقي اش اهل دود و دم سيگار و قليان بودند. امير علي هم انگار بدش نمي آمد.
کم کم کمال همنشين در او اثر کرد و او هم بله... به همين راحتي همه تلاش ها و مراقبت هاي چندين و چند ساله پدر و مادرش را يکباره به موج درياي غفلت سپرد.
مريم، دانشجوي سال آخر زبان و ادبيات فرانسه مي گويد: سيگار بخشي از ژست دو گروه از دانشجويان است گروه اول بعضي از دانشجويان پسر رشته فلسفه هستند و گروه دوم که بيشتر به چشم مي آيند دانشجويان رشته هنر که معمولاً گوشه اي مي نشينند و به قول معروف کنج عزلت بر مي گزينند و در بحر انديشه اي عميق فرو مي روند، انگار در هوا پرسه مي زنند. سيگارها را يکي پس از ديگري روشن مي کنند و ککشان هم نمي گزد و هيچ معلوم نيست اين وضعيت لحظه اي طول مي کشد يا هزار سال.
مشکلات براي همه هست اما
به قول محمد رضا هيچکس از آرامش و تفريح بي نياز نيست اما بايد ديد چه راهي را براي رسيدن به آن انتخاب مي کند. محمد رضا فارغ التحصيل حقوق است.
وي مي گويد: استفاده از سيگار و مشروبات الکلي در محيط خوابگاه، صرفنظر از ضرر و زيانش، اصلاً صورت خوشي ندارد. من هم مشکل دارم اما به خدا توکل مي کنم، دو رکعت نماز مي خوانم و انگار روحم از قيد و بند تنم رها مي شود. عروج مي کنم و حلقه بر در خانه خدا مي کوبم آرام مي شوم و سبک. حس ابري را پيدا مي کنم که روي درياچه شناور است.
براي تفريح و تفنن هم که در دنياي امروزي آنقدر تفريحات سالم هست که نيازي به دود باقي نمي ماند. ساکت نشسته اي و فکر مي کني. ساکت تر از خود سکوت. به اينکه چرا قشر تحصيلکرده جامعه در محيط هاي مثلاً علمي راه هاي درست تفريح يا رسيدن به آرامش را نمي شناسند و فردا اين پزشک ها و مهندس ها و ... هاي سيگاري و ... چه دردي از جامعه دوا خواهند کرد و الگوي چه کساني خواهند شد؟
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: