محقق : دکتر صادق یادگاری
شیعه نیوز | برخی از صفات و سیره پاک امام حسن مجتبی علیه السلام :
*عفت:
عفت یکی از ارزش های والای معنوی است و معصومان (علیهم السلام) به حفظ آن بسیار سفارش کرده اند. مراد از عفت، خویشتن داری از محرمات، دوری از کارهای زشت و حالتی است که از غلبه شهوت جلوگیری می کند[1]. امیرمؤمنان (ع) عفت را برترین فضیلت اخلاقی معرفی کرده، می فرمایند:
«عَلَیک بِالْعَفافِ، فَانَّهُ افضل شیم الْاشْرافِ»؛[2]
بر تو باد رعایت عفت که برترین ویژگی اخلاقی انسان های شریف است!.
عفت و خودداری از گناه، ابعاد مختلفی دارد که در ادامه به ذکر سیره امام مجتبی (ع) در دو بُعد بارز آن یعنی عفت در رفتار و عفت در گفتار پرداخته می شود:
الف) عفت در رفتار
مراد از عفت در رفتار، خودداری از انجام دادن خواسته های غیرعاقلانه، نادرست و نامشروع جنسی است. امام علی (ع) می فرماید:
«الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ»؛[3]
«عفت، پایداری در برابر شهوت است.»
طبق توصیفاتی که از امام حسن (ع) در تاریخ ثبت شده، ایشان چهره ای بسیار زیبا و دل نشین داشتند و هر بیننده ای را مجذوب خود می کردند[4]. لذا گاه همچون حضرت یوسف (ع) در معرض برخی پیشنهادهای نادرست قرار می گرفتند؛ ولی مانند آن پیامبر پاک دامن، به این مسائل ذره ای تمایل نشان نمی دادند و با برخوردی شایسته و مناسب، از آن موقعیت ها دوری می جستند. روزی ایشان در منزل «ابواء» در میان مکه و مدینه در خیمه خود نماز می خواندند. ناگاه زن بادیه نشین بسیار خوش رویی آن حضرت را دید و عاشق جمال ایشان شد و بی تابانه به خیمه آن حضرت آمد. پس امام نماز را مختصر کردند. چون فارغ شدند پرسیدند: «چه حاجت داری؟» گفت: «برخیز و مراد مرا حاصل کن؛ زیرا من بر تو وارد شدم و شوهری ندارم». امام حسن (ع) فرمود: «به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمایی!!» ولی آن زن هم چنان آن حضرت را تحریک می نمود و امام حسن (ع) درحالی که گریه می کرد می فرمود: «وای بر تو! به تو اخطار می کنم که مرا با خودت دچار آتش جهنم منمایی!!» آن زن هم از شدت گریه امام حسن (ع) شروع به گریه کرد. لحظاتی بعد، امام حسین (ع) داخل شدند و دیدند که ایشان گریانند. آن بزرگوار نیز گریستند. یاران آن حضرت به تدریج وارد شدند و از گریه ایشان شروع به گریه کردند تا این که صداها به گریه بلند شد و آن زن آن جا را ترک کرد. سپس مردم برخاستند و پراکنده شدند. پس ازاین جریان امام حسین (ع) در مدت عمر خود به دلیل احترام امام حسن (ع) از آن حضرت سؤالی نکردند در یکی از شب ها که امام حسن (ع) خواب بودند ناگهان بیدار شدند و شروع به گریه نمودند. امام حسین (ع) به ایشان فرمود: «برای چه گریان شدی!؟» حضرت پاسخ دادند: «برای خوابی که امشب دیدم.» فرمودند: «چه خوابی؟» پاسخ دادند: «به آن شرط می گویم که تا زنده ام برای کسی بازگو نکنی!» امام حسین (ع) فرمود: «نمی گویم!» حضرت ادامه دادند: «حضرت یوسف (ع) را در عالم خواب دیدم. وقتی من هم نظیر دیگران به حُسن و جمال وی نگاه کردم، گریان شدم. آن حضرت به من نظر کرد و گفت: «پدر و مادرم فدای تو! برای چه گریه می کنی؟» گفتم: «به یاد یوسف و همسر عزیز مصر افتادم و آن بلاهایی که تو به آن ها مبتلا شدی و آن زندانی که تو رفتی و آن فراقی که یعقوب (ع) دید به خاطرم آمد؛ لذا گریان و دچار تعجب شدم». حضرت یوسف (ع) به من گفتند: «پس چرا از آن زن بادیه نشین که در ابواء مزاحم تو شد تعجب نمی کنی؟[5]»
ب) عفت در گفتار
عفت در گفتار، یکی از مباحث مهم در اخلاق عملی، است و مراد از آن، نگاه داشتن زبان از ناسزا و سخنان ناشایست است. مسأله به قدری مهم است که خداوند در قرآن بدان تذکر داده و فرموده است: وَعِبادُالرَّحْمنِ الَّذینَ یمْشُونَ عَلَی الْارْضِ هَوْناً وَ اذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً)[6]؛ بندگان خدا کسانی هستند که در روی زمین با فروتنی گام برمی دارند و هرگاه مردم جاهل آنان را (به زشتی) صدا کنند، با سخن مسالمت آمیز (و زبان خوش) پاسخ می دهند».
شاید اهمیت عفت زبان که حتی رعایت آن در مقابل جاهلان هم سفارش شده، بدان دلیل باشد که کنترل زبان بسیار دشوار است و اراده و خویشتن داری بالایی می طلبد. اغلب افراد در تعارضاتی که با دیگران پیدا می کنند، اولین و راحت ترین عکس العملی که نشان می دهند ناسزاگویی است. ازاین رو، هر اندازه انسانی بتواند زبان خود را از سخن ناشایست باز دارد، میزان اراده و خداترسی او را نشان می دهد.
امام مجتبی (ع) در سیره عملی، متخلق ترین فرد به این فضیلت اخلاقی بودند و به رغم زندگی در زمانی که دشنام دادن به پدر گرامیشان آزاد و مرسوم بود، نمونه های متعددی یافت می شود که حضرت در مقابل هتاکی افراد نادان، حتی کلمه ای به دور از ادب و نزاکت بر زبان جاری نساختند.
نقل شده که مروان در مدینه حاکم بود و حضرت علی (ع) را هر جمعه بر سر منبر دشنام می داد و امام حسن (ع) می شنیدند و هیچ نمی گفتند. سپس مردی را فرستاد تا به حضرت علی (ع) و به او دشنامی بسیار زشت داد. امام حسن (ع) به او فرمودند:
برو به مروان بگو:
إنّی وَاللَّه لا أَمحُو عَنک شیئاً ممّا قُلتَ بأن أَسُبُّک، ولکن مَوعِدِی وَ مَوعِدِک اللَّه، فَإن کنتَ صَادِقاً جَزَاک اللَّهُ بِصِدقِک، وَ إِن کنتَ کاذِباً فَاللَّهُ أَشَدُّ نَقمَةً؛[7]
من با دشنام دادن به تو، چیزی از حرف های تو را محو و بی کیفر نمی سازم، بلکه می گذارم خدا حقم را از تو بگیرد و میان ما داوری فرماید تا اگر راست گفته بودی، پاداش خیرت دهد و اگر دروغ گفته بودی، خدا کیفری سهمگین تر از ما می دهد!.
همان طور که ملاحظه می شود، ایشان در موقعیتی قرار گرفتند که خون هر انسانی را به جوش می آورد و حداقل عکس العملی که اغلب افراد در این مواقع نشان می دهند، معامله به مثل در گفتار است؛ ولی ایشان به جای زبان گشودن در برابر چنان سخنان ناروایی، با خویشتن داری، شأن و جایگاهشان را حفظ نمودند و دشمن را در رسیدن به مقصودی که داشت، یعنی عصبانی کردن حضرت و وادار ساختن ایشان به عکس العملی که بهانه به دست حکومت دهد، ناکام ساختند.
عمیر بن اسحاق درباره با این ویژگی حضرت می گوید:
در نظر من هیچ کس از حسن بن علی (ع) نیکوتر سخن نمی گفت؛ طوری که دوست داشتم سکوت نکند. هرگز از او دشنامی نشنیدم جز یک بار که میان حسین بن علی (ع) و عمرو بن عثمان بن عفان خصومتی درباره زمینی رخ داد. امام حسین (ع) پیشنهادی فرمود که عمرو بن عثمان نپذیرفت. امام حسن (ع) فرمود:
«لَیسَ لَهُ عِنْدَنَا إِلَّا مَا أَرْغَمَ أَنْفَهُ»؛
"بر خلاف انتظار او پیشنهاد دیگری نداریم، بینی او به خاک مالیده باد!" هرگز دشنامی تندتر از این از حسن بن علی (ع) نشنیده ام.[8]»
امام مجتبی (ع) در عفت و خویشتن داری- چه در رفتار و چه در گفتار- سرآمد روزگار خویش بودند و سرچشمه چنین اراده و عزمی، در بازدارندگی نفس از شهوت و گناه چیزی جز خداترسی و اعتقاد حقیقی به حضور پروردگار نمی تواند باشد. لذا هر کس بخواهد به فضیلت پاکی آراسته گردد، ابتدا ایمان و تقوای خود را باید تقویت نماید.
*حلم و بردباری:
«حلم» ضد غضب، و عبارت است از: آرامش نفس، به طوری که قوه غضب به آسانی آن را تحریک نکند[9].به عبارت دیگر، کسی که آراسته به این فضیلت باشد، خویشتن دار بوده، به آسانی خشمگین نمی شود و پرخاش گری نمی کند. امام حسن (ع) در تعریف حلم می فرمایند:
«[الْحِلْمُ] کظْمُ الْغَیظِ وَ مِلْک النَّفْس»؛[10]
" حلم، فرو خوردن خشم و تسلط بر نفس است."
باید توجه داشت، فضیلت حلم با فضیلت صبر متفاوت است. چنان که پیش تر نیز اشاره شد صبر، تحمل مصائب و مشکلات و خودداری از شکایت به سبب آن هاست، لذا جزو اخلاق فردی محسوب می شود؛ اما حلم، جلوگیری از خشم در برابر نادانی و رفتار نادرست دیگران است؛ ازاین رو از اخلاق اجتماعی به شمار می رود.
امام دوم شیعیان (ع) در حلم و بردباری نیز الگویی بی نظیر بودند. ایشان در برابر نادانی و رفتار ناشایست دیگران، نه تنها خشمگین نمی شدند؛ بلکه با ملایمت و نرمی، شخص را شرمنده خود می ساختند. روزی ایشان سوار بر اسب بودند. مردی از اهل شام بر سر راه آن حضرت آمد و دشنام بسیار به ایشان گفت.
آن جناب جواب او را ندادند تا از سخن خود فارغ شد. پس روی مبارک خود را به سوی او گردانیدند؛ بر او سلام کردند و به روی او خندیدند و فرمودند: «ای مرد، گمان می کنم تو غریبی و گویا امر بر تو مشتبه شده باشد؛ اگر از ما درخواست کنی، عطا می کنیم؛ اگر از ما طلب هدایت کنی، تو را ارشاد می کنیم؛ اگر از ما یاری طلبی، یاری می کنیم؛ اگر گرسنه ای، تو را سیر می کنیم؛ اگر عریانی، تو را می پوشانیم؛ اگر محتاجی، بی نیازت می گردانیم؛ اگر رانده شده ای، تو را پناه می دهیم؛ اگر حاجتی داری، برای تو برمی آوریم؛ اگر بار خود را بیاوری و به خانه ما فرود آوری و تا وقت رفتن میهمان ما باشی، برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا ما خانه ای بزرگ داریم و آنچه خواهی نزد ما میسر است.» وقتی آن مرد سخن حضرت را شنید، گریست و گفت: «گواهی می دهم که تویی خلیفه خدا در زمین و خدا بهتر می داند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. پیش ازاین، تو و پدرت را از همه کس دشمن تر می داشتم، اکنون محبوب ترین خلق نزد من هستی.» پس بار خود را به خانه آن حضرت فرود آورد و تا زمانی که در مدینه حضور داشت، میهمان آن حضرت بود و از محبان و معتقدان اهل بیت گردید[11].»
ملاحظه شد که چگونه بردباری و رفتار کریمانه حضرت در برابر نادانی و سخنان ناشایست آن مرد، سبب گردید که وی نه تنها از کرده خود پشیمان شود، بلکه یکی از دوست داران حقیقی ایشان گردد. این رفتار حضرت، تفسیر عینی کلام خداوند است که می فرماید: (ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَک وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ)[12]؛ همیشه بدی خُلق را به بهترین عمل، پاداش ده تا همان کس که با تو سر دشمنی دارد، گویا دوست صمیمی تو گردد.»
حلم و شکیبایی حضرت به قدری بود که حتی کینه توزترین دشمنان به آن اعتراف داشتند. زمانی که امام حسن (ع) به شهادت رسیدند و ایشان را تشیع می نمودند، مروان بن حکم در تشییع جنازه آن حضرت حضور یافت و زیر تابوت آن جناب را گرفت. امام حسین (ع) به او فرمود:
«تَحْمِلُ الْیوْمَ جَنَازَتَهُ وَ کنْتَ بِالْأَمْسِ تُجَرِّعُهُ الْغَیظَ»؛
«امروز جنازه اش را حمل می کنی درحالی که تا دیروز، کینه و نفرت و خشمت را به او می نوشاندی!» مروان پاسخ داد: «این کار را با کسی می کردم که تحمل و بردباریش، با کوه ها برابر بود[13]!»
آنچه از بررسی اخلاق اجتماعی امام حسن (ع) به دست می آید، بیان گر اوج مردم داری و انسان دوستی ایشان است. حضرت در میان مردمی زندگی می کردند که اغلب عظمت جایگاه ایشان را نمی شناختند و آن را گرامی نمی داشتند. بااین حال همواره با حسن معاشرت و رفتار نیکویی که زبانزد روزگار خویش بود، با آن ها برخورد می کردند و این نشان از اخلاق برجسته و بی همتای ایشان دارد.
[1] راغب اصفهانى، مفردات، ج 1، ص 573؛ طريحى، مجمع البحرين، ج 5، ص 103.
[2] تميمى آمدى، غررالحكم، ص 445.
[3] غرر الحکم ص 106
[4] إربلى، كشف الغمه، ج 1، ص 525).
[5] ابن شهرآشوب، مناقب، ج 4، ص 14.
[6] سوره فرقان، آيه 63.
[7] امينى، الغدير، ج 10، ص 370.
[8] هاشمى، طبقات الكبرى، ج 10، ص 280
[9] نراقى، معراجالسعاده، ج 2، ص 243.
[10] فيض كاشانى، وافى، ج 26، ص 241.
[11] قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 530
[12] سوره فصلت، آيه 34.
[13] اصفهانى، مقاتل الطالبيين، ص 83.