۰

روزهاي برفي؛ انصاف هاي نم کشيده و وجدان هاي يخ زده!

البته بودند و هستند آدم هايي که با رفتار و کردارشان در چنين روزهايي، اخلاق غير انساني آن دسته از سودجويان را کمرنگ مي کنند. به گونه اي که شخصي با خودرو آخرين مدل خود و بدون چشم داشتي، تعدادي از شهروندان را به مقصد مي رساند و کرايه اي هم طلب نمي کرد.
کد خبر: ۲۳۶۱
۰۰:۰۰ - ۲۲ دی ۱۳۸۶
بارش شديد برف و سرد شدن هوا طي روزهاي اخير در اغلب نقاط کشورمان تا حدودي کم سابقه بود و بروز چنين شرايطي حداقل براي شهروندان تهراني غيرمنتظره تلقي شد اما در چنين روزها و شرايطي است که بهتر مي توان چهره ها را ديد.

به گزارش شيعه نيوز به نقل از مهر، بارش باران و برف بيش از آنچه که فکر مي کنيم نعمتي کمياب است که همواره براي زياد شدن آن بايد دست به دعا برداشت. چون آب مايه حيات است و اگر روزهاي بي آبي در فصل تابستان را به ياد آوريم، هرگز از برف و باران و سرد شدن هوا گله مند نخواهيم شد. هرچند اين نعمت الهي مشکلاتي را نيز به همراه داشته باشد اما نبايد فراموش کرد که مزيت برف و باران بيشتر از دردسرهاي مقطعي و کوتاه مدتي است که البته آن هم ناشي از کم طاقت بودن برخي آدم هاي امروزي است.

در هر حال، چهره کشورمان طي هفته گذشته سفيد و برفي بود و از همين رو شاهد تعطيلي مدارس، دانشگاهها و حتي ادارات دولتي نيز بوديم و اين به خاطر رعايت در مصرف سوخت و توزيع عادلانه آن در اقصي نقاط کشور بوده است.

ولي گذشته از اين موضوع بارش و برف باران به اين شدت، يک مزيت ديگر به همراه داشت و آن پيدا شدن چهره ها بود و شايد اين خواست خدا باشد که برف و باران تنها براي شستشوي دست و صورت نمي بارد و در کنار آن، چهره ها نيز شستشو مي شود!!

اين روزها انگار هر ماشين شخصي مثلاً مسافر کش ترا به ياد يک کارت سوخت پر از بنزين مي‌اندازد که صاحب آن به قيمت يک نوار نارنجي تهيه‌اش کرده است

بعد از برف سنگين روز يکشنبه گذشته در تهران، به يکباره خيابانها لغزنده شد و هوا سرد، به طوري که ايستادن و منتظر ماندن براي سوار شدن به وسيله نقليه حتي براي دقايق کوتاهي، طاقت انسان را مي بريد و همين مسئله باعث شده بود که شهروندان دست شان را در مقابل هر خودرو سواري و باري که از مقابل آنها عبور مي کرد، دراز کنند و درخواست نمايند تا آنان را به مقصدي هر چند کوتاه برساند...

وقتي در اين وضعيت چشمت به يک تاکسي مي‌افتد که از دور به تو نزديک مي‌شود، خوشحال مي‌شوي. اما نه! شايد او هم مثل خيلي هاي ديگر اصلاً توجهي به تو نکند و با سرعت از مقابلت بگذرت. بالاخره او هم کار دارد، بي کار که نيست مسافر سوار کند.

اما اين بار تاکسي نزديک مي‌شود، سرعتش را کم مي‌کند و راننده سرش را خم مي‌کند. اين حالت به اين مفهوم است که مي‌خواهد مقصدت را بداند، يعني مي‌خواهد مسافر سوار کند. اما چندان توجهي به مقصدهايي که مسافران يکي پس از ديگري اعلام مي‌کنند، ندارد. تا اينکه شنيدن صداي يکي از مسافران که مقصد «دربست» را اعلام مي‌کند، او را از حرکت باز مي‌دارد.

جالب است که در اين شرايط دقت آدم هم زياد مي‌شود. شايد در روزهاي ديگر، انبوه ماشين‌هاي شخصي با نواري نارنجي رنگ، که از مقابلت بي‌اعتنا عبور مي‌کنند، چندان توجهت را جلب نکند. اما اين روزها انگار هر ماشين شخصي مثلاً مسافر کش ترا به ياد يک کارت سوخت پر از بنزين مي‌اندازد که صاحب آن به قيمت يک نوار نارنجي تهيه‌اش کرده است.

قرآن کريم گروهي از مردم را به تصوير مي ‌کشد که در مال اندوزي گرفتار انحراف مي ‌شوند. وقتي به مقداري از مال و ثروت دست يافتند به شيوه‌ هاي گوناگون به زياد کردن آن مي ‌پردازند. هدف از آنان فقط ارضاي عقده طمع­ ورزي و شهوت مال اندوزي است...

از سوي ديگر، اين وضعيت در روزهاي اخير باعث شده بود که عده اي سودجو فرصت را مغتنم شمرده و جيب شان را از کرايه هاي چند برابري پر کنند. متاسفانه اين قبيل اتفاقات بيشتر متوجه مسيرهاي حومه تهران بود، به طوري که مسيري که در ساير روزها 500 تومان نرخ کرايه داشت، به يکباره به 1500 تومان رسيد و البته آن هم با سر و دست شکستن مسافران همراه بود.

البته بودند و هستند آدم هايي که با رفتار و کردارشان در چنين روزهايي، اخلاق غير انساني آن دسته از سودجويان را کمرنگ مي کنند. به گونه اي که شخصي با خودرو آخرين مدل خود و بدون چشم داشتي، تعدادي از شهروندان را به مقصد مي رساند و کرايه اي هم طلب نمي کرد. اما با تمام اين تفاسير، نمي توان از کنار رفتارهاي زشت و ناپسند برخي، بي اعتنا گذر کرد و آنها را نديد.

قرآن کريم گروهي از مردم را به تصوير مي ‌کشد که در مال اندوزي گرفتار انحراف مي ‌شوند. اينان گمان مي ‌کنند تنها هدف زندگي اين است که با هر وسيله‌اي و از هر جايي و از هر راهي، مال بيندوزند. وقتي به مقداري از مال و ثروت دست يافتند به شيوه‌ هاي گوناگون به زياد کردن آن مي ‌پردازند. بدين ترتيب تمام فکر آنان مال و ثروت مي ‌شود. تمام عقل آنان را مال و ثروت فرا مي ‌گيرد و مي ‌کوشند بدون اينکه در راستاي خدمت به مسائل حياتي زندگي يا حل مشکلات گوناگون باشد، مال جمع کنند. هدف از آنان فقط ارضاي عقده طمع­ ورزي و شهوت مال اندوزي است...

مرد ميانسالي، در يکي از ميادين اصلي جنوب غرب تهران براي دقايقي خودرواش را پارک کرد و پياده شد. مردم پياده به سمت او هجوم بردند و خواستند سوار شوند که او در پاسخ گفت جايي نمي رود!! بعد از آرام شدن اوضاع، بغل گوش برخي از مسافرها زمزمه کرد که اگر نفري 2000 تومان مي دهيد، بروم. برخي مسافران، زير لب فحش و ناسزا مي دادند اما سرانجام عده اي در مقابل سرما تسليم شدند و کرايه تحميلي را پذيرفتند!!! در حالي که نرخ آن مسير در روزهاي ديگر، 700 تومان بود و اين مبلغ اضافي آن چيزي بود که توانست چهره واقعي امثال اين راننده را نشان دهد.

متاسفانه وقوع چنين اتفاقات و ديدن اين قبيل تصاوير سياه از چهره برخي آدمها، تنها در نرخ کرايه ختم نمي شود و به ساير بخشها و امور روزمره مردم نيز سرايت کرده است. به طوري که برخي از فروشگاهها و مغازه ها، نرخ برخي از کالاها و اجناس مورد نياز مردم در چنين روزهايي را به دو برابر و شايد سه برابر هم رساندند، بدون اينکه بينديشند که «پول مثل چرک کف دست است که مي توان با همين برف سفيد آن را شست»!!!

مرد فروشنده که ديده همه براي استفاده از کلاه پشمي ترغيب شده اند به يکباره قيمت را از 2000 تومان به 3500 تومان تغيير داد و بيچاره مردماني که زير برف و در سرما بودند و ناگزير براي در امان ماندن از يخ زدگي، اين قيمت ها را به جان مي خريدند. اما چهره هاي شان نشان مي داد که از پولي که بابت کلاه داده اند، راضي نيستند ولي چاره اي نبود...

از سوي ديگر، افزايش مصرف سوخت گاز و در نتيجه کمبود اين فرآورده سوختي در برخي از شهرها، باعث گرديده که باز هم عده اي سودجو فرصت پول در آوردن را (البته از نوع ناجوانمردانه آن) از دست ندهند و از هجوم مردم براي خريد نفت و گازوئيل، نهايت بهره را برده و آنها را به چند برابر قيمت بفروشند.

اين وضعيت بيشتر در استانهاي آذربايجان غربي، کردستان و... مشهود بوده و فعلا تهراني ها را درگير نکرده است اما با توجه به پيش بيني سازمان هواشناسي براي ورود موج دوم سرما به سمت پايتخت، اين احتمال هست که گاز در تهران نيز دچار قطعي شود و آنگاه است که مي توان تصور کرد چه مشکلاتي مي تواند پايتخت نشينان را آزار دهد...

قطع به يقين اين سخن گوهربار از حضرت علي (ع)، که فرموده اند: «فرزند آدم! اگر از دنيا به قدر کفاف راضي باشي اندکي از آن، تو را کافي است و اگر بيش از کفاف بخواهي همه آنچه در آن است نيز تو را کافي نيست.»، براي روشن تر شدن اذهان و شناخت بهتر چهره ها به ما کمک کند.

حتما همه ما اين ضرب المثل را شنيده ايم که «زمستان مي رود و روسياهي به ذغال مي ماند» و اين مصداق کاملي از پند و اندرز براي آدمهايي است که چهره هاي خود را به زشتي نشان مي دهند.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: