۰

کنترل احساسات را چگونه انجام دهیم

کد خبر: ۲۳۵۳۹۸
۱۶:۰۴ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۹

به گزارش «شیعه نیوز»، کنترل احساسات یکی از مهارت‌های ارزشمند است. شخصی که توانایی کنترل احساسات خود را داشته باشد، توانایی کنترل رفتارهای خود را خواهد داشت. چنین شخصی می‌تواند آینده‌اش را آنطور که دلش می‌خواهد بسازد. اما سوال اینجاست که احساسات از کجا می‌آیند؟ آیا این درست است که فقط و فقط احساسات را روح یا نبض زندگی نامید و به منطق اهمیت نداد؟

برای پاسخ به این سوالات، دو قصه‌ی یکسان، اما از دو شخص متفاوت را باهم مرور می‌کنیم :

قصه‌ی اول:

نفر اول قصه، الکساندر نام دارد. اکساندر فکر می‌کند در دنیا فقط دو نوع آدم وجود دارد یا برنده یا بازنده. الکساندر بر این باوراست که اگربخواهید موفق شود باید جز دسته‌ی برنده‌ها قرار بگیرد و با دسته‌ی بازنده‌ها کاری نداشته باشد. او فکر می‌کند برنده شدنش باید به هر قیمتی صورت گیرد حتی به قیمت بازنده کردن دیگران. از نظر او این دنیا، دنیای بی رحمی‌ است و قانون جنگل در آن جاری است و فقط کسانی داوم می‌‌آورند که بر دیگران غلبه کنند. اما چرا السکاندر چنین طرز فکری دارد؟ چون وقتی او کودک بود، فقط کتابهایی را می‌خواند که اینگونه به او یاد می‌دادند. الکساندر در کودکی به اسطوره‌های یونان باستان علاقه‌مند بود و درس شجاعت و شهامت و جنگجویی را از آنها یاد گرفت. چون او در کودکی پول زیادی نداشت و باید برای خرید هرچیزی که نیاز داشت، به سختی کار می‌کرد خیلی زود متوجه شد برای بدست آوردن هرچیزی باید به سختی تلاش کند و برای اینکه به چیزهای بزرگ دست یابد بایستی استانداردهایش را نیز بالا ببرد. از نظر الکساندر فقط خودش است که باید برنده شود و مهم نیست اگر در مسیر برنده شدن او، دیگران بازنده شوند.

یک روز الکساندر با یک پیرمرد بی‌خانمان برخورد کرد، پیرمرد از او درخواست کمی‌ پول کرد. السکاندر به پیرمرد نگاه کرد و متوجه شد او جز دسته‌ی بازنده‌ها قرار دارد و باید از او فاصله بگیرد چون طبق آنچه از کودکی آموخته بود، تمام اشتباهات را به گردن پیرمرد انداخت و با خودش اینگونه فکر کرد که نباید به این پیرمرد پولی داد.

قصه‌ی دوم:

نفر دوم، جوزف نام دارد. جوزف در کودکی کتابهایی مثل کتابهای بودا را خوانده و به مهربان بودن نسبت به همه، عقیده دارد. وقتی جوزف با آن پیرمرد بی‌خانمان روبر شد، بلافاصله به او کمک کرد چون تصورش بر این بود که این پیرمرد هرگز نمی‌خواسته به این وضع دچار شود اما شاید شرایط زندگی و اجتماع او را به این ورطه سوق داده.

نتیجه گیری در مورد کنترل احساسات

در این دو مثال، دیدیم که السکاندر و جوزف، به دو روش مختلف، احساسات خود را کنترل کردند و در نتیجه به دو روش مختلف رفتار کردند. اما چند لحظه چشمان خود را ببندید و جای الکساندر وجوزف را از همان کودکی باهم عوض کنید.
خب قطعا در این حالت خواهید گفت که الکساندر، شبیه به جوزف رفتار خواهد کرد و جوزف، شبیه به الکساندر. این خیلی طبیعی ست اما به نظر شما حق با کدامیک از این دو نفر است؟
پاسخ این است که ما نمی‌دانیم حق با کدامیک است و فقط خود آن پیرمرد بی‌خانمان می‌داند. تا وقتی از پیرمرد سوال نشود که چرا چنین موقعیتی دارد نمی‌توان هیچ احساس خاصی داشت و یا تصمیمی خاصی گرفت. اما در چنین مواقعی و برای کنترل احساسات، چه کار کنیم؟

چطور می‌توان احساسات خود را کنترل کرد؟

برای کنترل احساسات ، بایستی احتمالات مختلف را همزمان باهم در نظر گرفت. نباید یک بعدی به هر مسئله‌ای نگاه کرد. ممکن است هزاران علت مختلف دست به دست هم داده تا آن پیرمرد بی‌خانمان به این وضع و حال بیفتد.

اگر الکساندر و جوزف، از کودکی کتابهای مختلفی خوانده بودند و با دیدگاه‌های چند بُعدی و مختلف، نسبت به جهان بزرگ می‌‌شدند، اکنون می‌توانستند واکنش منطقی‌تری نسبت به پیرمرد داشته باشند. آنها به جای اینکه فقط از دریچه‌ی ذهن خودشان به دنیا نگاه کنند، توانایی این را داشتند که زندگی را از دریچه‌ی دیگران هم ببینند.
با دیدن و فهمیدن تمامی یک اتفاق و نه فقط یک قطعه از آن اتفاق، می‌توان کنترل بهتری بر احساسات خود داشته باشیم. ما با دانستن اینکه هر رویدادی، به دلیل یک سلسله رویدادهای قبلی اش است که بوجود می‌‌آید می‌توانیم از گرفتن تصمیمات آنی، و احساسات اشتباه، جلوگیری نماییم. به بیانی دیگر برای کنترل احساسات، نباید یک تصویر را فقط از یک زاویه دید بلکه باید آنرا از تمام زاویه‌ها دید.
متفاوت ببینید متفاوت احساس کنید.
برای اینکه بتوانید به این مرحله برسید، باید تجربه‌های جدیدی کسب کنید. یکی از روش‌های کسب تجربه‌های جدید، مطالعه کتابهای مختلف است.

منبع : مجله قرمز

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: