۰

آیا بعد از شهادت امام حسین( علیه السلام ) و یارانش، شیری به میدان آمده و از بدن شهدا در مقابل دشمن محافظت کرد؟

این حدیث، از دیدگاه دانش رجال، حدیثی مجهول است و نیز در تعارض با برخی گزارش‌هایی است که به پایمال شدن بدن شهیدان کربلا زیر سم اسبان تأکید می‌کند.
کد خبر: ۲۰۸۱۳۲
۰۷:۵۵ - ۲۶ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پاسخ اجمالی
در باره پرسش مطرح شده، حدیثی در کتاب کافى وجود دارد که در آن، راوی از ادریس بن عبدالله اودى چنین نقل می‌کند: «هنگامى که امام حسین( علیه السلام ) به شهادت رسید و دشمنان تصمیم گرفتند بدن مبارکش را پایمال سم اسب‌ها نمایند، فضه به حضرت زینب گفت: وقتى کشتى سفینه(غلام رسول خدا) شکست و او داخل جزیره‌‌‏اى شد، ناگاه با شیرى مواجه شد و به او گفت: اى شیر! من غلام پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) هستم، آن شیر در مقابل او همهمه کرد تا این‌که راه را به وى نشان داد و خود آن شیر در یک طرف ایستاد. اکنون شما به من اجازه دهید تا نزد این شیر رفته و او را از تصمیمی که دشمن برای فردا دارد آگاه نمایم. سپس فضه نزد شیر رفته و گفت: اى ابا الحارث! آن شیر سر خود را بلند کرد، فضه به او گفت: آیا می‌دانى این گروه فردا می‌خواهند چه کاری با بدن امام حسین( علیه السلام ) انجام دهند؟ تصمیم دارند: پشت مبارک او را پایمال سم ستور نمایند. آن شیر آمد و دست‌هاى خود را روى بدن مقدس امام حسین نهاد. وقتى آن گروه آمدند و با این منظره مواجه شدند، ابن سعد گفت: دچار فتنه‌‌‏اى شدیم و مبادا آن‌را بر انگیزید، بر گردید! و آن گروه نیز برگشتند.[1]
البته این حدیث، از دیدگاه دانش رجال، حدیثی مجهول است و نیز در تعارض با برخی گزارش‌هایی است که به پایمال شدن بدن شهیدان کربلا زیر سم اسبان تأکید می‌کند.

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج ‏1، ص 465- 466، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407 ق.‏ «الحسین بن محمد قال حدثنی أبو کریب و أبو سعید الأشج قال حدثنا عبد الله بن إدریس عن أبیه إدریس بن عبد الله الأودی‏ قال: لما قتل الحسین ( علیه السلام ) أراد القوم أن یوطئوه الخیل فقالت فضة لزینب یا سیدتی إن سفینة کسر به فی البحر فخرج إلى جزیرة فإذا هو بأسد فقال یا أبا الحارث أنا مولى رسول الله ص فهمهم بین یدیه حتى وقفه‏ على الطریق و الأسد رابض فی ناحیة فدعینی أمضی إلیه و أعلمه ما هم صانعون غدا قال فمضت إلیه فقالت یا أبا الحارث فرفع رأسه ثم قالت أ تدری ما یریدون أن یعملوا غدا بأبی عبد الله ( علیه السلام ) یریدون أن یوطئوا الخیل ظهره قال فمشى حتى وضع یدیه على جسد الحسین ( علیه السلام ) فأقبلت الخیل فلما نظروا إلیه قال لهم عمر بن سعد لعنه الله فتنة لا تثیروها انصرفوا فانصرفوا».

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: