۰

اهل ذمّه در بازار دمشق به تماشای اسیران کربلا آمده و بر روی آنان آب دهان می‌انداختند! آیا این ماجرا مستند است؟!

ابو الفرج جوزی (متوفی: 597 ق) در «بستان الواعظین» می‌گوید: در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى، دیدم که: حسین( علیه السلام )، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد. او را سر بُریدند و خانواده‌اش را به اسارت بردند...
کد خبر: ۲۰۶۰۹۲
۱۱:۴۹ - ۱۳ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا این مطلب که؛ اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى اسیران کربلا، صف کشیده بودند و به صورتشان، «آب دهان می‌انداختند»، صحیح است؟
پاسخ اجمالی
ابو الفرج جوزی (متوفی: 597 ق) در «بستان الواعظین» می‌گوید:
در کتاب التعازى و العزاء، از نوشته‌هاى ابو محمّد عبد الله بن محمّد بللورى، دیدم که: حسین( علیه السلام )، به هنگام شهادت، درخواستِ آب کرد؛ امّا از او دریغ داشتند و او، تشنه شهید شد و نزد خدا وارد شد تا از نوشیدنى بهشت، سیرابش گردانْد. او را سر بُریدند و خانواده‌اش را به اسارت بردند، در حالى‌که سرهایشان باز بود و با مَرکب‌هاى بدون جهاز و پالان، حرکتشان دادند، تا وارد دمشق شدند، این در حالى بود که سرِ حسین( علیه السلام )، در میانشان بر بالاى نیزه بود. هرگاه یکى از آنان با دیدن سر می‌گریست، نگهبانان، او را با تازیانه می‌زدند. اهل ذمّه، در بازار دمشق براى تماشاى آنان، صف کشیده بودند و به صورتشان، آب دهان می‌انداختند تا این‌که بر درِ کاخ یزید، متوقّف شدند.
یزید، دستور داد تا سر حسین( علیه السلام ) را بر در بیاویزند، در حالى‌که خانواده امام( علیه السلام ) در اطرافش بودند. همچنین، نگهبانانى را بر آن گماشت و دستور داد که هرگاه یکى از آنان گریست، او را بزنید.
آنان، همچنان ماندند، و سر حسین( علیه السلام ) در میان آنها به مدّت نُه ساعت، در روز آویزان بود. امّ کلثوم، سرش را بلند کرد و سرِ حسین( علیه السلام ) را دید و گریست و گفت: "اى پدر بزرگ (منظورش پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود)! این، سرِ حبیب تو حسین است که آویزان شده است". سپس گریست. یکى از نگهبانان، دستش را بالا برد و به صورت امّ کلثوم زد که به تمامى صورت او آسیب زد. در دَم، دست نگهبان، از کار افتاد.[1]
درباره درستی یا نادرستی این نقل باید گفت؛ به هر حال؛ این یکی از نقل‌های کهن درباره عاشورا است که مطلب دور از ذهن و غریبی دیده نمی‌شود؛ از این‌رو می‌توان این نقل را پذیرفت.

[1]. ابو الفرج جوزی، عبد الرحمن بن علی، بستان الواعظین و ریاض السامعین، محقق، بحیری، أیمن، ص 263 – 264، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیة، چاپ دوم، 1419ق.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: