۰

جلوه­ های رفق و مدارا در سیره امام حسن (علیه السلام)

رفق و مدارا، یکی از اصول اخلاقی اسلام است که مورد تأکید قرآن و پیشوایان دین بوده و موجب بهبود روابط اجتماعی می­ شود. در عمل نیز از بسیاری کج­روی­ ها و انحراف­های اجتماعی جلوگیری کرده و آرامش و صلح و دوستی را در جامعه حاکم می­ کند.در سیره امامان معصوم (علیه السلام) همواره اصل رفق و مدارا دیده شده و آن بزرگواران این اصل را منش و روش خود قرار می­ دادند.
کد خبر: ۱۹۶۹۴۰
۱۰:۴۱ - ۲۶ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: رفق و مدارا، یکی از اصول اخلاقی اسلام است که مورد تأکید قرآن و پیشوایان دین بوده و موجب بهبود روابط اجتماعی می­ شود. در عمل نیز از بسیاری کج­روی­ ها و انحراف­های اجتماعی جلوگیری کرده و آرامش و صلح و دوستی را در جامعه حاکم می­ کند.در سیره امامان معصوم (علیه السلام) همواره اصل رفق و مدارا دیده شده و آن بزرگواران این اصل را منش و روش خود قرار می­ دادند و با مدارا و گذشت شناخته می­ شدند؛ چرا که آراستگى به فضایل اخلاقى و پیراستگى از رذایل، یکی از اصول کمال انسانى است و اهل بیت (علیه السلام)، نمونه کاملی از انسان­های کمال یافته و منبعی عظیم از فضیلت­های اخلاقی به شمار می­ روند.

امام حسن

امام حسن مجتبی (علیه السلام) نیز از چهره­ های برجسته اخلاقی است که به دلیل نرمش و متانت در گفتار و کردار، اسوه کاملی در این زمینه برای همگان است.در این نوشتار، می­ کوشیم با بررسی نمونه­ های تاریخی، به بیان ابعاد این ویژگی بارز در زندگی امام حسن (علیه السلام) بپردازیم.

مفهوم شناسیرفق و مدارا، در زبان عربی معادل یکدیگرند. رفق، به معنای نرم­خویی و ظرافت داشتن در کار است و به کسی که نرم­خویی پیشه کند، «رفیق» می­ گویند.[۱] برخی نیز آن را به معنای حسن خلق و حسن معاشرت با مردم دانسته­ اند.[۲] اما معادل کلمه «رفق» در فارسی، واژگانی چون: مهربانی، عطوفت و گذشت است. در لغت نامه دهخدا آمده است: مدارا به معنای ملایمت، نرمی، بردباری، سازگاری، لطف، خضوع و فروتنی و شفقت آمده است.[۳] اگر بر اساس گفته مرحوم دهخدا آن را به معنای ملایمت و سازگاری و نرمی بدانیم، معنای مدارا در فارسی و عربی یکسان خواهد بود.همچنین در تعریف رفق آمده است: رفق، صفتی است پسندیده که در برابر عنف و شدت است و عنف، نتیجه خشم و غضب است. رفق و لینت، از آثار خوش خلقی و سلامت جان می­باشد.[۴] گاهی نیز، مدارا به معنای حلم و بردباری و تغافل است. صبر در برابر افراد تندخو و بداخلاق یا تقیه در مقابل مخالفان و افراد زیان رسان، به این معنا است.[۵]مدارا، از ریشه «درأ» و مصدر از باب مفاعله است و گاهی نیز از «دارأته» و «داریته « می­آید. کاربرد این افعال، زمانی است که شخص با پرهیز از درگیری و نزاع با فردی، به­نرمی و ملایمت با او رفتار کند. علامه طباطبایی۱ معتقد است که «درأ»، به معنای دفع است.[۶] در قرآن کریم آمده است:«وَیَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ؛[۷] ]آنان کسانی هستند که[ بدى‏ها را با نیکى دفع مى‏کنند.» در توضیح این آیه آمده است که مؤمنان، آزار و اذیت مردم را به وسیله مدارا و حلم از خود دور مى‏کردند.[۸]از ابن­ عباس، صحابی بزرگ پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در تفسیر این آیه نقل شده است که: مؤمنان، کسانی هستند که دشنام و اذیت را با سلام و مدارا پاسخ می­دهند.[۹] برخی مفسران نیز ذیل آیه، «مدارا» را بر پایه صبر و شکیبایی و حلم دانسته­اند.[۱۰] در کلمات معصومین (علیه السلام) کلمه رفق و مدارا، به یک معنا به کار رفته و آن، مدارا و سازگاری با مردم است. در حدیثی از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آمده است:«إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ بِمُدَارَاهِ النَّاسِ، کَمَا أُمِرْنَا ‏بِاِقامَهِ الْفَرَائِضِ؛[۱۱] ما پیامبران، همان گونه که به برپا داشتن واجبات مأمور شده‏ایم، به مدارا کردن با مردم نیز مأمور شده­ایم.»همچنین فرموده است: «مَنْ حُرِمَ الرِّفْقَ فَقَدْ حُرِمَ الْخَیْرَ کُلَّهُ؛[۱۲] هر کس از مدارا بى‏بهره باشد، از همه خوبى‏ها بى‏بهره مانده است.» حضرت در حدیث دیگری فرمود: «الرِّفقُ نِصفُ العَیْش؛[۱۳] رفق و مدارا، نیمی از زندگی است.»همان طور که ملاحظه می­شود، در احادیث یاد شده رفق و مدارا به یک معنا به کار برده شده­اند.

رابطه رفق و مدارا با کظم غیظ

از تعریف مدارا برمی­­ آید، این عنوان، با «کظم غیظ» که یکی از مهم­ترین ارزش­های اخلاقی است، پیوند عمیقی دارد. کظم غیظ، به این معنا است که فرد غضب و خشم خود را فرو می­نشاند و آن را ظاهر نکرده و ترتیب اثر نمی­دهد. در خلاصه المنهج آمده است:«سبط نبى، حسن بن على (علیه السلام) با جمعى از اشراف عرب و بزرگان علم و ادب بر سر خوانى نشسته بود. خادمش با کاسه طعام گرم به مجلس وارد شد و از غایت دهشت پایش به کنار فرش برآمد و کاسه آش بر سر و روى مبارکش فرو ریخت. امام (علیه السلام) در او نگریست. خادم از ترس مدهوش و متحیر فرو مانده، ناگاه]این آیه[ بر زبانش جارى شد: «و الکاظمین الغیظ». امام حسن (علیه السلام) فرمود که خشم را فرو خوردم. خادم گفت: «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ». ]امام (علیه السلام) [ جواب داد که عفو کردم. خادم گفت: «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». امام (علیه السلام) فرمود که آزادت کردم و معیشت تو را بر خود لازم گردانیدم. حضار مجلس از خلق و خوى او متعجب شدند. گفتند: «اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ؛[۱۴] یعنى خدا می­داند که چه مى‏باید کرد و نبوت و امامت را به که مى‏باید داد.»[۱۵]این رفتار امام مجتبی (علیه السلام)، برخاسته از آیات قرآنی است؛ چرا که ائمه: آینه تمام نمای قرآن کریم هستند. خداوند در آیه ۱۳۴ سوره آل­ عمران می­فرماید: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ». در تفسیر این آیه آمده است: جامع معناى کظم غیظ و عفو این است که شخص مافوق، صدمه‏اى به زیر دست مقصر خود وارد نیاورد؛ ولى احسان هر جا گفته شود، این معنا از آن فهمیده مى‏شود که نه تنها صدمه‏اى وارد نیاورد، بلکه خوبى هم بکند.[۱۶] امام (علیه السلام) در برابر خادم خطاکار، نه تنها هیچ حرکت تندی انجام نداد و حتی چهره درهم ننمود، بلکه با کظم غیظ و احسان به وی، او را در راه خدا آزاد کرد.

مدارا با مردم و جذب قلب­هاانسان، موجودی اجتماعی است و در روابط اجتماعی، نیازمند روحیه مداراگری است. بسیاری از تنش­ها، دوری­ها و جبهه گیری­ها، با اتخاذ روش مدارا، رخت برخواهد بست و بذر عطوفت و مهربانی در جامعه خواهد رویید. نمونه بارز این کنش و واکنش را می­ توان در رفتار امام حسن مجتبی (علیه السلام) با مرد شامی ملاحظه نمود:علاّمه مجلسی می نویسد: «مردی از شام با تحریک معاویه، به امام مجتبی (علیه السلام) ناسزا گفت. امام (علیه السلام) صبر کرد تا سخن او به پایان رسید. آنگاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام نمود و سپس فرمود: فکر می کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده­ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم. اگر راهنمایی می­خواهی، راهنمایی­ات کنیم و اگر گرسنه­ای سیرت کنیم. اگر برهنه­ای لباست دهیم و اگر نیازمندی، بی نیازت کنیم. اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم و تا بازگشت به وطنت میهمان ما باشی و… . مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: «أَشْهَدُ أَنَّکَ‏ خَلِیفَهُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه‏؛ گواهی می­دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی. خدا بهتر می داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.» سپس عرضه داشت: «تو و پدرت پیش من مبغوض ترین افراد بودید؛ ولی اکنون محبوب ترین افراد در نزدم هستید.»[۱۷]این رفتار امام حسن (علیه السلام)، برخاسته از آیات قرآن و سیره انبیا است. در قرآن کریم آمده است، وقتی موسی (علیه السلام) از جانب خدا مأمور شد به سوی فرعون برود، خداوند متعال از او خواست که با فرعون به نرمی سخن گوید: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا.»[۱۸]بر اساس این آیه شریفه، آغاز حرکت تربیتی و ارشادی و به دنبال آن نتیجه بخش بودن، از طریق گفت وگوى صمیمانه است؛ حتى با سرکش‏ترین افراد نیز باید ابتدا با نرمى و لطافت سخن گفت.[۱۹] بی­شک، حلم و بزرگواری امام حسن (علیه السلام) بود که مرد شامی را شرمنده و هدایت نمود. سعدی می­گوید: بدی را بدی سهل باشد جزا اگر مردی اَحسِن الی مَن أسا

بخشش و کرامت، ابزار مدارا و مردم دارییکی از لوازم مدارا آن است که انسان از طریق حلال و بر اساس موازین شرع، موجب رضایت مردم و خشنودی آنها شود. احترام و بزرگداشت آنان و کمک و حمایت مالی، هرچند در قالب اطعام و پذیرایی، یکی از این مصادیق است. در آیات الاحکام جرجانی آمده است:«امام حسن (علیه السلام) که یک نوبت به خانه خود در آمد، دید که جمعى از دوستان آن حضرت نشسته‏اند و بهترین طعام­هاى خانه او را بیرون آورده، مى‏خورند. آن حضرت شکفته و خوشحال شد و فرمود که این چنین یافته‏ایم اکابر اصحاب پیغمبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) را و عادت حضرت چنان بود که دوستان شان به خانه ایشان مى‏رفتند و حضرت را غایب مى‏یافتند. پس سفره طعام را از کنیزکان مى‏طلبیدند و آن مقدار که مى‏خواستند، مى‏خوردند و چون ایشان به خانه مى‏آمدند و آن کنیزان حضرت را خبر مى‏دادند، آنان را از خوشحالى آزاد می کرد.»[۲۰]البته مراجعه دوستان و اصحاب به خانه امام (علیه السلام) در غیاب حضرت، در آن زمان، امری مرسوم بوده است؛ همان طور که در زمان پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز چنین بود. بر همین اساس است که قرآن کریم به همسران پیامبر فرموده است که در مراجعه اصحاب به خانه حضرت، برخی آداب را رعایت کنند.[۲۱]انسان، موجودی اجتماعی است و در روابط اجتماعی، نیازمند روحیه مداراگری است. بسیاری از تنش­ها، دوری­ها و جبهه گیری­ها، با اتخاذ روش مدارا، رخت برخواهد بست و بذر عطوفت و مهربانی در جامعه خواهد رویید. نمونه بارز این کنش و واکنش را می­ توان در رفتار امام حسن مجتبی (علیه السلام) با مرد شامی ملاحظه نمود.در مورد بخشش و کرامت امام (علیه السلام) در برابر مردم، موارد بسیاری نقل شده که نشان گر سخاوت و بزرگواری ایشان است.ابن­ کثیر از علمای اهل سنّت، در البدایه و النهایه روایت کرده که: امام حسن (علیه السلام) غلام سیاهی را دید که گرده نانی پیش خود نهاده و خودش لقمه­ای از آن می­خورد و لقمه دیگری را به سگی که در آنجا بود، می­دهد. امام (علیه السلام) به وی فرمود: انگیزه تو در این کار چیست؟غلام پاسخ داد: من از او شرم دارم که خود بخورم و به او نخورانم. امام (علیه السلام) به او فرمود: از جای خود برنخیز تا من بیایم. سپس نزد مولای آن غلام رفت و او را با آن باغی که در آن زندگی می­کرد، از وی خریداری کرد. آنگاه غلام را آزاد کرد و آن باغ را نیز به او بخشید.[۲۲]

فروتنی معاشرت شایسته و توأم با احترام،

هرگز بدون در نظر گرفتن تواضع و فروتنی امکان پذیر نیست. برترى جویى، موجب تحقیر طرف مقابل و تحریک حس لجاجت افراد شده و هر گونه ارتباط قلبی و زبانی با آنها را غیر ممکن یا بسیار محدود می­کند. بنابراین، لازمه ارتباط مؤثر و مدارا با مردم، تواضع و پرهیز از برتری طلبی است. ابن شهر آشوب در مناقب[۲۳] و ابن ابی­الحدید در شرح نهج البلاغه روایت کرده­اند: امام حسن (علیه السلام) بر جمعی از فقرا عبور کرد که روی زمین نشسته و تکه­های نانی در پیش روی خود گذارده و می­خورند. چون آن حضرت را دیدند، ایشان را دعوت کرده و گفتند: ای پسر دختر رسول خدا، بفرما صبحانه!امام (علیه السلام) از اسب پیاده شد و این آیه را خواند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُتَکَبِّرِینَ.» سپس شروع کرد به خوردن غذای آنان. چون سیر شدند، امام (علیه السلام) آنها را به مهمانی خود دعوت کرد و از آنها پذیرایی نمود و جامه نیز بر تن آنها پوشانید و فرمود: «الْفَضْلُ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ لَمْ یَجِدُوا غَیْرَ مَا اعمونی وَ نَحْنُ نَجِدُ اکثر مِنْهُ؛[۲۴] با این همه، فضیلت و برتری از آنِ آنها است؛ زیرا آنان غیر از آنچه ما را بدان مهمان کردند، چیز دیگری نداشتند؛ ولی ما بیش از آنچه دادیم، باز هم داریم.»

مدارا همراه با عدالت

اگرچه سازگاری با مردم موجب رضایت خدا و خشنودی مردم می شود، اما رسیدن به این هدف نباید با وسایلی غیر شرعی و ناهمخوان با برخوردهای منطقی باشد؛ مانند آنکه در راستای به دست آوردن رضایت فردی، بیشتر از حقش به او بدهیم یا او را در جایگاهی که لیاقت و شأنیت آن را ندارد، قرار دهیم. طبرسی۱ آورده است: دو کودک در باره خطى که نگاشته بودند، نزد امام حسن (علیه السلام) رفتند و او را به عنوان داور در مسابقه خط انتخاب کردند تا قضاوت کند که خطّ کدامیک از آنها زیباتر است؟ امیر مؤمنان، على (علیه السلام) از این جریان آگاه شد و به امام حسن (علیه السلام) فرمود: «دقت کن که به چه کیفیّت، حکم و داورى مى‏کنى. خداى متعال در روز قیامت راجع به داورى تو از تو بازپرسى مى‏کند.»[۲۵]

اعطای بسیار در برابر عملی نیکقرآن کریم در آیه ۸۶ سوره نساء فرموده است: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا؛ و چون به شما درود گفته شد، شما به [صورتى] بهتر از آن، درود گویید.» بر اساس این آیه، می­توان یک حکم کلى در باره پاسخ گویى به هر نوع اظهار محبتى، اعم از لفظى و عملى را برداشت نمود و آن اینکه محبت­ و توجه دیگران نسبت به خود را باید به بهترین وجه ممکن و به نوعی بهتر از او پاسخ دهیم. در روایت آمده است: کنیزى به امام حسن مجتبى (علیه السلام) شاخه گلی هدیه داد و حضرت او را آزاد کرد. وقتى در این باره پرسیدند، فرمود: این ادب را خدا به ما تعلیم داده و فرموده: «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّهٍ… .» تحیت بهتر، همان آزاد کردن او است.[۲۶]همچنین گزارش شده است که امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) به همراه عبدالله بن جعفر از مدینه به طرف خانه خدا حرکت می­کردند؛ در حالی که بار و بنه آنها را از پیش برده بودند. در میان راه، دچار گرسنگی و تشنگی شدیدی شدند. در بیابان به خیمه پیرزنی رسیدند و از او تقاضای آب و غذا کردند. پیرزن، تنها دارایی­اش گوسفندی بود که آن را ذبح کرد و از آنها پذیرایی نمود. آنها هنگام رفتن به آن زن گفتند: «نَحْنُ نَفَرٌ مِنْ قُرَیْشٍ نُرِیدُ هَذَا الْوَجْهَ فَإِذَا رَجَعْنَا سَالِمِینَ فَأَلِمِّی بِنَا فَإِنَّا صَانِعُونَ إِلَیْکِ خَیْرا؛ ما افرادی از قریش هستیم که اراده زیارت کعبه را داریم و چون سالم بازگشتیم، نزد ما بیا تا پاداش این محبت را بدهیم.»آنها رفتند و چون شوهر آن زن آمد و جریان را شنید، زن را سرزنش کرد و خشمگین شد. بعد از این جریان، فقر و نیازمندی آن دو را به مدینه کشاند و چون کسب و سرمایه­ای نداشتند، به سختی روزگار می گذراندند. در یکی از روزها، امام حسن (علیه السلام) آن زن را دید و به او فرمود: آیا مرا می­شناسی؟ گفت: نه. امام (علیه السلام) فرمود: من، همان مهمان تو هستم و دستور داد گوسفندانی برای او خریداری کردند و مقداری پول به او داد و آنگاه زن را به نزد برادرش، امام حسین (علیه السلام) فرستاد. امام نیز به همان میزان، گوسفند و پول به آن پیرزن داد و او را نزد عبدالله جعفر فرستاد و او نیز گوسفندانی را به آن زن بخشید.[۲۷]

مدارا در کنار قاطعیت

بر اساس متون دینی، مدارا و گذشت در مسائل شخصی و نیز مسائل اجتماعی که با حقوق دیگران در تقابل نباشد، مصداق پیدا می­کند؛ اما در مسائل اصولی دین و اجرای حدود و احکام دینی، جای نرمش و مدارا نیست. بعضی افراد به دلیل شدت نفاق یا لجاجت خود، به محرک­های اخلاقی و آرام پاسخ نمی­دهند و عدم برخورد قاطع با این گروه، راه را برای ارتکاب جرم و خیانت باز می­کند و جامعه را در خطر سقوط و عدم امنیت اجتماعی قرار می­دهد.استاد شهید مطهری(ره) در این زمینه می­نویسد: «اسلام، دینی است که طرفدار حد است، طرفدار تعزیر است؛ یعنی دینی است که معتقد است مراحل و مراتبی می­رسد که مجرم را جز تنبیه عملی چیز دیگری تنبیه نمی­کند و از کار زشت باز نمی­دارد. اما انسان نباید اشتباه کند و خیال کند که همه موارد، موارد سخت گیری و خشونت است.»[۲۸]در سخنی از امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصف پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) آمده است: «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ‏، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَه؛[۲۹] پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم )، طبیبی سیار است که به نزد بیماران می­رود در یک دستش مرهم است و در دست دیگرش ابزار جراحی.» شهید مطهری۱ در این باره می­گوید: «مقصود این است که پیامبر دو گونه عمل می­کرد: یک نوع عمل پیغمبر، مهربانی و لطف بود؛ اوّل هم آن را ذکر می­کند (أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ)؛ یعنی ابتدا از راه لطف معالجه می­کرد. اما اگر به مرحله­ای می­رسید که دیگر لطف و مهربانی یا احسان و نیکی، سود نمی­بخشید، آنها را به حال خود نمی­گذاشت. اینجا بود که وارد عمل جراحی می­شد.»[۳۰]بنابراین، در کنار توصیه اسلام به مدارا و سازگاری با مردم، در برخی از امور می­بینیم که نرمش بی حساب و عدم قاطعیت به­جا، آدمی را به عنصری ضعیف تبدیل می­کند و طرف مقابل از این مسأله سوء استفاده کرده و بر عناد و مخالفت خود می­افزاید و ضربات بیشتری را بر پیکره جامعه اسلامی وارد می­کند. آنچه مورد نظر اسلام است، آسان گیری در عین قدرت و قاطعیت است؛ نه خشونت مطلق و نه مدارای مطلق. گاهی ضرورت اقتضا می کند که اصل مدارا را کنار گذاشته و به قاطعیت و سخت گیری رو آورده شود.پس دو عنصر «مدارا و قاطعیت» مرزهای مشخصی دارند که باید از هم تفکیک شوند تا با عمل به موقع، نتایج مطلوب مورد نظر اسلام که همان سعادت و هدایت افراد جامعه است، به دست آید. امام حسن (علیه السلام) با وجود حلم و رأفتی که سرتاسر وجود حضرت را گرفته بود، در جنگ­هایی که علیه دشمنان اسلام و منافقان انجام می­شد، دلیرانه حضور می­یافت و با شجاعت و جسارت به نبرد می­پرداخت؛ زیرا در این عرصه، مجالی برای گذشت و مهلت نسبت به دشمنان جاهل و لجوج وجود نداشت. ابن­ شهر آشوب روایت کرده که: امیر مؤمنان (علیه السلام) در روز جمل پسرش محمد حنفیه را طلبید و نیزه خود را به او داده و فرمود: شتر عایشه را هدف این نیزه قرار ده و آن را از پا درآور. محمد نیز چنین کرد؛ ولی افرادی که اطراف شتر عایشه بودند و به شدت از آن حمایت می­کردند، مانع پیشرفت وی شده و او را از رسیدن به شتر بازداشتند. از این رو، محمد به ناچار نزد پدر بازگشت.در این وقت حسن بن علی (علیه السلام) پیش رفت و نیزه را از او گرفت و به سوی شتر حمله کرد، شتر را از پا درآورد و بازگشت؛ در حالی که خون آن شتر بر نیزه بود. محمد که این صحنه را دید، رنگش دگرگون شد (خجالت کشید). امیر مؤمنان (علیه السلام) به او فرمود: «لاتَأنَفُ فَإنَّهُ إبنُ النَّبی وَ اَنتَ ابنُ عَلیٍ؛ ناراحت نشو که او فرزند پیغمبر و تو فرزند علی هستی.»[۳۱]در جنگ صفین، معاویه، عبیدالله بن عمر را به سوی امام حسن (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به خلافت امیدوار کند و با دادن وعده­های بسیار، ایشان را از پدرش جدا کند. وقتی امام مجتبی (علیه السلام) پیشنهاد او را شنید، باتندی به او پاسخ داد و در پایان فرمود: «کانّی انْظُرُ إلیک مَقْتُولًا فِی یومک أَوْ غدک، أَمَا إِنَّ الشَّیْطَانَ قَدْ زَیَّنُ لک وَ خَدَعَک…؛ گویا تو را می بینم که امروز یا فردا کشته خواهی شد. به­راستی که شیطان این حال را برای تو آرایش کرده و فریبت داده است.»[۳۲]بعد از آن، عبیدالله در همان روز از لشکر شام بیرون آمد و به دست مردی از قبیله هَمدان به قتل رسید.[۳۳]

مدارا با زیردستان کج­ رفتاریکی از بالاترین مراتب مدارا با مردم، گذشت از خطاهای عامدانه زیردستان است؛ زیرا انسان توانایی اعمال قدرت در برابر افراد زیردست را دارد. از طرفی، اگر این خطا از روی عمد صورت گرفته باشد، گذشت از آن به مراتب سخت­تر و دشوارتر از خطاهای سهوی است.در روایت آمده است که: امام حسن (علیه السلام) گوسفندی داشت که بدان علاقه­مند بود. روزی حضرت مشاهده کرد که پای گوسفند شکسته است. به غلامش فرمود: چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟ پاسخ داد: من. امام (علیه السلام) علت را سؤال کرد. او گفت: می خواستم شما را غمگین کنم! امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد و تو در راه خدا آزادی!و در روایت دیگر آمده است که امام فرمود: «لَاَغُمَنَّ مِنْ اَمرِکَ بِغَمِّی‏؛[۳۴] من نیز آن کسی (شیطان)، را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی غمگین می­کنم.»امام حسن (علیه السلام) حتی هنگامی که خلیفه مسلمانان بود، کج­رفتاری­های عادی مردم در حق خود را می­بخشید؛ چنانکه در میان لشکریان امام (علیه السلام) تعدادی از خوارج حضور داشتند که هر دَم با اقدامات و سخنان خود، آن حضرت را اندوهگین می کردند؛ ولی امام (علیه السلام) با آنان مدارا می­کرد و از مؤاخذه آنها خودداری می­نمود. در تاریخ یعقوبی آمده است:«معاویه، هیئتی مرکب از مغیره بن شعبه و عبدالله بن عامر و عبدالرحمن بن ام الحکم را به نزد امام حسن (علیه السلام) فرستاد تا با آن حضرت مذاکره کنند… آنان هنگامی که از نزد امام (علیه السلام) بیرون آمدند، بلند بلند به طوری که مردم می­شنیدند، به همدیگر [به دروغ] می­گفتند: خداوند به وسیله فرزند رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) خون­ها را حفظ کرد و فتنه را آرام ساخت و حسن بن علی صلح را پذیرفت! این سخنان، لشکر امام حسن (علیه السلام) را مضطرب کرد و کسی در راستگویی آنها شک نداشت. به همین جهت بود که به خیمه امام ریختند و اثاثیه خیمه را غارت کردند و آن حضرت ناچار شد به ساباط برود… و به دنبال آن، در تاریکی­های ساباط، جراح بن سنان که کمین کرده بود، آن حضرت را خنجر زد.»[۳۵]امام حسن (علیه السلام) در مقابل این جنایات تاریخی که از اصحاب سر زد و تا آنجا که مربوط به حق شخصی و حق حاکم بود، از همه آنان گذشت.

اسوه مدارا با مردم

امام حسن مجتبی (علیه السلام) اسوه­ای کامل از مدارا و ملاطفت با مردم بود؛ اما این فضیلت امام (علیه السلام) همواره توأم با عمل به موقع و در نظر داشتن شرایط و موقعیت طرف مقابل بود و باعث هدایت و جذب قلوب آنها شده و در مواردی هم که هیچ امکانی برای این هدف وجود نداشت، حضرت رفتار قاطعانه­ای از خود نشان می­داد؛ همان طور که امام علی (علیه السلام) در سفارشی فرمود:«عَلَیْکَ بِمُدَارَاهِ النَّاسِ وَ إِکْرَامِ الْعُلَمَاءِ وَ الصَّفْحِ عَنْ زَلَّاتِ الْإِخْوَانِ فَقَدْ أَدَّبَکَ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ بِقَوْلِهِ ( صلی الله علیه و آله و سلم ): اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ وَ صِلْ مَنْ قَطَعَکَ وَ أَعْطِ مَنْ حَرَمَکَ؛[۳۶] تو را سفارش مى‏کنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران [دینى]؛ چرا که سرور اولین و آخرین، تو را چنین ادب آموخته و فرموده است: گذشت کن از کسى که به تو ظلم کرده و رابطه برقرار کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده و عطا کن به کسى که از تو دریغ نموده است.»امام حسن (علیه السلام) در حدیثی مکارم اخلاق را برشمرده که با دقت در مضامین آن، می­توان قسمت اعظم آن را نوع تعامل و مدارا با مردم دانست.امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: «مَکَارِمُ‏ الْأَخْلَاقِ‏ عَشَرَهٌ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ فِیکَ فَلْتَکُنْ فَإِنَّهَا تَکُونُ فِی الرَّجُلِ وَ لَا تَکُونُ فِی وَلَدِهِ وَ تَکُونُ فِی وَلَدِهِ وَ لَا تَکُونُ فِیهِ تَکُونُ فِی الْعَبْدِ وَ لَا تَکُونُ فِی الْحُرِّ صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَهِ وَ صِلَهُ الرَّحِمِ وَ إِقْرَاءُ الضَّیْفِ وَ إِعْطَاءُ السَّائِلِ وَ الْمُکَافَأَهُ عَلَى الصَّنَائِعِ وَ التَّذَمُّمُ لِلْجَارِ وَ الصَّاحِبِ وَ رَأْسُهُنَّ الْحَیَاءُ وَ کَثْرَهُ الذِّکْرِ؛[۳۷] مکارم اخلاق، ده چیز است:… راستگویی، صداقت در خضوع، و بخشش به سائل، خوش خلقی، پاداش دادن کارها، پیوند با خویشان، حمایت از همسایه، حق شناسی برای صاحب آن، مهمان نوازی و سرسلسله آنها شرم و حیا و فزونی ذکر است.»اموری که امام (علیه السلام) در حدیث از آنان نام برده است، همچون: راستگویی، خضوع و فروتنی، بخشش، قدرشناسی، صله رحم، رعایت حق همسایه و مهمان نوازی، همه اموری هستند که در تعامل و مدارا با مردم نقش مؤثری دارند و بدون رعایت این موارد، صلح و سازگاری از زندگی اجتماعی رخت برمی­بندد و کینه و دشمنی جای آن را می­گیرد. به همین دلیل، امام (علیه السلام) مکارم اخلاق را در این خصوصیات خلاصه نموده است.در حدیث دیگری آمده است که مردی نزد امام (علیه السلام) آمد و پرسید: بهترین مردم کیست؟ امام در پاسخ فرمود: «مَن أَشرَکَ النّاسَ فِی‏ عَیْشِهِ؛ کسی که مردم را در زندگی خود شریک گرداند.» مرد پرسید: بدترین مردم کیست؟ فرمود: «مَن لایَعیشُ فِی عَیشِهِ اَحَدٌ؛ کسی که در زندگی او فرد دیگری زندگی نکند.»[۳۸] سخن امام (علیه السلام) در وصف بهترین مردم، می­تواند معنای جامعی داشته باشد و مواردی مانند: حمایت اقتصادی، راهنمایی و خیرخواهی برای آنان، پذیرایی و محبت و اطعام، حفظ آبروی آنها و هر گونه محبت و یا عمل نیکی را که روابط را اصلاح کند و نشانه­ای از حسن نیت و خیرخواهی و مدارا داشته باشد، شامل می گردد. در مقابل، سخن امام (علیه السلام) در وصف بدترین افراد، نشان گر آن است که در رفتار ایشان، تمام افعال ذکرشده ترک گردیده است.بی­شک، رفتار نیک با مردم یا به بیان دیگر، مردم­داری، علاوه بر آثار اجتماعی، موجب شرافت و بزرگی فرد نیز خواهد شد. ابن شهر آشوب در کتاب المناقب روایت کرده که: «مَا بَلَغَ أَحَدٌ مِنَ الشَّرَفِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ مَا بَلَغَ الْحَسَن؛[۳۹] هیچ کس بعد از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در شرافت مقام، به حسن بن علی (علیه السلام) نرسید.» سپس اضافه می­کند: رسم چنان بود که برای امام حسن (علیه السلام) بر در خانه­اش فرشی می­گستردند و چون امام (علیه السلام) می­آمد و روی آن می­نشست، راه بسته می­شد و بند می­آمد؛ زیرا کسی از آنجا نمی گذشت، جز آنکه به جهت جلالت مقام آن حضرت می­ایستاد و جلو نمی­رفت. هنگامی که امام (علیه السلام) از ماجرا مطلع می­شد، برمی­خاست و به خانه می­رفت تا مردم پراکنده شوند و راه باز شود.ابن شهر آشوب در ادامه و به نقل از محمد بن اسحاق می­نویسد: «لَقَدْ رَأَیْتُهُ فِی طَرِیقِ مَکَّهَ مَاشِیاً فَمَا مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَحَدٌ رَآهُ إِلَّا نَزَلَ وَ مَشَى حَتَّى رَأَیْتُ سَعْدَ بْنَ أَبِی وَقَّاصٍ یَمْشِی؛[۴۰]‏ من آن حضرت را در راه مکه پیاده مشاهده کردم و هیچ یک از خلق خدا نبود که او را مشاهده کند، جز آنکه پیاده می­شد و پیاده می­رفت؛ تا آنجا که سعد بن ابی وقاص را دیدم [که به احترام آن حضرت] پیاده می­رفت»

پی نوشت*

پژوهشگر حوزه علمیه.

۱]. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم: انتشارات هجرت، ۱۴۱۰ق، ج ۵، ص ۱۴۹.[۲]. ابن­منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴ق، ج ۱۴، ص ۲۵۵.[۳]. دهخدا، علی اکبر، فرهنگ لغت، ذیل واژه «مدارا» و« مداراه».[۴]. فیض کاشانی، ملامحسن، محجه البیضاء، تصحیح علی اکبر غفاری، مکتب النشر الاسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۹ق، ج ۵، ص ۳۲۲.[۵]. فلسفی، محمدتقی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بی­تا، ج ۱، ص ۳۷۲.[۶]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: انتشارات جامعه مدرسین، ۱۴۱۷ق، ج ۱۶، ص ۵۵.[۷]. سوره قصص، آیه ۵۴.[۸]. طباطبائی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۶، ص ۵۵.[۹]. غزالی، ابوحامد، إحیاء علوم الدین، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، بی­تا، ج ۶، ص ۲۸.[۱۰]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۱۶، ص ۵۴؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ج ۱۶، ص ۱۱۰.[۱۱]. شیخ طوسی، الامالی، قم: دار الثقافه، ۱۴۱۴ق، ص ۵۲۱؛ ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، ج ۷۲، ص ۵۲.[۱۲]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۲، ص ۱۵۲.[۱۳]. حر عاملی، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق، ج ۱۵، ص ۲۷۰.[۱۴]. سوره انعام، آیه ۱۲۴.[۱۵]. کاشانی، ملا فتح الله، خلاصه المنهج، تهران: انتشارات اسلامیه، ۱۳۷۳ق، ج ۱، ص ۲۴۲، ذیل آیه ۱۳۴ آل عمران.[۱۶]. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج ۴، ص ۲۰.[۱۷]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۳، ص ۳۴۴.[۱۸]. سوره طه، آیه ۴۴.[۱۹]. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: انتشارات مرکز فرهنگی درس­هایی از قرآن، ۱۳۸۳ش، ج ۷، ص ۳۴۷.[۲۰]. حسینی جرجانی، سید امیر ابوالفتوح، آیات الأحکام، تهران: انتشارات نوید، ۱۴۰۴ق، ج ‏۲، ص ۱۳۲.[۲۱]. سوره احزاب، آیه ۵۳؛ ر.ک: تفسیر المیزان و تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه.[۲۲]. رسولی محلاتی، سید هاشم؛ زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام)، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۶ش، ص ۳۳۶.[۲۳]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی­طالب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، ۱۳۷۹ق، ج ۴، ص ۲۳.[۲۴]. ابن­ ابی­الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، ۱۴۰۴ق، ج ۱۱، ص ۱۹۸.[۲۵]. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران: انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش، ج ۳، ص ۶۳ و ۶۴.[۲۶]. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۸ش، ج ۲، ص ۵۵۵.[۲۷]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۴۳، ص ۳۴۸.[۲۸]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم: انتشارات صدرا، ۱۳۷۷ش، ج ۱۷، ص ۲۴۷.[۲۹]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۳۴، ص ۲۴۰.[۳۰]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، پیشین، ج ۱۷، ص ۲۴۸.[۳۱]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی­طالب، پیشین، ج ۴، ص ۲۱.[۳۲]. نصر بن مزاحم المنقرى، وقعه صفین، تحقیق عبد السلام محمد هارون، القاهره: المؤسسه العربیه الحدیثه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۲ق، افست قم، منشورات مکتبه المرعشى النجفى، ۱۴۰۴ق.[۳۳]. ابن­ ابی­الحدید، شرح نهج البلاغه، پیشین، ج ۵، ص ۲۳۳.[۳۴]. مرعشی، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مکتبۀ آیت الله مرعشی نجفی، ج ۱۱، ص ۱۱۷.[۳۵]. یعقوبی، احمد بن ابی­یعقوب؛ تاریخ یعقوبی، بیروت: دار صادر، بی­تا، ج ۲، ص ۲۱۵.[۳۶]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج ۷۵، ص ۷۱.[۳۷]. دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، شریف رضی، بی­جا: ۱۴۱۲ق، ج ۱، ص ۱۳۴.[۳۸]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، پیشین، ج ۲، ص ۲۲۶-۲۲۷.[۳۹]. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی­طالب، پیشین، ج ۴، ص ۷.[۴۰]. همان.

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: