۰

غم فاطمیه

کد خبر: ۱۳۳۲۳
۱۱:۴۲ - ۰۷ خرداد ۱۳۸۸
قلمی در دست دارم که می خواهد بنویسد

از غم آسمان از غربت خورشید از نگاه نگران ماه از کاشانه ای غم بار و از دلی ویران

اما چگونه؟ مگر غم به قلم می آید ، مگر توان کلمه تا کجاست ؟

 و چگونه جوهر می تواند رنگ درد را نمایان سازد؟

آخر مگر کم است آن چیز که میل نوشتنش را دارم؟

او آن است که افلاکیان در تب و تابش می سوزند ، او که ستاره امید

 و نور روشنی بخش دل های بی قرار است

مگر نمی شناسی اش ؟ مگر نمی دانی اش ؟

اوست آنکه نامش نامی نام ها ، یادش یاد یادها ، کلامش زیباترین و سیرتش پاک ترین است .

او بزرگ است همچون آسمان ، پاک است همچون آب ، استوار است همچون کوه

و غریب است همچون ... همچون هیچ کس جز خودش

ایمانش خالص ، خلقش ناب و احساسش وسیع...

او ... او ...

چه بگویم وقتی خود تمام گفته ها و ناگفته هاست،

مگر می شود این چنین ساده از او سخن گفت ؟

 او که جهان به حرمت نفسش خلق گشته

 او یک فرشته و انسان است اما از فرشته معصوم تر و از انسان والاتر

او را خدا جز برای خودش نیافرید .

آفرید تا نمایان سازد عظمت خلقت را و او را به پاکی تمام آفرید

 و سپس نامی بر او نهاد . به نام :

::...::..فاطمــــــــــه..::..::

آری خدا فاطمه را از خودش و برای خودش آفرید

خوشا به حال فاطمه  

               خوشا به حال خدا

فاطمه دردانه آفریده ایست بر تمام هست ها و نیست ها

او از دیروز دیروز ها تا فردای فرداها فاطمه است و فاطمه می ماند.

واما دریغ ... دریغ از ستم روزگار،از خرد کم و دل سنگ مردمان زمان

که فاطمه را نفهمیدند و فاطمیه را ساختند.

نفرین بر آنان ، بر آنان که بیرق سیاه عزای زن جوانی را بر سر در خانه

 همسر بی همتا و مظلومش  و فرزندان کوچک و معصومش نهادند

چه بی رحم و بی صفتند اینان آخر به کدامین گناه ؟

که چون تو دخت پیامبری امین بودی ،

یا آنکه همسرت امیر مومنان بود و فرزندانت حسنین و زینبین؟

پس چه ؟؟؟ تا چه حد ظالم؟؟؟

فاطمه جان ...

کاش آن هنگام که به قصد نفرین این قوم بی حیا به سوی مزار پدر

 روانه بودی علی جلودارت نمی شد.

کاش نفرین می کردی این مردمان ستمگر را

 که سرتاسر برای تو فرزندانت شر بودند و بدی ...

کاش دنیا از وجود ناپاکشان پاک می گردید اما نشد ...

و این حکمت خدا بود که تو آنقدر مظلومانه سر بر بالین خاک بنهی

                                                               و همچنان ناشناخته بمانی .

اما آه از آن شب ، که چه سوزناک بود نوای علی

همان شب که دست زمانه جسمت را زخمی ،

 روحت را جریحه دار و خانواده ات را سیه پوش کرد

همان شبی همه دردها بر تو تمام شد

و چشم مشتاق پدر به دیده دخترش روشن گشت

و خدایی در نظاره این صحنه برای شادی شما و

غربت علی که دو چندان شده بود می گریست.

چه قدر دلم برای حسنین ات سوخت ، چه زجر آور بر بالینت می گریستند

 و همراه آنها دختری خردسال که بی مادری واژه ای در واژگان ذهن کوچکش نبود.

اما سخت تر از این ها اشک های زینب بود

او بر چه می گریست غم بی مادری ؟ نه این تازه اول راه است برای او ؟

 صبرش فزون تر باید باشد که چه چیزهایی خواهد دید که تنها خدا می داند

و اما باز هم علی... و غم ... و تنهایی

چه آهسته زمزمه می کند :

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود

                                   وان دل که با او داشتم با دل ستانم می رود

و این شب تنها علی ست و التماسش به همسر به عشق به فاطمه

ممنونم اگر نروی ...  میمیرم اگر بروی ...  زهرا ... مرو ... مرو ...

دیگر کیست هم ناله با غم های بیشمار علی ؟ کجا رفت قوت بازوان مرتضی ؟

کو آن گل زیبا ؟ چرا شنیده نمی شود آوای علی گفتن زهرا ؟ و هزاران سوال بی پاسخ دیگر...

و فقط علی ماند و ...

   یا زهرا                                                    

و اکنون دل بی رمقم به تو چه بگویم

از کجای غصه قصه را آغاز کنم؟

 تویی که در غم بانویی می سوزی که آسمان و ستاره و کهکشان

مدت هاست برایش عزادارند نه تنها در امروز و فاطمیه...

اینان همیشه نظاره گر غربت زهرا بودند و برایش اشک می ریختند.

می دانم گریه ات برای چیست.

به فکر آن مادری که مادر است به کل عالم و مهربان است بر همه انسان ها

مادری رئوف که می دانی که قدرش را نمی دانی.

اما ... بارلها شفاعت زهرا در روز جزا را از تو طلب می کنیم بخواه این را از بانوی بهشت

و برسان فرج آن یکه تاز عدل را تا بگیرد انتقام خون مادرش فاطمه را

 که چشم انتظاری برای فاطمه بس است.

و تنها همین ...

بأبی أنت و امی یا فاطمه (سلام الله علیه)

شهادتش تسلیت

شهادتش تسلیت به:

 صاحت مقدس امام زمانمان (عج)

                       و همه دلباختگانحضرتش
 
http://www.am69.blogfa.com/
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: