۰

گفت‌وگوی خواندنی با امام جمعه‌ای که ربوده شده بود

اوایل اردیبهشت امسال با اعلام خبر ربوده شدن امام جمعه فهرج در رسانه همراه شد.
کد خبر: ۱۲۱۷۵
۱۴:۳۴ - ۰۷ بهمن ۱۳۸۷
همزمان با این عمل غیرانسانی، تحلیل‌ها و گمانه‌های زیادی بر روی خروجی پایگاه‌های خبری و تحلیلی قرار گرفت تا اینکه حدود دو ماه بعد، خبر آزادی امام جمعه ربوده شده و استقبال بی‌نظیر مردم از حجت‌الاسلام طاهری در رسانه‌ها درج شد.
 

امام جمعه جوان فهرج طی گفتگوی تفصیلی و خواندنی با مرکز خبر حوزه از ماجراهای طلبه‌شدن خود، عزیمت به فهرج، ابتکارات تبلیغی و جریان ربوده‌شدن خود پرده برداشت.

توجه خوانندگان گرامی را به این گفت‌وگو جلب می‌نماییم.

(س)- خودتان را به اجمال معرفی کنید؟

- جواد طاهری متولد سال 1357 در یکی از روستاهای استان خراسان رضوی هستم.

(س)- چگونه و از چه سالی وارد حوزه شدید؟

- به دلیل عدم شناخت خود نسبت به حوزه‌های علمیه، علاقه‌ای برای ورود به حوزه نداشتم، اما پدرم اصرار داشت که من به حوزه بروم،  می‌گفتم به حوزه علاقه ندارم چون می‌خواهم درس بخوانم، تصور می‌کردم حوزه علمیه برای منبر و روضه و کسب درآمد است و از تحقیقات علمی خبری نیست، اما پدرم به من گفت:  اگر می‌خواهی ملّا شوی باید به حوزه بروی.

(س)-  شغل پدر شما چیست؟

- پدرم، کشاورز است ولی بسیاری از برنامه‌های مذهبی و فرهنگی روستاهای اطراف را پشتیبانی و برگزار می‌کند و پناهگاه پاسخ‌گویی به مسائل شرعی در منطقه است.

(س)- آیا درنهایت اصرار پدر، منجر به ورود شما به حوزه علمیه شد؟

- به پدر گفتم:  به خاطر فرمایش شما 6 ماه یا نهایت یک سال به حوزه می‌روم، ولی دوباره به درس‌های خودم ادامه می‌دهم.

(س)- تا آن موقع چه مقدار تحصیلات کلاسیک را طی کردید؟

- تا اول دبیرستان در کاشمر تحصیل کردم و بعد طبق قولی که به پدر داده بودم وارد مدرسه علمیه موسی‌بن‌جعفر (ع) در چهار راه خسروی مشهد شدم. در آنجا یک هم‌حجره‌ای داشتم که با عشق و علاقه وارد حوزه شده بود؛ هم درس‌خوان و هم مخلص بود؛ کتابهای شهید مطهری را مطالعه می‌کرد و شهریه هم نمی‌گرفت. محبت او و نگاه علمی او به حوزه در من خیلی تاثیر گذاشت و بعد که پدرم متوجه علاقه من به حوزه شد، به مزاح گفت: که در صورت تمایل، می‌توانی از حوزه خارج شوی و به درس‌های دبیرستان ادامه دهی، و من به ایشان گفتم که مرا به زور وارد حوزه کردید ولی به زور هم از آن خارج نمی‌شوم.

(س)- علت این تصمیم چه بود؟

- تشنه فضای کتابخانه، تحصیل و معنویت حوزه شده بودم. من از کودکی، پرسش‌های زیادی درباره دنیا، آخرت، رشد جامعه و مشکلات موجود داشتم و همواره فکر می‌کردم سئوالات من برای دیگران مسخره‌آمیز، است اما حوزه را محل مناسبی برا ی پاسخ به پرسش‌هایم یافتم.

(س)- ادامه تحصیلات حوزوی شما چگونه بود؟

-بعد از مدرسه علمیه موسی‌بن‌جعفر (ع) به مدارس علمیه امام حسین (ع) و آیت‌الله خویی (ره) رفتم و سپس وارد دانشگاه رضوی شدم و مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته علوم قرآن و حدیث این دانشگاه طی کردم.

(س)- تدریس هم داشتید؟

- بله از همان اویل تحصیل در حوزه، تدریس را آغاز کردم، مثلاً زمانی که سیوطی می‌خواندم، عوامل‌ فی‌النحو را تدریس می‌کردم .کلاس آموزش خط تحریری هم درمدرسه دایر کردم.

(س)‌- چه شد که سر از فهرج درآوردید؟

- یک روز در دانشگاه رضوی، مجله‌ای را باز کردم که در آن پرسش‌ و پاسخ دانشجویان با مقام معظم رهبری درج شده بود. یکی از سوال‌ها این بود که: اگر شما رهبر نمی‌بودید و هیچ مسئولیتی نمی‌داشتید، الان چه کار می‌کردید؟ مقام معظم رهبری پاسخ داده بودند «به یکی از مناطق محروم مثل سیستان و بلوچستان می‌رفتم و مسجدی را اداره می‌کردم و با جوان‌ها کار می‌کردم». خواندن همین مطلب جرقه‌ای در دل من ایجاد کرد و با تعدادی از دوستان طلبه هم در این باره و ضرورت تبلیغ در مناطق محروم گفت‌وگو کردم . حین پی‌گیری‌ها، منطقه فهرج را شناسایی کردم.

(س)‌- فهرج از نظر جغرافیایی و آب و هوا چه ویژگیهای دارد؟

-  فهرج شهری بین بم و زاهدان است، منطقه‌ای محروم که بسیار گرم و داغ است، مثلاً کودکان را نمی‌توان در روز حمام برد و دما تا 50 درجه می‌رسد.

(س)- چقدر جمعیت دارد؟

- کل بخش فهرج 48 هزار و شهر فهرج حدود 9 هزار نفر جمعیت دارد.

(س)- از ابتدا به عنوان امام جمعه وارد این شهر شدید؟

- بله البته شرط سنی و برخی از معیارهای شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه را نداشتم، ولی به دلیل نیاز منطقه و انگیزه‌ای که تشخیص دادند در حقیر وجود دارد، موافقت کردند، با حضور در منطقه متوجه شدم دفتر امام جمعه در شهر فهرج و منزل او در بم است. دیدم این‌ طوری نمی‌شود کار طلبگی کرد لذا کار و زندگی را در همان دفتر آغاز کردم.

(س)- بین بم تا فهرج چقدر فاصله است؟

- 60 کیلومتر

(س)- شیوه تبلیغی شما در فهرج چگونه است؟

من قبل از حضور خود در فهرج، طرح تبلیغ تیمی را تدوین کرده بودم و معیار فعالیت‌های خود در فهرج را هم همان طرح قرار دادم.

(س)- مقداری راجع به طرح توضیح بفرمایید؟

- اجرای این طرح دغدغه‌های ذهنی‌ام بود. البته قبل از حضور در فهرج، این طرح را به یکی از مسئولان تبلیغ در خراسان دادم و او گفت: که این‌ها خیالات خوبی است، ولی اجرا نمی‌شود.

(س)- علت طراحی این سبک تبلیغ از سوی شما چه بود؟

- ببینید انسان با هر کدام از دست‌های خود یک هندوانه می‌تواند بلند کند، اما وقتی این دو دست، کنار هم قرار بگیرد، 3 هندوانه و یا بیشتر می‌توان حمل کرد و این نتیجه مشارکت و کنار هم بودن است به همین دلیل می‌خواستم بر اساس این طرح، 5 روحانی مستقر، کار 50 روحانی را انجام دهند. از سوی دیگر به دلیل مشکلات زیاد در مناطق محروم، امکان دلسرد شدن روحانی از ادامه کار وجود دارد، اما در صورت فعالیت گروهی، احتمال این کار بسیار پایین می‌آید به جهت رفت ‌و آمدهای خانوادگی بین روحانیون، نشاط عمومی بین همسران روحانیون هم بالا می‌رود. یکی دیگر از فواید تبلیغ تیمی این است که مردم به ما امیدوار می‌شوند.

(س)- چطور؟

یکی از مشکلات این است که هر یک از روحانیون برای خودش کار می‌کند و روحانیون از اقدامات و برنامه‌های یکدیگر آنچنان که بایسته است خبر ندارند، لذا گاهی کارها با هم تداخل یا تضاد پیدا می‌کند و مردم فکر می‌کنند با هم مشکل داریم و واقعاً هم گاهی ممکن است به مشکل بر بخوریم. اما اگر کار، گروهی باشد و مردم ببینند که روحانیون نسبت به کارها و برنامه‌های یکدیگر همپوشانی دارند، خوشحال و نسبت به فعالیت روحانیون دلگرم و خوش‌بین می‌شوند.

(س)- تبلیغ تیمی چه تاثیری در شرایط روحی و معنوی مبلغان دارد؟

- من، وقتی کار فرهنگی را به صورت گروهی انجام می‌دهم، از آلودگی‌های اخلاقی به دور می‌مانم. زیرا اعضای گروه، اشتباهات را به یکدیگر تذکر می‌دهند. از سوی دیگر هر کاری که انجام می‌گیرد، به نام گروه تمام می‌شود و احتمال رذیله اخلاقی ریا پایین می‌آید. فایده دیگری که می‌خواهم از نظر مدیریتی درباره تبلیغ تیمی عرض کنم، این است که چون ما قالب و طرح داریم، می‌توانیم کارمان را ارزیابی کنیم. الان مراکز تبلیغی در ایام تبلیغی، چند هزار مبلغ اعزام می‌کند. اما اینکه کجا می‌فرستد و چه کار می‌کنند مورد توجه نیست. می‌روند و برمی‌گردند و از زحماتشان قدردانی می‌شود. اما در خصوص اینکه آن روستا را چند قدم به جلو برده است معلوم نیست و اینکه نفر بعد از کجا باید شروع کند، معلوم نیست.

(س)- شما این طرح را در فهرج اجرا کردید؟

- بله

(س)- چگونه؟

- تیم تبلیغی ما ویژه روحانیون دائمی در منطقه است. روحانیون غیر دائمی تا بخواهند با محیط آشنا شوند، باید خداحافظی کنند و بروند و اگر این تیم نبود، ناآشنایی مبلغان اعزامی با منطقه، باعث طرح  برخی مطالب نسنجیده علیه فرقه‌های مذهبی و ایجاد مشکلات می‌شد.

(س)- وضعیت قومیت‌های مذهبی در فهرج چگونه است؟

- شیعه و سنی‌اند و اکثریت با پیروان اهل‌بیت (ع) و اهل سنت هم، افراد بسیار خوب و عزیزی هستند لکن گاهی به واسطه فعالیت وهابی‌ها مورد غفلت قرار می‌گیرند و نگرانی ما از فعالیت وهابی‌ها تنها مربوط به شیعیان نیست بلکه دلسوز اهل سنت هم هستیم.

(س)- چرا؟

- چون وهابی‌ها افکاری را ترویج می‌کنند که روح دین را می‌گیرد به عنوان مثال شما اگر روح عصمت و ولایت را از اهل سنت بگیری، چه چیزی برایشان باقی‌ می‌ماند؟ از طرفی آنها را نسبت به شیعه بدبین می‌کنند و تلقین می‌کنند که شیعه کافر و مشرک است و باید کشته شود. خوب این خطر وهابیت در درجه اول متوجه اهل سنت است که آنها را بی‌محتوا می‌کند.

(س)- برگردیم به موضوع گروه تبلیغی شما در فهرج؛ بفرمایید که کار را از کی و چگونه شروع کردید؟

- از همان آغاز ورودم به فهرج - یعنی حدود سه سال پیش- پیگیر اجرای طرح بودم، اما مشکلات عدیده‌ای  پیش‌رو بود. زیرا من خودم در فهرج خانه نداشتم حال می‌خواستم 5 نفر دیگر را هم بیاورم! وقتی از مردم و مسئولین خبری نشد، خودم دست به کار شدم. لباس را درآوردم و با کمک تعدادی از دوستان روحانی و معلم، شروع به  بنایی کردیم و یک ساختمان متروکه را احیا و زمینه  برای حضور اعضای تیم با خانواده‌هایشان فراهم شد.

مردم هم دیدند روحانیونی که آمده‌اند برای مسائل مادی حضور نیافته‌اند و از افراد تحصیل‌کرده و فاضل‌اند، لذا خیرین به کمک آمدند و با شتاب، فعالیت‌های گروه روحانی محور تمام  کارها شد و شیعه و سنی، مردو زن و کوچک و بزرگ علاقه‌مند روحانی شدند و این‌ها به برکت کارگروهی بود. در گروه هم ضمن اینکه همه افراد، یکسری برنامه‌های عمومی تبلیغی را انجام می‌دادند، یکی ممحض در اجرای برنامه برای کودکان شد، یکی دیگر ویژه جوانان، دیگری برای عموم، یکی هم برای کارهای عمرانی و یکی هم مدیریت گروه را بر عهده گرفت.

(س)-کارهای عمرانی هم دارید؟

- بله، ساخت مصلا، دانشگاه، حوزه‌های علمیه خواهران و برادران و خانه عالم را در دستور کار داشتیم و با کمک مردم، اجرای آن در حال انجام است، همان مردمی که در ابتدا جواب سلام را نمی‌دادند، بیش از 10 قطعه زمین در شهر و روستا در اختیار گذاشتند.

(س)- علت این اقبال چیست؟

مردم اعم از شیعه و سنی متوجه شدند که گروه، کاری به مسایل فرقه‌ای ندارند و آمده‌اند تا دین را در جامعه معرفی کنند. حالا هر کس با هر مذهبی، حداقل خدا را داشته باشد و متدین باشد و رها نباشد. جوان معتاد و بی‌نماز، مغرور است حالا چه شیعه باشد چه سنی. ما گاهی ضربه‌ها را از اینجا می‌خوریم؛ یعنی سرگرم اختلافات می‌شویم، ریشه‌ها‌یمان را می‌خشکانیم.حتی آنهایی که بی‌دین بودند، دیدند که این گروه دانشگاه راه‌اندازی کرده و فعالیت‌های فرهنگی دارد و لذا علاقه‌مند روحانیت شدند.

(س)- چه دانشگاهی راه‌اندازی کردید؟

- با مجوز رسمی وزارت علوم، دانشگاه پیام نور را با مسئولیت یکی از روحانیون تیم که فوق‌لیسانس حقوق دارد راه‌اندازی و سه رشته علوم قرآنی، علوم تربیتی و حقوق را ارایه کرده‌ایم.

(س)- چند نفر دانشجو دارید؟

- 160 نفر

(س)- حوزه علمیه را هم که جزو کارهای عمرانی نام بردید، راه‌اندازی شده است؟

- بله، حدود 50 طلبه دارد.

(س)- ساختمان این مراکز آماده شده است؟

- خیر، همه‌اش استیجاری است. فقط زمین گرفته‌ایم و قرار است که ساخته شود. مثل کسی که کت و شلوار گرفته بود و فکر می‌کرد به هر کس که کت و شلوار بگیرد زن می‌دهند ! حالا ما هم مجوز را گرفته‌ایم وکار را شروع کرده‌ایم و به دنبال ساختمان مناسبی برای آن هستیم. به شدت پیگیر اجرای این طرح و جلب مشارکت علما، مردم و مسئولین هستیم و همین جا هم تقاضای مساعدت خیرین را اعلام می‌دارم.

(س)- برنامه تربیتی شما برای دانشجویان چیست؟

- برنامه‌های متفاوتی داریم. یکی از آنها اجرای حلقه‌های فکری است و در آن دانشجویان پرسش‌های دینی خودرا مطرح می‌کنند و این جلسات تاثیر زیادی در رفتار دینی دانشجویان داشته است. از طرفی محلی که فعلاً برای دانشجویان در نظر گرفته شده، نزدیک مسجد است و دانشجویان در نمازهای جمعه و جماعت شرکت می‌کنند.

(س)- خب اگر موافق باشید در مورد ربوده‌ شدن شما سخن بگوییم. آیا قبل از این اتفاق، تهدیدی متوجه شما نشده بود؟

- حدود 8 ماه پیش نامه‌ای به دستم رسیدکه «فلانی! ملاّهایت را جمع کن برو و فقط دو هفته فرصت داری.»

(س)-نامه به امضای فرد خاصی رسیده بود؟

- خیر، امضا و تاریخ نداشت و ما هم اعتباری برایش قایل نشدیم، تا اینکه بعد از یک ماه، دفتر امام جمعه به سرقت رفت و امکانات رایانه‌ای ما را دزدیدند.

(س)- یعنی شما رابطه‌ای بین نامه تهدید و سرقت از دفتر می‌دانید؟

نه! البته می‌شد ارتباطاتی را محتمل دانست، اما تصور ما این بود که دزدی به کاهدان زده است و نگران اتفاق خاصی نبودیم.

(س)- چه زمانی شما را ربودند؟

- دوم اردیبهشت امسال

(س)- جزئیات آن را توضیح دهید؟

- ما طرحی مبنی بر، برگزاری نماز جماعت مغرب و عشا در مدارس شبانه‌روزی و برگزاری جلسه پرسش و پاسخ داشتیم. آن شب بعد از برگزاری جلسه پرسش و پاسخ در دبیرستان دخترانه آسیه، متوجه پنچر شدن ماشینی که قرار بود سوار آن بشوم، شدیم، حین تعویض تایر ماشین توسط راننده، از پشت توسط یک نفر که اسلحه داشت، تهدید شدم؛ البته در آغاز فکر کردم یکی از برادران بسیج است و دارد شوخی می‌کند. اما برگشتم دیدم سه نفر با لباس بلوچی، صورت‌های پوشیده و مسلح روبروی من هستند و بعد از مدت کوتاهی یک نفر از طرف دیگر آمد که صورتش‌ را نپوشانده بود.

سبیل‌های کلفت و کشیده و صورت لاغر و خشنی داشت که فهمیدم رییسشان است. به سمت او رفتم و گفتم که مشکلتان چیست؟ گفت:« ساکت! سوار شود.» همان لحظه یک پژو آمد جلوی من ترمز کرد که مرا سوار کند. وقتی دیدم حاضر به گفت‌وگو نیست با او درگیر شدم و اسلحه‌اش را گرفتم و کشیدم و ناگهان اسلحه از دست او رها شدو ظاهراً او بیشتر از من اضطراب داشت. تا اسلحه رییسشان را گرفتم، آن سه نفر از پشت به من حمله کردند، عمامه و عینکم افتاد، پیراهنم پاره شد و با ضرب و شتم مرا سوار ماشین کردند، دست و پایم را بستند و گفتند که ما گروه عبدالمالک هستیم و خوب به چنگ ما افتادی. در طول راه هم گاهی ضرب و شتم می‌کردند، در طول راه اینها با هم بلوچی صحبت می‌کردند تا اینکه شب به یک روستای لب‌ مرز رسیدیم. البته آنها مدعی شدند که آنجا افغانستان است، اما با توجه به برق‌کشی روستا، متوجه شدم که هنوز از ایران خارج نشده‌ایم.

(س)- در طول راه به هیچ ایست و بازرسی برخورد نکردید؟

- اینها تماماً از بیراهه‌ها حرکت می‌کردند و بیراهه‌ها را می‌شناختند.

(س)- بعدش چه شد؟

- نزدیکی روستا ایستادند و ماشین را تحویل چند موتوری که منتظر ما بودند، دادند و بقیه راه به سمت کوه با موتور طی شد تا اینکه ادامه راه با موتور هم ممکن نبود پیاده ادامه راه را پیش‌ گرفتیم.

(س)- شما در طول مسیر چیزی نمی‌گفتید؟

- نه! فقط ذکر می‌گفتم. البته خودشان هم صحبت نمی‌کردند. التهاب خاصی بر آنها حاکم بود و با سرعت، کارها را ادامه می‌دادند و حرکت از این کوه به آن کوه انجام گرفت تا اینکه در روز پنجم، درگیری شد.

(س)- خوراک شما در این مدت چه بود؟

- خیلی فضای غذا خوردن نبود. چند تکه نان مانده و کنسرو به همراه داشتند ولی چیز زیادی نمی‌خوردیم و آثار فشار جسمی که در آن چند روز بر من وارد شد هنوز برقرار است و دستم ارتعاش دارد البته خودشان هم چیز زیادی نمی‌خوردند و با فلاکت و بدبختی ادامه می‌دادند.

(س)- ماجرای درگیری که گفتید چه بود؟

- نزدیک غروب یک وانت به سمت ما آمد که معلوم شد، افراد نیروی انتظامی هستند. بعد ازاینکه نزدیک ما شدند درگیری آغاز شد و ربایندگان بعد از مقداری درگیری از تاریکی شب و نیز احتیاط نیروی انتظامی برای حفظ گروگان، برای فرار استفاده کردند و با بر جای گذاشتن موتور و برخی تسلیحات فرار کردند و با پای پیاده در این کوه‌ها حرکت می‌کردیم که شرایط سختی بود و بعد از یک هفته وارد افغانستان شدیم.

(س)- برای ربایندگان هم شرایط سختی بود؟

-برای آنها هم شرایط سختی بود منتها اولاً عادت داشتند و ثانیاً گاهی تریاک می‌خوردند.

(س)-حضور شما در افغانستان هم مخفیانه بود؟

- بله، آنجا نیز پیاده و سواره از بیراهه‌ها حرکت می‌کردیم تا اینکه بعد از حدود 4 روز وارد پاکستان شدیم که آنجا توریست ژاپنی را هم که در بم ربوده بودند، حضور داشت. آنجا یک ملایی بود که اصرار داشت مرا ارشاد کند و من در گفت‌وگوهای خود با او متوجه شدم که شیعه و سنی خیلی به هم نزدیک‌اند و اشتراکات زیادی دارند و برخی بدون اطلاع دقیق از مبانی فقهی و کلامی شیعه، مطالبی را به شیعه نسبت می‌دهند که جزو عقاید ما نیست.

(س)- مثلاً چه مطالبی؟

- مثلاً می‌گفتندکه شیعه قائل به خدایی حضرت علی (ع) است!! یا اینکه می‌گفتند: ما معتقدیم جبرئیل، قرآن را می‌خواست به حضرت علی (ع) بدهد، اشتباهی به پیغمبر داد!! و یا برخی مطالب شرم‌آور در خصوص عایشه را جزو اعتقادات شیعه می‌دانستند در حالی که هیچکدام این مطالب جزو اعتقادات شیعه نیست.

(س)- موضع آنها در برابر پاسخ‌های شما چه بود؟

- وقتی من این مطالب را انکار می‌کردم، می‌گفتند که « تو می‌ترسی و داری تقیه می‌کنی» و من به آنها گفتم که خودتان دیده‌اید که از آغاز ماجرای ربودن تا الان یک لحظه نترسیدم.

(س)- رابطه شما با گروگان ژاپنی چگونه بود؟

- اسم او ساتوشی ناکامورا بود من دیدم روحیه‌اش گرفته است و لذا با او شوخی می‌کردم. زبان مشترکی که هر دو با آن آشنا بودیم، انگلیسی بود و برای او لطیفه تعریف می‌کردم، اما تبدیل کردن لطیفه‌های فارسی به انگلیسی باعث بی‌مزه شدن آنها می‌شد(!)

(س)- با هم گفت‌گوی عقیدتی هم می‌کردید؟

تلاش من این بود که به او روحیه بدهم. به او گفتم نگران نباش و نباید گریه بکنی، خداوند من و تو را برای این سختی انتخاب کرده است و ما می‌توانیم در این سختی، درس‌های زیادی بگیریم.

(س)- دین او چه بود؟

لائیک بود. و می‌گفت که در سیستم ژاپن، هیچ جایگاهی برای دین در نظر گرفته نشده است. از همین رو وقتی درباره کرامت ستارگان و عظمت خلقت صحبت می‌کرد از او درباره خالق اینها سئوال کردم و این پرسش عمیقاً وی را به فکر فرو برد و موحد شد.

(س)- کل ماجرای ربوده ‌شدن شما تا آزادی‌تان چقدر طول کشید؟

- 57 روز

(س)- چطور آزاد شدید؟

با تدبیر دولت و وساطت ریش سفید‌ها و بدون دادن هیچ گونه باجی به ربایندگان این کار صورت گرفت و من همین جا از بزرگوارانی که تلاش می‌کردند، مراجع معظم تقلید که دعا و پیگیری کردند و ریش‌سفیدان شیعه وسنی که در این آزادی نقش داشتند، تشکر می‌کنم و نکته‌ای که باید این جا عرض کنم این است که پیروان تمام مذاهب باید به این مسئله توجه داشته باشند که مباحث مذهبی و گرایش‌های دینی، ارتباطی به کارهای سیاسی ندارد و کار یک مبلغ روحانی شیعه همچون یک مولوی سنی، تبلیغ دین است.

(س)- واکنش مردم فهرج به آزادی شما چگونه بود؟

- این را باید از زبان مردم بشنوید ولی خیلی خودشان را به زحمت انداختند و مرا شرمنده خود کردند و به نظر من استقبال بی‌نظیر آنها از یک روحانی و حضور تعداد قابل توجهی از مردم اعم از شیعه و سنی در این استقبال، یک سند تاریخی برای مردم فهرج شد.

(س)- با توجه به تجربه سه ساله‌ای که به عنوان یک روحانی در یکی از مناطق محروم داشته‌اید، انتظار شما از نهاد روحانیت در خصوص این مناطق چیست؟

- اولاً خواهش من از علمای معظم، ایجاد دفتر در مناطق محروم است که پناهگاهی برای طرح پرسش‌های دینی مردم باشد.

ثانیاً ما برای جذب روحانیون درمناطق محروم نیازمند احداث خانه عالم هستیم و برای این مهم باید تدبیر شود. و از سوی دیگر از دوستان روحانی هم تقاضا می‌کنم که در قم و مشهد مقیم نشوند و برای تبلیغ به مناطق دور‌دست هجرت کنند. وظیفه ما این است که صدایمان را به گوش هر کسی که کاری از دستش بر می‌آید برسانیم.

(س)- به نظر شما وظیفه روحانیون مستقر در مناطق خاص برای همگرایی و وحدت بین مسلمانان چیست؟

- بهترین رشته‌ای که می‌توان انسان‌ها را فارغ از اعتقادات دینی و مذهبی، به هم نزدیک کند، محبت است اگر محبت زیاد شود در سایه آن به هم اعتماد و علاقه پیدا می‌کنند، اعتقادات یکدیگر را با آرامش بررسی می‌کنند و خودشان بهترین را انتخاب می‌کنند. لعن و کوبیدن یکدیگر، فضای تحقیق و بررسی علمی را فراهم نمی‌کند و به عنوان نکته پایانی عرض می‌کنم: روزی که مسلمانان با هم جمع شوند، روز عزای شیطان است و شیطان از اتحاد مسلمانان می‌ترسد، لذا تا جایی که بتواند اختلافات را بیشتر می‌کند. از طرفی این اختلافات به نفع دشمن مشترک نیز هست.

(س)- یک بازگشت به عقب داشته باشیم، شما در آن 57 روز نترسیدید؟

- خیر چون اولاً امید به بازگشت نداشتم و ثانیاً برای من فرقی نمی‌کرد که کجا باشم. چون در تمام احوال، دل من پر از غم و غصه است و دغدغه‌ها، خواب را از من گرفته است.

(س)- چه دغدغه‌هایی؟

- نگرانی از اوضاع مسلمانان و فاصله گرفتن انسان‌ها از انسانیت، لذا اگر بنده را در قصر ببرند خوش نمی‌گذرد. دنیا، آن هم در فضایی که امام زمان (عج) غایب است، دوران بحران را پشت سر می‌گذارد و در شرایط بحرانی به هیچکس خوش نمی‌گذرد. به خیر ممکن است بگذرد، ولی قطعاً خوش نخواهد گذشت.

(س)- بعد از بازگشت به فهرج، خللی در برنامه‌هایتان ایجاد نشد؟

- نه تنها خللی در کارها ایجاد نشد که با قوت بهتری پیش می‌رود.
 
------------------------------------
گفتگو: حسن صدرایی‌عارف
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: