۰

چرا خداوند يوسف را دوست داشت؟

کد خبر: ۱۰۶۰۰
۱۴:۴۱ - ۲۲ آبان ۱۳۸۷

سوره‌ي يوسف

يوسف، دوازدهمين سوره‌ي قرآن با 111 ايه مي‌باشد كه هدف آن بيان ولايت خداوند نسبت به بنده‌اش که ايمان خود را براي او خالص گردانده و تمامي وجودش از محبّت او پر شده است، بنده‌اي که هيچ کس و هيچ‌ چيز را جايگزين او نمي‌گرداند. خداوند متعال امور چنين بنده‌اي را بر عهده گرفته و او را به بهترين وجه تربيت كرده و به مقام قرب خود رسانده و براي خود خالص مي‌گرداند. با حيات الهي احيا و زنده‌اش مي‌کند اگر چه اسباب ظاهري همگي براي هلاکت و نابودي او دست به دست يکديگر داده ند. او را بالا مي‌برد گر چه تمامي حوادث در جهت پايين آوردن او دست به دست يکديگر مي دهند و عزيزش مي‌گرداند گرچه تمامي بلاها مي‌خواهند او را ذليل گردانند.

يوسف، عبد خالص خداوند بود و خدا نيز او را به درجه بالاي اخلاص صعود داده او را براي خود و مخصوص خود قرار داد . با عزت خود به او عزت بخشيد.تمامي اسباب جمع شدند تا او را ذليل گردانند اما هرگاه در مهلکه‌اي افتاد خداوند او را بالا برد و همان سببي که عامل هلاکت بود وسيله صعود و ارتقاء او شد. برادرانش به او حسودي کردند و او را در چاه افکنند و بعد ازمدت کوتاهي او را به بهايي اندک فروختند. همين امر موجب شد  او پس از مدتي  در خانه عزيز مصر ،خانه سلطنت و عزت ، ساکن شود. همسر مصر با او مراوده داشت و او را به ناحق در نزد عزيز متهم کرد و با کمک زنان مصر او را راهي زندان کرد. همين امر سبب قرب و نزديکي او نزد پادشاه مصر شد. پيراهن خونين او که در روز اول سبب نابينايي يعقوب بود،همان پيراهن در روزهاي آخر توسط برادرانش به نزد يعقوب -عليه‌السلام- آورده و سبب بينايي او گشت.

هر زمان حادثه و سببي در راه کمال او مانع شد، خداوند متعال همان سبب را وسيله‌ي رشد و ارتقاء و رستگاري او قرار داد.  خداوند او را از حالي به حال ديگر انتقال داد تا به او حکم و سلطنت عطا کرد. او را برگزيد و علم تاويل رويا به او داد و نعمتش را بر او کامل کرد .خداوند داستان او را با ذکر رويايي که در کودکي ديد آغاز مي‌کند. اين رويا بشارتي الهي بود که خداوند آن را در حق او جاري کرد و او را با تربيت الهي از خاصان خود قرار داد. آنچه يوسف بدان رسيد جايگاه اولياي خداست.

همانگونه که خود فرموده «الا انّ اولياء الله لاخوف عليهم و لاهم يحزنون الذين آمنوا و کانوا يتقون لهم البشري في الحياة الدنيا و في الآخرة».1

آموزه‌هاي داستان يوسف عليه‌السلام

درس اول: خداوند وعده‌اي که به صابران داده يعني گشايش و دستيابي به مطلوب عمل مي‌كند. همانگونه که يعقوب- عليه‌السلام- به فرزندش گفت «فصَبرٌ جَميلٌ وَاللهُ المُستعانُ عَلي مَا تَصفون»2 و بار ديگر فرمود:«فصبر جميلٌ عسي اللهُ اَن يَاتيني بِهم جميعاً»3 و بار سوم فرمود «انّما اشکو بثي و حزني الي الله و اعلم من‌الله ما لا تعلمون»4 و زماني که بشير پيراهن يوسف را براي او آورد و بينا شد فرمود: «الم اقل لکم انّي اعلم من الله ما لا تعلمون».5

 درس دوم: قدرت خداي تعالي بر اسباب و علل ظاهري و مادي غلبه دارد. چنانكه قدرت تامه و قيموميت عامه‌اش باعث مي‌شود علل ظاهري، نتايج برعکس مي‌دهد. آنچه بايد بميراند، زنده مي‌کند. آنچه بايد مخفي کند اظهار مي‌کند.

اين برادران يوسفند که مي‌خواهند نام  و نشان و اثر او را دفن کنند و همانها هستند که او را مي‌يابند. پيراهن يوسف، بينايي يعقوب را مي‌گيرد و همان پيراهن چشمان او را بينا مي‌کند. اين همسر عزيز است که اراده عمل زشت دارد و او به دروغ يوسف را متهم مي‌سازد و هم اوست که صادق بودن يوسف را آشکار کرده و بي‌گناهي او را اعلام مي‌کند. نتيجه مهم اين است که اولِ نااميدي آغاز اميد و رجاست و سختي تبديل به اميد مي شود.6
 
 
1- يونس :10/62-63

2-  يوسف:12/18

3-  يوسف:12/83

4-  يوسف:12/86

5-  يوسف:12/96

6-  الميزان ج11ص74-77 ؛ البيان ج6 ص 15-18
 
تبیان
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: