۰

بر اساس یک روایت، خورشید پس از غروب، از طبقات آسمان بالا رفته و بعد از رسیدن به آسمان هفتم، در زیر عرش مستقر می‌شود. آیا محتوای این روایت با دانش روز ناهمخوان نیست و چه توجیهی می‌توان برای آن یافت؟!

شیخ صدوق(ره) این روایت را با سلسله سند تا ابوذر غفاری و ایشان نیز از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می‌کند، اما به جهت مجهول بودن برخی از راویان، این روایت، روایتی ضعیف ارزیابی می‌شود، علاوه بر آن‌که معنای ظاهری آن نیز با دانش روز همخوان نیست. با این وجود اما برخی محدثان و عرفا، برداشت‌هایی از این روایت ارائه داده‌اند که ارتباطی با موقعیت خورشید ظاهری در آسمان نداشته و بر این اساس با دانش روز منافاتی ندارد.
کد خبر: ۲۱۲۵۴۸
۰۶:۵۶ - ۲۳ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
ابوذر غِفاری می‌گوید: دست پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) را گرفته بودم و با هم راه می‌رفتیم و من خورشید را می‌نگریستم تا آن‌که پنهان شد. گفتم: رسول خدا! خورشید کجا پنهان می‌شود؟ فرمود: در آسمان، بعد از هر آسمانی به آسمانی دیگر تا به بالاترین آسمان، آسمان هفتم می‌رسد و زیر عرش مستقر می‌شود...». آیا این سند دارد؟ منظور پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از این حدیث چه بوده و چه چیزی را می‌خواهد به مخاطب بفهماند؟
پاسخ اجمالی
شیخ صدوق(ره) این روایت را با سلسله سند تا ابوذر غفاری و ایشان نیز از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می‌کند، اما به جهت مجهول بودن برخی از راویان، این روایت، روایتی ضعیف ارزیابی می‌شود، علاوه بر آن‌که معنای ظاهری آن نیز با دانش روز همخوان نیست. با این وجود اما برخی محدثان و عرفا، برداشت‌هایی از این روایت ارائه داده‌اند که ارتباطی با موقعیت خورشید ظاهری در آسمان نداشته و بر این اساس با دانش روز منافاتی ندارد. برخی از این برداشت‌ها را در پاسخ تفصیلی مطالعه فرمایید.
پاسخ تفصیلی
شیخ صدوق(ره) در دو کتاب «أمالی»[1] و «توحید»[2] خود روایتی را با سلسله سند تا ابوذر غفاری از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل می‌کند که در این مقاله به بررسی سندی و محتوایی آن می‌پردازیم.
متن حدیث:
«ابوذر می‌گوید: دستم در دستان پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بود و با هم می‌رفتیم و در همان حال به خورشید می‌نگریستیم تا غروب کرد. از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )‌ پرسیدم که آفتاب کجا غروب می‌کند؟ فرمود: «در آسمان و از آسمانى به آسمانى دیگر بالا می‌رود تا آسمان هفتم و به زیر عرش ‌رسیده و سجده می‌کند و فرشتگان همراهش نیز سجده می‌کنند. سپس می‌گوید: خدایا! از مغرب طلوع کنم یا از مشرق؟! و این است گفته خداى عزّ و جل که فرمود: "و خورشید که پیوسته به سوى قرارگاهش در حرکت است، این تقدیر خداوند قادر و دانا است"،[3] که به رویکرد پروردگار عزیز با آفریدگانش و در حیطه فرمانروایی‌اش اشاره دارد. سپس جبرئیل با توجه به فصل‌های مختلف و مقدار تابشی که خورشید باید داشته باشد، لباس تابشى از نور عرش برایش می‌آورد و همان طور که شما لباس می‌پوشید، خورشید نیز جامه‌اش را به تن می‌کند، سپس او را به میان آسمان می‌آورند تا از مشرق برآید. گویا به خورشید می‌نگرم که روزی فرارسد و او سه شب حبس شده و جامه نورى به او نمی‌پوشانند و به او فرمان می‌دهند که از مغرب طلوع کند و این است معناى سخن خدای تعالی: "هنگامی که خورشید در هم پیچیده شود، و هنگامی که ستارگان بی‌فروغ شوند".[4] گردش ماه هم به همین کیفیت است ... جبرئیل لباسی از نور کرسى برایش بیاورد و این است گفته خداى عزّ و جلّ که فرمود: "او کسى است که خورشید را روشنایى، و ماه را نور قرار داد"[5] ». ابوذر گفت: سپس با پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در گوشه‌ای نماز مغرب را خواندیم.
بررسی سندی روایت:
در سند این روایت افراد زیر وجود دارند:
1. ابن بابویه قمی(شیخ صدوق) انسان بزرگی است که در حفظ احادیث کسی مانند او در میان قمی‌ها وجود ندارد.[6]
2. محمَّد بن موسى بن متوکّل: ثقه و مورد تأیید است.[7]
3. محمَّد بن أَبی عبدالله کوفی: محمد بن جعفر بن محمد بن عون اسدی أبو الحسین کوفی ... شخص ثقه‌ و صحیح الحدیث است؛ اما در مورد او انتقادی وجود دارد که نامش را در میان راویان ضعیف نگاشته‌اند.[8]
چون گویا تا حدودی به جبر و تشبیه معتقد بوده، علامه حلی در مورد احادیث او تردیدهایی داشته است.[9]
4. موسى بن عمران نخعی: در منابع رجالی قدما دارای سرفصل و عنوانی نبوده و جرح و توثیقی ندارد؛ اما بر اساس نشانه‌هایی، او شیعی و مورد اعتماد بوده است؛ مانند این‌که؛ موسی ­بن عمران نخعی علاوه بر عمویش از برخی از بزرگان اصحاب ائمه اطهار( علیه السلام ) مانند ابن ابی عمیر[10] و حسن ­بن محبوب[11] که هر دو از اصحاب اجماع هستند و نیز حسین ­بن سعید اهوازی که ثقه و جلیل القدر است، روایت کرده است.[12]
به‌علاوه؛ شیخ صدوق به واسطه مشایخ خود روایات زیادی از موسی بن عمران نخعی نقل کرده است.[13]
ضمناً نام او در میان راویان «کامل الزیارات»،[14] و «تفسیر قمی»[15] موجود می‌باشد، و این مطلب از دیدگاه برخی علما نیز شاهدی بر وثاقتش است.[16]
5. حسین بن یزید: حسین بن یزید بن محمد بن عبدالملک معروف به نوفلی است. اگرچه در بین روایاتش دلیلی بر این‌که او به مذهب غلوّ گرایش داشته، یافت نشد؛ اما عده‌ای می‌گویند که او در آخر عمرش خود به این مکتب گرایش یافته است.[17] علامه حلی به همین دلیل و به دلیل آن‌که مستندی برای تأیید او نیز نیافته، در پذیرش روایات او تردید کرده است.[18]
6. اسماعیل بن مسلم: نام‌های دیگر او «إسماعیل بن أبی زیاد سکونی» و «شعیری» است.[19] او از اهل‌سنت بوده،[20] ولی برخی از اندیشمندان شیعی نیز او را در حدیث ثقه می‌دانند.[21]
7. أَبونعیم بلخی: نام او أبونعیم الفضل بن دکین[22] بن حماد بن زهیر بن درهم است. برخی از منابع رجالی اهل‌سنت او را ثقه دانسته[23]، اما در منابع رجالی شیعه مجهول است.
8. مقاتل بن حیَّان: لقب وی، «حیّان النبطی» است.[24] او نیز در منابع رجالی شیعه مجهول است.
9. عبد الرحمن بن أبزى خزاعی: برخی از علمای اهل‌سنت او را در میان ثقات از تابعین ذکر کرده‌اند[25]، اما در منابع شیعی مجهول است.
10. أَبوذر: یکی از ارکان اربعه است و شکی در وثاقت او نیست.[26]
نتیجه این‌که؛ این روایت به دلیل وجود راویانی مجهول و غیر ثقه در میان سلسله سندش، روایتی ضعیف ارزیابی می‌شود.
بررسی متن روایت
اکنون بدون در نظر گرفتن سند، باید دید چه پیامی را می‌توان از این روایت برداشت کرد. برداشت علامه مجلسی آن است که پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) با کمک استعاره و مجاز که در کلام عرب شایع است، حقایق امور جهان هستی را این‌گونه بیان کرده‌اند.[27] نه آن‌که ظاهر روایت، مراد باشد تا با دانش روز ناهمخوان شمرده شود.
همچنین برخی عرفا نیز به شرحی باطنی از این روایت پرداخته‌اند[28] که خلاصه‌اش این است:
1. برای هر چیز محسوسی که در عالم وجود دارد، وجودی عالی وجود دارد که مخفی است، برای هر ظاهری باطنی وجود دارد، و برای هر ملکی ملکوتی وجود دارد که حاکم بر آن است. عقل انسان‌ها نیز از شناخت این حقایق قاصر است؛ از این‌رو، انبیای الهی این حقایق را طبق عقول انسان‌ها بیان کردند و باطن این عالم را برای آنها شرح می‌دهند تا از خواب غفلت بیرون بیایند.
2. منظور از «عرش» در این‌جا ملکوت اجسام است؛ یعنی برای هر چیزی در این جهان، حقیقت ملکوتی که حاکم بر آن است، وجود دارد؛ لذا منظور از «رفع الشمس من السماوات إلى العرش» رجوع خورشید به ملکوت اعلی است که فوق آسمان‌های بالا است و توجه آن به خداوند است. از آن‌جایی که این حرکت به سمت عرش الهی است و عرش بر تمام آسمان‌ها احاطه دارد، فرمود «رفع الشمس من السماوات إلى العرش».
3. منظور از «سجود خورشید و ماه»، فناء و نابودی آنها است؛ اما از آن‌جایی که هنگام رجوع آنها به ذات ملکوتی خود یقین می‌کنند که آثار و برکات آنها از سوی خداوند متعال افاضه می‌شود و خداوند متعال آن‌را ایجاد می‌کند، آثار و برکات به آنها نسبت داده می‌شود.
4. «لباس تابشى از نور عرش»، اشاره دارد به این‌که بعد از فناء، خداوند به خورشید و ماه «وجود نوری» می‌پوشاند که به وسیله آنها آسمان و زمین نورانی می‌شوند و تدبیر همه کائنات به مقدار محدود و بر حسب اراده خداوند متعال به عهده آنها قرار می‌گیرد. و جبرئیل نیز چون در این جریان واسطه فیض انوار علمی و خیرات ملکوتی است، در آسمان و زمین مورد احترام و جایگاه خاصی است و موجودات عالم از او اطاعت می‌کنند.
5. پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) با علم الهی خود در این حدیث فرموده‌اند که خورشید، روزی به مقدار سه روز محبوس می‌شود و نوری از خود ساطع نمی‌کند و سپس به اجازه پروردگار عالم از مغرب طلوع می‌کند. در حقیقت آن‌حضرت به یکی از علامت‌های روز قیامت اشاره می‌کنند که «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ‏».
6. در این روایت، به سرّ طلوع مجدّد خورشید نیز اشاره شده است که حوادث قیامت، موجب از بین رفتن اوضاع و احوال جهان می‌شود و موجب بازگشت ارواح از آن‌جایی که غروب کرده‌اند به سمت محل طلوع آن و رجوع آنها به سمت خداوند متعال می‌شود. این وضعیت برای تمام موجودات آسمانی و زمینی یکسان خواهد بود. خورشید نیز از این قاعده استثناء نخواهد بود.
[1]‌. ابن بابویه، محمد بن على‏، الأمالی، ص 463، بیروت، اعلمى‏، چاپ پنجم،1400ق.
[2]‌. ابن بابویه، محمد بن على‏، التوحید، ص 280‏، قم، دفتر نشر اسلامی، چاپ اول، 1398ق.‏
[3]. یس، 38.
[4]. تکویر، 1 – 2.
[5]. یونس، 5.
[6]‌. حلى، حسن بن یوسف بن مطهر، رجال العلامة(خلاصة الأقوال فی معرفة أحوال الرجال)، ص 147، قم، ‏دار الذخائر، چاپ دوم، 1411ق؛ نیز نک: مقاله «شیخ صدوق» در پایگاه اسلام‌پدیا.
[7]. همان، ص 149.
[8]‌. حلّى، حسن بن على بن داود‏، رجال ابن داود، ص 302، انتشارات دانشگاه تهران‏، 1383ق‏‏.
[9]. رجال العلامة، ص 160.
[10]. همان، ص 140.
[11]. طوسى، ابوجعفر محمد بن حسن‏، الفهرست‏، ص 122، نجف، المکتبة الرضویة؛ نک: «علی بن حاتم قزوینی و حسن بن محبوب در رجال کشی»، 29715.
[12]. نک: ابن بابویه، محمد بن على، علل الشرائع، ج ‏2، ص 447، قم، کتاب‌فروشى داورى‏، چاپ اول، 1385ش؛ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل ‏الشیعة، ج 11، ص 84‏، قم، مؤسسة آل البیت( علیه السلام )، چاپ اول، 1409ق‏.
[13]. برای اثبات این مطلب به کتاب «الامالی» و «التوحید» شیخ صدوق مراجعه شود.
[14]. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، محقق، امینى، عبدالحسین‏، ص 35، نجف اشرف، دار المرتضویة، چاپ اول، 1356ش‏.
[15]. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 388، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم، 1363ش‏.
[16]. خوئی، ابو القاسم، معجم ‏رجال‏الحدیث، ج 1، ص 49 و 50، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410 ق؛ نک: «تفسیر علی بن ابراهیم قمی و وثاقت مشایخ آن»، 34459؛ «توثیق خاص و توثیق عام راویان حدیث»، 29680.
[17]. نجاشى، ابو الحسن احمد بن على، رجال ‏النجاشی، ص 38، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ ششم، 1365ش.
[18]. رجال العلامة، ص 217.
[19]. الفهرست‏، ص 33.
[20]. رجال ابن داود، ص 426؛ برقى، ابوجعفر احمد بن محمد، رجال ‏البرقی، ص 28، انتشارات دانشگاه تهران، 1383ق‏.
[21]. رجال العلامة، ص 9؛ رجال ابن داود، ص 55.
[22]. دکین لقب و اسم او عمرو است.
[23]. تمیمی سمعانى، أبوسعید عبدالکریم بن محمد، الأنساب، ج ‏12، ص 511، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1382ش.
[24]. همان، ج ‏13، ص 26.
[25]. نک: ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ‏4، ص 239، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[26]. الفهرست، ص 117؛ نک: «زندگی‌نامه ابوذر غفاری»، 38315.
[27]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج ‏55، ص 146، بیروت، دار إحیاء التراث العربی‏، چاپ دوم، 1403ق‏.
[28]. قمى‏، قاضى سعید، شرح الاربعین‏، محقق، حبیبى‏، نجفقلى، ص 174 - 178، تهران، میراث مکتوب‏، چاپ اول، 1379ش.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: