۰

دلیل آمار بالای خشونت خانگی علیه زنان تهرانی

خشونت علیه زنان به درازی تاریخ در جهان بوده و خواهد بود؛ اما اینکه شکل و فرم خشونت نسبت به طبقات اجتماعی و سیر تکوین جوامع توسعه یافته و نیافته تمایز دارد در علوم جامعه شناسی، روانشناسی و حقوقی به تفصیل به آن پرداخته شده است که متاسفانه این متدهای علمی هنوز نتوانسته است در رأی قضات در پرونده دادگاه خانواده بازنموده شود.
کد خبر: ۱۷۷۹۳۲
۰۹:۰۲ - ۰۸ بهمن ۱۳۹۷
به گزارش «شیعه نیوز»، در این گفت‌وگو که با «ناصر یزدانی» روانشناس و مشاور خانواده دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی تهران انجام شده، انواع خشونت علیه زنان از بعد فیزیکی و روانی در استان‌های غربی کشور بررسی شده است. این پژوهشگر پرونده‌های بی شمار در زمینه مسائل خانواده بیشتر با رویکرد خشونت بررسی کرده است که رهیافت‌های این پژوهش‌ها، مشاهدات عینی و مصاحبه با خشونت‌دیدگان در فرآیند مشاوره در این گفت‌وگو مشهود است.

یزدانی در کارگاه‌های متعدد راه‌های کاهش خشونت‌های خانگی و حمایت اجتماعی از زنان آسیب‌پذیر را فریاد زده که به گفته او فریاد کارگاه‌ها شنیده نشده است اما او امیدوار است که این مصاحبه عمقی با شگردهای سوالات قیفی که از منظر مخاطبان «آرمان» می‌گذرد،دیده شود.

‌خشونت علیه زنان فقط به کتک زدن و تنبیه‌های جسمی گفته نمی‌شود. کلمات توهین‌آمیز، شک، بدبینی که در جماعت مردانه آن را خوش‌غیرتی می‌دانند همان خشونتی است که بر زنان اعمال می‌شود و هیچ‌گاه هیچ‌کس نمی‌فهمد این زن از چه درد می‌کشد و چه می‌خواهد و چه رویاهایی در سر دارد. بخش اعظم جامعه را زنانی تشکیل داده‌اند که هیچ از خود و حقوقشان نمی‌دانند و زن خوب بودن را در کدبانو بودن، شستن، رفتن، پختن و بچه‌داری می‌دانند و دلشان خوش است چه موجودات از خود گذشته پاکی هستند و بهشت زیر پای آنهاست. به نظر شما آیا خشونت علیه زنان در استان‌های غربی کشور به نسبت دیگر استان‌ها متفاوت است یا خشونت در ایران یک رنگ است؟

ابتدا بايد واژه خشم را به عنوان يك احساس كه در تمام افراد بشر و حتي حيوانات فارغ از جنسيت وجود دارد از پرخاشگري جدا كرد چرا كه نمود عملي خشم پرخاشگري است و هر گاه انسان در مقابل مساله‌اي دچار خشم مي‌شود مي‌تواند راه‌هاي متعددي براي بروز آن برگزيند كه متداول‌ترين آن پرخاشگري است و بسته به موقعيت ممكن است اين پرخاشگري متوجه ديگري يا متوجه خود فرد شود كه در صورتی بروز آن متوجه فرد ديگري شود ما از ديگري قرباني مي‌سازيم و اگر متوجه خود ما شود ما از خودمان قرباني مي‌سازيم، پس آنچه بيشتر در خشونت‌هاي خانگي و خشونت عليه زنان ديده مي‌شود اين است مرداني كه سعي مي‌كنند خشم خود را با اعمال پرخاشگرانه بر سر همسر خود يا فرزندان خود خالي كنند قرباني‌سازي از ديگري است، و اين احساس قرباني بودن تا مدت‌ها در ذهن شخص آسيب ديده مي‌ماند و وقتي به اين مساله فكر مي‌كند نمي‌تواند از آسيب‌گر تصوير خوشايندي براي خود خلق كند، البته اين اصلا به اين معني نيست كه صدمه‌ديدگان خشونت‌هاي خانگي با حقوق خود آشنا نيستند ولي گاهي به ‌قول خودشان چاره‌اي جز تحمل اين وضعيت ندارند.

نكته دوم بعد از اين مقدمه نسبتا طولاني جهان شمول بودن پديده خشونت خانگي و خشونت در برابر زنان است، فرهنگ شايد به اين پديده رنگ و بوي متفاوتي بدهد ولي در جوامع مختلف خشونت به شيوه‌هاي مختلف در ذهن فرد پرخاشگر جريان دارد چرا كه مهارت ديگري به جز ابراز خشم ندارد، جالب است اشاره كنم كه در افرادي كه به خشونت خانگي مي‌پردازند تا چند نسل مي‌توان اين خشونت را رد يابي كرد و امري كاملا پسنديده و روش مقبولي در ذهن آسيب‌گر تلقي مي‌شود و فكر مي‌كنند كه هماگونه كه با مادران اين افراد توسط پدرانشان با اين روش برخورد مي‌شد و مادرشان تحمل كرده اكنون زنان و دختران آنها هم بايد به اين مساله تمكين كنند و بپذيرند كه اين روش مناسب است و لب باز نكنند. متغيرهاي مثل جنسيت، فرهنگ، سن، تحصيلات و غيره به صورت مستقيم يا غير مستقيم بر پديده خشونت تاثير مي‌گذارند ولي الزاما كنترل كننده نيستند چرا كه در تمام فرهنگ‌ها و دارندگان مدارك مختلف تحصيلي هم اين پديده قابل مشاهده است، ولي آگاهي مي‌تواند كنترل كننده باشد و به نظر مي‌رسد فرهنگي كه نسبت به آگاهي باز و پذيرا است می‌‌‌‌‌تواند به عنوان پيش‌بيني كننده خوبي در كاهش اين آسيب باشد.

پس می‌‌‌‌‌توان نتيجه گرفت كه در مناطق غرب کشور شهرهايي كه نسبت به آگاهي زنان با روي باز استقبال می‌‌‌‌‌شود- ناگفته نماند كه گاهي تصميم در مورد ميزان آگاهي زنان توسط مردان اتخاذ می‌‌‌‌‌شود- خشونت مردان توسط خود زنان كنترل می‌‌‌‌‌شود ولي در جوامعي كه امكان آگاه‌سازي ضعيف است شيوه‌هاي متعدد خشونت به وفور ديده می‌‌‌‌‌شود. بر اساس مشاهدات باليني بنده در مراكز مشاوره و مراكز مشاوره طلاق بهتر است اينگونه نتيجه‌گيري كنم كه نوع خشونت در جوامع روستايي و حاشيه شهرها نسبت به جوامع شهري فرق می‌‌‌‌‌كند ولي در هر دو جامعه خشونت به ميزان قابل توجهي وجود دارد. آنچه در حاشيه شهرها و روستايي ديده می‌‌‌‌‌شود خشونت عريان و فيزيكي است و در جوامع شهري خشونت‌هاي عاطفي و رواني بيشتر ديده می‌‌‌‌‌شود.

اگر به آمارهاي جهاني و منطقه‌اي هم نگاه كنيم براساس آمار سازمان بهداشت جهاني در هر 18ثانيه يك زن مورد حمله يا بدرفتاري قرار می‌‌‌‌‌گيرد ولي در آمارهاي منطقه‌اي به ندرت می‌‌‌‌‌توان واقعيت‌هاي جامعه‌اي مردانه و متعرض و خشن را ديد و اگر گفته می‌‌‌‌‌شود در استان‌هاي تهران و اصفهان خشونت آمار بالاتري دارد به علت جرات‌ورزي زناني است كه در اين استان‌ها به اورژانس اجتماعي رجوع می‌‌‌‌‌كنند و از خودشان در برابر تعرض مردانه حفاظت می‌‌‌‌‌كنند ولي در استان‌هاي ديگر خشونت پنهان مردان و عدم توانايي در ابراز آن كار آمارنويسي را مشكل می‌‌‌‌‌كند و آنچه در نهايت اتفاق می‌‌‌‌‌افتد تخمين و برآوردي از خشونت‌هاي خانگي است كه نمی‌‌‌‌‌تواند صحيح باشد.

‌زنان در همه دوران زندگی خود ممکن است با خشونت روبه‌رو شوند. علاوه بر همسر، پدر و برادر و حتی فرزندان پسر نیز می‌توانند به زن خشونت کنند. زنان در زندگی خود چهار شكل خشونت شامل فیزیكی، روانی، اقتصادی و جنسی را تجربه می‌كنند. خشونت فیزیكی، همان‌طور که از نامش پیدا است، شیوه‌های آزار و اذیت جسمانی، ضرب و جرح، كشیدن مو، سوزاندن، گرفتن و بستن، زندانی كردن، اخراج از خانه، كتك‌كاری مفصل، محروم كردن از غذا، سیلی، لگد و مشت زدن، كشیدن و هل دادن، محكم كوبیدن در، به هم زدن سفره و میز غذا و شكستن اشیای منزل را شامل می‌شود كه این نوع خشونت ممكن است برای همه زنان بدون توجه به نوع تحصیلات، نژاد و وضعیت خانوادگی روی دهد از چهار نوع خشونت مورد اشاره زنان استان‌های مناطق غربی بیشتر از کدام یک از خشونت‌های رایج رنج می‌برند و چرا؟

تعريف مناسبي از شيوه‌های اعمال خشونت فيزيكي بر عليه زنان ارائه داديد، امروزه مثل سابق تصور كلي بر اين است كه خانه سراي امني است كه می‌‌‌‌‌تواند امنيت را براي اعضاي خانواده در كنار هم فراهم كند ولي فشارهاي رواني ناشي از مشكلات اقتصادي، اجتماعي و گاه اخلاقي باعث می‌‌‌‌‌شود كه اين سراي امن به محل نا امني براي اعضاي آن تبديل شود و شخصي كه احساس قدرت بيشتري می‌‌‌‌‌كند براي كنترل بر ديگران به خشونت متوسل شود.

مشكلات مالي و آسيب‌های اجتماعي می‌‌‌‌‌تواند دو مساله مهم در وفور پديده خشونت باشد و با توجه به مساله مالي در مناطق غربی عملا استرس‌وار توسل به خشونت وجود دارد ولي شيوه ابراز خشونت از مكاني به مكان ديگر و از زماني به زمان ديگر در حال دگرگوني است، به طور مشخص هر چه از حاشيه شهرها به طرف مركز شهر حركت كنيم شكل خشونت از حالت فيزيكي آن خارج می‌‌‌‌‌شود و به شكل خشونت رواني نمود پيدا می‌‌‌‌‌كند كه می‌‌‌‌‌تواند بسيار خطرناك‌تر از شكل فيزيكي آن باشد چرا كه اگر قانون در برابر خشونت فيزيكي و آثار ضرب و جرح سكوت نكرده است هنوز در برابر حمايت‌های رواني قانون از افراد دچار محروميت‌های رواني داراي خلأ جدي هستيم.

به نظر می‌‌‌‌‌رسد هرچه آگاهي افراد از قانون بيشتر باشد دست به خشونتي نمی‌‌‌‌‌زنند كه آثار آن متوجه دخالت قانون شود و بيشتر به شيوه‌های رواني روي می‌‌‌‌‌آورند ولي در جوامع كمتر توسعه يافته كه اگاهي افراد از حقوق خود و مسئوليتي كه در برابر حقوق ديگران دارند كم باشد توسل به شيوه‌های فيزيكي و خشونت عريان بيشتر از توسل به شيوه‌های پنهان خشونت است. پس تصور كلي ما بر اين است كه شيوه ابراز شيوه فيزيكي در مناطق كمتر توسعه يافته استان بيشتر به شكل فيزيكي است كه متاسفانه به دلايلي كه گاهي مشخص هم هست از ابراز آن جلوگيري به عمل می‌‌‌‌‌آيد و در صدد رفع آثار آن هم بر نمی‌‌‌‌‌آيند و گاهي دليل كبودهاي صورت يا بدن خود را به دلايل ديگري عنوان می‌‌‌‌‌كند تا ضمن اينكه از آسيب‌گر حمایت می‌‌‌‌‌كنند فرصت التيام زخم‌های خود را هم به خود نمی‌‌‌‌‌دهند.

‌خشونت‌های روانی و كلامی نوع دیگری از خشونت‌هایی است كه در خانه علیه زنان اعمال می‌شود. از جمله می‌توان به دشنام و به كار بردن كلمات ركیك، بهانه‌گیری‌های پی‌درپی، دادوفریاد و بداخلاقی، بی‌احترامی، رفتار آمرانه و تحكم‌آمیز و دستور دادن‌های پی‌درپی، تهدید به آزار یا كشتن او، تحقیر زن، قهر و صحبت نكردن و ممنوعیت ملاقات با دوستان اشاره کرد. این نوع خشونت موجب بروز روحیه پوچی یا خودنابودسازی، گریز از مشاركت اجتماعی و اضطراب در زنان می‌شود شمار زیادی از پرونده‌های طلاق را اگر بررسی کنیم این نوع خشونت بیشتر به چشم می‌آید؛ اما به گفته زنان خشونت دیده در فرایند دادگاه، مراکز مشاوه بهزیستی و پزشکی قانونی همیشه حق زن به نفع مرد ضایع می‌شود چرا نمایندگان مجلس که اقلیتی از آن را زنان تشکیل می‌دهند نسبت به وضع قوانین حمایت از حقوق زنان تلاش نمی‌کنند؟

شايد تدوين قانون مردانه براي حمايت از زنان توسط اكثريت نمايندگان مرد هم نوعي از خشونت پنهان باشد چرا كه توسط كساني برنامه حمايتي تدوين می‌‌‌‌‌شود كه خود داراي كليشه‌های جنسيتي هستند و ممكن است نتوانند نيم ديگر جامعه را كه زنان هستند به صورت كامل درك كنند. البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه زنان مراجع كننده به مراكز مشاوره گاهي به خشونت‌های پنهاني كه در راهروهاي دادگاه و يا نگاه جنسيتي و كالايي به زنان در افكار برخي از مردان می‌‌‌‌‌تواند آلام آنها را بيشتر كند، ترس از طلاق بيشتر از پروسه طلاق می‌‌‌‌‌تواند مانع از مراجعه به دادگاه باشد. كليشه‌های مردانه‌اي از اين دست كه پاي زن اگر به دادگاه بخورد آبروي مرد می‌‌‌‌‌رود و يا اگر من نباشم چه كسي خرج تو را می‌‌‌‌‌دهد و يا فكر می‌‌‌‌‌كني می‌‌‌‌‌تواني در كنار خانواده خودت زندگي كني يعني تهديد به عواقب طلاق می‌‌‌‌‌تواند شكل‌های خزنده‌تر خشونت‌های رواني باشد كه استرس‌آور و تهديدكننده‌‌‌‌تر از خشونت‌های فيزيكي است و به نوعي زن را وادار به سكوت می‌‌‌‌‌كند.

آخرين مرحله حمايت از زنان آسيب‌ديده يا در كل هر نوع آسيب اجتماعي تدوين قانون و استفاده از قوه قهريه است قبل از هر كاري زنان بايد به ميزان مورد نياز خود آگاهي كسب كنند هر چند كسب آگاهي به تنهايي كفايت نمی‌‌‌‌‌كند ولي به عنوان شروع بسيار موثر است، در مرحله دوم سازمان‌های مردم نهاد و ايجاد سمن‌ها توسط خود زنان و قربانيان خشونت می‌‌‌‌‌تواند انسجام گروهي و احساس موفقيت در زنان به وجود آورد و كسب مهارت شيوه‌های برخورد با خشونت می‌‌‌‌‌تواند راهكار مناسبي براي كنترل شخص آسيب‌رسان باشد و در نهايت توسل به قانون كه حمايت‌گر كه بتواند حقوق شخص آسيب ديده را تامين و تضمين كند.

البته حضور حداقلي نماينده‌های زن در مجلس می‌‌‌‌‌تواند علاوه بر نگاه مردسالارانه به انتخابات از سوي ناظران بر انتخابات به نوع انتخاب‌های زنان هم بر می‌شود كه گاهي كليشه نادرستي در بين زنان حاكم است كه زن نمی‌‌‌‌‌تواند قوه تشخيص مناسبي داشته باشد. بنابراین نماينده خوبي هم نيست به همين دليل انتخاب مردان قدرتمند به نوعي ابراز قدرت از طرف زنان تلقي می‌‌‌‌‌شود، براي جبران اين مساله وجود احزاب و نمايندگي كردن خواسته‌های جامعه توسط احزاب می‌‌‌‌‌تواند گزينه‌های مناسبي براي انتخاب در برابر زنان قرار دهد كه متاسفانه هنوز جامعه مدني ما سازوكار لازم را براي ايفاي نقش احزاب به وجود نياورده است و پذيرش حزب به خواست عمومی‌‌‌‌‌تبديل نشده است.

‌خشونت دیگری که علیه زنان صورت می‌گیرد، خشونت اقتصادی است. ندادن خرجی، سوءاستفاده مالی از زن و صدمه زدن به وسایل مورد علاقه او را از جمله موارد خشونت اقتصادی علیه زنان برشمرده می‌شوند. به طوری كه در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند. استفاده قهرآمیز بدون رضایت زن، اجبار در روابط زناشویی غیرمتعارف، عدم اجازه استفاده از وسایل پیشگیری از بارداری ناخواسته از نمونه‌های خشونت جنسی علیه زنان است. زنانی كه از جانب همسران‌شان مورد خشونت قرار می‌گیرند پنج برابر بیشتر از سایر زنان در معرض آسیب‌های روانی و شش برابر بیشتر در معرض اختلالات روانی قرار دارند، تحلیل شما چیست؟

اين سوال در بر گيرنده دو نوع خشونت شايع يعني خشونت اقتصادي و جنسي است كه هر كدام تعريف خاص خود را دارد و می‌‌‌‌‌تواند دلايل متفاوتي داشته باشد كه سعي می‌‌‌‌‌كنم به تفكيك به آنها بپردازم. اگرچه نيمی ‌‌‌‌‌از جمعيت را زنان تشكيل می‌‌‌‌‌دهند ولي هنوز شرايط برابر اشتغال را كسب نکرده‌اند و حتي بخش اعظمی ‌‌‌‌‌از فارغ التحصيلان دانشگاهي را زنان تشكيل می‌‌‌‌‌دهند ولي شرايط مناسب اشتغال براي آنها فراهم نيست و گاهي ناچارند به شغل‌های با درآمد كمتر بپردازند كه خود نوعي خشونت است.

عدم كار مناسب و نبود استقلال مالي نوعي وابستگي اقتصادي ناخواسته به زنان تحميل می‌‌‌‌‌كند كه ناچارند براي جبران به مردان داراي استقلال مالي متكي باشند، تا بتوانند نيازهاي اوليه خود را برآورده كنند كه همين امر مرد را به غلط محق می‌‌‌‌‌داند تا در ازاي برآورده كردن نيازهاي مادي هرگونه دوست داشته باشد با زنان برخورد كند و دليل برخي از سكوت‌های زنان در برابر خشونت شايد ترس از دادن اين منبع تامين نيازهاي اقتصادي باشد.

متاسفانه جامعه مرد سالار قانون گذار سهم كمی‌‌‌‌‌ را در تصميم‌سازي به زنان می‌‌‌‌‌دهد به همين دليل در برخي رشته‌های دانشگاهي كه به شغل ختم می‌‌‌‌‌شود عملا تفكيك جنسيتي نابرابري ديده می‌‌‌‌‌شود و يا در شغل‌های به اصطلاح سخت سهم زنان ناديده گرفته می‌‌‌‌‌شود در حالي كه شغل‌های به اصطلاح ظريف‌تر هم به مردان واگذار می‌‌‌‌‌شود شايد استعاره نان‌آور خانواده براي مردان اين ذهنيت را براي ايجاد تبعيض چند برابر می‌‌‌‌‌كند و بر اساس اين اصل كه هر كس توان مالي بيشتري دارد اقتدار بيشتري هم دارد عملا راه را براي سوءاستفاده مالي و اقتصادي از زنان بيشتر می‌‌‌‌‌كند. بيكاري و كم تحركي يكي از دلايل فشارهای رواني و به تبع آن اختلالات رواني است. پس اگر زمينه گرفتار شدن به اختلالات رواني در زنان بيشتر از مردان است علاوه بر مسائل شخصيتي همين كم‌تحركي و بيكاري است و اينكه هميشه احساس می‌‌‌‌‌كند كسي بهتر و برتر از او وجود دارد و نااميدانه به آينده خود بدون مردان فكر می‌‌‌‌‌كند.

مردان قدرتمند اين حق را به خود می‌‌‌‌‌دهند كه به مثابه كالايي به زن نگاه كنند و مثل تمام مايملك خود به زن بنگرند كه حق هر گونه دخل و تصرف و استفاده مشروع و نامشروع از آن را دارند به همين خاطر كسي كه مورد درخواست‌های مكرر قرار می‌‌‌‌‌گيرد زنان هستند و در اين درخواست‌ها بيشتر اوقات نيازهاي خود زنان ناديده گرفته می‌‌‌‌‌شود.درخواست جنسی براي بسياري از مردان قابل هضم نيست و نوعي پررویی محسوب می‌‌‌‌‌شود ولي هر گاه مردان تقاضايي داشته باشند بايد حاضر و آماده باشند و اين مساله خود نوعي تعرض و تجاوز به حريم زنانه است كه از طرف مردان اتفاق می‌‌‌‌‌افتد حتي بيشتر از اين موضوع مادري كردن زنان هم به تصميم مردان بستگي دارد كه كي و در چه سني حاضرند تصميم به داشتن فرزند داشته باشند و زنان در بسياري موارد ناچارند از اين حس خود بگذرند. نگاه كالايي به زن نوعي تهاجم پنهان را در مردان تقويت می‌‌‌‌‌كند، نگاه آنان به زنانگي خود داراي نوعي شناخت معيوب و آسيب ديده است كه انگار در اين رابطه هيچ نقشي ندارند به‌جز راضي نگاه داشتن طرف مقابل خود، همين رضايت براي خود زنان كافي است كه القاي اين نوع تفكر خشونت پنهان و خزنده‌اي است كه خود باعث بسياري از اختلالات جسمی‌‌‌‌‌و رواني خواهد شد.

‌زنانی که در برابر بدرفتاری‌های مرد خود سکوت می‌کنند گویا دارند فریاد می‌زنند: «با من مانند یک برده رفتار کن، مرا بزن، خواهش می‌کنم به من کمی پول بده، من برده تو هستم!» زنانی که با سوءرفتار شدید جسمی شوهر روبه‌رو هستند و او را ترک نمی‌کنند، مصداق این جملات هستند. وقتی از آنها می‌پرسی «چرا او را ترک نمی‌کنی؟» پاسخ می‌دهند: «من شوهرم را دوست دارم». این مساله بر می‌گردد به احساس نیاز، که در همه دنیا در هر دو روابط مرد و زن دیده می‌شود. چیزی که در روانشناسی به آن «درماندگی اکتسابی» می‌گویند. آیا این ترس از رهایی و خو کردن به درماندگی اکتسابی ناشی از زندگی دوران کودکی در خانواده و رفتار خشونت‌گرای پدر به مادر و یا برادر با خواهرانش نیست؟

درماندگي آموخته شده كه اولين بار از آزمايش‌های مارتين سليگمن بيرون آمد در واقع پذيرش تقدير تعيين شده است براي كسي كه هيچ كنترلي براي تغيير اوضاع ندارد. وقتي شخص دچار درماندگي آموخته شده می‌‌‌‌‌شود كه در شرايط سخت دست به اقدام براي تغيير موقعيت زده ولي هر بار با شكست مواجه شده است، پس در ذهن خود نتيجه می‌‌‌‌‌گيرد كه وقتي نمی‌‌‌‌‌توانم هيچ تغيیري به وجود بيارم پس براي اينكه كمتر آسيب ببينم بهتر است هيچ فعاليتي نكنم و خودم را به در و ديوار نكوبم.

بسياري از زناني كه در جامعه ما دچار درماندگي آموخته شده‌اند و پذيرش خشونت را جزئي از تقدير خود می‌‌‌‌‌دانند اين سيكل معيوب را تجربه كرده‌اند. به اين صورت كه در كودكي خود شاهد خشونت از طرف والدين يا برادران خود بوده‌اند و براي فرار از اين وضعيت به راه‌هاي متعددي متوسل شده‌اند ولي در نهايت در برابر قدرت آنها نتوانسته‌اند كاري بكنند، وقتي هم به خانه بخت رفتند ابتدا روابط كمی‌ ‌‌‌‌بهتر بوده ولي كم‌كم كه سايه خشونت روي زندگي آنها می‌‌‌‌‌افتد براي نجات راه‌هاي مختلفي را آزمايش می‌‌‌‌‌كنند مثل قهر، مقابله به مثل، داد و فرياد، تهديد، گريه و... ولي هر بار ناموفق بودند و اميدي به برگشت به خانه پدري هم ندارند چرا كه هم دلبستگي‌هایي به زندگي خود دارند هم اينكه آنجا هم خشونت پنهاني در انتظار آنهاست كه مثلا از داشتن زن بيوه‌اي در منزل خود بيشتر نگرانند تا از داشتن دختر آسيب ديده‌اي كه در خانه شوهرش زندگي می‌‌‌‌‌كند، تمامی ‌‌‌‌‌اين اتفاقات بالاخره زنان را مجبور به پذيرش موقعيتي می‌‌‌‌‌كند كه هيچ كنترلی بر آن ندارند و ديگري تصميم گيرنده است، لاجرم براي ماندن در چنين وضعيتي بايد دلايل كافي و ساختگي هم داشته باشند كه كم كم شروع می‌‌‌‌‌كنند به دليل تراشي و توجيه عمل خود ولي آنچه بر اساس اين نظريه مهم است اين است كه كساني كه دچار درماندگي آموخته شده می‌‌‌‌‌شوند به سبك تبيين بدبينانه نسبت به مسايل و اتفاقات روزمره دچار می‌‌‌‌‌شوند، و نمی‌‌‌‌‌توانند با اعتماد و خوشبينانه به خود و اطرافيان خود بنگرند، البته اين می‌‌‌‌‌تواند پيش آگهي خطرناكي باشد براي افسردگي.

‌ آقای یزدانی یکی از واژه‌هایی که ما به کرات در ادبیات و گفتمان غالب جمع دوستانه مردانه می‌شنویم واژه زن ذلیلی است این واژه شاید به نوعی شوخی و طنز ادبیات گفتمانی تلقی شود اما در ذات واژه بار معنایی غال و مغلوبیت مردانگی و زنانگی دیده می‌شود.همان‌طور كه اشاره كردم ما با طرح واره‌هایمان زندگي می‌‌‌‌‌كنم و استعاره‌هایي كه در ميان مردم جريان دارد می‌‌‌‌‌تواند بر سبك زندگي مردم بسيار موثر باشد و افراد براي رهايي از تنبيه‌ها و سرزنش‌هایي كه از همين استعارات بر او روا می‌‌‌‌‌دارند ممكن است ناچار شود خود را در قالب استعاره‌ها باز تعريف كند.

بي‌گمان واژه زن ذليل ساخته ذهن مرداني است كه نمی‌‌‌‌‌توانند از جايگاه قدرت خود پايين بيايند و نگران از دست دادن اقتدار خود هستند پس به خلق زن ذليل اقدام كرده‌اند تا ضمن اينكه كار كساني را به زنان احترام می‌‌‌‌‌گذارند تقبيح كرده به نوعي خشونت‌های خود را هم توجيه می‌‌‌‌‌كنند. البته در استعاره زن ذليل علاوه بر بار معنايي جاي آسيب‌گر و آسيب ديده خودبه‌خود عوض می‌‌‌‌‌شود و ممكن است كه تصور آسيب از طرف زنان متوجه مرداني كه با اين صفت تعريف می‌‌‌‌‌شوند، بشود. البته اين امكان هم وجود دارد كه مردان موردآزار روحي از طرف زنان قرار گيرند چرا كه در سوال اول اشاره شد كه خشم احساسي جهاني است و در تمامی‌‌‌‌‌انسان‌ها و حيوانات وجود دارد و با توجه به اينكه زنان هم انسان هستند دچار خشم می‌‌‌‌‌شوند، آنچه كه مشخص است شخصي كه مستوجب عذاب ديگري می‌‌‌‌‌شود شخص ترسويي است كه توان مديريت كردن خود را ندارد پس ناچار است از ديگران براي آرامش خود استفاده كند، قرباني كردن ديگران براي مدت كوتاهي اگر چه او را آرام می‌‌‌‌‌كند، ولي هنگاهي كه به خود می‌‌‌‌‌آيد می‌‌‌‌‌بيند خيلي چيزها را از دست داده است، مخصوصا يك رابطه گرم و محبت‌آميز كه با توجه به موضوع قبلي ديگري بدبينانه به اين رابطه نگاه می‌‌‌‌‌كند يا ممكن است در جاي ديگري آن را جست‌و‌جو كند.

پس زن ذليلي ساخته جامعه حاكم و قدرتمند در ساخت اجتماع است تا سرپوشي بر نگاه از بالای خود بگذارند ولي مساله‌اي كه جاي نگراني است استفاده اين واژه از طرف خود زناني است كه دچار درماندگي آموخته شده، شده‌اند براي مرداني كه نمی‌‌‌‌‌خواهند در مقابل زنان خود خشونت به خرج دهند و اين ممكن است تاييد خشونت مردانه از طرف زناني باشد كه ناآگاهانه به ترويج خشونت بر زنان دامن می‌‌‌‌‌زند.

‌ افزون بر خشونت علیه زنان از سوی دنیای مردسالارانه، پدیده‌ای دیگر به نام خشونت زنان علیه زنان در جامعه پدیدار است. در این زمینه توضیح دهید؟

خشونت زنان عليه زنان را از ديدگاه‌هاي متفاوتي می‌‌‌‌‌توان بررسي كرد ولي قبل از پرداختن به اصل موضوع بايد اين پيش فرض را پذيرفت كه خشم احساس تمام انسان‌هاست و زنان هم حق دارند كه عصباني شوند. خشونت زنانه به دو شيوه زنان را درگير كرده است از نگاه اول توسط زناني كه آگاهي كمی‌‌‌‌‌نسبت به خشونت عليه زنان دارند و به نوعي اين خشونت را حق زنان می‌‌‌‌‌دانند براي حفظ زندگي و يا مادراني كه براي كنترل و پيشگيري از آسيب دختران خود به خشونت نسبت به دختران خود سكوت می‌‌‌‌‌كنند و واكنشي مناسب نشان نمی‌‌‌‌‌دهند، چرا كه معتقدند پدر يا برادر حق دارد دختر و يا خواهر خود را به شيوه‌های پرخاشگرانه و سخت كنترل كندو از نگاه دوم زنان روشنفكري هستند كه همنوعان و همجنسان خود را با شيوه‌های پرخاشگرانه مورد خطاب قرار می‌‌‌‌‌دهند كه چرا در مقابل خشونت سكوت می‌‌‌‌‌كنند و هيچ كاري نمی‌‌‌‌‌كنند. در اين نگاه اگرچه ما با خشونت عليه زنان موافق نيستيم ولي نگاه سرزنشگرانه و گناه‌كارانه به كساني كه خود قرباني هستند و كاري از دستشان بر نمی‌‌‌‌‌آيد به نوعي اعمال خشونت است.

در هر دو شيوه مناسب‌ترين شكل برخورد در قدم اول درك همدلانه از موقعيت زنان آسيب ديده است به شيوه‌اي كه بتوانند احساسات منفي و مثبت خود را دوباره بشناسند و درك صحيحي از احساسات خود داشته باشند و در قدم بعدي به جاي بازسازي موقعيت احساس تجربه شده، بايد آگاهي آنان را بالا برد نسبت به انواع خشونت و در نهايت لازم است از طريق مراجع ‌ذي‌صلاح سازمان‌هاي مردم نهاد به زنان مهارت‌های لازم را آموزش داد به عنوان نمونه می‌‌‌‌‌توان به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی‌‌‌‌‌اشاره كرد كه با حمايت از ناشران در چاپ و نشر كتاب‌های مهارت‌آموزي در كاهش خشونت خانگي، اين كتاب‌ها را در ميان زنان آسيب‌ديده و يا در استان‌های داراي فراواني بالا به صورت رايگان در ميان زنان توزيع كند. در پايان اگرچه بالا بردن آگاهي ممكن است برخي از مردان را تهديد كند و به زعم خودشان جايگاه قدرتمند آنان را به خطر اندازند ولي در نهايت به بهداشت رواني بهتر و بهزيستي مناسب زنان جامعه و کشور منجر خواهد شد.


منبع: سلامت نیوز
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: