۰

ميلاد فرزند شجاعت؛ حضرت ابوالفضل العباس

تولّد عباس، خانه علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت مي‏ديدند در کربلايي که در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلي، فداي حسينِ ِفاطمه خواهد گشت.
کد خبر: ۷۷۱
۰۰:۰۰ - ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

 «شیعه نیوز»:

ميلاد فرزند شجاعت

ده سال پس از رحلت حضرت رسول( صلی الله علیه و آله و سلم ) و حضرت فاطمه( سلام الله علیها )، وقتي علي( علیه السلام ) به فکر گرفتن همسر ديگري بود، عاشورا در برابر ديدگانش بود. برادرش «عقيل » را که در علم نسب‏ شناسي وارد بود و قبايل و تيره‏ هاي گوناگون و خصلتها و خصوصيّتهاي اخلاقي و روحي آنان را خوب مي‏شناخت طلبيد. از عقيل خواست که: برايم همسري پيدا کن شايسته و از قبيله ‏اي که اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا بانويي اين چنين، برايم فرزندي آورد شجاع و تکسوار و رشيد.

پس از مدّتي، عقيل زني از طايفه کلاب را خدمت اميرالمؤمنين( علیه السلام ) معرفي کرد که آن ويژگي ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و نياکانش همه از دليرمردان بودند. از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه کلابيّه مي گفتند و بعدها به «امّ‏ البنين» شهرت يافت، يعني مادرِ پسران، چهار پسري که به ‏دنيا آورد و عبّاس يکي از آنان بود.

عقيل براي خواستگاري او نزد پدرش رفت. وي از اين موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آري گفت. حضرت علي( علیه السلام ) با آن زن شريف ازدواج کرد. فاطمه کلابيّه سراسر نجابت و پاکي و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقتي وارد خانه علي( علیه السلام ) شد، حسن و حسين (عليهماالسلام) بيمار بودند. او آنان را پرستاري کرد و ملاطفت بسيار به آنان نشان داد.

گويند: وقتي او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکنيد تا ياد غمهاي مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدانيد.

ثمره ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نامهاي: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثه کربلا به شهادت رسيدند. عباس، قهرماني که در اين بخش از او و خوبي‏ها و فضيلتهايش سخن ميگوييم، نخستين ثمره اين ازدواج پر برکت و بزرگترين پسر امّ البنين بود.

فاطمه کلابيه (امّ البنين) زني داراي فضل و کمال و محبّت به خاندان پيامبر بود و براي اين دودمانِ پاک، احترام ويژه ‏اي قائل بود. اين محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پيامبر را «مودّت اهل بيت» دانسته است. او براي حسن، حسين، زينب و امّ کلثوم، يادگاران عزيز حضرت زهرا ( سلام الله علیها )، مادري مي‏کرد و خود را خدمتکار آنان مي‏دانست. وفايش نيز به اميرالمؤمنين ( علیه السلام ) شديد بود. پس از شهادت علي( علیه السلام ) به احترام آن حضرت و براي حفظ حرمت او، شوهر ديگري اختيار نکرد، با آن که مدّتي نسبتاً طولاني (بيش از بيست سال) پس از آن حضرت زنده بود.

ايمان والاي امّ البنين و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را بيشتر از فرزندان خود، دوست مي‏داشت. وقتي حادثه کربلا پيش آمد، پيگير خبرهايي بود که از کوفه و کربلا مي‏رسيد. هرکس خبر از شهادت فرزندانش مي‏داد، او ابتدا از حال حسين( علیه السلام ) جويا مي‏شد و برايش مهمتر بود.

عبّاس بن علي( علیه السلام ) فرزند چنين بانوي حق شناس و بامعرفتي بود و پدري چون علي بن ابي طالب( علیه السلام ) داشت و دست تقدير نيز براي او آينده ‏اي آميخته به عطر وفا و گوهر ايمان و پاکي رقم زده بود.

ولادت نخستين فرزند امّ البنين، در روز چهارم شعبان سال 26 هجري در مدينه بود. تولّد عباس، خانه علي و دل مولا را روشن و سرشار از اميد ساخت، چون حضرت مي‏ديدند در کربلايي که در پيش است، اين فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعلي، فداي حسينِ ِفاطمه خواهد گشت.

وقتي به دنيا آمد حضرت علي( علیه السلام ) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توحيد و رسالت و دين، پيوند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلامي گوسفندي را به عنوانِ عقيقه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

آن حضرت، گاهي قنداقه عبّاس خردسال را در آغوش ميگرفت و آستينِ دستهاي کوچک او را بالا مي‏زد و بر بازوان او بوسه مي‏زد و اشک مي‏ريخت. روزي مادرش امّ البنين که شاهد اين صحنه بود، سبب گريه امام را پرسيد. حضرت فرمود: اين دستها در راه کمک و نصرت برادرش حسين، قطع خواهد شد؛ گريهء من براي آن روز است.

با تولّد عبّاس، خانه علي( علیه السلام ) آميخته ‏اي از غم و شادي شد: شادي براي اين مولود خجسته، و غم و اشک براي آينده‏ اي که براي اين فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود. عبّاس در خانه علي( علیه السلام ) و در دامان مادرِ با ايمان و وفادارش و در کنار حسن و حسين (عليهماالسلام) رشد کرد و از اين دودمان پاک و عترتِ رسول، درسهاي بزرگ انسانيت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.

تربيت خاصّ امام علي( علیه السلام ) بي‏ شک، در شکل دادن به شخصيت فکري و روحي بارز و برجستهء اين نوجوان، سهم عمده‏ اي داشت و درک بالاي او ريشه در همين تربيتهاي والا داشت.

روزي حضرت امير( علیه السلام ) عبّاسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت زينب ( سلام الله علیها ) هم حضور داشت. امام به اين کودک عزيز گفت: بگو يک. عبّاس گفت: يک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خودداري کرد و گفت: شرم مي‏کنم با زباني که خدا را به يگانگي خوانده ‏ام دو بگويم. حضرت از معرفت اين فرزند خشنود شد و پيشاني عبّاس را بوسيد.

استعداد ذاتي و تربيت خانوادگي او سبب شد که در کمالات اخلاقي و معنوي، پا به پاي رشد جسمي و نيرومندي عضلاني، پيش برود و جواني کامل، ممتاز و شايسته گردد. نه‏ تنها در قامت رشيد بود، بلکه در خِرد، برتر و درجلوه‏ هاي انساني هم رشيد بود. او مي‏دانست که براي چه روزي عظيم، ذخيره شده است تا در ياري حجّت خدا جان نثاري کند. او براي عاشورا به دنيا آمده بود.

عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگي داشت و از نفسهاي پاک و عنايتهاي ويژه علي( علیه السلام ) و مادرش امّ البنين برخوردار شده بود. امّ البنين هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پيامبر را يکجا داشت و در ولا و دوستي آنان، مخلص و شيفته بود. از آن سو نزد اهل بيت هم وجهه و موقعيّت ممتاز و مورد احترامي داشت. اين که زينب کبري پس از عاشورا و بازگشت به مدينه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به اين مادرِ داغدار تسليت گفت و پيوسته به خانه او رفت و آمد مي‏کرد و شريک غمهايش بود، نشانِ احترام و جايگاه شايسته او در نظر اهل‏بيت بود.

فصل جواني
از روزي که عبّاس، چشم به جهان گشوده بود اميرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين را در کنار خود ديده بود و از سايه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فضيلتشان برخوردار و سيراب شده بود.

چهارده سال از عمر عبّاس در کنار علي( علیه السلام ) گذشت، دوراني که علي( علیه السلام ) با دشمنان درگير بود. گفته‏ اند عبّاس در برخي از آن جنگها شرکت داشت، در حالي که نوجواني در حدود دوازده ساله بود، رشيد و پرشور و قهرمان که در همان سنّ و سال حريف قهرمانان و جنگاوران بود. علي( علیه السلام ) به او اجازه پيکار نمي‏داد،(13) به امام حسن و امام حسين هم چندان ميدانِ شجاعت نمايي نمي‏داد. اينان ذخيره‏ هاي خدا براي روزهاي آينده اسلام بودند و عبّاس مي‏بايست جان و توان و شجاعتش را براي کربلاي حسين نگه دارد و علمدار سپاه سيدالشهدا باشد.

برخي جلوه ‏هايي از دلاوري اين نوجوان را در جبهه صفّين نگاشته ‏اند. اگر اين نقل درست باشد، ميزان رزم آوري او را در سنين نوجواني و دوازده سالگي نشان مي‏دهد.

در يکي از روزهاي نبرد صفّين، نوجواني از سپاه علي( علیه السلام ) بيرون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه‏ هاي شجاعت و هيبت و قدرت هويدا بود. از سپاه شام کسي جرأت نکرد به ميدان آيد. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاويه يکي از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»که دليرمردي برابر با هزاران نفر بود صدا کرد و گفت: به جنگ اين جوان برو. آن شخص گفت: اي امير، مردم مرا با ده هزار نفر برابر مي‏دانند، چگونه فرمان مي‏دهي که به جنگ اين نوجوان بروم؟ معاويه گفت: پس چه کنيم؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، يکي از آنان را مي‏فرستم تا او را بکشد. گفت: باشد. يکي از پسرانش را فرستاد، به دست اين جوان کشته شد. ديگري را فرستاد، او هم کشته شد. همهء پسرانش يک به يک به نبرد اين شير سپاه علي( علیه السلام ) آمدند و او همه را از دم تيغ گذراند.

خود ابن شعثاء به ميدان آمد، در حالي که ميگفت: اي جوان، همهء پسرانم را کشتي، به خدا پدر و مادرت را به عزايت خواهم نشاند. حمله کرد و نبرد آغاز شد و ضرباتي ميان آنان ردّ و بدل گشت. با يک ضربت کاري جوان، ابن ‏شعثاء به خاک افتاد و به پسرانش پيوست. همهء حاضران شگفت زده شدند. اميرالمؤمنين او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهره‏اش کنار زد و پيشاني او را بوسه زد. ديدند که او قمر بني هاشم عباس بن علي( علیه السلام ) است.

نيز آورده‏ اند در جنگ صفين، در مقطعي که سپاه معاويه بر آب مسلّط شد و تشنگي، ياران علي( علیه السلام ) را تهديد مي‏کرد، فرماني که حضرت به ياران خود داد و جمعي را در رکاب حسين( علیه السلام ) براي گشودن شريعه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن علي هم در کنار برادرش و يار و همرزم او حضور داشته است.

اينها گذشت و سال چهلم هجري رسيد و فاجعهء خونين محراب کوفه اتّفاق افتاد. وقتي علي( علیه السلام ) به شهادت رسيد، عباس بن علي چهارده ساله بود و غمگينانه شاهد دفن شبانه و پنهاني اميرالمؤمنين( علیه السلام ) بود.

بي شک اين اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سختي آزرد. امّا پس از پدر، تکيه گاهي چون حسنين (عليهماالسلام) داشت و در سايه عزّت و شوکت آنان بود. هرگز توصيه‏ اي را که پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از ياد نبرد. از او خواست که در عاشورا و کربلا حسين را تنها نگذارد. مي‏دانست که روزهاي تلخي در پيش دارد و بايد کمر همّت و شجاعت ببندد و قرباني بزرگ مناي عشق درکربلا شود تا به ابديّت برسد.

ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالهايي که برادرش امام حسن مجتبي( علیه السلام ) به امامت رسيد، حيله گري‏هاي معاويه، آن حضرت را به صلح تحميلي وا داشت. ستمهاي امويان اوج گرفته بود. حجربن عدي و يارانش شهيد شدند؛ عمروبن حمق خزاعي شهيد شد، سختگيري به آل علي ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطباي وابسته به دربارِ معاويه، پدرش علي( علیه السلام ) را ناسزا ميگفتند. عباس بن علي شاهد اين روزهاي جانگزاي بود تا آن که امام حسن به شهادت رسيد. وقتي امام مجتبي، مسموم و شهيد شد، عباس بن علي 24 سال داشت. باز هم غمي ديگر برجانش نشست.

پس از آن که امام مجتبي( علیه السلام ) بني هاشم را در سوگ شهادت خويش، گريان نهاد و به ملکوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار ديگر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعلي مرتضي را تکرار کردند و غمهايشان تجديد شد. عباس بن علي نيز ازجمله کساني بود که با گريه و اندوه براي برادرش مرثيه خواند و خاک عزا بر سر و روي خود افکند ...

اين سالها نيز گذشت. عباس بن علي( علیه السلام ) زير سايه برادر بزرگوارش سيدالشهدا( علیه السلام ) و در کنار جوانان ديگري از عترت پيامبر خدا مي‏زيست و شاهد فراز و نشيبهاي روزگار بود.

عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگي در اوائل امامت امام مجتبي با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج کرده بود. ابن عباس راوي حديث و مفسّر قرآن و شاگرد لايق و برجسته علي( علیه السلام ) بود. شخصيّت معنوي و فکري اين بانو نيز در خانه اين مفسّر امّت شکل گرفته و به علم و ادب آراسته بود.

از اين ازدواج دو فرزند به نامهاي «عبيدالله» و «فضل» پديد آمد که هر دو بعدها از عالمان بزرگ دين و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل( علیه السلام ) نيز کساني بودند که در شمار راويان احاديث و عالمان دين در عصر امامان ديگر بودند و اين نور علوي که در وجود عباس تجلّي داشت، در نسلهاي بعد نيز تداوم يافت و پاسداراني براي دين خدا تقديم کرد که همه از عالمان و عابدان و فصيحان و اديبان بودند.

عباس درهمه دوران حيات، همراه برادرش حسين( علیه السلام ) بود و فصل جواني ‏اش در خدمت آن امام گذشت. ميان جوانان بني‏ هاشم شکوه و عزّتي داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه‏ اي از عشق و وفا به وجود آورده بودند و اين جمعِ حدوداً سي نفري، در خدمت و رکاب امام حسن و امام‏ حسين همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شکوه اين جوانان، به ويژه از صولت و غيرت و حميّت عباس سخن بود.

آن روز هم که پس از مرگ معاويه، حاکم مدينه مي‏خواست درخواست و نامه يزيد را درباره بيعت با امام حسين( علیه السلام ) مطرح کند و ديداري ميان وليد و امام در دارالاماره انجام گرفت، سي نفر از جوانان هاشمي به فرماندهي عباس‏ بن علي( علیه السلام ) با شمشيرهاي برهنه، آماده و گوش به فرمان، بيرون خانه وليد و پشت در ايستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر نيازي شد به درون آيند و مانع بروز حادثه ‏اي شوند. کساني هم که از مدينه به مکه و از آن‏جا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل( علیه السلام ) بودند.

اينها، گوشه‏ هايي از رخدادهاي زندگي عباس در دوران جواني بود تا آن که حماسه عاشورا پيش آمد و عباس، وجود خود را پروانه ‏وار به آتشِ عشقِ حسين زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاکان بر او باد.

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: