۰

عمرو عاص از زبان امام علی(علیه السلام)/ فراموشى آخرت او را از گفتن سخن حق بازداشته است

امام علی(علیه السلام) در معرفی عمرو عاص می فرمایند: او سخن مى‏گويد و دروغ مى‏گويد، وعده‏ مى‏دهد و تخلف مى‏نمايد، درخواست مى‏كند و اصرار مى‏ورزد، اگر از او چيزى درخواست ‏شود بخل مي كند، به پيمان خيانت مى‏نمايد و پيوند خويشاوندى را قطع مى‏كند.
کد خبر: ۶۸۰۷۹
۱۳:۲۳ - ۰۳ اسفند ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

«شیعه نیوز»: امام علی(علیه السلام) در خطبه هشتاد و چهارم نهج البلاغه می فرمایند: «شگفتا! پسر آن زن بدنام در ميان مردم شام نشر مى‏دهد كه من اهل مزاح هستم. مردى شوخ طبع، كه مردم را سرگرم شوخى مى‏كند. حرفى به باطل گفته! و سخنى به گناه انتشار داده است. آگاه باشيد بدترين گفتار، دروغ است. او سخن مى‏گويد و دروغ مى‏گويد، وعده‏ مى‏دهد و تخلف مى‏نمايد، درخواست مى‏كند و اصرار مى‏ورزد، اگر از او چيزى درخواست ‏شود بخل مي كند، به پيمان خيانت مى‏نمايد و پيوند خويشاوندى را قطع مى‏كند. به هنگام ‏نبرد سر و صدا راه مى‏اندازد و تهيج و تحريص مى‏نمايد (اما اين سر و صدا) تا هنگامى است‏ كه دست‏ به شمشيرها نرفته، در اين هنگام براى رهائى جانش بهترين و بزرگترين نقشه‏اش‏ آن است كه جامه‏اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد (تا از كشتن اوچشم‏پوشى شود)! آگاه باشيد به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مى‏دارد، ولى ‏او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق باز داشته است. او حاضر نشد با معاويه ‏بيعت كند جز اينكه از او مزدى بدست آورد و در برابر از دست دادن دينش بهایى گرفت.
 
زمخشرى در كتاب‏«ربيع الابرار» مى‏نويسد: مادر عمرو عاص(نابغه) نام داشت، وى اسيرى بود كه (عبد الله بن جدعان) او را خريده بود. او زنى آلوده و بى باك و بى پروا بود، عبدالله وى را آزاد ساخت. «ابو لهب‏»، امية بن خلف،هشام بن مغيره، «ابو سفيان‏» و عاص بن وائل با او آميزش كردند عمرو متولد شد، هر كدام از اين چند نفر مدعى بودند كه عمرو فرزند اوست، ولى مادرش با اينكه عمرو به ابوسفيان از همه‏ شبيه‏تر بود گفت: عمرو فرزند عاص است و اين به خاطر كمكهاى مالى بود كه عاص به ‏او مى‏نمود. ابو سفيان همواره مى‏گفت: من ترديد ندارم كه عمرو فرزند من است زيرا از نطفه من منعقد گرديده است!...
 
عاص بن وائل كه به ظاهر پدر عمرو خوانده شد، از دشمنان سرسخت‏ پيامبر و از كسانى بود كه رسول خدا(صلی الله علیه و آله)را استهزا مى‏نمود و آيه (انا كفيناك‏المستهزئين) درباره او و همكارانش نازل شد. عاص از قبیله بنی سهم قریش بود و یکی از دشمنان سرسخت رسول خدا در مکه به شمار می‌رفت. برای آزار پیامبر هفتاد بیت شعر سروده بود و کودکان مکه هنگامی که رسول خدا را می دیدند آن شعرها را با صدای بلند می خواندند و موجب ناراحتی و آزار پیامبر می شدند. از این رو رسول خدا چنین دعا فرمود:«خداوندا! عمرو مرا هجو کرده، ولی من شاعر نیستم و شاعری زیبنده من نیست تا پاسخش را به شعر بگویم. پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعنت کن.»
 
هنگامی که نخستین گروه از مسلمانان برای گریز از آزار مشرکان، به حبشه هجرت کردند، بزرگان قریش عمروعاص را به سرپرستی گروهی به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانان را تسلیم کند؛ ولی نجاشی نپذیرفت و عمرو عاص و همراهانش دست خالی بازگشتند.
 
عمرو عاص از کسانی بود که در مسجدالحرام، شکمبه شتری را بر سر رسول خدا انداختند. وی سرانجام اندکی پیش از فتح مکه در سال هشتم هجری مسلمان شد و به این شرط که بدی‌های گذشته‌اش بخشوده شود با رسول خدا بیعت کرد.  پیامبر پس از مسلمان شدن عمرو، او را به فرماندهی سریه ذات السلاسل و پس از آن به جمع‌آوری زکات مردم عمان منصوب کرد.
 
عمرو عاص در دوران خلافت ابوبکر و عمر از نزدیک‌ترین افراد به آنان محسوب می‌شد و در فتح شام از فرماندهان سپاه بود. در دوران عمر مدتی والی فلسطین شد و سپس مامور فتح مصر گردید. پس از فتح مصر خودش والی آنجا شد و تا چند سال پس از مرگ عمر در این سمت باقی بود. عثمان او را عزل کرد و او به فلسطین بازگشت. از آن پس عمرو عاص در زمره منتقدان عثمان قرار گرفت و به ندرت به مدینه می‌آمد.
 
پس از قتل عثمان به معاویه پیوست و همه‌ کاره دستگاه معاویه شد. وی بسیار باهوش و از زیرکان عرب بود و تمام زیرکی و هوش خود را برای مقابله با امام علی(علیه السلام) به کار گرفت؛ چنان که وی را فتنه‌انگیز اصلی جنگ صفین دانسته‌اند. ماجرای حکمیت نیز با حیله‌ عمروعاص شروع و با حیله او به فرجام رسید.
 
عاص در اسلام به ‏«ابتر» معروف بود زيرا همو بود كه درباره پيغمبر به قريش گفت: به زودى اين‏«ابتر» خواهد مرد و خاطره‏اش فراموش خواهد شد. اين حرف‏را مى‏زد چون رسول خدا پسر نداشت‏. پروردگار سوره‏ «كوثر» را نازل فرمود كه «ان شانئك هو الابتر» (دشمن تو ابتر خواهد بود). عمرو نيز از كسانى بود كه همواره در مكه پيامبر را مى‏آزرد و سنگ سر راه‏ او مى‏ريخت، چون مى‏دانست نيمه شبها پيغمبر براى طواف مى‏رود و ممكن‏ است در كوچه‏هاى تاريك صدمه ببيند. او از نفراتى است كه در بين راه به زينب دختر رسول خدا هنگام مهاجرت‏ حمله كرد و او را كتك زدند، به طورى كه جنين زينب سقط شد و رسول خدا از اين ‏موضوع سخت ناراحت گرديد و به آنها نفرين نمود. و همو است كه اشعار فراوانى در مذمت پيامبر گفت و به بچه‏هاى مكه مى آموخت تا هنگامى كه پيامبر(صلی الله علیه وآله) از جایى عبور مى‏كرد با صداى بلند بخواندند و همو بود كه اموريت‏ يافت زمامدار حبشه را بر ضد مسلمانان مهاجر به آن‏ كشور بشوراند.
 
امام(علیه السلام) با جمله «ان يمنح القرم سبته» اشاره به جريانى كرده است كه بين او و عمرو در صفين اتفاق افتاده است، چه اينكه عمرو به هنگام جنگ، ناگهان با امام(علیه السلام) روبرو شد و مشاهده كرد كه الان ضربتى از (علیه السلام) به او خواهد رسيد كه به عمرش‏ پايان خواهد داد، راهى جز اين به خاطرش نرسيد كه خود را از مركب بزير افكند و عورت خويش را مكشوف سازد، او مى‏دانست در اين صورت امام(علیه السلام) به او كارى نخواهد داشت چنين كرد و امام از او روى گردانيد و اين لكه ننگ‏ براى هميشه در تاريخ زندگى او ثبت ‏شد!
 
 
«اما و الله انى ليمنعنى من اللعب ذكر الموت‏: به خدا سوگند ياد مرگ مرا از بازى باز مى‏دارد» ابن ابى الحديد در اين مورد فصلى گشوده و راجع به مزاحهایى كه خلاف‏ شرع نباشد مطالبى آورده است و درباره امام(علیه السلام)مى‏نويسد: چنانكه در تاريخ زندگى على(علیه السلام) در زمان پيغمبر(صلی الله علیه وآله) تأمل گردد مى‏يابيم كه وى از مزاح و شوخى بر كنار بوده نه در كتاب شيعه و نه سنى و نه از قول محدثان‏در اين مورد مطلبى نيامده است.
 
همچنين در زمان زمامدارى ابو بكر و عمر در كتابهاى تاريخ از اين‏مطلب سخنى به ميان نيامده و در زمان عثمان هم مثل سابق بوده است. پس جائى براى سخن عمرو عاص باقى نمى‏ماند و شايد عمرو عاص اين‏ كلمه را از گفته(عمر) اقتباس كرده، در صورتي كه منظور عمر اين بوده كه‏ امام(علیه السلام)د اراى اخلاقى نرم و طبعى انعطاف پذير است نه اينكه او مزاح است‏. امام(علیه السلام) فراغتى نداشت تا اهل مزاح باشد. آنها با آن دشمنى اگر در امام عيب پيدا مى‏كردند اشاعه مى‏دادند، وانگهى اين خود مدح امام است نه مذمت او. و اگر امير المؤمنين(علیه السلام) سخت كوشش مى‏كرد كه دشمنانش ندانسته به مدح ‏او بپردازند راهى بهتر از اين يافت نمى‏شد. در واقع آنها با عيب‏جوئى منزلت ‏و مقام امام(علیه السلام) را بالا بردند. امام(علیه السلام) داراى ذوقى لطيف و اخلاقى نرم و ملايم و چهره‏اى بشاش، سخنى نيكو و قيافه‏اى گشاده بود و اين از فضائل و خصائص اوست. (شرح ابن ابى الحديد، جلد 6 از صفحه 328 تا 337)
 
عمروعاص پس از شهادت محمد بن ابی بکر از سوی معاویه حاکم مصر شد و بر این سمت باقی بود تا در سال 43 هجری درگذشت.

منبع: مهر

انتهای پیام/ ح . ا
 
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: