۰

حکایت راهزنی که با شنیدن نوای آیات قرآن توبه کرد!

فضیل پس از شنیدن نوای قرآن عرض کرد: خدای من! چرا، وقت آن رسیده است برگشت و توبه کرد و یکی از بزرگان عرفان و یکی از مشایخ اهل معرفت شد.
کد خبر: ۶۷۳۵۲
۱۶:۰۸ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش «شیعه نیوز»، یکی از احکام روح، حیات روح است. یعنی جان انسان، یا از حیات و شکوفایی برخوردار است و یا از حیات محروم است. مولا امیرالمومنین (علیه السلام) در نامه ای به فرزندش امام مجتبی (علیه السلام) می فرماید: "جان خود را با موعظه، زنده و شاداب نگهدار". متن زیر گزیده ای از کتاب "خودشناسی در تربیت اسلامی" است.

عوامل حیات روح

اصولاً کسانی به مقامات نائل می شوند که گوش باشند نه زبان و کسانی که در مقابل انبیا و ائمه و اولیا گوش بوده‌اند، به مقام رسیدند و آنانی که فضولی و زبان درازی کرده اند از بسیاری از نعمتها محروم شدند.

مواعظ زیاد است، ولی مهم این است که انسان از مواعظ استفاده بکند زمانی انسان می تواند از مواعظ بهره ببرد که، آن لیاقت و شانیت و قابلیت را در خودش ایجاد کرده باشد.

بر سیه دل چه سود خواندن وعظ
نرود میخ آهنی بر سنگ

کسی که قابلیت و زمینه دارد، گاهی یک آیه در او اثر می کند و او را متحول می‌سازد ما در بین سلسله عارفان اسلامی،‌کسانی را سراغ داریم که راهزن بوده‌اند، ولی به مقام ولایت رسیدند و از اولیاء الهی شدند و شاگردان بزرگی را تحت پوشش گرفتند.

فضیل بن عیاض یک راهزن و دزد و یک عنصر خطرناک بود، از او می‌ترسیدند، خودش نقل می‌کند که من چند جا دیدم مادران که می‌خواهند بچه‌ها را بترسانند، می گفتند اگر ساکت نباشی تو را به دست فضیل می‌دهم یا می گفتند که ساکت باش که فضیل بن عیاض می‌آید در مورد دیگر می گوید: من شبی وارد خیمه‌ای شدم دیدم همه آرام نشستند و از شدت ترس نفسها بلند نمی‌شود به همدیگر می‌گفتند بلند حرف نزنید فضیل می‌آید فضیل، اینچنین آدمی بود، ولی زمینه داشت در زندگی فضیل نقل می کنند او کسی بود که خودش در سرقتها دخالت نمی‌کرد،‌خودش دزدی نمی کرد در غارتها خودش نبود و زنها را غارت نمی کرد کودکان را غارت نمی کرد یک مردانی در او بود جوهر سالم و قابل داشت.

پیرمردی می گفت: من مبلغ زیادی زر داشتم از خیمه خودم بیرون آمدم و از دوستانم فاصله گرفتم در بیابان مرد پشمینه پوشی را دیدم که بر سجاده نشسته بود و آدم ظاهر الصلاحی هم بود کیسه زر را نزد او به امانت گذاشتم و نمی دانستم که او کیست، بعد به دوستان خود ملحق شدم، غارتگرها و دزدها اموال دوستان ما را غارت کردند و بردند و وقتی تمام شد و غائله خوابید، من رفتم تا از آن آقا، کیسه زر خودم را بگیرد، دیدم که تمام دزدان غارتگر دور آن شخص نشستند و آن آقا که کیسه زر من به امانت نزد او بود، همان فضیل بن عیاض است، سردسته دزدها است، به سر خودم زدم که با دست خودم، خودم را در چاره انداختم خواستم برگردم، فضیل مرا صدا زد که بیا! رفتم کیسه زر را به من داد و به من گفت: بگیر و برو. دوستان دزد فضیل را به او گفتند که ما درهم درهم دزدی کردیم،‌تو هزار دینار را یکجا دادی؟! گفت: علت اینکه کیسه زر را به او دادم این بود که او به من حسن ظن داشت و من هم حسن ظن به خدا دارم تا حداوند روزی باب توبه را بر من باز بکند.

نقل می کنند که فضیل بن کسی گفته بود که شب منتظر من باش که من می‌آیم نیمه‌های شب هنگامیکه فضیل از دیوار بالا می‌رفت،‌این آیه به گوش فضیل رسید:
آیا وقت ان نرسید که دلهای گروندگان به حق، در مقابل خداوند خاشع گردد و به آنچه از حق نازل گردید بذل توجه کنند؟ و مانند کسانی که پیش از این برایشان کتاب آسمانی تورات آمد، نباشند که دوره طولانی بر آنها گذشت و دلهاشان زنگ قساوت گرفت و بسیاری فاسق و نابکار شدند.

فضیل عرض کرد: خدای من! چرا، وقت آن رسیده است برگشت و توبه کرد و یکی از بزرگان عرفان و یکی از مشایخ اهل معرفت شد.

منبع: شبستان

انتهای پیام/ ح . ا
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: