۱

غزوات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

غزوات پیامبر همه دفاعی بوده اند و در هیچ یک از غزوات پیامبر در تلاش برای تحمیل عقیده از طریق جنگ و جهاد نبوده است. بنابراین آنچه که افق سیاست خارجی دولت اسلامی را ترسیم می کند همزیستی مسالمت آمیز با دیگر کشورها حتی در قالب قرارداد صلح است .
کد خبر: ۴۹۴۹۰
۱۰:۰۹ - ۰۳ دی ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:

به گزارش«شیعه نیوز» به نقل از فارس، اکنون که روشن شد اساساً جهاد ابتدایی که از آن به «جهاد دعوت» تعبیر می شود جایگاهی در آیات قرآنی ندارد، این سوال مطرح است که جنگ های پیامبر کدام یک از اقسام مورد نظر جنگ در فقه کلاسیک را در برمی گیرد؟ به عبارت دیگر آیا جنگ های پیامبر به انواع ابتدایی و دفاعی قابل تقسیم است؟در واقع امر جهاد در مدینه حکمیت یافت بدین نحو که در سال دوم هجری که به سال امر به قتال خوانده شد ه است عملیات جنگی زیادی انجام شد . فهرست غزوات پیامبر بنابر نوشته شیخ الفتوح رازی در تفسیر خود چنین است:

ابواء، بواط، العشیره، * بدر بزرگ (کبری)، بنی سلیم، السویق، ذی امر، * واحد، نجران، حمراء الاسد، بنی النضیر، ذات الرقاع، بدربا پسین (الاخری)، دومه الجندل، * خندق، *بنی قریظه، بنی لحیان، ذی قرد، * بنی المصطلق، حرییه، * حیبر، * فتح مکه، * حنین، * طائف و تبوک (نه غزوه ای که کارزار اتفاق افتاده با علامت ستاره مشخص شده است)

شیخ جواد بلاغی می نویسد قاعده اولیه نزد رسول خدا (صلی الله علیه واله) صلح بوده است، هرگاه که کفار متمایل به صلح و مسالمت و زندگی طبیعی بودند با آنان از در صلح و مسالمت در می آمد حتی اگر می دانست که در صورت جنگ با آنان پیروز و غالب است . به طوری که در نخستین غزوه تاریخ اسلام به نام «الابوا» با وجودی که پیامبر همراه با 200 سوار و پیاده از مدینه خارج شده بودند با تقاضای صلح دشمن یعنی بنی حمزه موافقت کردند و به مدینه بازگشتند

اولین رویارویی پیامبر با کفار که منجر به جنگ شد غزوه بدر در سال دوم هجرت بود. علت وقوع جنگ این بود که پیغمبر عده ای از مسلمانان را به جستجوی کاروان تجارتی قریش فرستاد. کاروان از تجارت شام بازمی گشت و ابوسفیان رئیس آن بود. وقتی ابوسفیان از قصد مسلمانان خبر یافت کسی را به مکه فرستاد و از قریش برای حمایت کاروان کمک خواست و ضمناً برای آنکه از طرف مسلمانان غافلگیر نشود راه خویش را تغییر داد و از چنگ مسلمانان فرار کرد، ولی گروهی از مردم قریش در نتیجه استمداد ابوسفیان از مکه بیرون آمده بودند و در کنار چاه بدر با مسلمانان روبرو شدند میان طرفین پیکار سختی در گرفت و در نهایت مسلمانان پیروز شدند

آنچه در ارتباط با غزوه بدر اهمیت می یابد این است که آیا تمایل پیامبر (صلی الله علیه واله) برای حمله به کاروان قریش مجوزی برای به رسمیت شناختن جهاد ابتدایی از سوی ایشان بوده است؟پس از اینکه پیامبر (صلی الله علیه واله) اسلام را به عنوان دین جدید در مکه مطرح کرد قریش همشهریان مکی شان را که به کیش جدید (اسلام) گرویده بودند به طرز ظالمانه ای شکنجه می دادند و آنها را مجبور به مهاجرت کردند و سپس دارایی آنها را توقیف و مصادره نمودند.

از طرف دیگر مسلمانان در مدینه می کوشیدند تا به وسیله تضییقات اقتصادی و مسدود کردن راه عبور کاروان های قریش از سرزمینی که تحت سلطه یا زیر نفوذ آنها بود کار را بر قریش تنگ سازد. بنابراین حالت جنگی بین دو تیره «مهاجر» و «قریش» به طور اعم بین دو شهر مکه و مدینه برقرار بود و این حالت حق تعرض به کالای کاروان و به طور کلی تهدید هرگونه منافع دیگر دشمن را ایجاب می کرد

بنابراین آنچه مجوز جنگ را از سوی پیامبر سبب می شود ظلم ها و تضییقاتی بوده که از همان ابتدا قریشیان در مکه و حتی پس از مهاجرت مسلمانان به مدینه در حق مسلمانان و خانواده های آنها دوا می داشته اند بنابراین اساساً جهاد دعوت جایگاهی در این تصمیم پیامبر نداشته است.اولین برخورد نظامی پیامبر با یهودیان مدینه جنگ قینقاع بود.

وقتی پیامبر به مدینه آمد یهودیان با وی پیمان صحلی بستند و تعهداتی از آنها گرفته شد از جمله اینکه از هیچ یک از دشمنان او پشتیبانی نکنند. وقتی پیامبر در جنگ بدر دشمن را شکست می دهد و به مدینه بازمی گردد یهودیان بنای تعدی را می-گذاراند، یهودیان در بازار بنی قینقاع فرد مسلمانی را به شهادت می رساندند که منجر به رویارویی پیامبر با یهودیان می شود و در نهایت بدون اینکه کارزاری رخ دهد بنی قینقاع مجبور به کوچ از مدینه می شود

پیکار احد در نیمه شعبان سال سوم هجری رخ داد، مردم قریش پس از پیکار بدر درصدد برآمدند ننگ شکست از دامان خود بشویند . بنابراین به مدینه لشکرکشی کردند که پیامبر به دفاع پرداخت.راجع به جنگ بنی نضیر تمام مورخان اتفاق دارند که علت آن توطئه یهودیان برای قتل پیغمبر بود، پس از تسلیم شدن، یهودیان بنی نضیر مدینه را ترک کردند و راه خیبر را پیش گرفتند

جنگ بنی المصطلق دو ماه قبل از ورود مهاجمین و محاصره خندق بود، چرا که پیامبر از طریق قبیله خزاعه که مصطلقیها شاخه ای از آن بودند باخبر شد که بنی مصطلق در حال آماده شدن برای حمله به مدینه است.جنگ خندق در سال پنجم هجرت به دلیل لشکرکشی احزاب قریش به مدینه اتفاق افتاد.علت جنگ با بنی قریظه خیانت و پیمان شکنیشان در جنگ خندق بود که سعی داشتند قریش را از راه بین قریظه به مدینه راه دهند

وقتی قبایل عرب در جنگ خندق کاری از پیش نبردند یهودیان درصدد برآمدند به مدینه هجوم برند، برای این کار یهودیان خیبر از یهودیان تیما و فدک و وادی القری کمک خواستند. وقتی پیغمبر از قصد یهودیان خبر یافت پیش دستی کرد و در سال هفتم هجرت راه خیبر گرفت .فتح مکه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و علت آن حمله بکری ها بر خزاعی ها بود که هم پیمان پیامبر بودند و مکی ها آنها را همراهی کردند

در حالی که کفار قریش پس از جنگ خندق پیمان صلحی با مسلمان در سال ششم هجری بسته بودند. شرط چهارم این پیمان این بود: کسی که داخل پیمان قریش گردید از قریش و آن که داخل پیمان محمد (صلی الله علیه واله) شد از محمد است، روی همین جهت بود که قبیله بنی بکر با قریش و قبیله خزاعه با محمد هم قسم و هم پیمان شدند

بنابراین نقض پیمان سبب فتح مکه شد، اما پس از ورود پیامبر (صلی الله علیه واله) به مکه، پیغمبر با اینکه اهل مکه متجاوز از بیست سال دشمن جانی او بوده و از هیچ صدمه و آزاری نسبت به وی ابقا نکرده بودند، معهذا در این موقع نهایت انسانیت و جوانمردی را درباره آنها مرعی داشته و با آن جوش جهادی که در وجود انصار غالب بود کوشش فرمود و اهل مکه را از مخاطره هجوم آنها محفوظ نگه داشت

جنگ حنین و طائف در سال هشتم رخ داد، پس از فتح مکه پیغمبر و مسلمانان 15 روز در مکه بودند. در این اثنا خبر رسید که مردم هوازن به پیشوایی مالک بن عوف نصری و کمک طایفه ثقیف خود را برای جنگ با مسلمانان آماده کرده اند وقتی پیغمبر از کار آنها خبردار شد کسی را فرستاد تا از وضعشان اطلاع یابد، فرستاده پیغمبر از عزیمت آن گروه باخبر شد و اطمینان یافت که سر جنگ دارند و مشاهدات خود را به پیغمبر گفت.

پیغمبر با ده هزار نفر از مکه بیرون رفت. پس از شکست هوازن، مالک بن عوف با گروهی از هزیمتیان راه طائف گرفت مسلمانان این گروه را تعقیب کردند و طائف را محاصره کردند، کار محاصره بیست و پنج روز طول کشید. پیامبر در جعرانه بود که فرستادگان هوازن به نزد وی آمدند و اسلام آوردند

بنابراین جنگ های پیامبر حکایت از آن دارد آنچه که مبنای شرعی دارد دفاع است و نه جهاد برای تحمیل عقیده، باید به این نکته نیز توجه داشت که روح سلم و صلح موجود در کالبد اسلام هرگز به معنای رد واقع بینی در حوزه سیاست خارجی نیست. به طوری که در اسلام براساس نص صریح آمادگی نظامی در حوزه سیاست خارجی به عنوان یک اصل پذیرفته شده است. خداوند در آیه 60 سوره انفال می فرماید: «واعِّدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوّالله و عدوّکم…» .

توجه به چند نکته در این آیه ضروری است:

1- تجویز آمادگی همه جانبه خود حکایت از واقع بینی در حوزه سیاست خارجی دارد.

2- مقید کردن آمادگی همه جانبه با هدف ترساندن دشمنان، خود دلیلی است که این آمادگی برای جلوگیری از بروز جنگ است نه برای برافروختن آتش جنگ

3- اعدّوا لهم یعنی مجهز بودن مسلمین به نفع دشمنان نیز هست زیرا موقعی که دشمن بترسد جنگ واقع نمی شود و در نتیجه دشمن نیز نفع می برد و از صلح بهره می گیرد

ضرورت جهاد

اسلام دین تعادل است و در هیچیک از آموزه های اصیل آن افراط و تفریط به چشم نمیخورد.قرآن کریم در موارد متعدد مسلمانان را از افراط و تفریط بر حذر داشته و «اعدلوا هو اقرب للتقوی» را معیار و میزان و راهنمای عمل قرار داده است. در اسلام آنچه اصالت دارد حق و حقیقت است و این حق است که اولویت جهاد و صلح را مشخص میکند. هدف از جهاد اسلامی هرگز حاکمیت فرد یا گروه خاصی نیست بلکه هدف حاکمیت توحید و گسترش دین خداست.

گسترش دین خدا در حقیقت به معنای آزاد ساختن انسانها از زیر یوغ بردگیها و اسارتهاست.در حقیقت شعار توحید، شعار آزادی انسانهاست و همانگونه که دفاع از آزادی مقدس است دفاع از توحید نیز مقدس است.دفاع از توحید به معنای تلاش برای برای باز کردن فضای توحید است تا هر کس خواست موحد باشد بتواند.بنابراین جهاد اسلامی در این حوزه نبردی رهایی بخش است و در جهت مقابله با خشونت و اختناق است.

مقابله با نظام هایی است که با گرفتن آزادی از مردم،اجازه آشنایی با حق و حقیقت و گزینش راه سعادت و کمال را سلب کرده اند و بدین وسیله راه خدا را که راه نجات و سعادت بشریت است سد می کنند از سوی دیگر مساله دفاع است که ضرورت جهاد را مشخص می سازد. دفاع از ضروریات زندگی بشر است و بدون آن نظم جامعه در هم می ریزد،هیچ کس آزادی پرستش خداوند را پیدا نخواهد کرد و سرانجام فساد و تباهی عالمگیر میشود

بنابراین در هر زمان ودر هر شرایط که قلمرو اسلام در خطر بگیرد بر همه واجب است که از حوزه اسلام و سرزمین اسلامی به قدر قدرت و توان خود به دفاع برخیزند همانطور که در اسلام صلح به معنای تسلیم شدن نیست، جهاد نیز هرگز به معنای تجاوز نیست .به طوری که در اسلام تجاوز از حدود الهی هرگز مجاز شمرده نمیشود. علامه طباطبایی در این ارتباط بیان می دارد: « اسلام در راه خدا جز از ابزارهای شریف استفاده نمیکرد.

از این رو در جنگ یا صلح مواردی چون تخریب، آتش سوزی، استفاده از سم، منع آب از دشمنان را حرام دانسته، کشتن زنان، اطفال و اسیران را نیز ممنوع کرده ،سفارش میکند که با آنان با مدارا و نیکی رفتار شود، اگرچه از دشمنان پر کینه مسلمانان باشند. در اسلام ترور کردن غیرمجاز بوده و خلاصه اینکه اسلام اموری را که بر خلاف شرف و مروت انسانی و از خست و قساوت،پستی و توحش سرچشمه میگیرد تحریم کرده است»

جایگاه صلح در اسلام

اسلام از همان آغاز اصول صلح را پی ریزی نموده است ، و از این طریق راه را برای رسیدن به صلح جهانی هموار ساخته است ، صلح و صفا روح اسلام است و واژه اسلام از ماده «سلم » گرفته شده است که متضمن معنای سلامت و امنیت و صلح و صفاست ، قرآن کریم به پیروان خود دستور می دهد که همگی در حوزه سلم و صلح وارد شوند : «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافه»  آن چنان که برخی از مفسرین گفته اند «سلم »خیلی عمیقتر و عالی تر از صلح است ، زیرا متضمن معنای سلامت و امنیت است که فراتر از صلح موقت ظاهری است ، خداوند به پیامبر (صلی الله علیه واله) دستور می دهد که اگر دشمنان تو ، از مسالمت و آشتی با تو وارد شدند تو نیز از فرصت استفاده کن و به این درخواست پاسخ مثبت بده : « اگر دشمنان تو به جانب صلح گراید ،تو نیز نسبت به صلح اظهار تمایل نما و بر خداوند توکل کن و اگر قصد خدعه با تو را کردند خداوند برای تو کافی است »

و در جایی دیگر می فرماید : « ای پیامبر اگر اینها ( دشمنان ) از جنگ با شما کناره گیری نموده و اظهار صلح کردند ، خداوند به شما اجازه جنگ با آنها را نمی دهد » . آیه اخیر نه تنها پیامبر را به صلح با دشمنان دعوت می کند بلکه با دلداری و یاری خدا ، از او رفع نگرانی می کند ، علاقه به اسلام به صلح میان انسان ها به حدی است که به افراد با ایمان نوید می دهد که شاید بر اثر نحوه رفتار مسلمانان میان آنها و دشمنان پیوند دوستی پدید آید : « امید است که خداوند میان شما و کسانی که آنان را دشمن دانسته اید پیوند دوستی قرار دهد ، خداوند ، توانا و خداوند آمرزنده و مهربان است»
قرآن کریم با جمله « والصلح الخیر» صلح را یک اقدام برتر فرا راه رابطه فردی و اجتماعی بشر قرار داده است . اسلام فکر همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان ادیان الهی را به صورت اعلامیه جهانی و با وجه مشترک قرار دادن « کلمه حق و اعتقاد به خدای یکتا و نفی مشرک » همگان را به یک ائتلاف و اتحاد جهانی دعوت می نماید.

مسأله صلح در اسلام ، مسأله اصیل و ریشه دار است که ارتباط و پیوند ناگسستنی و محکمی با طبیعت اسلام و نظریه عمومی و کلی آن درباره جهان و زندگی انسان دارد، گفتگو درباره هر موضوعی از موضوعات مهم اسلام بی نیاز از اشاره به طرز فکر کل و وسیع اسلام نیست زیرا یک رابطه محکم و همبستگی کاملی بین اجزا و نظرات اسلام وجود دارد که رشته اتصالش را با تمام افکار جزئی و مسائل فرعی پیوند می دهد.

اسلام عبارت است از دین همبستگی و وحدت و یگانگی در این جهان عظیم و پهناور، و گام نخست را از توحید و یگانگی خدا که مبدأ حیات و زندگی است و جمیع موجودات به سوی آن متوجهند برداشته است . اسلام با اعتقاد به خدایی یگانه که گردش جهان را منظم می دارد، به صورت دینی جهان منش در تجلی است. وحدانیت خدا مستلزم قبول جهانی واحد و حقیقتی واحد و شریعتی واحد است

بنابراین از یکسو طبیعت صلح در اسلام از همبستگی که در طبیعت جهان آفرینش و در ناموس زندگی و در اصل انسان وجود دارد نیرو می گیرد . از سوی دیگر اسلام جهان منش و پذیرنده هر نژاد است و تفاوت ها را به رسمیت می شناسد و می پذیرد، این طرز تلقی در وهله اول، از مفهوم انسان از نظرگاه اسلام ناشی می شود .که می توان آن را از آیات قرآن به وضوح استنباط نمود: «ولقد کرّمنا بنی آدم،،، »، «و اذ قال ربک للملائکه انّی جاعل فی الارض خلیفه» ، «هو الذی جعلکم خلائف فی الارض»، از آیات فوق به دست می آید که انسان از دیدگاه اسلام دارای کرامت و شرافت است.

و تبعیض نژادی محکوم است و هیچ قوم و قبیله و تباری بر اقوام و ملل دیگر برتری و فضیلت ندارد. به عبارت دیگر در زمینه ماورالطبیعی همه افراد انسان با عبودیتی یکسان در پیشگاه خداوند با هم برابرند. اما شرافت انسان به نفسه و یا به عبارتی درست تر برابری ذاتی انسان با امتناع از قبول اسلام کاسته نمی شود

بنابراین امت اسلام به صورت جمعی و انسان مسلمان شخصاً باید نه تنها اهل تسامح باشد بلکه حرمت جوامع و ادیان گوناگون را نیز طبق دستور خداوند محفوظ دارند: «قل یا ایها الکافرون لااعبد ماتعبدون و لاانتم عابدون ما أعبد و لا أنا عابد ما عبدتم و لا انتم عابدون ما أعبد لکم دینکم ولی دین»

بدین ترتیب صلح به عنوان وضعیتی که جنگ و برخوردی وجود نداشته باشد  در قاموس اسلامی پذیرفته شده است، حتی بالاتر از آن، صلح در اسلام به عنوان قراردادی برای رتق و فتق امور به رسمیت شناخته شده است به طوری که اگر صلح قراردادی معینی تلقی شود یا آن را عنوانی کلی برای همه عقود غیرمعین تلقی نمائیم، قراردادهای بین المللی در اسلام از حصار چند قرارداد معین خارج می گردد و می توان در هر مورد با هر شرایط و خصوصیاتی در چارچوب ضوابط و مصالح اسلام روابط بین المللی را با قرارداد صلح تنظیم نمود، می توان گفت صلح به خودی خود قراردادی معین به شمار می رود و در کلیه مواردی که معاهده با دول غیراسلامی فاقد شروط معینی چون ذمه ، استیمان و موادعه می-باشد می توان از معاهده صلح داستفاده نمود، علامه نائینی در این زمینه می گوید: صلح عنوان مستقل است و مفاد آن انشا و ایجاد یک امر مورد قبول و تسالم طرفین است و گاه نتیجه توافق و تسالم در صلح، تملیک کلالا در مقابل عوض و گاه بدون عوض است و به همین لحاظ در هر مورد شبیه عقدی است از عقود معین که مفاد مشابه دارد ولی در هیچ مورد تابع عناوین عقود معین نیست. بنابراین دولت اسلامی می تواند در حوزه سیاست خارجی با انعقاد قرارداد صلح به رتق و فتق مسائل این حوزه بپردازد.

نتیجه گیری

در راستای تدوین این مقاله ابتدا چارچوب تئوریکی که مورد استناد معتقدان به اصالت جنگ است مورد نقد قرار گرفت، مهم ترین مفروضه های مورد استناد این چارچوب تئوریک عبارتند از: مفهوم جهان شمولی اسلام، مفهوم دارالحرب، مفهوم امت اسلامی، آیات جهاد و غزوات پیامبر.براساس این نظریه با توجه به اینکه اسلام دینی جهانشمول است و داعیه جهانی دارد و براساس تأکیدی که آیات جهاد دارند حاملان و عمل کنندگان به این دین بر این مسئوولیت هستند که دارالحرب یا جهان غیراسلام را ولو با قدرت شمشیر به دارالسلام تبدیل کنند و امت واحده اسلامی را جامه عمل پوشانند.

چنین نگرشی دو نتیجه در بردارد اولاً موجب تخریب چهره اسلام شده و اسلام را به عنوان دینی خشونت طلب و خونریز معرفی می کند، و ثانیا چنین نگرشی خوراک تئوریک مناسبی برای گروههای رادیکال اسلامی برای کاربرد خشونت فراهم می آورد، در مقام نقد این چارچوب تئوریک نگارنده نشان داد که مفهوم جهان شمولی اسلام فاقد هرگونه سیطره و سلطه و تحمیل عقیده است و اساساً بحث دعوت در اسلام مشروط به عدم هرگونه اکراه و اجبار است، در ارتباط با مفهوم دارالحرب بیان داشته شد که این مفهوم فاقد هرگونه جایگاه حقوقی و شرعی در قرآن و سنت نبوی است و مفهومی است که در دوره عباسیان متداول شده است.از سوی دیگر مفهوم امت اسلامی مورد بررسی قرار گرفت که نشان داده شد مفهوم امت اسلامی مفهومی است سیاسی تا عقیدتی، و غیرمسلمانان نیز می توانند با قبول تعهداتی جزء امت اسلامی باشند، همچنان که امت پیامبر در مدینه یهودیان و حتی کافران مدینه را نیز شامل می شد.

در بحث آیات جهاد، آیات جهاد مورد واکاوی قرار گرفت و نشان داده شد که اساساً جهاد به عنوان ابزاری برای دعوت اسلامی جایگاهی در قرآن ندارد و جهاد در آیات قرآن مشروط به کارزار در مقابل کارزار، رفع ظلم، عدم اکراه و اجبار است، سپس نشان داده شد که غزوات پیامبر همه دفاعی بوده اند و در هیچ یک از غزوات پیامبر در تلاش برای تحمیل عقیده از طریق جنگ و جهاد نبوده است. بنابراین مفروضات معتقدان به اصالت جنگ فاقد هرگونه مستندی از قرآن و سنت نبوی می باشد، بنابراین آنچه که افق سیاست خارجی دولت اسلامی را ترسیم می کند همزیستی مسالمت آمیز با دیگر کشورها حتی در قالب قرارداد صلح است .

انتهای خبر/ ز.ح
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۱:۰۱ - ۱۳۹۱/۱۰/۰۳
شما خودتون کلی برنلمه شبکه دو رو به خاطر صلوات ابترش مسخره کردید. که کار خوبی هم بود. بعد خودتون بالای تصویر فقط نوشتید لا اله الا الله و محمد رسول الله(ص). اسمی از امیرالمونین علیه السلام نیاوردید. لطفا سریعا اصلاح کنید