۱

خانم معلم قرآن کابوس اسراییل شد + تصاویر

از آنجا که جایگاه زن فلسطینی از برادران فلسطینی‌اش پائین‌تر نیست، تصمیم گرفتم دومین زن استشهادی باشم و راهی را که شهید وفاء ادریس شروع کرد ادامه دهم.
کد خبر: ۴۲۷۹۰
۱۲:۱۳ - ۱۰ مهر ۱۳۹۱
SHIA-NEWS.COM شیعه نیوز:


به گزارش «شیعه نیوز»به نقل از فارس، وی الگویی بی‌مانند برای زنان جوان، مؤمن و مجاهدی است که جان خویشتن را به خدا فروخت و راضی گشت تا از جسد خود پلی برای کاروان مقاومت روز افزون فلسطین، آتشی شعله‌ور برای انتقام‌گیری از دشمنان خدا، دین و بشریت که به سرحد گستاخی و تجاوز و استکبار رسیده‌اند، بسازد. 
 
او نمونه‌ای کم‌نظیر برای آرزویی که از یأس و ناامیدی برآمده و مثالی است از پافشاری جوانی که شکست و از پا افتادن را نمی شناسد و الگویی بارز از اراده آهنین است که شکست و سستی را به خود راه نمی‌دهد و جز به پیشرفت و تعالی راضی نمی‌شود. 
 
وی تجسمی عینی از میثاق محکم و بیعت خالصانه با خداوند تبارک و تعالی و دلدادگی کامل به دین و عقیده است که زندگی خود وقف و قربانی راه متعالی خویش نمود. 
    
 
   
کودکی شهید دارین ابوعیشه 
 
   این شهید مجاهد کسی نیست جز دارین محمد توفیق ابوعیشه، 22 ساله که در شهر «بیت وزن» واقع در نابلس و در خانواده‌ای پر جمعیت متشکل از پدر و مادر و 8 دختر و 2 پسر بالید. او در دانشکده ادبیات (زبان انگلیسی) دانشگاه ملی «النجاح» مشغول به تحصیل بود تا این که در آخرین سال با جانفشانی‌اش پیش از این که فارغ‌التحصیل شود، به فوز رفیع شهادت نائل آمد. 
 
حیات وی مانند هر مؤمن آزاده و مخلص که به سوی خدای خود رو می‌کند، آکنده از التزام و پایبندی کامل به اصول و مبانی شریعت مقدس اسلام در تمامی زوایای زندگی بود. اخلاق بسیار نیکویش او را محبوب دل همه دوستان، همسایگان و آشنایان کرده بود. 
 
«دارین» از همان زمانی که به دانشگاه «النجاح»‌ نابلس - که بسیاری از مجاهدان و مبارزان و استشهادیین دانش‌ آموخته آن دانشگاه می‌باشند - وارد شد، فعال و سرشار از شور و نشاط در انجمن اسلامی و عنصری فعال در بسیاری از فعالیت‌ها بود. این امر موجب گشت او از نزدیک با مسائل ملی کشورش در ارتباط باشد و پیوسته با دغدغه‌ها و سختی‌های ملت خود دست و پنجه نرم کند. این امر در وی آتشفشانی از خشم و نفرت پنهان ایجاد کرد و هر لحظه مترصد فرصتی مناسب برای انداختن گدازه‌ها و پاره‌های آتش خویش بر سر صهیونیست‌ها و اشغالگران بود.
 
با شروع انتفاضه الاقصی و جاری شدن سیل خون‌های پاک و شروع انواع کشتار و شکنجه و قلع و قمع، «دارین» پی برد که زمان موعود و فرصت گمشده‌ای که مدت‌ها در انتظارش بود برای آشکار کردن کینه و انتقام‌جویی از جنایات اشغالگران و در آغوش کشیدن ‌شهادت و جهاد در راه خدا فرا رسیده است. 
 
هر روز که می‌گذشت شوق شهادت در دل «دارین» به وسعت نور، حق عدالت و آزادی افزایش می‌یافت. سنگینی سختی‌هایی که با ملتش همراه بود، موجب گشت طاقت وی تمام شود و نتواند شاهد حضور بلدوزرهای نظام اشغالگری باشد که هر روز خانه و کاشانه فرزندان ملت فلسطین را بر سرشان ویران، آرزوها و امید آنها را نابود کرده و تلاش می‌کند تا پیوستگی آنها به جغرافیای سرزمینشان را از بین ببرد و آنان را مجبور به سازش و تسلیم در برابر دسیسه‌ها و سیاست‌های صهیونیستی نماید و یا به اجبار از وطن و دیار خود کوچ دهد. 
   
 
   
این میان دارین به جای آن که منتظر بماند که کسی به آنان کمک و یاری رساند، یا عرصه جهاد و مبارزه را منحصر به مردان بداند یا به ایفای نقش‌هایی که کمترین خطر را به همراه دارد (و با سنت‌هایی که جامعه محافظه‌کار فلسطین تا آن زمان به آن عادت کرده بود هماهنگی داشت) بسنده کند، تصمیم گرفت با اراده فولادین و عزمی فاطمی که سستی به آن راه نداشت به میدان آید و برای پیروزی فرزندان ملت خویش اقدامی تحسین‌برانگیز انجام دهد. 
 
دارین توانایی این را داشت که نقش‌های مشخص شده برای زنان در راستای خدمت به وطن و مقاومت را ایفا کند؛ نقش‌هایی چون تربیت اجتماعی مبتنی بر اصول ناب ملی، و سرپرستی خانواده در موقع شهادت یا بازداشت همسر، برادر و یا پدر، یا ارائه انواع کمک‌های ممکن در عرصه نبرد بی آن که به طور مستقیم وارد جنگ شود و یا دیگر نقش‌های مهم و ماموریت‌های ارزشمند را بپذیرد؛ اما او همت، اراده و انگیزه‌ای والاتر داشت و در رسیدن به تعالی و کمال اصرار بیشتری نشان می‌داد. 
 
بنابراین عزم خود را جزم کرد و اراده نمود تا دیوارهای عرف و مفاهیم رایج را شکسته و گامی عملی و مهم‌تر در زندگی خود بردارد و به آرزوها و خواسته ارزشمند خویش برسد. 
 
این مرحله از تکامل که دارین به آن رسید موجب شد تا وی تمامی آرزوها و رویاهای خود و نیز دیگر اولویت‌هایش را فراموش کند و دیگر چندان به فکر تحصیلات و فراغت از تحصیل نباشد (هرچند او در تحصیلات خود موفق بود و آخرین سال تحصیلی‌اش را سپری می‌کرد). 
 
وی ایده‌آل دیگر را در سر می‌پروراند و تلاش می‌کرد به هدفی دیگر دست یابد و از انجام هر اقدامی که او را به تحقق این هدف نزدیک می‌کرد هراسی نداشت. وی دائما به دیدار خانواده و بستگان شهدا می‌رفت، و در غم و دردهایشان با آنها شریک بود. «دارین» در تشییع پیکر شهدا زیاد حضور پیدا می‌کرد و همچنین زبانش از ذکر شهادت و یاد شهدا آرام نمی‌گرفت. 
     
 

دارین در تلاش بود رویا و آرزوی بزرگ زندگی خود را محقق سازد حت ییک لحظه درنگ به خود راه نداد. یک بار نزد شیخ جمال منصور از رهبران حماس که اشغالگران صهیونیستی در اواخر ژوئیه 2001 وی را ترور کردند رفت. اما شیخ منصور از پذیرش و برآورده کردن خواسته‌اش (انجام عملیات استشهادی) امتناع ورزید. 
 
پاسخ شیخ جمال منصور، «دارین»‌ را منصرف نکرد و او همچنان بر عزم و عهد خود باقی ماند و بی آن که خستگی و ملالت به وی رخنه کند. در جستجوی کسی برآمد که دست وی را بگیرد و به سوی هدف والا و مقصود نهایی‌اش هدایت کند. 
 
تحلیلگران سیاسی نزدیک به حماس علت امتناع شیخ منصور از پذیرش خواسته دارین را چنین بیان می‌کنند که وی عضو دفتر سیاسی جنبش حماس بوده و این دفتر ارتباط مستقیمی با شاخه نظامی این جنبش که مختص اجرای عملیات نظامی، جهادی و استشهادی است؛ استشهادیون را گزینش و سازماندهی می‌کند، ندارد و این عمل شیخ منصور موضوعی سیاسی یا دینی برای نفی بسیج کردن زنان استشهادی نبوده است. 
 
با سپری شدن سال اول انتفاضه و آغاز سال جدید رویارویی فلسطینی - صهیونیستی، دارین همچنان در جستجوی راه نجاتی بود تا وی را به آرزوهایش برساند، تا این که خبرگزاری‌ها خبر انجام اولین عملیات استشهادی توسط یک زن را منتشر کرده و اعلام شد که وفاء ادریس در دل قدس غربی به تاریخ 27/1/2002 میلادی عملیات استشهادی انجام داده است. این خبر شوق به شهادت را در دل دارین شعله‌ورتر گردانید و مطمئن شد که بیش از هر زمان دیگری به آرزویش نزدیک شده است و راه برای تحقق سودایی که روزها و شب‌ها در میان استخوان‌های سینه‌اش محبوس شده بود گشوده شده است. وی گمشده خود را در گردان‌های شهدای الاقصی یافت که با انجام عملیات استشهادی توسط دارین و مجهز کردن وی به مواد منفجره و ادوات لازم برای اجرای عملیات موافقت کردند، و با این که عضو جنبش حماس بود، تلاش برای کسب رضایت رهبران حماس را رها نمود. 
  
  
 
مادر شهید دارین ابوعیشه 
 
  
 
عملیات شهید وفاء ادریس در تاریخ 27/1/2002 انجام گرفته بود، با انجام عملیات توسط دارین در بیست و هفتم ماه بعد در یکی از مراکز پلیس صهیونیستی در یافا واقع در اراضی اشغالی سال 1948 موافقت گردید. 
 
با فراهم آمدن تمامی تجهیزات لازم از فانوسقه گرفته تا افرادی که مسئول رساندن وی به مکان اجرای عملیات بودند، لحظه موعود نزدیک گشت و دارین وارد مرحله‌ای جدید شد که در زندگی وی مانند نداشت. 
 
می‌توان این مرحله را چنین توصیف کرد:‌ مرحله زندگی با خداوند و به دور از تمامی لذات و خوشی‌های دنیایی. این عبارات در اظهارات مادر «دارین» آشکار می‌گردد که گفت: «دخترم در شب شهادتش به پا خاسته و تلاوت قرآنش بیشتر شد و تا سپیدم دم به همین حال بود.» دارین فردی واقعا متدین بود که از روزه گرفتن و قرائت قرآن و شب زنده‌داری جدا نمی‌شد؛ اما در شب شهادتش نماز و ذکر و عبادتش بیش از پیش شده بود. 
 
در آن صبح عطرآگین و زیبا که دارین زیباترین صبح زندگی‌اش را تجربه می‌کرد از خانه خارج شد و کمربند حاوی مواد منفجره را بر خود بست و سوار خودرویی شد که وی را به همراه دو تن از مبارزان فلسطینی به مکان اجرای عملیات می‌برد. هرچه از فاصله‌اش با مکان عملیات کاسته می‌شد اقدامات امنیتی صهیونیست‌ها بیشتر می‌شد و موانع نظامی آنها در هر نقطه‌ای عیان می‌گشت؛ به طوری که انجام این ماموریت برای دارین و همراهانش به شدت سخت و تقریبا محال می‌شد. گویا که از قبل به دستگاه‌های امنیتی صهیونیستی در مورد اقدام یکی از گروه‌های مقاومت برای انجام عملیات استشهادی در آن روز پیام هشدار دهنده‌ای رسیده بود. 
 
اما ناگزیر باید مسیر طی می‌شد. دارین در نیمه‌های راه بود که گشتی‌ها و موانع صهیونیستی از هر طرف خودرو حامل وی را محاصره کردند، در حالی که شکست نقشه آنان موجب نگرانی همه شده بود، خودروی حامل دارین و دو همراهش به پست ایست - بازرسی «مکابیم» واقع در حد فاصل قدس و «تل‌آویو» رسید و سربازان صهیونیست اقدام به بازرسی خودرو و سرنشینان آن نمودند. دو همراه دارین به نام «حافظ مقبل» و «موسی حسونه» به سرعت از خودرو پیاده شدند و کارت شناسایی خود را ارائه دادند و به سربازان اعلام کردند که سومین سرنشین خودرو خواهرشان می‌باشد و آنها در راه بازگشت به منزل هستند. سربازان بر بازجویی و شناسایی کامل دارین اصرار داشتند. در این هنگام دارین از خودرو پیاده شد و به طرف سربازان رفت و به گونه‌ای که گمان می‌رفت می‌خواهد دستورشان را اجرا کند و کارت شناسایی خود را نشان دهد، اما به محض این که به آنان نزدیک شد دکمه انفجار بمب‌هایی را که به خود بسته بود، فشار داد و او ... 
 
دو همراه وی زخمی و به دست سربازان بازداشت شدند. ارتش رژیم صهیونیستی تنها به زخمی شدن سه صهیونیست اعتراف کرد. 
 
مادر دارین «وفیقه ابوعیشه» آخرین لحظه‌هایی را که با دخترش سپری کرده بود چنین توصیف می‌کند: «او رفت و با من خداحافظی نکرد و من هیچ رفتار غیر عادی در وی مشاهده نکردم و تنها چیزی که به یاد می‌آورم این است که وی هنگامی که ظهر چهارشنبه (روز شهادتش) وارد منزل شد، گفت: مادر عجب غذای خوش‌بویی و چه دست‌پخت خوبی داری. اما دارین از آن غذا نخورد چون روزه بود.» 
 
مادر دارین در جمع آشنایان که برای تسلیت به منزل وی آمده بودند گفت: «دارین نسبت به آنچه که پیرامونش رخ می‌داد بسیار حساس بود و هنگامی که خبر شلیک گلوله به زنان باردار که در راه رفتن به زایشگاه بودند را شنید شروع کرد به گریه کردن و آرزو کرد کاش قدرتی می‌داشت تا انتقام این زنان مظلوم را از دشمن بگیرد.» 
 
مادرش می‌افزاید: «دارین چند ساعت قبل از وقوع عملیات با منزل تماس گرفت و به آنان خبر داد که در مکانی است که خروج از آنجا سخت است، در این هنگام احساس کردم که دخترم قصد انجام کاری دارد. قلب مادر دروغ نمی‌گوید و شناختم از دخترم به من گواهی می‌دهد که صبر او تمام شده و اگر اوضاع به همین منوال باشد برای زندگی و حیات ارزشی قائل نخواهد بود.» 
 
ابتسام خواهر وی لحظه آخری که دارین را دیده چنین توصیف می‌نماید: «هنگامی که دارین از خانه خارج شد، گفت: من برای خرید کتاب می‌روم، چند ساعت بعد برگشت، بعد دوباره از خانه خارج شد و لیکن نفهمیدیم کجا می‌رود؟ تا این که در ساعت بیست و دو عصر چهارشنبه به ما تلفن زد و گفت: «نگران من نباشید، ان‌شاءالله برمی‌گردم، نگران نباشید و به خدا توکل کنید. صبح پیش شما خواهم بود»، این آخرین کلماتی بود که من از وی شنیدم و مادرم نیز همین کلمات را از خواهرم شنید.» 
    
 
   
ابتسام به این نکته اشاره می‌کند که خواهرش عهد بسته بود سربازان صهیونیست را تکه تکه کند و سوگند خورده بود علیه صهیونیست‌هایی که بر زنان باردار فلسطینی آتش گشودند عملیات استشهادی انجام دهد. وی می‌افزاید: «هنگامی که جوانی از روستای «زواتا» - واقعی در نزدیکی محل سکونت ما - چند روز پیش از شهادت وی، شهید شد، دارین به خانواده این جوان سر زد و دستمال خود را به خون شهید متبرک کرد و سوگند خورد که انتقام این شهید را می‌گیرد.» 
 
ابتسام با ناراحتی می‌گوید: «دارین عضو جنبش فتح یا گردان‌های شهدای الاقصی نبود، او از فعالترین دانشجویان انجمن اسلامی، شاخه دانشجویی حماس در دانشگاه النجاح بود، اما هنگامی که حماس خواسته وی را نپذیرفت، به خاطر شوق زایدالوصفی که به شهادت داشت، از پا ننشست و زمانی که متوجه شد در گردان‌های شهدای الاقصی خواسته‌اش پذیرفته خواهد شد، درنگ نکرد و در این گردان‌ها آماده انجام عملیات استشهادی شد.» 
 
پس از شهادت دارین خانواده‌اش عکس دخترشان را منتشر کردند که در این عکس پارچه سبزی که شعار جنبش حماس بر آن نقش بسته بود، به خود پیچیده و چاقویی به دست گرفته و به هیبت شهادت‌طلبان (قبل از شهادتشان) در آمده است. 
 
از همان لحظات اولیه انتشار خبر شهادت دارین، نشانه‌های عزت و سرافرازی در سیمای اعضای خانواده ابوعیشه به روشنی مشاهده می‌شد، خانواده ابوعیشه، از خانواده‌هایی است که اصالت و پایبندی شدیدش به دین، عقیده و مبارزه در راه مسئله فلسطین شناخته شده است چرا که دو تن از اعضای این خانواده پیش از دارین دست به عملیات استشهادی مشابهی زده‌اند. 
 
در بیست و پنجم ژانویه 2002 میلادی «صفوف ابوعیشه» پسردایی دارین عملیاتی استشهادی در ایستگاه اتوبوس‌های قدیمی در «تل‌آویو» انجام داد و صهیونیست‌های بسیاری را کشته و زخمی کرد. چند روز بعد عمر حافظ، پسرخاله شهید عملیات استشهادی مشابهی در نزدیکی شهرک «میحولا» در منطقه الاغوار انجام داد و زخم عمیقی در پیکره صهیونیست‌ها ایجاد کرد. 
 
این ثمره سیره پاک دارین بود که حیات خود را به خداوند بخشید و با روحش در راه دین و عقیده و ملتش فریاد برآورد تا با شایستگی تمام اثبات کند که میدان عمل صادقانه و خالصانه‌ تنها از آن جنس مذکر نیست؛ بلکه زنان می‌توانند اعمال بس صادقانه‌تر و خالصانه‌تر انجام دهند. نام دارین به آمار و ارقام زنان استشهادی در انتفاضه الاقصی افزوده شده و وی به عنوان دومین زن استشهادی شناخته شده است و واقعیت به وضوح گواهی می‌دهد که وی از جمله کسانی است در تلاش برای نیل به شهادت و جاودانی و به کارگیری تمام توان برای برآورده ساختن آرزوی خود در عرصه مبارزه و جهاد و نیز آرزوی عملیات استشهادی از آغاز انتفاضه تاکنون گوی سبقت را از دیگران ربوده‌اند. 
 
روح دارین ابوعیشه اهل روستای بیت وزن هنوز زنده است و در دل‌های ملت فلسطین به حق او در ادب و اخلاق نیکو و همت و والا و عمق اخلاص و یاری‌رسانی به ملت خویش همچون کوه سربلند و استوار بود. اگر چه او تنها دختری جوان بود؛ اما سرانجامش گواهی می‌دهد که با هزار، بلکه هزاران مرد و حتی بیشتر برابری می‌نمود. 
 
وصیت‌نامه شهید دارین ابوعیشه 
 
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 
 
با سلام و صلوات بر سرور مجاهدین و آقای ما حضرت محمد صلی‌الله علیه و سلم. 
 
اما بعد: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «فاستجاب لهم ربهم انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لاکفرن عنهم سیئاتهم و لادخلنهم جنات تجری من تحتهاالانهار ثواباً من عندالله و الله عنده حسن الثواب» (‌آل عمران 195) 
 
«پس پروردگارشان دعای آنان را اجابت کرد [که:] یقینا من عمل هیچ عمل‌کننده‌ای از شما را از مرد یا زن که همه از یکدیگرند تباه نمی‌کنم پس کسانی که [برای خدا] هجرت کردند، و از خانه‌هایشان رانده شدند، و در راه من آزار دیدند و جنگیدند و کشته شدند، قطعا بدی‌هایشان را محو خواهم کرد و آنان را به بهشت‌هایی که از زیر [درختان] آن نهرها جاری است، وارد می‌کنم [که] پاداشی است از سوی خدا و خداست که پاداش نیکو نزد اوست. (ترجمه استاد انصاریان). 
 
از آنجا که جایگاه زن فلسطینی از برادران فلسطینی‌اش پائین‌تر نیست، تصمیم گرفتم دومین زن استشهادی باشم و راهی را که شهید وفاء ادریس شروع کرد ادامه دهم، پس در راه خداوند تبارک و تعالی و برای گرفتن انتقام پیکرهای برادران شهیدمان و انتقام حرمت پایمال شده دینمان و حرمت شکسته شده مساجد و مسجدالقصی و خانه‌های خداوند که اشغال شده و به کاباره‌هایی برای اهانت به دین ما و رسالت پیامبرمان تبدیل گشته که در آن محرمات الهی را مرتکب می‌شوند، جان ناچیز خود را تقدیم می‌کنم. 
 
جسم و جان تنها سرمایه‌ای است که داریم، پس آنها را در راه خدا می‌دهیم تا بمب‌هایی باشیم که صهیونیست‌ها را می‌سوزاند و افسانه قوم برگزیده خداوند را از بین می‌برد. زن مسلمان فلسطینی در گذشته و حال همواره در خط اول مسیر جهاد بر ضد ظلم قرار داشته و دارد، لذا من و تمام خواهران خود را به پیمودن این راه فرا می‌خوانم. چون این وادی، وادی تمامی آزادگان و افراد شریف و نجیب است؛ لذا از هر کس که به دنبال حفظ عزت و شرف است دعوت می‌کنم قدم به این راه بگذارد تا جنایتکاران صهیونیست بدانند که در برابر عزت و عظمت مقاومت ما و جهاد ما هیچ چیز نیستند. تا شارون بزدل بداند هر زن فلسطینی، ارتشی از استشهادیون را متولد خواهد کرد. اگرچه او همه تلاش خود را بکند تا در دل‌های مادران مرگ بنشاند و بداند که نقش زن فلسطینی به گریه بر همسر و برادر و پدر ختم نمی‌شود، بلکه ما با جسم خود به بمب‌هایی انسانی مبدل خواهیم گشت که در هر نقطه منتشر می‌شوند تا خیال واهی امنیت ملت (اسرائیل) را از بین ببرند و در پایان از تمامی مسلمانان و مبارزان عاشق و شیفته آزادی و شهادت می‌خواهم در این راه شریف و ارزشمند یعنی راه شهادت و آزادگی استوار باشند.
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
مهدی کریمی
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۵۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۰۱
بسیار عالی بود.امیدوارم روزی بیاید که این غده سرطانی_اسرائیل_از بین برود