محقق : دکتر صادق یادگاری
شیعه نیوز | نگاهی به مواد حقوق بشر غربی و نقد آن:
مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر
ماده ١
تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابراند. همگی دارای عقل و وجدان هستند و بايد با يکديگر با روحيه ای برادرانه رفتار کنند.
ماده ٢
هر کس میتواند بی هيچ گونه تمايزی، به ويژه از حيث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دين، عقيده سياسی يا هر عقيده ديگر، و همچنين منشا ملی يا اجتماعی، ثروت، ولادت يا هر وضعيت ديگر، از تمام حقوق و همه آزادیهای ذکرشده در اين اعلاميه بهره مند گردد.
به علاوه نبايد هيچ تبعيضی به عمل آيد که مبتنی بر وضع سياسی، قضايی يا بين المللی کشور يا سرزمينی باشد که شخص به آن تعلق دارد، خواه اين کشور يا سرزمين مستقل، تحت قيمومت يا غير خودمختار باشد، يا حاکميت آن به شکلی محدود شده باشد.
ماده ٣
هر فردی حق زندگی، آزادی و امنيت شخصی دارد.
ماده ۴
هيچ کس را نبايد در بردگی يا بندگی نگاه داشت. بردگی و دادوستد بردگان به هر شکلی که باشد، ممنوع است.
ماده ۵
هيچ کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه، ضد انسانی يا تحقيرآميز قرار گيرد.
ماده ۶
هر کس حق دارد که شخصيت حقوقی اش در همه جا به رسميت شناخته شود.
ماده ٧
همه در برابر قانون مساوی هستند و حق دارند بی هيچ تبعيضی از حمايت يکسان قانون برخوردار شوند. همه حق دارند در مقابل هر تبعيضی که ناقض اعلا ميه حاضر باشد، و بر ضد هر تحريکی که برای چنين تبعيضی به عمل آيد، از حمايت يکسان قانون بهره مند گردند.
ماده ٨
در برابر اعمالی که به حقوق اساسی فرد تجاوز کنند ـ حقوقی که قانون اساسی يا قوانين ديگر برای او به رسميت شناخته است ـ هر شخصی حق مراجعه موثر به دادگاههای ملی صالح را دارد.
ماده ٩
هيچ کس را نبايد خودسرانه توقيف، حبس يا تبعيد کرد.
ماده ١٠
هر شخص با مساوات کامل حق دارد که دعوايش در دادگاهی مستقل و بی طرف، منصفانه و علنی رسيدگی شود و چنين دادگاهی در باره حقوق و الزامات وی، يا هر اتهام جزايی که به او زده شده باشد، تصميم بگيرد.
ماده ١١
١- هر شخصی که به بزهکاری متهم شده باشد، بی گناه محسوب میشود تا هنگامی که در جريان محاکمه ای علنی که در آن تمام تضمينهای لازم برای دفاع او تامين شده باشد، مجرم بودن وی به طور قانونی محرز گردد.
٢- هيچ کس برای انجام دادن يا انجام ندادن عملی که در موقع ارتکاب آن، به موجب حقوق ملی يا بين المللی جرم شناخته نمیشده است، محکوم نخواهد شد. همچنين هيچ مجازاتی شديدتر از مجازاتی که در موقع ارتکاب جرم به آن تعلق میگرفت، درباره کسی اعمال نخواهد شد.
ماده ١٢
نبايد در زندگی خصوصی، امور خانوادگی، اقامت گاه يا مکاتبات هيچ کس مداخلههای خودسرانه صورت گيرد يا به شرافت و آبرو و شهرت کسی حمله شود. در برابر چنين مداخلهها و حملههايی، برخورداری از حمايت قانون، حق هر شخصی است.
ماده ١٣
١- هر شخصی حق دارد در داخل هر کشور آزادانه رفت وآمد کند و اقامتگاه خود را برگزيند.
٢- هر شخصی حق دارد هر کشوری ، از جمله کشور خود را ترک کند يا به کشورخويش بازگردد.
ماده ١۴
١- در برابر شکنجه، تعقيب و آزار، هر شخصی حق درخواست پناهندگی و برخورداری از پناهندگی در کشورهای ديگر را دارد.
٢- در موردی که تعقيب واقعا در اثر جرم عمومی و غيرسياسی يا در اثر اعمالی مخالف با هدفها و اصول ملل متحد باشد، نمیتوان به اين حق استناد کرد.
ماده ١۵
١- هر فردی حق دارد که تابعيتی داشته باشد.
٢- هيچ کس رانبايد خودسرانه از تابعيت خويش ، يا از حق تغيير تابعيت محروم کرد.
ماده ١۶
١- هر مرد و زن بالغی حق دارند بی هيچ محدوديتی از حيث نژاد، مليت، يا دين با همديگر زناشويی کنند و تشکيل خانواده بدهند. در تمام مدت زناشويی و هنگام انحلال آن، زن و شوهر در امور مربوط به ازدواج حقوق برابر دارند.
٢- ازدواج حتما بايد با رضايت کامل و آزادانه زن و مرد صورت گيرد.
٣- خانواده رکن طبيعی و اساسی جامعه است و بايد از حمايت جامعه و دولت بهره مند شود.
ماده ١٧
١- هر شخصی به تنهايی يا به صورت جمعی حق مالکيت دارد.
٢- هيچ کس را نبايد خودسرانه از حق مالکيت محروم کرد.
ماده ١٨
هر شخصی حق دارد از آزادی انديشه، وجدان و دين بهره مند شود. اين حق مستلزم آزادی تغيير دين يا اعتقاد و همچنين آزادی اظهار دين يا اعتقاد، در قالب آموزش دينی، عبادتها و اجرای آيينها و مراسم دينی به تنهايی يا به صورت جمعی، به طور خصوصی يا عمومی است.
ماده ١٩
هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق، مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار، به تمام وسايل ممکن، و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد.
ماده ٢٠
١- هر شخصی حق دارد از آزادی تشکيل اجتماعات، مجامع و انجمنهای مسالمت آميز بهره مند گردد.
٢- هيچ کس را نبايد به شرکت در هيچ اجتماعی مجبور کرد.
ماده ٢١
١- هر شخصی حق دارد که در اداره امور عمومی کشور خود، مستقيما يا به وساطت نمايندگانی که آزادانه انتخاب شده باشند، شرکت جويد.
٢- هر شخصی حق دارد با شرايط برابر به مشاغل عمومی کشور خود دست يابد.
ماده ٢٢
هر شخصی به عنوان عضو جامعه، حق امنيت اجتماعی دارد و مجاز است به ياری مساعی ملی و همکاری بين المللی، حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضروری برای حفظ حيثيت و کرامت و رشد آزادانه شخصيت خودرا، با توجه به تشکيلا ت و منابع هر کشور، به دست آورد.
ماده ٢٣
١- هر شخصی حق دارد کار کند، کار خود را آزادانه برگزيند، شرايط منصفانه و رضايت بخشی برای کار خواستار باشد و در برابر بیکاری حمايت شود.
٢- همه حق دارند که بی هيچ تبعيضی، در مقابل کار مساوی، مزد مساوی بگيرند.
٣- هرکسی که کار میکند حق دارد مزد منصفانه و رضايت بخشی دريافت دارد که زندگی او و خانواده اش را موافق حيثيت و کرامت انسانی تامين کند و در صورت لزوم با ديگر وسايل حمايت اجتماعی کامل شود.
۴- هر شخصی حق دارد که برای دفاع از منافع خود با ديگران اتحاديه تشکيل دهد و يا به اتحاديههای موجود بپيوندد.
ماده ٢۴
هر شخی حق استراحت، فراغت و تفريح دارد و به ويژه بايد از محدوديت معقول ساعات کار و مرخصیها و تعطيلات ادواری با دريافت حقوق بهرهمند شود.
ماده ٢۵
١- هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تامين سلامتی و رفاه خود و خانواده اش، به ويژه از حيث خوراک، پوشاک، مسکن، مراقبتهای پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود. همچنين حق دارد که در مواقع بیکاری، بيماری، نقص عضو، بيوهگی، پيری يا در تمام موارد ديگری که به عللی مستقل از اراده خويش وسايل امرار معاشش را از دست داده باشد، از تامين اجتماعی بهره مند گردد.
٢- مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت ويژه برخوردار شوند. همه کودکان، اعم از آن که در پی ازدواج يا بی ازدواج زاده شده باشند، حق دارند که از حمايت اجتماعی يکسان بهره مند گردند.
ماده ٢۶
١- هر شخصی حق دارد که از آموزش و پرورش بهره مند شود. آموزش و پرورش، و دست کم آموزش ابتدايی و پايه، بايد رايگان باشد. آموزش ابتدايی اجباری است. آموزش فنی و حرفه ای بايد همگانی شود و دست يابی به آموزش عالی بايد با تساوی کامل برای همه امکان پذير باشد تا هرکس بتواند بنا به استعداد خود از آن بهره مند گردد.
٢- هدف آموزش و پرورش بايد شکوفايی همه جانبه شخصيت انسان و تقويت رعايت حقوق بشر و آزادیهای اساسی باشد. آموزش و پرورش بايد به گسترش حسن تفاهم، دگرپذيری و دوستی ميان تمام ملتها و تمام گروههای نژادی يا دينی و نيز به گسترش فعاليتهای ملل متحد در راه حفظ صلح ياری رساند.
٣- پدر و مادر در انتخاب نوع آموزش و پرورش برای فرزندان خود، برديگران حق تقدم دارند.
ماده ٢٧
١- هر شخصی حق دارد آزادانه در زندگی فرهنگی اجتماع، سهيم و شريک گردد و از هنرها و به ويژه از پيشرفت علمی و فوايد آن بهره مند شود.
٢- هرکس حق دارد از حمايت منافع معنوی و مادی آثار علمی، ادبی يا هنری خود برخوردار گردد.
ماده ٢٨
هر شخصی حق دارد خواستار برقراری نظمی در عرصه اجتماعی و بين المللی باشد که حقوق و آزادیهای ذکرشده در اين اعلاميه را، به تمامی تأمين و عملی سازد.
ماده ٢٩
١- هر فردی فقط در برابر آن جامعه ای وظايفی برعهده دارد که رشد آزادانه و همه جانبه او را ممکن میسازد.
٢- هرکس در اعمال حقوق و بهره گيری از آزادیهای خود فقط تابع محدوديتهايی قانونی است که صرفا برای شناسايی و مراعات حقوق و آزادیهای ديگران و برای رعايت مقتضيات عادلانه اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی در جامعه ای دموکراتيک وضع شده اند.
٣- اين حقوق و آزادیها در هيچ موردی نبايد بر خلاف هدفها و اصول ملل متحد اعمال شوند.
ماده ٣٠ اعلامیه جهانی حقوق بشر
هيچيک از مقررات اعلاميه حاضر نبايد چنان تفسير شود که برای هيچ دولت، جمعيت يا فردی متضمن حقی باشد که به موجب آن برای از بين بردن حقوق و آزادیهای مندرج در اين اعلاميه فعاليتی انجام دهد يا به عملی دست بزند.
نقدی بر مفاد حقوق بشر غربی :
- اروپاییها- اعلاميه حقوق بشر را هم كه آنها مىدهند، براى فريب ديگران است. تربيت اروپايى و اخلاق واقعى اروپايى يعنى اخلاق ماكياولى و نيچه اى.
( تفکر ماکیاولی :
معتقداست، زمامدار اگر بخواهد باقی بماند و موفق باشد نباید از شرارت و اعمال خشونتآمیز بترسد زیرا بدون شرارت، حفظ دولت ممکن نیست.
حکومت برای نیل به قدرت، ازدیاد و حفظ و بقای آن مجاز است به هر عملی از قبیل کشتار، خیانت، ترور، تقلب و ... دست بزند و هرگونه شیوهای حتی منافی اخلاق و شرف و عدالت را برای رسیدن به هدفش روا میدارد.
این مکتب بر این باور است که سیاستمداران باید کاملاً واقعبین و مادی و جدی باشند. آنگونه سختگیر باشند که اگر تکالیف دینی، اخلاقی و احساسات سد راه آنان شود؛ از آنها صرفنظر کرده و هدفی جز رسیدن به مقصود نداشته باشند).
( تفکر نیچه :
نفس كشتن چرا؟ باید نفس را پرورد. غیرپرستی چیست؟ خود را باید خواست و خود را باید پرستید. ضعیف و ناتوان را باید رها كرد تا از میان برود و رنج و درد در دنیا كاسته شود. . . مرد برتر آن است كه نیرومند باشد و به نیرومندی زندگی كند و هواها و تمایلات خود را برآورده نماید.
این، تعریف مرد برتر است كه آن غایت هستی و غایت كمال است و می گوید خلقت برای اوست و همه مقدمه ی وجود او هستند. حال ببینید انسان كامل آقای نیچه چه چیز از آب درمی آید: هیچ چیز نباید مانعش شود و باید اخلاق و رحم و انسانیت و مروّت و مهربانی و عدالت و همه ی این جور حرفها را دور بریزد و خود را از همه ی اینها پاك و مبرّا كرده باشد.
هواها و تمایلات خود را برآورده نماید، خوش باشد و خود را خواجه و خداوند بداند و هر مانعی كه برای خواجگی در پیش بیاید از میان بردارد و از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد.
بعد هم سراغ زنها می رود و می گوید:
برابری زن با مرد و لزوم رعایت حقوق او نیز از سخنان باطل است. اصل مرد است. مرد باید جنگی بوده و زن وسیله ی تفنن و تفریح جنگیان باشد و فرزند بیاورد.
می گوید: زن برای كار دیگری نیامده است؛ فقط وسیله ای برای تفریح، و تفننی برای مرد و ماشینی برای بچه زاییدن است.)!.
... عملى كه استعمار در دنيا انجام مى دهد بر همين اساس است و روح فرنگى اعم از آمريكايى و اروپايى، استعمار و همين اخلاق است. اگر جلو ما دم از حقوق بشر مى زنند و ما بدبختها گاهى آب دهان خودمان را قورت مى دهيم و مى آييم حرفهاى آنها را بازگو مى كنيم، به خدا قسم اشتباه مى كنيم. ...اينها اين همه دم از انسانيت و انسان دوستى مى زنند و ما مى گوييم راسل چنين گفته است و سارتر چنين گفته است، ولى هم راسل ته فكرش همين است و هم سارتر. تمام فرنگيها اساس فكرشان بر همين است. شايد خيلى افراد استثنايى پيدا شوند كه اينطور نباشند و احتمالًا در آنها هم خونى از مشرق زمين وجود دارد؛ لابد مادرشان اهل مشرق زمين بوده و الّا نژاد اينها اين نژاد نيست.
... تكيهگاه اين اعلاميه «مقام ذاتى انسان» است، شرافت و حيثيت ذاتى انسان است.نقطه قوّت اين اعلاميه همين است. ...بايد بپرسيم آن حيثيت ذاتى انسانى كه منشأ حقوقى براى انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و كبوتر متمايز ساخته چيست؟ و همين جاست كه يك تناقض واضح ميان اساس اعلاميه حقوق بشر از يك طرف و ارزيابى انسان در فلسفه غرب از طرف ديگر نمايان مى گردد. در فلسفه غرب سالهاست كه انسان از ارزش و اعتبار افتاده است. سخنانى كه در گذشته درباره انسان و مقام ممتاز وى گفته مى شد و ريشه همه آنها در مشرق زمين بود، امروز در اغلب سيستمهاى فلسفه غربى مورد تمسخر و تحقير قرار مى گيرد. انسان از نظر غربى تا حدود يك ماشين تنزل كرده است، روح و اصالت آن مورد انكار واقع شده است. اعتقاد به علت غايى و هدف داشتن طبيعت، يك عقيده ارتجاعى تلقى مى گردد.
...غرب درباره انسان دچار تناقض شده است.
...در فلسفه غرب تا آنجا كه ممكن بوده به حيثيت ذاتى انسان لطمه وارد شده و مقام انسان پايين آمده است.
دنياى غرب از طرفى انسان را از لحاظ پيدايش و عللى كه او را به وجود آورده است، از لحاظ هدف دستگاه آفرينش درباره او، از لحاظ ساختمان و تار و پود وجود و هستىاش، از لحاظ انگيزه و محرك اعمالش، از لحاظ وجدان و ضميرش، تا اين اندازه او را پايين آورده كه گفتيم. آنگاه اعلاميه بلندبالا درباره ارزش و مقام انسان و حيثيت و كرامت و شرافت ذاتى و حقوق مقدس و غير قابل انتقالش صادر مى كند و همه افراد بشر را دعوت مى كند كه به اين اعلاميه بلند بالا ايمان بياورند.
...براى غرب لازم بود اول در تفسيرى كه از انسان میكند تجديد نظرى به عمل آورد، آنگاه اعلاميههاى بلندبالا در زمينه حقوق مقدس و فطرى بشر صادر كند.
من قبول دارم كه همه فلاسفه غرب انسان را آنچنانکه شرح داده شد تفسير نكرده اند؛ عده زيادى از آنها انسان را كم و بيش آنچنان تفسير كرده اند كه شرق تفسير مى كند.
طرز تفكرى است كه در اكثريت مردم غرب به وجود آمده و مردم جهان را تحت تأثير قرار داده است.
اعلاميه حقوق بشر را بايد كسى صادر كند كه انسان را در درجه اى عالى تر از يك تركيب مادى ماشينى مىبيند، انگيزههاى انسان را منحصر به امور حيوانى و شخصى نمىداند، براى انسان وجدان انسانى قائل است.
اعلاميه حقوق بشر را بايد شرق صادر كند كه به اصل «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» ايمان دارد و در انسان نمونهاى از مظاهر الوهيت سراغ دارد. ... آنچه شايسته طرز تفكر غربى در تفسير انسان است، اعلاميه حقوق بشر نيست بلكه همان طرز رفتارى است كه غرب عملًا درباره انسان روا مى دارد؛ يعنى كشتن همه عواطف انسانى، به بازى گرفتن مميّزات بشرى، تقدم سرمايه بر انسان، اولويت پول بر بشر، معبود بودن ماشين، خدايى ثروت، استثمار انسانها، قدرت بى نهايت سرمايه دارى كه اگر احياناً يك نفر ميليونر، ثروت خود را براى بعد از خودش به سگ محبوبش منتقل كند، آن سگ احترامى ما فوق احترام انسانها پيدا مى كند؛ انسانها در خدمت يك سگ ثروتمند به عنوان پيشكار، منشى، دفتردار استخدام مى شوند و در مقابل او دست به سينه مى ايستند و تعظيم مى كنند.
خدافراموشی و خود فراموشی درغرب:
مسئله مهم اجتماع بشر در امروز اين است كه بشر به تعبير قرآن «خود» را فراموش كرده است، هم خود را فراموش كرده و هم خداى خود را.
مسئله مهم اين است كه «خود» را تحقير كرده است، از درون بينى و توجه به باطن و ضمير غافل شده و توجه خويش را يكسره به دنياى حسى و مادى محدود كرده است. هدفى براى خود جز چشيدن ماديات نمى بيند و نمى داند، خلقت را عبث مى انگارد، خود را انكار مى كند، روح خود را از دست داده است. بيشتر بدبختيهاى امروز بشر ناشى از اين طرز تفكر است و متأسفانه نزديك است جهانگير شود و يكباره بشريت را نيست و نابود كند.
اين طرز تفكر درباره انسان سبب شده كه هرچه تمدن توسعه پيدا مى كند و عظيمتر مى گردد، متمدن به سوى حقارت مى گرايد. اين طرز تفكر درباره انسان موجب گشته كه انسانهاى واقعى را همواره در گذشته بايد جستوجو كرد و دستگاه عظيم تمدن امروز به ساختن هر چيز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان.
این نوع نگاه، ریشه در فرهنگ و خوی استعماری غرب دارد. غربیها که برآمده از فرهنگ موسوم به غرب وحشی هستند، در تاریخ خود هرکجا که پا گذاشتهاند، سعی کردهاند تا سود اقتصادی خود را به قیمت غارت و تاراج منابع کشور هدف تأمین کنند. آنها در این راه از هیچ اقدام غیرانسانی پرهیز نداشتهاند. در سال1320 وقتی که ایران در میانه جنگ جهانی هدف حمله روسها و انگلیسیها از شمال و جنوب قرار گرفت، رفتار غربیها با مردم ایران چنان بود که صدها هزار ایرانی بهدلیل قحطی جان دادند تا سربازان روس و انگلیس به منافع خود برسند. با چنین سابقهای از وحشیگری، تجاوزگری، جنگ و قحطی، دولتهای غربی مدعی رعایت حقوق بشر شده و میکوشند تا از طریق ابزارهای رسانهای، تصویری از خود ارائه دهند که متفاوت با واقعیتهای تاریخی باشد. رفتارهای ضدانسانی غربیها محدود به گذشتههای دور نیست. در حال حاضر نیز همین رفتار غیرانسانی همچنان ادامه یافته و نمود آن بهطور واضح در قتل سیاهان آمریکا یا تحقیر مردم عراق در زندان ابوقریب قابل مشاهده است.
غربیها هنوز هم بازیگر اصلی در همه جنگها و قحطیها هستند و با ابزار تحریم اقتصادی، میکوشند ملتهایی را که میخواهند مستقل باشند تحت فشار قرار دهند. تحریمهای اقتصادی که علیه مردم ایران وضع شده، نمونهای واضح از رفتارهای ضدحقوق بشری است که تحت لوای برخی بهانههای بیارزش سیاسی اعمال شده و تنفر مردم ایران از غربیها را دوچندان کرده است. هرچند اروپاییها در ظاهر علاقه دارند که خود را از این جنایتهای غیرانسانی دور نگه دارند؛ اما کیست که نداند آنها شریک جرم همه این رفتارها بهدلیل سکوت یا حمایت سیاسی–رسانهای هستند. بنابراین باوجود آنکه آمریکا و اروپا سازمانها و نهادهای بینالمللی را به اجاره خود درآوردهاند تا به نام حقوق بشر، ابزار فشار دیگر کشورها شوند، اما واقعیت این است که هدف از همه این فعالیتها، نه نجات انسانها از فقر و تبعیض و خشونت، بلکه گرفتارکردن ملتهای مستقل در انواع بحرانهای سیاسی–نظامی و اقتصادی است.
بنابراین حقوق بشر غربی یک معنا بیشتر ندارد و آن، بسط فرهنگ نگاه ابزاری به انسان، در سایه شعار رعایت حقوق انسانهاست که نتیجهاش، از بین رفتن معنویت، گسترش فساد و دورشدن انسان از معنای زندگی است. با این همه حقوق بشر اسلامی، برخلاف حقوق بشر غربی، فاقد تاریخی از استعمار و خشونتهای غیرانسانی است. حقوق بشر اسلامی که برخاسته از آموزههای اسلامی و الهی است، میکوشد تا بدون شعار یا نمایشی رسانه از زرق و برقهای زندگی مادی، واقعیتهای زندگی انسانی را موردتوجه قرارداده و با محدودیتهای منطقی، مانع از به انحراف کشیدهشدن زیست انسانی شود.
کشتارهای انجام شده در طول 76 سال توسط اسراییل نماد حقوق بشر غربی است.
در منطق حقوق بشر اسلامی، انسان، نه یک ابزار یا کالا، بلکه امانتی الهی است که در این دنیا مأموریتی ویژه برای خداییکردن زندگی زمینی برعهده دارد. بنابراین آنچه در این فرهنگ حائز اهمیت است، رشد فضایل انسان و نه مالاندوزی دولتها یا جنگطلبی دیکتاتورهایی است که به نام حقوق بشر، به فکر ازبینبردن حقوق اولیه انسانها هستند. در حقوق بشر اسلامی، حقوق انسانها نه لطفی از سوی دولتها، بلکه ودیعهای الهی است که در وجود هر انسان نهاده شده تا بهعنوان یک استعداد ذاتی سعی کند به بالاترین درجه از کمال برسد. پیامبران الهی همگی برای انسان پیامی ویژه آوردهاند تا خود را از ورطه انحرافات بیرون کشیده و با معنای حقیقی زندگی آشنا شود.
شکلدهی به جریانات تروریستی مانند داعش، نمادی از همین تلاشهاست تا به افکارعمومی جهان این پیام منتقل شود که اسلام نه یک دین صلحآمیز و دارای مضامین حقوق بشری، بلکه مجموعهای از دستورات خشن و ضدانسانی است که نباید مورد توجه قرار گیرد! با این همه، امروز که واقعیتهای جهانی بهخوبی نشان میدهد که حقوق بشر غربی به نقطه پایان رسیده و میلیونها شهروند غربی اعتراض خود را به فساد، تباهی و نقض حقوقبشر در این کشورها به نمایش گذاشتهاند، وقت آن رسیده تا حقوق بشر اسلامی تبیین شده و در رسانهها بازتاب یابد. حقوق بشر اسلامی، یک کالا و یک شعار تبلیغاتی برای توجیه فساد و اقدامات ضدانسانی دولتها نیست، بلکه یک ضرورت برای نجات تمدن بشری است که میتواند پایهگذار یک تمدن نوین باشد. حقوق بشر اسلامی، راهی به سوی نجات انسان و از بینبرنده همه تهدیدهایی است که نوع بشر را تهدید میکند. جنگ، بیماری و قحطی بهعنوان سه عامل مهم تهدیدکننده بقای انسان، از سوی دولتهای غربی برای مردم جهان به ارمغان آمده و حالا نوبت به ملتهای مسلمان رسیده که با درک درست مفهوم حقوق بشر اسلامی، جلوی این تهدیدات بایستند.
البته حقوق بشر اسلامی ابتدا باید از هر نظر درون ممالک اسلامی حقوق زنان و مردان و کارگران و مردم زیر خط فقر را در عمل سامان بدهد و فواصل طبقاتی را بردارد سپس در گفتار و نوشتار آنرا به جهان ارائه دهد.
انتهای پیام | https://www.shia-news.com/