محقق : دکتر صادق یادگاری
شیعه نیوز | سیره امام رضا علیه السلام :
علی بن موسی بن جعفر(ع) معروف به امام رضا (۱۴۸–۲۰۳ق) هشتمین امام مذهب شیعهٔ دوازدهامامی است. او، از سال ۱۸۳ق، بهمدت بیست سال، امامت شیعیان را برعهده داشت و دورهٔ امامتش با خلافت هارون عباسی، محمدِ امین و مأمون عباسی همزمان بود.
حدیثی مشهور از امام رضا(ع) در سفر به ایران بیان شده که به نام سِلسِلةُالذَّهَب (زنجیرهٔ زرین) شناخته میشود؛ زیرا سلسلهٔ راویانش همه معصوماند. او این حدیث قدسی را در نیشابور برای جمعی از عالمان آنجا بیان کرده است. در این حدیث، توحید قلعهٔ خدا معرفی شده که هرکه وارد آن شود در امان است. سپس آمده البته این شروطی دارد که من از جملهٔ آنها هستم.
ولایتعهدی امام رضا(ع) را مهمترین رویداد دورهٔ زندگی سیاسی او دانستهاند.[1]ا ین رویداد یکی از مسائل بحثبرانگیز در تاریخ اسلام است که هم از نظر سیاسی و هم از نظر کلامی منافاتداشتن پذیرش ولایتعهدی با عصمت امام اهمیت دارد [2]
بههرحال، بهدستور مأمون، امام رضا از مدینه به مرو در خراسان، پایتخت حکومت مأمون انتقال داده شد. مأمون پیش از ولایتعهدی، خلافت را به امام پیشنهاد داد؛ ولی امام رضا بهشدت از پذیرش آن خودداری کرد. سپس از او خواست ولیعهد شود و تهدید کرد که در صورت نپذیرفتن آن، او را قتل میرساند. امام رضا هم بهناچار پذیرفت؛ اما شرط کرد که در امور حکومتی هیچ دخالتی نکند[3]
عالمان شیعه میگویند مأمون برای زیرنظرگرفتن امام رضا [4]خاموشکردن انقلاب علویها[5]] و مشروعیتبخشیدن به خلافت خود او را ولیعهد کرد. مأمون در ۷ رمضان سال ۲۰۱ق، مراسم ولایتعهدی را برگزار کرد و مردم و کارگزاران حکومت با امام بیعت کردند [6]از آن پس، بهدستور مأمون، خطبهها را به نام امام خواندند و سکهها را به نامش ضرب کردند. میگویند امام رضا(ع) از موقعیت پیشآمده به نفع تشیع بهره برد و توانست بسیاری از معارف اهلبیت(ع) را برای عموم مردم بیان کند.
بیان حدیث سلسلة الذهب
مقالهٔ اصلی: حدیث سلسلةالذهب
بهنقل محدثانی چون شیخ صدوق و شیخ طوسی، در سفر امام رضا به مرو، هنگام عبور از نیشابور، بهدرخواست عالمان این شهر، حدیثی قدسی گفت که به حدیث سلسلةالذهب (یعنی زنجیرهٔ طلایی) مشهور شده است. احتمال دادهاند علت شهرت این حدیث به سلسلةالذهب این باشد که تمام سلسله سندش تا خدا معصوماند یا اینکه به این علت است که یکی از امیران سامانی حدیث را با طلا نوشته و امر کرده بود وقتی مرد، آن را با او دفن کنند. حدیث سلسلةالذهب، برپایهٔ نقل شیخ صدوق، به این شرح است:
اللَّه َ عَزَّ وَ جَلّ یقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
...خداوند عَزَّوَجَل میفرماید: «لا اله الا الله» دژ و حصار من است. هرکس که در دژ من درآید از عذابم در امان است. زمانی که مَرکب به راه افتاد، امام رضا(ع) گفت: البته با شرایطش، و من جزو شرایط آنم.[7]
نماز عید فطر
ماجرای نماز عید فطر امام رضا(ع) در کتابهای حدیثیای چون کافی و عُیونُ اَخبارِ الرِّضا گزارش شده است. طبق این گزارش، پس از ولایتعهدی امام رضا، مأمون از او خواست نماز عید فطر را اقامه کند؛ اما ایشان شرطش از پذیرش ولایتعهدی، مبنی بر دخالتنکردن در امور خلافت را به مأمون یاد آورد و آن را نپذیرفت؛ اما پس از اصرار مأمون، امام به او گفت پس من مانند رسول خدا و امام علی(ع) به نماز خواهم رفت و مأمون پذیرفت[8].
صبح روز عید، امام رضا(ع) غسل کرد، عمامه سفید بر سر بست و همراه با یارانش، با پای برهنه بیرون آمد و شروع به تکبیرگفتن کرد. سپس راه افتاد و مردم با او همراه شدند. هر ده قدم که برمیداشت میایستاد و سه بار تکبیر میگفت. تمام شهر تحت تأثیر این رفتار امام، به گریه و ضجه افتاده بود. خبر به گوش مأمون رسید. فضل بن سهل، وزیر مأمون، به او گفت اگر رضا با این حالت به محل نماز برسد، مردم شهر با او همراه میشوند و برضد تو میشورند. مصلحت آن است که از او بخواهی تا برگردد. بدین ترتیب، مأمون کسی را نزد امام فرستاد و از او خواست برگردد. امام هم کفشهایش را پوشید و به خانه برگشت. [9]
رسول جعفریان، تاریخپژوه، این داستان را یکی از دلایل تیرگی رابطهٔ مأمون با امام رضا(ع) دانسته است..
- (سند: جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، ۱۳۸۱ش.)
شهادت :
شیخ مفید متکلم و فقیه شیعه، در تصحیحالاعتقاد، با تردید، از کشتهشدن امام رضا سخن گفته است؛ اما احتمال کشتهشدن او را قوی دانسته است؛اما در کتاب دیگرش، الارشاد، روایتی نقل کرده که طبق آن، امام رضا، بهدستور مأمون با آب انار مسموم شده است.[ [10] شیخ صدوق هم روایاتی نقل کرده که برپایهٔ آنها مأمون امام رضا را بهوسیلهٔ انگوریا اناریا با هردو [11] مسموم کرده است. برای اثبات شهادت او به روایت ما منّا إلا مقتولٌ شهیدٌ که بر شهادت همه ائمه دلالت دارد نیز استناد میشود.
مناظره امام رضا با رأسالجالوت یهودی : ( نمونه ای از مناظرات )
حضرت رو به رأسالجالوت کرده، فرمودند: حال، من از تو سؤال کنم یا تو سؤال میکنى؟ او گفت: من سؤال میکنم و فقط جوابى را میپذیرم که یا از تورات باشد یا از انجیل و یا از زبور داوود یا صحف ابراهیم و موسى. حضرت فرمودند: جوابى را از من نپذیر، مگر اینکه از تورات موسى یا انجیل عیسى و یا زبور داوود باشد. رأسالجالوت پرسید از کجا نبوّت محمّد را اثبات میکنى؟ امام فرمود: اى یهودی، موسى بن عمران، عیسى بن مریم، داوود خلیفه خدا در زمین، به نبوّت او گواهى دادهاند. او گفت: گفته موسى بن عمران را ثابت کن. حضرت فرمودند: آیا قبول دارى که موسى به بنىاسرائیل سفارش نمود و گفت: «پیامبرى از برادران شما خواهد آمد، او را تصدیق کنید و از او اطاعت نمایید؟» حال اگر خویشاوندى بین اسرائیل (یعقوب) و اسماعیل و رابطه بین آن دو را از طرف ابراهیم علیهمالسّلام میدانى، آیا قبول دارى که بنىاسرائیل برادرانى غیر از فرزندان اسماعیل نداشتند؟ رأسالجالوت گفت:
بله، این گفتهٔ موسى است و ما آن را ردّ نمیکنیم. حضرت فرمودند: آیا از برادران بنىاسرائیل پیامبرى غیر از محمّد صلى اللَّه علیه و آله آمده است؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: آیا از نظر شما این مطلب صحیح نیست؟ گفت: آرى صحیح است، ولى دوست دارم صحّت آن را از تورات برایم ثابت کنى. حضرت فرمودند: آیا منکر این مطلب هستى که تورات به شما میگوید: «نور از کوه طور سیناء آمد و از کوه ساعیر بر ما درخشید و از کوه فاران بر ما آشکار گردید؟» رأسالجالوت گفت: با این کلمات آشنا هستم، ولى تفسیر آنها را نمیدانم. حضرت فرمودند: من برایت خواهم گفت. جملهٔ «نور از کوه طور سیناء آمده» اشاره به وحى خداوند است که در کوه طور سیناء بر موسى علیهالسّلام نازل کرد و جملهٔ «از کوه ساعیر بر ما درخشید» اشاره به کوهى است که خداوند در آن بر عیسى بن مریم علیهماالسّلام وحى فرمود و جمله «از کوه فاران بر ما آشکار گردید» اشاره به کوهى از کوههاى مکه است که فاصلهاش تا مکه یک روز میباشد و «شعیا»ى پیامبر علیهالسّلام طبق گفته تو و دوستانت، در تورات گفته است: «دو سوار را میبینم که زمین برایشان میدرخشد: یکى از آنان سوار بر درازگوشى است و آن دیگرى سوار بر شتر.» سوار بر درازگوش و سوار بر شتر کیستند؟ رأسالجالوت گفت: آنان را نمیشناسم، معرّفیشان کن. حضرت فرمودند: آن که بر درازگوش سوار است، عیسى علیهالسّلام است و آن شترسوار محمّد صلى اللَّه علیه و آله. آیا این مطلب تورات را منکر هستى؟ گفت: نه، انکار نمیکنم. آنگاه حضرت سؤال کردند: آیا حیقوق پیامبر علیهالسّلام را میشناسى؟ گفت: بله، میشناسم. حضرت فرمودند: حیقوق چنین گفته است و کتاب شما نیز همین مطلب را میگوید: خداوند از کوه فاران «بیان» را آورد و آسمانها از تسبیحگفتن محمّد و امّتش پر شده است، سوارانش را بر دریا و خشکى سوار میکند و کنایه از تسلّط امّت اوست بر دریا و خشکى. بعد از خرابى بیت المقدس کتابى جدید براى ما میآورد و منظور از کتاب فرقان است. آیا به این مطالب ایمان دارى؟ رأسالجالوت گفت: این مطالب را حیقوق گفته است و ما منکر آن نیستیم. حضرت فرمودند: داود در زبورش که تو نیز آن را میخوانى گفته است: «خداوندا، برپاکننده سنّت بعد از فترت را مبعوث کن.» آیا پیامبرى غیر از محمّد صلى اللَّه علیه و آله را میشناسى که بعد از دوران فترت، سنّت (الهى) را احیا و برپا کرده باشد؟ رأسالجالوت گفت: این سخن داوود است و آن را قبول دارم و منکر نیستم، ولى منظورش عیسى بوده است و روزگار عیسى همان دوران فترت است. حضرت فرمودند: تو نمیدانى و اشتباه میکنى. عیسى با سنّت تورات مخالفت نکرد؛ بلکه موافق آن سنّت و روش بود تا آن هنگام که خداوند او را به نزد خود بالا برد و در انجیل چنین آمده است: «پسر زن نیکوکار میرود و فارقلیطا بعد از او خواهد آمد و او کسى است که سنگینیها و سختیها را آسان کرده و همه چیز را برایتان تفسیر میکند و همان طور که من براى او شهادت میدهم، او نیز براى من شهادت میدهد. من امثال را براى شما آوردم و او تأویل را برایتان خواهد آورد.» آیا به این مطلب در انجیل ایمان دارى؟ گفت: بله، آن را انکار نمیکنم. حضرت فرمودند: اى رأسالجالوت، از تو درباره پیامبرت موسى بن عمران سؤال میکنم، عرض کرد: بفرمائید، فرمود: چه دلیلى بر نبوّت موسى هست؟ مرد یهودى گفت: معجزاتى آورد که انبیای پیشین نیاورده بودند. حضرت فرمودند: مثل چه چیز؟ گفت مثل شکافتن دریا و تبدیلکردن عصا به مار و ضربهزدن به سنگ و روانشدن چند چشمه از آن، ید بیضاء (دست سفید و درخشنده) و نیز آیات و نشانههایى که دیگران قدرت بر آن نداشتند و ندارند، حضرت فرمودند: در مورد اینکه دلیل موسى بر حقّانیت دعوتش این بود که کارى کرد که دیگران نتوانستند انجام دهند، درست میگویى. حال هرکس که ادّعاى نبوّت کند، سپس کارى انجام دهد که دیگران قادر به انجام آن نباشند، آیا تصدیقش بر شما واجب نیست؟ گفت: نه، زیرا موسى به خاطر قرب و منزلتش نزد خداوند، نظیر نداشت و هرکس که ادّعاى نبوّت کند، بر ما واجب نیست که به او ایمان بیاوریم، مگر اینکه معجزاتى مثل معجزات موسى داشته باشد. حضرت فرمودند: پس چگونه به انبیایى که قبل از موسى علیهمالسّلام بودند، ایمان دارید و حالآنکه آنان دریا را نشکافتند و از سنگ، دوازده چشمه ایجاد نکردند و مثل موسى، «ید بیضاء» نداشتند و عصا را به مار تبدیل نکردند؟ یهودى گفت: من که گفتم، هرگاه براى اثبات نبوّتشان معجزاتى بیاورند، هرچند غیر از معجزات موسى باشد، تصدیقشان واجب است. حضرت فرمودند: پس چرا به عیسى بن مریم ایمان نمیآورى، با اینکه او مرده زنده میکرد و افراد نابینا و مبتلا به پیسى را شفا میداد و از گِل، پرندهاى گلى میساخت و در آن میدمید و آن مجسّمه گِلى بهاذن خداوند، به پرندهاى زنده تبدیل میشد؟ رأسالجالوت گفت: میگویند که او این کارها را انجام میداد، ولى ما ندیدهایم. حضرت فرمودند: آیا معجزات موسى را دیدهاى؟ آیا اخبار این معجزات از طریق افراد قابلاطمینان به شما نرسیده است؟ گفت: بله، همینطور است. حضرت فرمودند: خب، همچنین درباره معجزات عیسى بن مریم علیهماالسّلام اخبار متواتر براى شما نقل شده است، پس چرا موسى را تصدیق کردید و به او ایمان آوردید، ولى به عیسى ایمان نیاوردید؟ مرد یهودى جوابى نداد. حضرت ادامه دادند: و همچنین است موضوع نبوّت محمّد صلى اللَّه علیه و آله و نیز هر پیامبر دیگرى که از طرف خدا مبعوث شده باشد؛ و از جمله معجزات پیامبر ما این است که یتیمى بوده، فقیر که چوپانى میکرد و اجرت میگرفت. دانشى نیاموخته بود و نزد معلّمى نیز آمد و شد نداشت و با همه این اوصاف، قرآنى آورد که قصص انبیاء علیهمالسّلام و سرگذشت آنان را حرفبهحرف در بر دارد و اخبار گذشتگان و آیندگان را تا قیامت بازگو کرده است و از اسرار آنها و کارهایى که در خانه انجام میدادند، خبر میداد. و آیات و معجزات بیشمارى ارائه داد. رأسالجالوت گفت: مسئله عیسى و محمّد از نظر ما به ثبوت نرسیده است و براى ما جایز نیست به آنچه ثابت نشده است، ایمان آوریم. حضرت فرمودند: پس شاهدى که براى عیسى و محمّد صلى اللَّه علیه و آله گواهى داد، شهادت باطل داده است؟ یهودى جوابى نداد.
(سند: شیخ صدوق، ترجمه عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۲ش، ص۳۳۳-۳۳۹.)
ولایتعهدی امام رضا علیه السلام :
«با استقرار مأمون بر سریر خلافت کتاب زندگانی امام علیه السلام ورق خورد و صفحه تازه ای در آن گشوده شد. صفحه ای که در آن امام علی بن موسی الرضا علیه السلام سالهایی را با اندوه و ناملایمات بسیار به سر برد.» [ [[12]
حضرت رضا علیه السلام بر اثر فشار شدید مامون، ولایت عهدی را قبول نمود اما بعد از این پذیرش نه فقط در زمینه نشر معارف اسلامی و بیان حقوق اهل بیت علیهم السلام دچار محدودیت نشد بلکه در شرائطی قرار گرفت که توانست در سطح وسیع و گسترده با علمای اسلام و علمای دیگر مذاهب سخن بگوید، به سوالاتشان پاسخ دهد، و حقائق را روشن نماید و همچنین توانست با استناد به آیات قران شریف و احادیث رسول گرامی صلی الله علیه و آله از حقوق عترت دفاع کند و بر خلاف مصالح سیاسی خلیفه وقت پیرامون امر امامت بدون تقیه، بحث نماید.
جالب آن که گاهی افراد از علی بن موسی الرضا علیه السلام سوالات شرعی می نمودند و حضرتش طبق فقه اهل بیت علیه السلام به آن سوالات پاسخ می داد و پروا نداشت از اینکه بعضی از پاسخها برای سائل یا وابستگان مقام خلافت سنگین و گران باشد.
خلاصه حضرت رضا علیه السلام با سمت ولایت عهدی مامون گفتنی ها را با صراحت می فرمود و واقعیتها را آشکار می ساخت. مدتی جریان امر بدین منوال گذشت. سرانجام مامون متوجه شد که با اصرار و تهدید، ولایت عهدی را به حضرت رضا قبولانده اما از این کار نفعی نبرده است، چه با این انتصاب، نتوانست دستگاه خلافت را در افکار عمومی تنزیه کند و موجبات خوش بینی مردم را نسبت به مقام خلافت فراهم آورد و نتوانست از محبوبیت حضرت رضا بکاهد و شیعیان اهل بیت را از بدبینی و انتقاد نسبت به حکومت عباسی بازدارد. لذا به فکر افتاد علی بن موسی الرضا علیه السلام را مسموم کند و با قتل آن حضرت از گسترش مذهب تشیع و ازدیاد روز افزون محبان و دوستداران اهل بیت علیهم السلام جلوگیری نماید و پنهانی به این عمل خائنانه دست زد و به حیات پر برکت آن امام بزگوار خاتمه داد.
هدف مامون از ولایتعهدی
مامون در برابر اعتراضی که در مورد ولایتعهدی امام (علیهالسّلام) بر او شد چنین پاسخ داد:
«این مرد [امام رضا (علیهالسّلام)] کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود میخواند ما او را بدینجهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما بخواند و به خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن شیفتگان ایشان بدانند که او آنچنان که ادعا میکند، نیست؛ و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او! و همچنین ترسیدیم، اگر او را بهحال خود بگذاریم در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی علیه ما بکند که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبهی پرتگاه قرار دادهایم، نباید در کار وی سهلانگاری کنیم. بدینجهت باید کم کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم
( حسد ) تا او را پیش مردم بهصورتی درآوریم، که از نظر آنها شایستگی خلافت را نداشته باشد، سپس دربارهی او چنان چارهاندیشی کنیم که از خطرات او که ممکن بود متوجه ما شود جلوگیری کرده باشیم».
«اباصلب هروی» نیز در خصوص واگذاری ولایتعهدی به علی بن موسی الرضا (علیهالسّلام) میگوید: «ولایتعهدی را به امام واگذاشت، تا به مردم نشان دهد که او چشم به دنیا دارد و بدینترتیب، موقعیت معنوی خود را پیش آنها از دست بدهد».
به غیر از اهدافی که مامون در مورد ولایتعهدی حضرت اظهار کرد، برای کنترل امام رضا (علیهالسّلام) نیز نگهبانان و جاسوسهایی را گمارد تا اخبار امام را به وی برسانند. [13]
علت قبول ولایتعهدی امام رضا علیه السلام :
امام، مکرراً به خردهگیران و یاران خود بیان فرموده که: پذیرش ولایتعهدی مامون از روی میل و رغبت نیست؛ بلکه ضرورت و خطر از میان رفتن کیان مذهب اهلبیت و کشته شدن امام، سبب شده آن را بپذیرد. چنانکه در گزارشهای گوناگون بدان تصریح شده است از جمله، ریّان بن صلت گوید:
خدمت امام رضا (علیهالسّلام) وارد شدم و گفتم: فرزند پیامبر! مردم میگویند: تو با وجود ادعای زهد و پارسایی در دنیا، چرا جانشینی مامون را پذیرفتی؟ فرمود:
«خداوند میداند من به اینکار ناخشنودم؛ اما چون مرا بین گزینش ولایتعهدی و کشته شدن مخیّر کردند، ولایتعهدی را برگزیدم. وای بر خردهگیران! آیا میدانند که یوسف، پیامبر و رسول بود و ضرورت، او را واداشت که سرپرستی خزینههای اموال فرعون را بپذیرد...؟ و مرا نیز ضرورت وادار کرد که به اکراه و اجبار به اینکار تن دهم، آنهم پس از آنکه تا مرز مرگ پیش رفتم. افزون که پذیرش ولایتعهدی من، مانند کسی است که نپذیرفته و بیرون از دائره آن است (با سلب اختیارات و دخالت نکردن در عزل و نصبها). به خداوند شکایت و پناه میبرم و او کمک کار من است.»
نظر امام رضا علیه السلام در باره خلفا :
سید بن طاووس در کتاب طرائف نقل مي كند :
شخصی از برامکه خدمت امام رضا علیه السلام عرض کرد : نظر شما در مودر ابوبکر و عمر چیست ؟
امام فرمودند : سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر
مرد برمکی برای رسیدن به جواب سوالش خیلی اصرار کرد تا در نهایت امام علیه السلام فرمودند :
مادر صالحه ای داشتیم که از ان دو خشمگین بود و راضی نشد و پس از رحلتش نیز خبری از رضایت ایشان از ان دو به ما نرسید .
نکته مهم :
اشاره امام رضا علیه السلام به احادیث متواتره ای است که در مورد خشم و رضایت حضرت فاطمه سلام الله علیها از رسول خدا صلی الله علیه و اله نقل شده است و فریقین ان را قبول دارند و صدور ان از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله یقینی است . برای نمونه می توان به دو حدیث معروف اشاره نمود :
عن رسول الله (صلي الله عليه وآله وسلم) أنه قال لفاطمة(عليها السلام) إن الله ليغضب لغضبك ويرضى لرضاك.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله خطاب به فاطمه سلام الله علیها فرمودند : خداوند با غضب و خشم تو غضبناک و با رضایت تو راضی می شود
.
(المستدرك للحاکم الحسکانی ج3 ص154
مجمع الزوائد للهیثمی ج9 ص 203
قال رسول الله صلی الله علیه و اله :
فاطمة بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی
فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد من را ازرده است .
صحيح البخاري 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم)
بنابر این استدلال امام علیه السلام ، خداوند از ان دو خشمگین است و ان دو پیامبر صلی الله علیه و اله و حضرت زهرا را را ازرده اند.
حضور امام رضا علیه السلام در ایران :
پس از حضور امام (ع) در خراسان، بسیاری از برادران و برادرزادگان آن حضرت و دیگر علویان راهی ایران شدند که بالاتر از همۀ آنان، حضرت فاطمۀ معصومه (س) بود. ایشان به شوق دیدار برادر به ایران آمد، ولی پیش از اینکه به امام رضا (ع) برسد در ساوه بیمار شد. بنا به فرمودۀ حضرت معصومه (س) ایشان را به قم آوردند. پس از ورود به قم، چند روزی در خانۀ موسیبنخزرج که از سرشناسان شیعۀ قم بود ساکن شد و همانجا رحلت نمود و در این شهر دفن گردید.
شهر قم پیش از این نیز از مراکز بزرگ شیعه بهشمار میرفت، ولی به برکت حضرت معصومه (س) از آن زمان تا اوایل غیبت کبری، بزرگترین مرکز علمی شیعه شد و پس از آن هم، همواره بهاین عنوان مطرح بود تا اینکه در زمان کنونی، بار دیگر در زمینۀ علوم شیعه، مرکزیت یافت.
احمدبنموسی (ع) معروف به «شاهچراغ» نیز از بزرگانی بود که به ایران آمد و در فارس مدفون شد. ورود فرزندان ائمه (ع) به ایران، موجب آشنایی بیشتر مردم با مکتب اهلبیت (ع) و گرایش شدید به مذهب حق شیعه شد. ازاینرو پیش از دولت صفویه نیز بخش مهمی از ایران به برکت مهاجرت امام رضا (ع) به این سرزمین به تشیع گرویده بودند.
از دیگر برکات حضور امام رضا (ع) در ایران، گسترش جایگاه تعقل و تفکر در میان دانشمندان بود. این امر، از آثار همان مناظرات علمی امام رضا (ع) است. در این مناظرات همگان میدیدند که امام (ع) برخلاف دیگر بزرگان عالم اسلام، از مباحث عقلی بهره میبرد؛ درحالیکه دیگر دانشمندان سنی پس از به حاشیه راندن معتزله، عقلگرایی و پرداختن به علوم عقلی را گناه جلوه میدادند و با افرادی که به این علوم روی میآوردند بهشدت مقابله میکردند. اما در ایران، به برکت مباحث پربار امام رضا (ع) نهتنها شیعه، بلکه سنّیها نیز به مباحث عقلی روی آوردند و ایران تا عصر صفویه پایگاه بزرگی برای مباحث عقلی و فلسفی و کلامی شد. پس از تشکیل صفویه نیز این موضوع به اوج رسید.
شهادت امام رضا (ع)
مدت چندانی طول نکشید که مأمون فهمید در سیاست خود اشتباه کرده. او میدید امام رضا (ع) نهتنها در حاشیه قرار نگرفته و از محبوبیتش کاسته نشده، بلکه بیشتر از گذشته در جامعه شناخته شده و در قلوب مردم جا گرفته است و افراد زیادی که امام (ع) را نمیشناختند، با کارهای مأمون از علوم و فضایل آن حضرت آگاه شدند.
از سوی دیگر، بنیعباس بهسبب اینکه او ولایتعهدی را از خاندان عباسی بیرون آورده، میترسیدند که خلافت از چنگشان بیرون رود. همچنین از جانب ایرانیها احساس خطر میکردند؛ زیرا مأمون به آنان موقعیتهای مهمی داده بود. او فضلبنسهل را وزیر اعظم خود کرده و برادرش حسنبنسهل را بر امور عربها و عباسیان چیره کرده بود. به همین خاطر عباسیان علیه مأمون شوریدند.
مأمون برای راضی کردن عباسیان و تداوم حکومت خود، تصمیم گرفت که مرکز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند. او به امام رضا (ع) هم عرض کرد که آمادۀ حرکت به بغداد شوند. مأمون از مرو بهسوی بغداد حرکت کرد. در سرخس فضلبنسهل را کشت و در روز آخر ماه صفر سال ٢٠٣، در منطقۀ توس، امام رضا (ع) را به شهادت رسانید..
مأمون در زمان حیات امام رضا (ع) به دیانت و تقوا تظاهر میکرد، اما همین که به بغداد برگشت، روی واقعی خود را نشان داد و مانند پدرانش به فسق و فجور و شرابخواری مشغول شد و نشان داد که در خباثت و پستی چیزی کم از دیگر عباسیان ندارد.
کسانی که به امامت امام رضا (ع) اعتقاد پیدا کردند، همۀ امامان بعد از ایشان را هم قبول دارند و انحرافی در اعتقاداتشان وجود ندارد. این مطلب از ویژگیهای امام رضا (ع) است. همانطور که بیان شد، برخی از فرقههای انحرافی در شیعه شکل گرفت. برخی از این فرقهها تنها تا امام هفتم را پذیرفتند و برخی تا امام ششم یا چهارم را؛ اما هرگز گروه هشت امامی نداریم و همۀ کسانی که امام هشتم (ع) را قبول کردهاند، شیعۀ دوازده امامی هستند.
تدابیر شایستهی ثامن الحجج حضرت امام رضا عَلَیهِالسَّلام در برابر پیچیده ترین نقشهی سیاسی مامون در تاریخ اسلام
حضرت امام رضا عَلَیهِالسَّلام برای خنثی کردن اهداف هشت گانهی مأمون، هشت تدبیر شایسته را تدارک دید:
- اظهار کراهت و نارضایتی از رفتن به خراسان
حضرت امام رضا عَلَیهِالسَّلام هنگام حرکت از مدینه به خراسان فضای مدینه را از کراهت و نارضایتى خود پر کرد، به طورى که هر کس در پیرامون امام رضا عَلَیهِالسَّلام یقین کرد که مأمون با نیت سوء آن بزرگوار را از وطن خود دور میکند، حضرت بدبینى خود به مأمون را با هر زبان ممکن به همهی گوشها رساند و روزی که میخواست از مدینه حرکت کند خاندان خود را گرد آورد و از آنان خواست برای او گریه کنند و فرمود: من دیگر به میان خانوادهام بر نخواهم گشت، آنگاه وارد مسجد رسول خدا شد تا با پیامبر وداع کند، حضرت چندین بار وداع کرد و باز به سوی قبر پیامبر بازگشت و با صدای بلند گریست.
- همراه نکردن خانواده
علی رغم درخواست مأمون مبنی بر همراه داشتن خانواده و آشنایان، امام رضا عَلَیهِالسَّلام با خود هیچ کس حتی فرزندش امام جواد عَلَیهِالسَّلام را هم نیاورد.
- استنکاف و عدم قبول پذیرش خلافت
امام رضا عَلَیهِالسَّلام پیشنهاد خلافت را به شدت رد کرد و دست اندرکاران امور، ناشیانه عدم قبول امام را در همه جا منتشر کردند.
- استنکاف از پذیرش ولایت عهدی
امام رضا عَلَیهِالسَّلام پیشنهاد ولایت عهدی را به شدت رد کرد و در هر فرصتی، اجبارى بودن این منصب را گوش زد میکرد.
- شرط گذاری مبنی بر عدم دخالت در شؤون حکومت
امام رضا عَلَیهِالسَّلام وقتی به پذیرش ولیعهدى با تهدید به قتل، مجبور شد، برای پذیرش ولیعهدى شرط گذاشت که در هیچ یک از شؤون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و روشن است که با تحقق این شرط، نقشهی مأمون نقش برآب میشد و به اهداف خود نمیرسید و از این رو است که مأمون بارها با لطائف الحیل امام رضا عَلَیهِالسَّلام را به دخالت در امور وادار میساخت و هر بار با شکست روبرو میشد مانند درخواست ارسال نامه به مناطقی که اوضاع پریشان داشت یا دستور به اقامهی نماز عید و برگرداندن حضرت از اقامهی نماز.
- برملا ساختن داعیهی امامت شیعى در سطح جهان اسلام
امام رضا عَلَیهِالسَّلام با استفاده از تریبون خلافت داعیهی امامت شیعی را در سطح جهان اسلام بر ملا ساخت و پیام تشیع را به گوش همهی مسلمانها رساند. آن بزرگوار در مناظرات با علما و در محضر مأمون قویترین استدلالهاى امامت را بیان فرمود، یا در نامه به فضل بن سهل همهی رئوس مطالب عقیدتى و فقهی شیعى را با عنوان جوامع الشریعه نوشت، یا در مرو براى عبدالعزیز بن مسلم حدیث معروف امامت را بیان فرمود و یا در نیشابور حدیث سلسله الذهب را با شرط آن بیان فرمود.
- ارتباط تنگاتگ با مردم
در حالی که مأمون امام رضا عَلَیهِالسَّلام را جدا از مردم میپسندید و این جدایى را در نهایت وسیله اى براى قطع رابطهی معنوى و عاطفى میان امام رضا عَلَیهِالسَّلام و مردم میخواست، اما حضرت در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار میداد. با اینکه مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را طورى انتخاب کرده بود که شهرهاى معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند، اما امام از هر فرصتى براى ایجاد رابطهی جدیدى میان خود و مردم استفاده کرد. در اهواز آیات امامت را نشان داد، یا در بصره خود را در معرض محبت دلهایى که با او نامهربان بودند قرار داد، یا در نیشابور حدیث سلسله الذهب را براى همیشه به یادگار گذاشت، یا علاوه بر آن نشانهها و معجزههاى دیگرى نیز آشکار ساخت و در جای جاى این سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد و در مرو هم که سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت بود هرگاه فرصتى دست میداد حصارهای دستگاه حکومت را براى حضور در میان انبوه جمعیت مردم میشکست.
- نشست علنی با مدافعان امامت و دلگرم کردن مبارزان و انقلابیون
نه تنها سرجنبانان تشیع از سوى امام رضا عَلَیهِالسَّلام به سکوت و سازش تشویق نشدند بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمى آنان شد و مبارزانی که بیشترین دوران عمر خود را در کوههاى صعب العبور و آبادیهاى دور دست، با سختى و دشواری میگذراندند با حمایت امام رضا عَلَیهِالسَّلام حتى مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرار گرفتند و حتی ناسازگارترین و تند زبانترین افراد چون دعبل (که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفکنده بوده و هیچ کس از سرجنبانان خلافت از تیزى زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاه هاى دولتى به سر میبرد و سالیان دراز، دار خود را بر دوش خود حمل می کرد و میان شهرها و آبادی ها سرگردان و فراری بود)؛ توانست به حضور مقتداى محبوب خود امام رضا عَلَیهِالسَّلام برسد و معروفترین و شیواترین قصیده خود که ادعانامهی نهضت نبوی ضد دستگاههای خلافت اموی و عباسی است را براى آن حضرت بسراید و شعر او در زمانى کوتاه به همهی اقطار عالم اسلام برسد، به طوری که در بازگشت از محضر امام رضا عَلَیهِالسَّلام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه میشنود.
…………………….
- قطعهای از بهشت» اثر حبیبالله چایچیانمتخلّص به حسان[۱۲۱] و «با آلعلی هرکه در افتاد ورافتاد» اثر نسیم شمال، روحانی و شاعر دورهٔ مشروطیت، از جمله اشعار درباره امام هشتم است.[۱۲۲] قطعهای از بهشت چنین است:[۱۲۳]
- آمدم ای شاه پناهم بده
- خط امانی ز گناهم بده
- ای حرمت ملجأ درماندگان
- دور مران از در و راهم بده
- ای گل بیخار گلستان عشق
- قرب مکانی چو گیاهم بده
- لایق وصل تو که من نیستم
- اِذن به یک لحظه نگاهم بده
- ای که حَریمت بهمَثَل، کهرباست
- شوق و سبکخیزی کاهم بده
- تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
- گرمی جانسوز به آهم بده
- لشکر شیطان به کمین من است
- بیکسم ای شاه، پناهم بده
- از صف مژگان نگهی کن به من
- با نظری یار و سپاهم بده
- در شب اول که به قبرم نهند
- نور بدان شام سیاهم بده
- آنچه صلاح است برای «حسان»
- از تو اگر هم که نخواهم بده.
.......................
بخشی از شعر دعبل برای امام رضا علیه السلام و تکمیل آن توسط حضرت:
[از ابن بابویه روایت شده است كه دعبل گفت: چون به اینجای قصیده رسیدم، حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: میخواهی در اینجا دو بیت الحاق كنم كه قصیده تو تمام شود؟ گفتم: بله ای فرزند رسول خدا. پس حضرت این دو بیت بعد را فرمود:]
و قبر بطوس یالها من مصیبه
الحت علی الاحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعثالله قائماً
یفرج عنا الغم و الكربات
و قبری که در طوس است. وای از آن مصیبت که تا قیامت آتش حسرت و نالههای جانسوز در وجود من میافزاید. تا آن روزی که خداوند قائمی را ظاهر کند که فرجی بر غمها و مصیبتهای ماست.
علی بن موسی ارشد الله امره
و صلی علیه افضل الصلوات
که صاحب آن قبر علی بن موسی است. خداوند امرش را به صلاح آورد و بر او بهترین درودها را نثار کند.
[ ظاهرا همان دو بیت از حضرت امام رضا علیهالسلام است و بیت سوم را دعبل اضافه كرده است. بعد از آنكه حضرت آن دو بیت را اضافه نمود، دعبل گفت «یا ابن رسول الله آن قبری كه در طوس خواهد بود قبر كیست؟» حضرت فرمود: «قبر منست و برجاست تا شهر طوس محل تردد شیعیان من و زائران من شود. به درستی كه هر كه در طوس و غربت من را زیارت كند، با من باشد در درجه من در روز قیامت و گناهانش آمرزیده شود.
- [1] افتخاری، امام رضا(ع)، مأمون و موضوع ولایتعهدی، ۱۳۹۸ش، ص۱۰۴؛ جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه(ع)، ۱۳۸۷ش، ص۴۳۰.
- [2] باغستانی، «الرضا، امام (ولایتعهدی)»، ص۸۳.
[3] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۵۹-۲۶۰؛ شیخ صدوق، امالی، ۱۳۷۶ش، ص۶۹-۷۰.
[4] صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۷۰.
[5] جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا(ع)، ۱۴۰۳ق، ص۲۲۶.
[6][6] یعقوبی، تاریخالیعقوبی، دارصادر، ج۲، ص۴۴۸.
- [7] صدوق، معانیالاخبار، ۱۴۰۳ق، ص۳۷۱؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۳۵.
[8] کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰.
[9] کلینی، کافی، ۱۴۰۷، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۰؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ج۲، ص۱۵۰-۱۵۱
[10] مفید، الارشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۲۷۰.
- [11] صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۳۷۸ق، ص۲۴۶.
[12] سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص475
[13] . ↑ جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ج۲، ص۲۴۱.
۱۸. ↑ عاملی، جعفر مرتضی، حیاة السیاسیة للامام الرضا (علیهالسلام)، ص۲۱۲ به بعد.