۰

فتح مکه یک رویداد بزرگ و از وقایع سرنوشت ساز تاریخ اسلام

با این فتح، کفر مهمترین سنگر خود در سرزمین های عربی را از دست داد و پس از آن مردم گروه گروه در دین خداوند وارد شدند و مکه مکرمه دژ تسخیر ناپذیر دین یکتاپرستی وهدایت گردید.
کد خبر: ۲۹۱۲۰۹
۱۱:۳۲ - ۱۵ فروردين ۱۴۰۳

شیعه نیوز | فتح مکه مکرمه یک رویداد بزرگ و از وقایع سرنوشت ساز در تاریخ اسلام است که خداوند در آن دین خود را عزیز و دشمنان را ذلیل کرد.

به گزارش «شیعه نیوز»، الجزیره نوشت: با این فتح، کفر مهمترین سنگر خود در سرزمین های عربی را از دست داد و پس از آن مردم گروه گروه در دین خداوند وارد شدند و مکه مکرمه دژ تسخیر ناپذیر دین یکتاپرستی وهدایت گردید.

دلیل فتح مکه چه بود؟

یکی از بندهای صلح حدیبیه که سال ششم هجری بین حضرت محمد مصطفی(ص) و قریش امضا گردید، این بود که هرکس بخواهد می تواند به رسول الله یا قریش بپیوندد. از همین رهگذر، قبیله خزاعه متحد رسول الله گشت و بنوبکر متحد قریش.

بین این دو قبیله جنگ های مستمری وجود داشت. بنوبکر می خواست به دلیل کینه قدیمی از خزاعه انتقام بگیردبه همین دلیل به آنها شبانه حمله کرد و گروهی از آنها را کشت و قریش نیز در این حمله با سلاح و نیرو به کمک بنی بکر شتافت و به این ترتیب شروط صلح با رسول الله را نقض کردند. خزاعه نماینده خود را نزد رسول الله فرستاد و موضوع را به آن حضرت گفت و اعلام کرد که قریش از پشت به متحدانش خنجر زده است.

رسول خدا به مسلمانان دستور دادند به منظور حمایت از قبیله خزاعه به عنوان متحدان خود آماده شوند تا به مکه بروند و توصیه کرد که این موضوع از قریش مخفی بماند تا لشکر مسلمانان انها را غافلگیر کنند.

قریش به جدیت خطر کار ی که انجام داده بودند، پی بردند و خود را در مضیقه دیدند. رهبرشان ابوسفیان بن حرب برای حل مشکل و تجدید صلح با رسول الله به مدینه منوره رفت اما فهمید که فرصت از دست رفته است و پیامبر تصمیم حمله را گرفته و دستور تدارک آن را داده است.

روند رخدادها

در دهم رمضان سال هشتم هجری، رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) با لشکر ی ۱۰ هزار نفری از یاران خود برای فتح مکه، از مدینه خارج شد و از قبایل مسلمانان اطرف مدینه(اسلم، مزینه، جهینه، غفار و سلیم) خواست هزار تن از آنها به سپاه مسلمانان بپیوندند. به این ترتیب سپاه مسلمانان به دوازده هزار نفر رسید.

رسول خدا(ص) به همراه مسلمانانی که روزه دار بودند، به مکانی به نام «الجحفه» رسیدند و با عمویشان عباس بن عبدالمطلب (رضی الله عنه) ملاقات کردند. ایشان که با خانواده و فرزندان خود در حال مهاجرت به مدینه بودند، به پیامبر(ص) ملحق شدند و با سپاه مسلمانان همراه شدند.

هنگامی که به دره «مرالظهران» در نزدیکی مکه رسیدند، عباس عموی پیامبر (ص) بر قاطر سفید رسول لله سوار شد و به دنبال کسی می گشت که آمدن سپاه مسلمانان برای فتح مکه را به قریش اطلاع دهد و از آنان بخواهد پیش از آنکه رسول خدا(ص) برای جنگ با آنها به سلاح متوسل شوند، از آن حضرت امان بخواهند.

در آن اثنا، ابوسفیان برای جاسوسی خارج از مکه بود. عباس او را دید و به او توصیه کرد که همراه او نزد پیامبر(ص) بیاید وامان بخواهد و هنگامی که آن دو خدمت رسول خدا رسیدند، خطاب به ابوسفیان فرمودند: «وای بر تو ای ابوسفیان! آیا وقت آن نرسیده که بدانی معبودی جز خدا نیست؟ آیا وقت آن نرسیده که بدانی من فرستاده خداوند هستم؟»

بنابراین ابوسفیان اسلام آورد و عباس گفت:«یا رسول الله، ابوسفیان مردی است که فخر و مباهات را دوست دارد، پس امتیازی به او بدهید.»حضرت فرمود: «هر کسی به خانه ابوسفیان برود، در امان است و هرکسی که درب خانه اش را به روی او ببندد، در امان است و هرکس که وارد مسجدالحرام شود، در امان است.»

سپاه مسلمانان «مرالظهران» را به سمت مکه ترک کردند، گردان های ارتش آنها یکی پس از دیگری از کنار ابوسفیان عبور کردند و این امر او را به وحشت انداخت و متقاعد شد که اگر تلاش کند مانع ورود مسلمانان به مکه شود، شکست قریش حتمی است.

ابوسفیان به سوی قوم خود شتافت و با صدای بلند فریاد زد: «ای مردم قریش، این محمد به با چیزی آمده است که قبلا از او ندیده اید. هر کس وارد خانه ابوسفیان شود، در امان است و هرکس در خانه اش را به روی او ببندد نیز در امان است و هرکس وارد مسجدالحرام شود هم در امان است.» مردم متفرق شدند و در مسجدالحرام پناه گرفتند.

ورود مسالمت آمیز به مکه

هنگامی که رسول خدا(ص) به «ذی طوی» در مکه رسیدند، ارتش خود را به سه بخش تقسیم کردند: بخشی که فرماندهی آن برعهده خالد بن ولید بود و به آن دستور دادند از جنوب مکه وارد شهر شوند. بخشی که فرماندهی آن را زبیر بن العوام برعهده داشت و به آن دستور دادند تا از شمال مکه وارد آن شوند و بخش سوم هم که فرمانده آن ابوعبیده بن الجراح بود و به آن دستور دادند مسیر دره را طی کنند. حضرت رسول(ص) به فرماندهان سه لشکر دستور دادند که خویشتن داری کنند و تنها با کسانی بجنگند که سر جنگ دارند و مقاومت می کنند.

سپاه اسلام وارد مکه شدند در حالی که با هیچ سپاهی به جنگ برنخاستند و تنها درگیری محدودی بین ارتش خالد بن ولید و گروه اندکی از قریش به رهبری عکرمه بن ابی جهل که با پذیرفتن امان نامه مخالفت کردند، رخ داد. در این درگیری تعداد اندکی از دو طرف کشته شدند و با فرار باقی مانده گروه قربش به خانه هایشان به هدف در امان ماندن، درگیری پایان یافت.

رسول خدا(ص) از شمال مکه وارد شهر شدند و همراه ایشان مسلمانان از هر طرف وارد مسجدالحرام شدند و به سمت حجر الاسود رفتند و پس از لمس آن، اطراف کعبه طواف کردند در حالی که کمانی در دست داشتند و با آن به بت هایی که اطراف کعبه نصب شده بود، ضربه می زدند (۳۶۰ بت)و این آیات خداوند را تکرار می کردند: «وقل جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا(الاسراء، آیه ۸۱). «قل جاء الحق و مایبدئ الباطل ومایعبد»(سبأ، آیه ۴۹). و بت ها با صورت زمین می خوردند.

هنگامی که طوافشان را کامل کردند، عثمان به طلحه پرده دار کعبه را فراخواندد و کلید را از او گرفتند و دستور دادند آن را باز کنند و وارد آن شدند و دستور دادند تصاویری که در آن بود را از بین ببرند. در گوشه های آن چرخی زدند و نماز خواندند. سپس از آن خارج شدند و کلید کعبه را به عثمان بن طلحه دادند و دستور دادند که تا پرده داری کعبه تا همیشه در خانواده او باقی بماند.

مردان قریش گرد آمدند و منتظر بودند که رسول خداوند با آنها چه رفتاری می کند. پیامبر رو به آنها گفت:«ای مردم قریش! فکر می کنید با شما چه کار می کنم؟ آنها گفتند: امید خیر داریم. برادری بزرگوار و برادرزاده ای بزرگوار. پیامبر گفت: «من به شما همان سخنی را می گویم که یوسف به برادرانش گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. بروید که آزادید.»سپس از بلال خواست بر پشت بام کبعه برود و اذان بگوید در حالی که قریش سراپا گوش بودند.

پیامبر اکرم(ص) در روز پس از فتح مکه، خطبه بزرگی را در این شهر مقدس ایراد کردند و در آن به بیان برخی از ویژگی های دین مبین اسلام و حرمت شهر مکه پرداختند. سپس مردان و زنان مکه بیعت کردند. حضرت نوزده روز در این شهر ماندند و ویژگی های دین اسلام و آموزه های آن را تشریح و اداره امور شهر مکه را سازماندهی کردند و سامان دادند.

 

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: