۰

تلاش های امام کاظم (ع) در ایجاد تعادل فكري ميان شيعيان

حجت الاسلام آقامیری با بیان اینکه دوره امام کاظم (ع)مصادف با نخستين مرحله استبداد حكّام عباسي بود گفت: حضرت پس از اين دوره در مركز اين فشارها قرار گرفت در عين حال رسالتش این بود تا در اين حركت علمي توازن و تعادل فكري را ميان شيعيان برقرار كند.
کد خبر: ۲۶۷۲۹۹
۱۳:۳۷ - ۰۸ اسفند ۱۴۰۰

«شیعه نیوز»،: در زمان امام کاظم (ع) سلطه همه جانبه بنی عباس حاکم بود و چهار حاکمی که در زمان امام کاظم حکومت می کردند، یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون ظلمی به آن حضرت داشتند و هر چهار نفر نقشه قتل آن امام را در سر داشتند. همچنین در آن دوران سلطه، خفقان و فشار شدید نسبت به اهل بیت وجود داشت با این حال شیعه از نظر کیفی و کمی فزونی و توسعه پیدا کرده و شاگردپروری امام باقر(ع) و امام صادق(ع) تاثیر خود را گذاشته بود. یعنی رشد علمی حاکم شد و شیعه جایگاهی پیدا کرد. البته در آن زمان پراکندگی جغرافیایی شیعه را در مناطقی مانند کوفه، قم، خراسان، طبرستان، بغداد، مصر و یمن می بینیم. لذا در این خصوص با حجت الاسلام «سید محمدرضا آقامیری»، کارشناس دینی گفت و گویی انجام دادیم که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می شود.

چکیده ای از زندگینامه،امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم (ع) در ۲۵ ماه رجب سال ۱۸۳ هجری قمری پس از ۵۵ سال عمر با عزت و ۳۵ سال امامت به دستور هارون الرشید به شهادت رسیدند ،به ایشان به دستور حاکم وقت سم خورانده شد . آرامگاه این امام عزیز در شهر کاظمین و در کشور عراق قرار دارد.از القاب معروف امام موسی (ع) می توان به کاظم ، باب الحوائج ، عبدالصالح ، صابر ، امین و صالح اشاره کرد.

عباسیان برای گرفتن حکومت تلاش بسیار زیادی کردند. از زمان خود «عبدالله بن عباس» شروع شده بود. چه بسا اگر بگوییم عبدالله بن عباس هم سلطه بر بلاد اسلامی را درسر می پرورانید شاید گزاف نگفته باشیم. عبدالله پسری به نام علی داشت. علی توسط پادشاه اموی به اومیمه تبعید می شود. علی چند فرزند داشت که یکی از آنها محمد نام داشت. او پس از پدرش برای خلافت تبلیغ می کرد اما روزگار مجال این کار را به وی نداد لذا او پسری به نام ابراهیم امام داشت که پایه های حکومت بنی عباسی را می چیند. او شخصی به نام ابومسلم را از مدینه به مرو می فرستد و در سال 129 ابومسلم با یک قیام گسترده و با تعهدات و وعده های دروغینی که می داد، حکومت بنی امیه را منقرض می کند، چون وقتی قیام می کنند، می گویند ما از فرزندان امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) را به عنوان خلیفه بر می گزینیم لذا به سراغ امام صادق (ع) آمدند. حضرت نامه ای را که به وی فرستاده بودند را در آتش می سوزانند و بعد سراغ «محمد نفس زکیه» می روند تا بگویند حالا که امویان از بین رفتند، مردم با یکی از فرزندان علی بن ابیطالب (ع)ربیعت کردنند.

اما بعد از اینکه عباسیان به پیروزی رسیدند خود، حکومت را به دست گرفتند. اولین شخصی که خلیفه عباسی شد، شخصی به نام «ابوالعباس احمد صباح» بود که امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه از وی به عنوان مهربان ترین خلفای عباسی یاد کرده است ، بعد از آن «ابو عبدالله منصور دوانقی» خلیفه مسلمین شدکه این منصور بسیار جنایتکار، خونریز و سفاک بود، به اسم خون خواهی از امام حسین (ع)، خلیفه مسلمین شد، اولین کاری که کرد نفس زکیه فرزند امام حسن مجتبی (ع) را به شهادت رساند، بعد از انجام جنایت های مختلف عموی خود در شام را که ادعای خلافت کرده بود را کشت. سپس ابومسلم خراسانی را کشت. در همین زمان امام موسی کاظم (ع) یعنی 128 هجری قمری به دنیا آمد. حدود 20 سال همراه پدر بود که در سال 148 امام صادق (ع) به شهادت رسیدند، بخشی از زندگی و امامت امام صادق (ع) در زمان بنی امیه و بخشی هم در زمان بنی عباس بود.

عجیب است بیشترین فشارها در زمان بنی عباس بر امام صادق (ع) وارد شده است البته امام صادق (ع) با آن سیاست و تدبیری که داشتند، کرسی های علمی را در مدینه برپا کردند، اما منصور دوانقی به شدت از نفوذ کلام، قداست، شرافت و شانیت امام صادق (ع) هراس داشت، اعلام کرد، مرکز فتوای حکومت اسلامی مدینه است اما در مدینه هم دو نفر بیشتر نمی توانند در برابر امام صادق (ع) فتوا دهند. یکی از آنها مالک بن انس دیگری ابن ابیذه بود. فقط این دو نفر می توانستند فتوا دهند در واقع با این کار می خواست به گفته خودش جلوی نفوذ امام صادق (ع) را بگیرد؛ با اینکه مالک بن انس ابتدا اقداماتی علیه منصور دوانقی کرده بود اما خطر امام صادق (ع) را بسیار جدی می دید لذا مالک بن انس را در مقابل حضرت قرار داده بود. در این مدت فشارها و سختی های زیادی بر امام صادق (ع) وارد شد به گونه ای که در یک جلسه ای همین منصور دوانقی به امام صادق (ع) می گوید: شما کمتر به دیدار ما می آیید. امام می فرمایند: ما نه کاری کردیم که از شما بترسیم و نه چیزی در شما هست که ما به آن دلبسته باشیم. خلاصه امام در سال 148 هجری توسط منصور دوانقی به شهادت می رسند. بعد از شهادت حضرت، امامت امام موسی کاظم (ع) آغاز می شود.

لذا دوراني كه امام كاظم (ع) در آن زندگي مي كرد، مصادف با نخستين مرحله استبداد و ستمگري حكّام عباسي بود. آنها تا چندي پس از آن كه زمام حكومت را به نام علويان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علويان برخورد نسبتاً ملايمي داشتند، اما به محض اين كه در حكومت استقرار يافته و پايه هاي سلطة خود را مستحكم كردند و از طرف ديگر با بروز قيامهاي زيادي كه به طرف داري از علويان پديد آمد وآنها را سخت نگران كرده، بنارا برستمگري گذاشته و مخالفان خود را زير شديد ترين فشارها قرار دادند. آنها حتّي نزديكترين دوستان خود همچون، عبدالله بن علي را به خاطر تلاشهاي پنهانيش، براي به دست آوردن جانشيني سفّاح كشتند. به همين ترتيب ابومسلم خراساني را نيز ازبين بردند. منصور، شمار فراواني از علويان را به شهادت رساند؛ شمار بيشتري از آنان هم در زندانهاي او در گذشتند.اين اعمال فشار از زمان امام صادق (ع)آغاز شد و تا زمان امام رضا (ع) كه دورة خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه يافت؛ مردم در زمان مأمون اندكي احساس امنيت سياسي كردند، ولي ديري نپاييد كه دستگاه خلافت بد رفتاري و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت.

فشار سياسي عباسيان در دوره اي آغاز شد كه پيش از آن امام باقر و امام صادق (ع)با تربيت شاگردان فراوان بنية علمي و حديثي شيعه را تقويت كرده بودن دو جنبش عظيم در ميان شيعه پديد آورده بودند، امام كاظم (ع) پس از اين دوره در مركز اين فشارها قرار گرفت در عين حال رسالت ايشان آن بود تا در اين حركت علمي توازن و تعادل فكري را ميان شيعيان برقرار كنند. طبعا عباسيان نمي توانستند تشكلي به نام شيعه را با رهبري امام بپذيرند. اين مهمترين عاملي بود كه آنها را وادار كرد تا امام را تحت فشار بگذارند . امام كاظم (ع)پس از شهادت پدرش در سال 148 امامت را عهده دار شد، منصور عباسي در سال 158 در مكه مرد. جانشين وي تا سال 169ه‍ ق فرزندش مهدي عباسي بود. پس از آن يك سال هادي عباسي خلافت كرد. و آنگاه هارون به خلافت رسيد. امام در سال 183 به شهادت رسيد و در تمام اين سالها رهبري شيعيان امامي را عهده دار بود.

 

منظور از حدیثی که در آن آمده است امام موسی کاظم (ع) برای رهایی شیعه از غضب خدا خود را فدا کردند، چیست؟

پیامبر اکرم (ص) و خلفای دوازده گانه اعلام نمودند که آنها هم در امور دنیوی ما را به سعادت می رساند و هم در امور اخروی، یعنی ائمه معصومین (ع) هم در این دنیا و هم در آخرت باعث رونق و سعادتمندی ما می شوند، چون ما به واسطه این بندگان خاص خداوند می توانیم در مسیر رشد قرار بگیریم. اگر اینها نباشند امکان ورود ما در مسیر رشد و هدایت وجود ندارد ، پیامبر اکرم (ص) فرمودند:«إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی ما إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بهما لَنْ تَضلُّوا أبَداً و إنّهما لَنْ یَفْتَرِقا حَتى یَرِدا عَلَیَّ الحَوْضَ﴾» همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما باقی می‌گذارم، کتاب خدا و اهل بیتم را، تا زمانی که به این دو چیز گرانبها تمسک کنید گمراه نخواهید شد، این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا اینکه روز قیامت در کنار حوض کوثر نزد من برگردند. از آنجا که اراده و مشیت ائمه (ع) الهی است، اگر ما اینها را به عنوان مقتدا و الگوهای درجه یک خود در زندگی قرار دهیم، هم در زندگی مادی و دنیایی و هم در زندگی اخروی موفق خواهیم بود.

سوال اینجاست چرا نگذاشتند آنها به عنوان ائمه هدات برای تمام بشریت باشند. شیطان به خداوند گفت من به عزت و جلال تو قسم می خورم که تمام فرزندان عالم را تا آنجا که بتوانم گمراه کنم؛ این اتفاق هم رخ داد. اگر شریعت محمدی (س) بر اساس آن ترسیم و تبیینی که خداوند کرده بود رخ می داد، هیچ کس در این دنیا جنایت نمی کرد. اگر هم پیرو محمد بن عبدالله (ص) بودند، هیچ کس در این دنیا از مسیر هدایت و رشد خود خارج نمی شد، ولی متاسفانه هم انسان دچار تزلزل می شود و هم اینکه قدرت شیطان زیاد است و ما را از ائمه (ع)دور می کند. اگر ما به عنوان بهترین الگوها به ائمه (ع) مستمسک جوییم، مطمئن باشید ممالک ما در زندگی دنیوی و اخروی بهترین ممالک خواهد بود.

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: