۱

روایت تکان‌دهنده یک شاهد عینی از برخورد طالبان با مخالفان

یکی از شهروندان مزار شریف در گفت و گوی اختصاصی با خبرگزاری شفقناافغانستان گفت: طالبان پسر جوانم را که یک محصل ساده‌ی دانشگاه است به تهمت جاسوسی فاطمیون بردند و زندانی و شکنجه کردند و ما حالا حتی از سایه خود هم می‌ترسیم. پسرم دیگر امید به زندگی و شوق به درس‌خواندن ندارد.
کد خبر: ۲۶۱۸۰۸
۱۰:۱۷ - ۲۹ مهر ۱۴۰۰

به گزارش «شیعه نیوز»، یکی از شهروندان مزار شریف در گفت و گوی اختصاصی با خبرگزاری شفقناافغانستان گفت: طالبان پسر جوانم را که یک محصل ساده‌ی دانشگاه است به تهمت جاسوسی فاطمیون بردند و زندانی و شکنجه کردند و ما حالا حتی از سایه خود هم می‌ترسیم. پسرم دیگر امید به زندگی و شوق به درس‌خواندن ندارد.

ش.خ که یکی از ساکنان مزار شریف در شمال افغانستان است و نخواست نامش افشا شود به خبرنگار شفقناافغانستان گفت: پسر جوانم که محصل دانشگاه است نزدیک به یک ماه زندانی طالبان بود بدون این‌که بدانیم کجا و چه‌طور است. در همه این روزها نگران وضعیت و سرنوشتش بودیم، اما به جای پاسخ فقط تهدید شنیدیم. حالا که فرزندم بعد از یک ماه آزاد شده و به خانه برگشته حتی جرأت نمی‌کند با هیچ‌کس گفت و گو کند.

او ادامه داد: پسرم محصل رشته روزنامه‌نگاری است و می‌خواست خبرنگار شود. همیشه در جمع دوستان و فامیل از خبرهای روز افغانستان می‌گفت و تازه‌ترین خبرها را با دیگران شریک می‌شد. نمی‌دانم چه وقت و چه‌طور در کدام جمع حرف‌هایی ضد طالبان گفته و به گفته خواهرش کمی ادای آدم‌های شجاع را درآورده بود. یک خبررسان نمک به حرام پیداشده و حرف‌هایش را به طالبان رسانده بود و طالب آمده پسرم را از درون خانه برد. گوشی تلفنش را همراهش بردند و گفتند: جاسوس فاطمیون ایران است.

این شاهد عینی درباره برخورد طالبان با او و فرزندش می‌گوید: هروقت برای یافتن و پرسان خبر سلامتی‌اش می‌رفتیم به ما می‌گفتند اگر جان شیرین‌تان را دوست دارید این‌جا پای نگذارید و او را فراموش کنید. پسرم را برده شکنجه کرده بودند. بدون هیچ محکمه و هیچ قانونی فقط به تهمت جاسوسی او را زندانی و شکنجه کردند. خودش بعد از آزادی نقل می‌کرد که در زندان ابتدا هرکدام که دل‌شان می‌شد کفش‌های خودشان را به دهانم می‌دادند و من باید آنها را به دندان می‌گرفتم. بعد از آن برای اعتراف می‌بردند. وقتی هم می‌خواستم سخن بگویم با هر کلمه که می‌گفتم یک سیلی به دهنم می‌زدند. روزهای بعد دست‌هایم را حمایل گردنم کرده آویزانم می‌کردند و دو نفره تفنگ‌هاشان را آماده فیر کرده به طرفم می‌گرفتند و هرکدام‌شان به دیگری تعارف می‌کردند که او فیر کند و با کشتن من کلید بهشت را به دست آورد.

این پدر به نقل از پسرش می‌گوید: با ماشه‌کردن‌شان بار بار از حال می‌رفتم و وقتی دوباره اندک جان و رمقی می‌گرفتم همان‌گونه بازی مرگ و زندگی را بر سرم اجرا می‌کردند. وقتی حالم بسیار بد می‌شد مرا به شفاخانه می‌بردند و با اندک بهبودی باز به زندان برمی‌گرداندند و همان اوضاع و احوال و همان شکنجه‌های جسمی و روحی تکرار می‌شد.

این راوی که در آخرین روزهای زندانی‌بودن فرزندش توانسته بود با وساطت افراد سرشناس از جمله برخی از افراد خود طالبان او را در زندان ببیند تصریح می‌کند: پسرم را آن‌قدر شکنجه کرده بودند که وقتی به دیدنش رفتم و گفتم کوشش می‌کنیم او را آزاد کنیم گفت نیاز به آزادی ندارم چون در این‌جا هرروز و هر لحظه مرده‌ام و زنده شده‌ام، اگر ممکن است بخواهید که مرا بکشند و دیگر شکنجه نکنند. حالا پسرم را آزاد کرده‌ایم، اما وضعیت روحی مناسب و متعادلی ندارد و به کلی تغییر کرده است.

نکته: نام شخص و خانواده وی نزد شفقنا افغانستان محفوظ است.

 

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر:
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۹
اگر خودوخانواده اش شیعه هستند فورا به ایران بیایند مردم ایران شیعیان افغانستان را گرامی میدارند