۰

ستاره اندلس مادر امام موسى کاظم(ع)

مادر امام موسى بن جعفر(ع)، حمیده اندلسیه از اشراف اعاجم بود و امام صادق(ع) درباره‏ اش مى‏ فرمود: «حمیده از هر ناپاکى، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از اوحراست مى‏ کردند تا اینکه به سبب کرامتى که از سوى حق تعالى براى من و حجت‏ بعد از من است، به دستم رسید».
کد خبر: ۲۵۸۷۳۸
۱۳:۱۰ - ۰۹ مرداد ۱۴۰۰

«شیعه نیوز»: مادر امام موسى بن جعفر(ع)، حمیده اندلسیه از اشراف اعاجم بود و امام صادق(ع) درباره‏ اش مى‏ فرمود: «حمیده از هر ناپاکى، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از اوحراست مى‏ کردند تا اینکه به سبب کرامتى که از سوى حق تعالى براى من و حجت‏ بعد از من است، به دستم رسید».

دیار و تبار و کنیه‏ حمیده:
حمیده دختر صاعد بربرى ازدیار اندلس بود که با لقب لولوه از او یاد مى ‏شد. بانویى با ورع و مورد اعتماد بود.

توضیح واژه بربر:
بربر مردمى از ساکنان شمال غرب افریقا بودند و جمع این‏ واژه برابر و برابره است. بربر از واژه یونانى باربار به معنى غیریونانى است. مانند عجم به معنى غیر عرب. آتنى‏ هاى غیر یونانى ‏ها را بربر مى‏ گفتند; چنانکه در داستانهاى ما غیر ایرانى را تور گرفته ‏اند و عرب غیر عرب را عجم. غالبا تصور مى‏ کنند که بربر یونانى به معنى وحشى است ولى تصور نمى ‏رود چنین باشد زیرا در کتاب هرودوت مى‏ گوید: لاسدمونى ‏ها (اهالى شبه جزیره پلوپونس) پارسى‏ ها را به جاى ‏بربر خارجى گویند. لذا اینجا منطقى است که استنباط کنیم: آتنى ‏ها جاى خارجى ‏بربر مى‏ گفتند. ابوالمنذر معتقد است که بربرها از فرزندان فاران بن عملیق‏اند و شرقى مى‏ گوید: بربر عملیق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشلیخ فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است و برخى معتقدند: عملیق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.

انس بن مالک از حضرت رسول(ص) حدیثى به این صورت نقل مى‏ کند: «… کان یقول‏ تزوجوا فى نسائهم …» با زنهاى آنها ازدواج کنید.

از بردگى تا همسرى امام
عکاشه از امام باقر(ع) سؤال کرد: چرا براى امام صادق(ع) همسرى اختیار نمى‏ کنید؟ او که به سن ازدواج رسیده است؟

امام باقر(ع) که در برابرش کیسه ‏اى پول سربسته بود، فرمود: به زودى برده‏ فروشى ‏از اهل بربر مى ‏آید و در دار میمون منزل مى‏ کند با این کیسه پول، همسرى برایش ‏انتخاب مى‏ کنم.

عکاشه مى ‏گوید: مدتى گذشت تا آنکه ما روزى خدمت امام باقر(ع) رسیدیم. فرمود: مى‏ خواهید شما را از آمدن برده‏ فروشى که گفته بودم، آگاه سازم؟ بروید و با این کیسه پول از او کنیزى انتخاب کنید. ما نزد برده فروش آمدیم. گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترک بیمار که یکى از دیگرى بهتر است. گفتیم: آنها را بیاورید تا ببینیم، وقتى آورد یکى را انتخاب کردیم و قیمتش را پرسیدیم. گفت: به هفتاد اشرفى. گفتیم: او را به همین کیسه پول مى‏ خریم هرچه ‏بود، ما نمى‏ دانیم در آن چقدر است. مردى که موهاى سر و رویش سفید بود جلوتر آمد و گفت: باز کنید و بشمارید، برده ‏فروش گفت: باز کنید ولى اگر از ۷۰ اشرفى دو جو هم کمتر باشد، نمى‏ فروشم. پیرمرد گفت: نزدیک بیایید، ما نزدیکش رفتیم و مهر کیسه را باز کردیم و اشرفى ‏ها را شمردیم بى‏ کم و زیاد، ۷۰ اشرفى بود. به این ترتیب نزد امام باقر(ع) آمدیم.

وى مى‏ گوید: امام باقر(ع) که قبلا ما را از این واقعه مطلع کرده بود، خدا را ستایش کرد و به دختر فرمود: نامت چیست؟ گفت: حمیده، فرمود: حمیده باشى در دنیا و محموده باشى در آخرت. آیا دوشیزه هستى؟
گفت: آرى. برده فروش گاه نزد من مى‏ آمد، ولى خدا مردى را که سر و ریش سفیدى داشت، بر او مسلط مى‏ کرده. او چنان سیلى بر برده ‏فروش مى‏ زد که از نزد من برمى ‏خاست; چند بار نزد من نشست و پیرمرد هم چند بار به او سیلى زد.

امام رو به فرزندش کرد و فرمود: اى جعفر! این دختر را نزد خود ببر و به این‏ طریق بهترین شخص روى زمین یعنى موسى بن جعفر(ع) از او متولد شد.

بانوى فقیه وامین
آن بانو آنقدر نسبت ‏به احکام و مسائل فقهیه، عالم بود که حضرت صادق(ع) امر مى‏ فرمود تا بانوان در اخذ مسائل احکام به او رجوع نمایند. و چنان مورد اعتماد بود که هرگاه امام صادق(ع) اراده تقسیم حقوق اهل مدینه را داشت، به ام‏ فروه و همسرش حمیده واگذار مى ‏نمود.

میلاد نور
ابوبصیر مى‏ گوید: سالى که حضرت ‏امام موسى(ع) متولد شد، در خدمت‏ حضرت صادق(ع) در سفر حج ‏بودم.
وقتى به منزل ابواء رسیدیم، حضرت براى ما چاشت‏ خواست. در بین خوردن غذا، پیکى از طرف حمیده به نزد حضرت آمد و خبر داد که حمیده مى‏ گوید اثر وضع حمل در من ظاهر شده است و این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست. حضرت با خوشحالى برخاست‏ و به سوى خیمه رفت، اندک زمانى بعد بازگشت، چهره ‏اش شگفته و خندان بود و آستین هایش را بالا زده بود. گفتیم خدا همیشه لبهایتان را خندان و دلتان را شادان کند، حمیده در چه حال بود؟
فرمود: حق تعالى پسرى به من عطا کرد که بهترین خلق خداست و حمیده مرا به‏ موضوعى از او خبر داد که من از او آگاه تر بودم. ابوبصیر گفت: فدایت ‏شوم به چه چیزى خبر داد؟ فرمود: حمیده گفت: وقتى آن مولود مبارک آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سر خود را به سوى آسمان بلند کرد. به او گفتم که علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامى که بعد از او هست، چنین است.
امام صادق(ع) مى ‏فرمود: شبى که نطفه جدم (امام سجاد(ع‏) منعقد شد فرشته آن ظرفى را که شربت در آن بود نزد امام حسین(ع) آورد، شربتى که از آب روان‏تر، از کره نرم‏تر، از عسل شیرین‏ تر، از برف خنک‏ تر و از شیر سفیدتر بود، پس از آشامیدن، نطفه جدم بسته شد. نطفه من نیز به همین ترتیب بسته شد و آنگاه که نوبت‏ به انعقاد نطفه پسرم(موسى(ع‏) رسید، فرشته‏ اى نزدم آمد از همان شربت‏ به من داد و نطفه پسرم که تازه ‏متولد شده، بسته شد.

«بنابراین از آنچه که خدا به من داده، شادمانم. به این پسر توجه داشته باشید و بدانید که به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست …» وقتى که این فرزند دستش را بر زمین بگذارد، منادى از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلى به‏ اسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا مى‏ کند (اى فلان فرزند فلان ثابت‏ باش) به خاطر عظمت ‏خلقتت، از براى تو و متولیان تو رحمت‏ خود را واجب گردانیدم، و بهشتم رابخشیدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانیدم. به عزت و جلالم قسم کسى را که ‏با تو دشمنى کند، به شدیدترین عذابهایم مبتلا گردانم هر چند در دنیا به خاطر وسعت رحمتم آنها را روزى بدهم.

امام در ادامه فرمود: وقتى که نداى منادى تمام شد، او در حالى که دستش را روى ‏زمین نهاده و سرش را به سوى آسمان کرد، جواب مى‏ دهد و مى ‏گوید: «شهدالله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزیز الحکیم». زمانى که این آیه را تلاوت کرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا مى‏ فرماید و سزاوار زیارت روح در لیله القدر مى‏ گرداند.

پرسیدم: مگر روح همان جبرئیل نیست؟

فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح خلقى اعظم از ملائکه است مگر چنین نیست که‏ خداوند تبارک و تعالى مى ‏فرماید: «تنزل الملائکه و الروح فى لیله القدر» در این شب فرشتگان و روح را نازل مى‏ گرداند.

جشن تولد
شیخ برقى از منهال قصاب روایت کرده است: از مکه به قصد تشرف به ‏مدینه بیرون شدم. همین که به ابواء رسیدم، دیدم حق تعالى مولودى به حضرت ‏صادق(ع) عطا فرمود.

ایشان یک روز بعد از من وارد مدینه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من هم ‏در طعام آن حضرت حاضر شدم. چندان غذا مى‏ خوردم که تا روز دیگر که بر سفره آن وارد مى‏ شدم، دیگر محتاج به‏ طعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان که از سنگینى طعام بر بالش تکیه مى‏ دادم. رویاى راستین حمیده از زمانى که مادر حضرت رضا(ع) نجمه را خرید، یاد مى‏ کرد و مى‏ فرمود: حضرت رسول(ص) را در خواب دیدم که به من می ‏فرمود: اى حمیده، نجمه را به فرزندت موسى ببخش زیرا به زودى فرزندى از او متولد مى‏ شود که بهترین روى زمین است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم. زمانى که امام رضا(ع) به دنیا آمد، حمیده، نجمه را طاهره نامید.

حدیث وداع
شیخ صدوق از ابى‏ بصیر نقل مى‏ کند براى تسلیت ‏حضور حمیده رسیدم، او گریست آنگاه فرمود، اى ابامحمد اگر مى ‏دیدى امام صادق را که قبل از رحلت چه‏ حالى داشت تعجب مى‏ کردى.

چشمانش را باز کرد و فرمود: همه خویشاوندان و اهلم را جمع کنید. همه را فرا خواندیم. حضرت به سوى همه نظر کرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاینالها مستخفابالصلوه‏» همانا شفاعت ما به کسانى که نماز را سبک بشمارند نمى ‏رسد.

فرزندان حمیده
او فرزندان دیگرى نیز داشت در تاریخ ولادت موسى بن جعفر(ع) آمده‏ است: مادرش حمیده بربریه اندلسیه بود که ام ولد نیز نامیده مى‏ شود فرزندانش‏ عبارتند از: اسحاق و فاطمه.

اسحاق (آفتاب عریض)
اسحاق مردى فاضل باورع و مجتهد و صالح بود که از او حدیث روایت کرده ‏اند. او چنان مورد اطمینان بود که‏ هرگاه ابن کاسب از او حدیثى نقل مى‏ کرد، مى‏ گفت مرا ثقه رضى اسحاق بن جعفر(ع) حدیث کرد و او به امامت‏ برادرش موسى بن جعفر(ع) قائل بود.

اسحاق از پدرش براى امامت ‏برادرش، حضرت موسى بن جعفرعلیه السلام روایت نقل‏ کرده است و صاحب عمده الطالب مى‏ گوید: او شبیه‏ ترین مردم به رسول خدا(ص) بود و مادرش مادر امام موسى(ع) بود. او محدثى جلیل بود تا آنجایى که طایفه ‏اى از شیعه‏ مدعى امامت او بودند … اسحاق معروف به عریضى بود زیرا در عریض به دنیا آمد و کنیه ‏اش ابامحمد بود و شیخ طوسى در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام‏ صادق(ع) شمرده است و از او حدیث نقل مى‏ کند.

شیخ مفید با تاکید بسیار از وى با این عبارت ستایش مى‏ کند «او از اهل فضل و صلاح و ورع و اجتهاد بود. وى محدثى جلیل‏ القدر بود. چنانکه گروهى از شیعیان مدعى‏ امامت او شده ‏اند، هرگاه سفیان بن عتینه از او روایت مى‏ کرد، او را مورد ستایش ‏قرار داده، مى‏ گفت: «هو من اقل المعقبین من ولد جعفر الصادق(ع) عددا.»

سادات بنى زهره
نسب بنى ‏زهره که ساکن حلب و خانواده جلیلى بودند به اسحاق بن جعفر منتهى مى‏ شود. از جمله ایشان مى ‏توان از ابوالمکارم حمزه بن على بن زهره حلبى‏ عالم فاضل جلیل، نویسنده آثار علمى فراوانى در کلام و امامت و فقه و نحو نام ‏برد. همچنین از جمله آثار او «غنیه النزوع الى علمى الاصول و الفروع‏» است.

او، پدرش، جدش و برادرش؛ عبدالله از اکابر فقهاء امامیه ‏اند. آیه ‏الله علامه حلى‏ اجازه کبیره معروفه را براى بنوزهره نوشته است.

مردان پولادین در حلب
سید شریف تاج‏ الدین بن محمد بن حمزه بن زهره در کتاب غایه ‏الاختصار فى اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار در ذکر بیت اسحاقیین‏ مى ‏نویسد:
حمد خدا را که ما را از بیت زهره قرار داد که نقباء حلب مى‏ باشند. جدشان زهره‏ بن ابى ‏المواهب على؛ نقیب حلب بن محمد بن نقیب حلب ابن ابى‏ سالم محمد مرتضى مدنى ‏است که از مدینه به حلب آمد. ابن احمد مدنى که مقیم حران بود.

سادات دیباجى
به محمد بن جعفر به جهت‏ حسن و جمال و کمالش دیباجه مى‏ گفتند. وى‏ مردى سخى و شجاع بود و با راى زیدیان در خروج با شمشیر موافقت داشت و در ایام‏ مامون در سنه ۱۹۹ در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعت ‏با خود فرا خواند، اهل‏ مدینه با او به عنوان امیر مؤمنین بیعت کردند. او مردى قوى ‏القلب و عابد بود.
همیشه یک روز روزه مى‏ گرفت و یک روز افطار مى ‏نمود.

هرگاه از منزل خارج مى‏ شد، لباسش را به برهنه ‏اى مى ‏داد. هر روزى گوسفندى براى‏ میهمانان خود ذبح مى‏ کرد. وى به طرف مکه رفت و با جماعتى از طالبیین که حسین و حسن افطس و محمد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنى و محمد بن حسن معروف به اسلیق ‏و على بن حسین بن عیسى بن زید و على بن حسین بن زید و على بن جعفر بن محمد از جمله ایشان بودند. با هارون بن‏ مسیب جنگ کرد و بسیارى از افراد لشکر هارون را کشت آنگاه دست از جنگ برداشت.

هارون بن‏ مسیب حضرت على بن موسى الرضا(ع) را به رسالت ‏به نزد محمد بن جعفر فرستاد و او را به صلح دعوت کرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء کرد و آماده جنگ ‏شد. هارون نیز لشکرى فرستاد و محمد را با طالبیین در آن کوهى که منزل داشتند، محاصره کردند و تا سه روز مدت محاصره طول کشید و آب و طعام ایشان تمام گشت، اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند. لاجرم محمد ردا و نعلین ‏پوشیده به خیمه هارون بن مسیب رفت و از براى اصحاب خود امان خواست. هارون نیزبه وى امان داد. از تاریخ قم نقل است که محمد دیباج در جرجان وفات یافت در وقتى که مامون به عراق مى‏ رفت در سنه ‏۲۰۳ و مامون بر او نماز گزارد و در جرجان او را دفن کرد.

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: