۰

آیا تقیه نوعی نفاق است؟

کد خبر: ۲۵۶۱۰۵
۱۲:۵۹ - ۰۳ خرداد ۱۴۰۰

«شیعه نیوز»: آیت الله سبحانی به پرسشی درباره تفاوت تقیه با نفاق پاسخ گفته است.

متن پرسش وپاسخ مطرح شده بدین شرح است:

تقیه با نفاق فرق جوهرى دارد
در این جا سؤال دیگرى مطرح است و آن فرق «تقیه» با «نفاق» است و این که این دو با هم چه تفاوتى دارند، زیرا ظاهر کار یک فرد «تقیه گر» مانند فرد «منافق» با درون او مخالف مى باشد. بنابراین آیا صحیح است که بگوییم که «تقیه» از شاخه هاى «نفاق» است؟ چیزى که هست دومى حرام، و اوّلى جایز وشایسته و احیاناً واجب است.
پاسخ این پرسش این است که «تقیه» با «نفاق» تفاوت جوهرى دارد، و هرگز اولى ازمقوله دومى نیست که تنها در حکم (تجویز وتحریم) با هم تفاوت داشته باشند.
توضیح این که لفظ «نفاق» در لغت عرب معنى خاصى دارد و براى نخستین بار قرآن روى مناسبت با معنى اصلى ۱آن را در معنى دیگرى یعنى «دورو» به کار برده و پیش از نزول قرآن چنین اصطلاحى وجود نداشته است.
ابن منظور مصرى که در سال ۶۳۰ دیده به جهان گشوده، و در سال ۷۱۱ درگذشته است، در کتاب ارزشمند خود «لسان العرب»۲ مى نویسد:در احادیث لفظ «نفاق» با دیگر مشتقاتش از اسم و فعل زیاد وارد شده است واین اصطلاح یک اصطلاح اسلامى است که عرب پیش از آن با چنین اصطلاحى آشنا نبود، هر چند خود لفظ در میان آنان وجود داشته است و مقصود از آن در این اصطلاح کسى است که «کفر» را پنهان داشته و خلاف آن را اظهار کند.
بنابراین به کار بردن لفظ «منافق» درباره افراد «دورو» یک اصطلاح قرآنى است نه اصطلاح عمومى و قرآن این لفظ را در خصوص آن گروه از کافران و

۱ . ابن منظور مى گوید: موش صحرایى براى لانه خود دو راه قرار مى دهد که یکى را «نافقا» و دیگرى را «قاصعا» مى نامند، از یکى وارد و از دیگرى خارج مى گردد، گویى منافق نیز از یک در وارد و از دیگرى خارج مى گردد «و باز از برخى نقل مى کند که موش صحرایى داراى دو لانه مى باشد، یکى آشکار به نام «قاصعاء» و دیگرى «نافقا». اولى را آشکار مى سازد و دومى را پنهان مى دارد. هر موقع از ناحیه لانه آشکار مورد حمله قرار بگیرد فوراً به لانه دیگر پناه مى برد».
۲ . لسان العرب:۱۰/۳۵۹.

فاقدان ایمان به کار مى برد که با داشتن کفر باطنى ایمان را آشکار مى سازد، چنان که مى فرماید:
(إِذا جاءَکَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللّهِ وَاللّهُ یعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَاللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ) .۱
«آنگاه که افراد منافق به سوى تو مى آیند مى گویند: ما گواهى مى دهیم که تو پیامبر خدا هستى وخدا مى داند تو پیامبر او هستى، خدا گواهى مى دهد که منافقان دروغگویانند».
قرآن در این آیه لفظ «منافق» را درباره آن گروه از دورویان به کار مى برد که مدعى ایمانند در حالى که در دل فاقد آن مى باشند.
بنابراین، نفاق هر نوع دورویى و اظهار خلاف باطن نیست، بلکه آن نوع اظهار خلاف است که فرد، کفر را پنهان بدارد و ایمان را آشکار سازد.
در حالى که جریان در تقیه بر عکس است. فرد تقیه گر کفر را اظهار داشته و ایمان را پنهان مى دارد. چنان که قرآن درباره مؤمن آل فرعون مى فرماید:
(وَقالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَونَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ…) .۲
«مردى از خانواده فرعون که ایمان خود را پنهان مى داشت و کفر خود را اظهار مى کرد، چنین گفت:…».
این آیه یکى از آیات مربوط به تقیه است ونشان مى دهد که در مورد تقیه مسأله درست نقطه مقابل نفاق است و فرد تقیه گر پنهان کننده ایمان و آشکار

۱ . منافقون/۱.
۲ . غافر/۲۸.
کننده کفر، بر خلاف منافق مى باشد.
روى این اساس روشن مى شود که تقیه با نفاق در هدف و انگیزه نیز متفاوت مى باشد،هدف از نفاق افساد در جامعه و دگرگون ساختن نظام اسلامى است. در حالى که هدف در تقیه اصلاح و یا لااقل حفظ جان و مال و مقام مشروع است.
مؤمن آل فرعون براى حفظ جان موسى (علیه السلام)تقیه مى کرد، یعنى هدف او از هماهنگى با فرعونیان این بود که جان افرادى مانند موسى را حفظ کند از این جهت رو به آنان کرد و چنین گفت:
(…أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّىَ اللّهُ وَقَدْ جاءَکُمْ بِالْبَیِّناتِ مِنْ رَبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کاذِباً فَعَلَیْهِ کِذْبُهُ وَإِنْ یَکُ صادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِى یَعِدُکُمْ…).۱
«آیا فردى را مى کشید که مى گوید خدا پروردگار من است در حالى که با دلایل روشن به سوى شما آمده است، اگر دروغ مى گوید ضرر آن متوجه خود او خواهد بود و اگر راست مى گوید برخى از آنچه که مى گوید به شما اصابت خواهد نمود».
اگر فرد تقیه گر براى اصلاح و حفظ جان، اظهار کفر کرده و ایمان را پنهان مى دارد، منافق براى افساد، در ظاهر با افراد با ایمان هماهنگى مى کند، در حالى که فاقد آن است. قرآن در این مورد مى فرماید:
(وَمِنَ النّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَبِالْیَومِ الآخِرِ وَما هُمْ بِمُؤْمِنینَ* وَإِذا قیلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فِى الأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ) .۲

۱ . غافر/۲۸.
۲ . بقره/۸ و ۱۱.
«برخى از مردم هستند که مى گویند ما به خدا و سراى دیگر ایمان داریم ولى هرگز مؤمن نیستند هر موقع به آنان گفته مى شود در روى زمین افساد نکنید مى گویند ما اصلاح طلبانیم».
این بیان گسترده مى رساند که این دو حالت (نفاق و تقیه) از نظر ماهیت و هدف با هم تفاوت روشنى دارند. از نظر ماهیت «نفاق» اظهار ایمان و پنهان داشتن کفر است در حالى که تقیه بر خلاف آن مى باشد.
هدف از نفاق منافق، افساد و براندازى است در حالى که هدف از تقیه، اصلاح و حفظ جان وناموس ومال است.
در این جا نظر شما را به آیه یاد شده در زیر جلب مى کنیم که چگونه هدف منافق را در موقع قدرت و تمکن تشریح مى کند، آن جا که مى فرماید:
(وَمِنَ النّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِى الْحَیاهِ الدُّنْیا وَیُشْهِدُ اللّهَ عَلى ما فى قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصام* وَإِذا تَوَلّى سَعى فى الارْضِ لِیُفْسِدَ فِیها وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللّهُ لا یحِبُّ الْفَسادَ) .۱
«گفتار برخى از مردم در زندگى این جهان، براى تو خوش آیند است و خدا را بر آنچه که در دل دارند گواه مى گیرند، آنان بدترین دشمنان مى باشند زیرا اگر مصدر کار شدند کوشش مى کنند در روى زمین فساد کنند وکشت وزرع ونسل و فرزندان را به فساد بکشند و خدا فساد را دوست نمى دارد».
در این جا نکاتى را یادآور مى شویم:
۱. احادیثى از حضرت صادق (علیه السلام)پیرامون تقیه وارد شده است که آن را از نظر ماهیت و اهداف به صورت روشن بیان مى کند. تقیه از نظر امام صادق (علیه السلام)سپر مؤمن است که با آن شر را از خود دفع مى کند چنان که

۱ . بقره/۲۰۴ و ۲۰۵.

مى فرماید: «التقیه جنه المؤمن».۱
و در حدیثى دیگر مى فرماید: «اصحاب کهف» ایمان را پنهان و شرک را اظهار کردند و از این جهت داراى دو پاداش گردیدند.
این دو حدیث ماهیت تقیه را توضیح مى دهد که آن عبارت از این است که مرد با ایمان به خاطر اهدافى، ایمان خود را پنهان مى دارد، و کفر را اظهار مى کند، و در حقیقت از تقیه به عنوان سپر بهره مى گیرد.
و نیز امام صادق (علیه السلام)در حدیثى دیگر یکى از اهداف تقیه را مطرح مى کند و مى فرماید: «تقیه از آن نظر تشریع شده است که به وسیله آن خونها محفوظ بماند».۲
۲. ممکن است گفته شود در برخى از روایات موضوعى به نام «ذولسانین» مطرح گردیده و از آن نکوهش شده است و هدف از آن، این است که زبان ظاهرى با زبان باطنى مخالف باشد، در این صورت چگونه مى توان تقیه را توجیه کرد در حالى که فرد تقیه گر نیز به یک معنى «ذولسانین» است.
پاسخ این سؤال روشن است زیرا آن نوع «دورویى» بد ونکوهیده است که هدف از آن سودجویى و کسب مقام و یا آسیب رسانى به دیگرى باشد، ولى اگر فردى از این «دورویى» براى حفظ جان و ناموس و مقام خود بهره بگیرد نه تنها نکوهیده نیست بلکه در مواردى از نظر عقل لازم و واجب مى باشد.
۳. غالباً منافق در قرآن به آن گروه گفته مى شود که اظهار ایمان مى کنند، و در باطن کافرند، ولى احیاناً به گروه دیگرى نیز گفته مى شود که در

۱ . وسائل الشیعه: ج۱۱، صفحات ۴۶۰، ۴۷۶ و ۴۸۲.
۲ . وسائل الشیعه: ج۱۱، صفحات ۴۶۰، ۴۷۶ و ۴۸۲.
اعماق دل به حقانیت اسلام و آورنده آن پى برده اند، امّا برترى طلبى ها و تعصب هاى جاهلى مانع از آن است که در ظاهر به آن اعتراف کنند و این افراد نیزبه گونه اى منافق مى باشند زیرا ظاهر آنان با آنچه که در اعماق دل دارند یکسان نیست، و قرآن درباره این افراد مى فرماید:
(وَجَحَدُوا بِها وَاسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً…) .۱
«دلایل نبوت پیامبر ما را به خاطر برترى طلبى ها و ستم جویى ها انکار کردند ولى در باطن به صحت آن یقین داشتند».

انتخاب از کتاب منشور جاوید/نویسنده آیت الله سبحانی

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: