۰

داستان ازدواج با دختر کشاورز

در این مطلب داستان ازدواج با دختر کشاورز را برای شما آورده ایم.
کد خبر: ۲۵۱۷۲۳
۱۲:۲۹ - ۲۹ بهمن ۱۳۹۹

«شیعه نیوز»: مرد جواني در آرزوي ازدواج با دختر كشاورزي بود.
كشاورز گفت برو در ان قطعه زمين بايست.من سه گاو نر را آزاد مي كنم اگر توانستي دم يكي از اين گاو نرها را بگيري من دخترم را به تو خواهم داد.
مرد قبول كرد.در طويله اولي كه بزرگترين بود باز شد . باور كردني نبود بزرگ ترين و خشمگين ترين گاوي كه در تمام عمرش ديده بود. گاو با سم به زمين مي كوبيد و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را كنار كشيد تا گاو از مرتع گذشت.دومين در طويله كه كوچك تر بود باز شد.گاوي كوچك تر از قبلي كه با سرعت حركت كرد . جوان پيش خودش گفت : منطق مي گويد اين را ولش كنم چون گاو بعدي كوچك تر است و اين ارزش جنگيدن ندارد.
سومين در طويله هم باز شد و همان طور كه فكر مي كرد ضعيف ترين و كوچك ترين گاوي بود كه در تمام عمرش ديده بود.
پس لبخندي زد در موقع مناسب روي گاو پريد و دستش را دراز كرد تا دم گاو را بگيرد... اما.........گاو دم نداشت!!!! نكته اخلاقي اينكه :
زندگي پر از ارزش هاي دست يافتني است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهيم ممكن است كه ديگر هيچ وقت نصيبمان نشود.براي همين سعي كنیم كه هميشه فرصت ها را دريابیم و به راحتی و به امید این که فرصت بعدی بهتر است آن را از دست ندهی.

منبع : میگنا

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: