۰

معجزاتی از آگاهی امام هادی(ع) از گذشته و آینده

مرد ترک گفت امام هادی (ع) با نامی که در کودکی در شهر خودمان مرا با آن می‌خواندند، صدایم زد. از آنها که اکنون با من هستند هیچ‌کس از این نام خبر ندارد.
کد خبر: ۲۵۱۶۰۳
۱۳:۵۳ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۹

«شیعه نیوز»: یکی از جلوه‌های شگفت‌انگیز زندگانی پیامبر(ص) و اهل بیت وحی علیهم‌السلام، اعجاز و کرامت‌هایی است که از این انوار مقدس الهی صادر شد. این معجزات به قدری است که علمای شیعه کُتبی در این باره جمع‌آوری کردند که از جمله آنها کتاب «مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر» سید هاشم بحرانی، «جلوه‌‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام»‏ قطب راوندی و «إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات‏» شیخ حر عاملی است.

امام صادق علیه‌السلام درباره علت عطای معجزه به انبیا و برگزیدگان الهی فرمود: لِیَکُونَ دَلِیلًا عَلَى صِدْقِ مَنْ أَتَى بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَایُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِب‏؛ براى آنکه دلیل بر صدق و راستى گفتار ایشان باشد، و معجزه علامت و نشانه‌‏ای است که خداوند عطا نمی‌فرماید مگر به انبیا و رسل و حجج خود، تا درستى گفتار راستگو و دروغ دروغگو شناخته شود.» (علل الشرائع، ج‏1، ص122)

امام هادی علیه‌السلام در طول مدت زندگانی سراسر برکت خویش ضمن مأموریت‌هایی که از جانب خداوند متعال در امامت عالم و آدم داشتند، معجزاتی را به اذن‌الله از خویش به یادگار گذاشتند؛ از جمله آنکه ابوهاشم جعفری می‌گوید: در دوران حکومت واثق، هنگامی که بغا (یکی از فرماندهان متوکل ) با لشکرش از بیرون مدینه می‌گذشت، امام هادی علیه‌السلام فرمود «بیایید از شهر خارج شویم تا لشکر این فرمانده ترک را تماشا کنیم.»
ما از مدینه خارج شدیم. در این هنگام، یکی از ترک‌ها از مقابل ما عبور کرد. امام علیه‌السلام با زبان ترکی به او چیزی گفت. او از اسب پیاده شد و سم اسب امام را بوسید. من آن شخص ترک را سوگند دادم و از او پرسیدم «امام هادی به تو چه گفت؟»
او پرسید «آیا این مرد پیامبر است؟» گفتم:«نه، پیامبر نیست.»
گفت: «او مرا با نامی که در کودکی در شهر خودمان مرا با آن می‌خواندند، صدایم زد. از آنها که اکنون با من‌اند هیچ‌کس از این نام خبر ندارد.»

متن حدیث: کنت بالمدینة حین مرّ بها بغاء أیّام الواثق فی طلب الأعراب، فقال أبو الحسن علیه السّلام: اخرجوا بنا حتى ننظر إلى تعبیة هذا الترکی، فخرجنا فوقفنا فمرت بنا تعبیته، فمرّ بنا ترکیّ فکلّمه أبو الحسن علیه السّلام بالترکیة، فنزل عن فرسه فقبّل حافر دابته قال: فحلفت الترکی و قلت له: ما قال لک الرجل؟ قال: هذا نبیّ؟ قلت: لیس هذا بنبیّ قال: دعانی باسم سمیت به فی صغری فی بلاد الترک ما علمه أحد إلى الساعة. (إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج‏4، ص429)

در دیگر روایت آمده است: روزی یونس نقاش با دل ترسان و مضطرب نزد امام هادی علیه‌السلام رفت و گفت «ای سید من، تو را درباره خانواده‌ام سفارش به نیکی می‌کنم.» امام فرمود «چه خبر شده؟»
یونس گفت:«تصمیم گرفتم از اینجا بروم.»
امام هادی علیه‌السلام در حالی که تبسمی بر لب داشت فرمود «چرا؟»
یونس گفت:«موسی بن بغا (یکی از مقامات حکومت بنی عباس) نگینی به من سپرد که بسیار ارزشمند و قیمتی است و از من خواست روی آن نقشی حک کنم. موقع کار این نگین دو نیم شد. فردا قرار است آن را تحویل بدهم و در این صورت یا هزار تازیانه می‌خورم یا مرا می‌کشند.»
امام هادی علیه‌السلام فرمود «به منزلت برگرد. تا فردا جز خیر چیزی نخواهد بود.»
فردا یونس دوباره ترسان و لرزان خدمت امام هادی علیه‌السلام رسید و اظهار داشت «مأمور آمده و نگین را می‌خواهد.»
امام فرمود «برگرد که جز خیر نخواهی دید.»
یونس پرسید «ای آقای من، به او چه بگویم؟»
امام تبسمی کرد و فرمود«برگرد و به آنچه به تو می‌‌گوید گوش بده. جز خیر نخواهد بود؛ امْضِ إِلَیْهِ وَ اسْمَعْ مَا یُخْبِرُکَ بِهِ، فَلَنْ یَکُونَ إِلَّا خَیْر

یونس رفت و پس از مدتی با لبان خندان بازگشت. به امام گفت «ای سید من! مأمور می‌گوید کنیزانم با هم مزاح دارند. آیا می‌توانی این نگین را دو نیمه کنی تا ما نیز تو را بی‌نیاز کنیم؟» امام هادی علیه‌السلام خوشنود شد و رو به آسمان عرض کرد:«خدایا حمد از آن توست که ما را از آن گروهی قرار دادی که تو را ستایش کنند.» اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ إِذْ جَعَلْتَنَا مِمَّنْ یَحْمَدُکَ حَقّا

خب بگو ببینم چه در جواب او گفتى. جواب داد گفتم: باید مرا چند روز مهلت دهى تا با فکر ببینم چکار باید بکنم فرمود: خوب جواب داده‌‏اى. (الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 289)

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: