۰

داستان ضرب المثل نعل وارونه می‌زنه

در مورد افرادی به کار می‌رود که خیلی ماهرانه کاری را انجام می‌دهند ولی می‌توانند خلاف آن کار را ثابت کنند.
کد خبر: ۲۴۵۱۵۹
۱۳:۳۹ - ۱۱ آذر ۱۳۹۹

شیعه نیوز: روزی روزگاری، دزدی طماع که تمام عمرش با دزدیدن اموال مردم اموراتش را گذرانده بود تصمیم گرفت یک دزدی بزرگ انجام دهد و به خزانه حاکم دستبرد بزند. او که سال‌ها در کار دزدی تجربه داشت، نقشه‌ای طراحی کرد و بدون هیچ کمکی به تنهایی یک شب به طرف قصر حاکم حرکت کرد او برای اینکه بتواند اموال دزدی شده را با خود بیاورد فقط دو اسب با خود برد.

قصر حاکم طوری ساخته شده بود که از زیرش جوی آب می‌گذشت به همین دلیل کسی نمی‌توانست از راهی به جز دروازه‌ی اصلی قصر وارد آنجا شود مگر اینکه از وسط آب عبور می‌کرد دزد هم همین کار را کرد. اسب‌ها را به تنه‌ی درختی کنار رودخانه بست و خودش از وسط آب رد شد و به قصر رسید.

دزد طبق برنامه ریزی که کرده بود وارد خزانه شد و کیسه خورجین اسب‌هایش را پر از طلا و جواهرات کرد و از قسمت کم عمق جوی با سرعت و به سلامت توانست عبور کند و به جایی که اسبش را بسته بود برگردد دزد وقتی که به اسب‌ها رسید با خونسردی کیسه‌های دزدیده شده را روی زمین گذاشت و تک تک نعل اسب‌ها را کند و آنها را برعکس کرد آن وقت دوباره نعل‌ها را به کف پای اسب‌ها کوبید کیسه‌ها را روی اسب‌ها گذاشت و از همان راهی که آمده بود به خانه برگشت.

فردا صبح وقتی خزانه‌دار وارد خزانه شد، فهمید دیشب دزدی وارد آنجا شده و هرچه آنجا بوده با خود برده با سروصدایی که خزانه‌دار با دیدن این صحنه‌ها به راه انداخت. نگهبانان قصر، حاکم و اطرافیانش به طرف خزانه دویدند. حاکم که خیلی عصبانی شده بود دستور داد تمام درهای ورود و خروج قصر را کنترل کنند. حاکم مطمئن بود که دزد از راه دیگری به جز دروازه‌های قصر نمی‌تواند وارد شده باشد. مگر اینکه از وسط جوی آب عبور کرده باشد که در آن صورت هم او نمی‌توانست یک نفره چندین کیسه را با خود ببرد.

نگهبانان قصر هرچه گشتند هیچ اثری از دزد نیافتند درنهایت به حاکم گفتند تنها راهی که دزد می‌توانسته به قصر وارد شود و از آنجا فرار کند جوی آبی بوده که از زیر قصر می‌گذشته این بار حاکم دستور داد اطراف جوی قصر را وارسی کنند. نگهبانان بعد از بررسی اطراف قصر به حاکم گفتند: کنار یکی از درختهای کنار جوی آب ردپای چند اسب به چشم می‌خورد.

حاکم از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شد. دستور داد یکی از کارکنان اصطبل دربار که در یافتن ردپای اسب‌ها سابقه داشت را به آنجا ببرند تا با بررسی ردپای اسب‌ها به محلی که آنها برگشتند برسند تا بتوانند به راحتی دزدی که حاکم او را ساده‌لوح می‌دانست دستگیر کند.

نگهبانان قصر به سراغ آن کارگر اصطبل رفتند و او را به محلی که اسب‌ها بسته شده بودند بردند تا مسیر برگشت دزد را پیدا کند.

کارگر اصطبل وقتی به محلّ رسید از اسبش پیاده شد و به دقت شروع به وارسی ردپای اسب‌ها روی زمین کرد بعد از کمی بالا و پایین رفتن گفت: من اولین باری است که چنین چیزی را می‌بینم. اینجا ردپای چهار اسب که وارد قصر شده‌اند و از قصر هم خارج نشده‌اند، وجود دارد. من نمی‌دانم این چهار اسب چه جوری از این جوی آب رد شده‌اند و وارد قصر شده‌اند، و حالا این اسب‌ها کجای قصر هستند؟

حاکم با شنیدن این خبر دستور داد نگهبانان وجب به وجب قصر را بگردند تا نشانی از آن چهار اسب پیدا کنند ولی نگهبانان هرچه در قصر گشتند هیچ نشان و اثری از اسب‌ها نیافتند درواقع حاکم نتوانست هیچ نشانی از دزد پیدا کند.

مدت‌ها از این دزدی گذشت ولی هرچه حاکم و درباریان به دنبال دزد و نحوه دزدی که کرده بود گشتند هیچ پاسخی برای پرسش‌های خود پیدا نکردند، تا اینکه سال‌ها بعد خود دزد که پیر شده بود یک روز اعتراف کرد که دزدی آن روز خزانه پادشاه کار او بوده.

منبع: rasekhoon.net

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: