۰

روضه روز تاسوعا توسل به دامان حضرت ابوالفضل العباس(ع)

روز تاسوعای حسینی، روز توسل به دامان حضرت ابوالفضل العباس(ع) علمدار و سپه‌سالار سیدالشهدا(ع) در دشت نینوا است.
کد خبر: ۲۳۷۳۶۹
۱۰:۳۱ - ۰۸ شهريور ۱۳۹۹

 «شیعه نیوز»: روز تاسوعای حسینی، روز توسل به دامان حضرت ابوالفضل العباس(ع) علمدار و سپه‌سالار سیدالشهدا(ع) در دشت نینوا است.

روز نهم محرم روز ریختن اشک بر سپه سالار دشت نینوا، حضرت ابوالفضل العباس(ع) است. دلیرمردی که مصداق بارز ولایت مداری و فرمانبرداری از امام زمان خودش بود و در صحرای کربلا کاری کرد کارستان و تا آخرین قطره خون در راه اسلام و ولایت نبرد کرد و به مقام والای شهادت نائل شد.

پس از شهادت یاران حضرت سیدالشهدا(ع)، حضرت ابوالفضل عباس (ع) که از همه برادران خود بزرگتر بود و در شجاعت و قدرت سر آمد دیگران بود به نزد حضرت امام حسین (ع) رفت و اجازه گرفت تا به جنگ با دشمن برود.

حضرت امام حسین (ع) به ایشان فرمودند: ای برادر! تو علمدار منی و از رفتن تو لشکر من از هم می پاشد.

حضرت عباس(ع) فرمود: ای برادر بزرگوار! سینه من از کشته شدن برادران و یاران و دوستان تنگ شده است و از زندگی ملول شده ام و آرزومند لقای حق تعالی گردیده ام و دیگر تاب دیدن مصیبت دوستان ندارم و می خواهم در طلب خون برادران و خویشان دمار از مخالفان برآرم.

آن امام غریب فرمود که: اگر عازم سفر آخرت گردیده ای، آبی جهت سیرابی بانوان و کودکان اهل بیت رسالت طلب کن که از تشنگی بی‌تاب گردیده اند.

عباس(ع) به نزدیک آن سنگین دلان بی حیا رفت و گفت: ای بی شرمان! اگر به گمان شما، ما گناهکاریم، زنان و اطفال ما چه گناه دارند؟ بر ایشان ترحم کنید و شربت آبی به ایشان بدهید.

چون دید که نصیحت و پند در آن کافران اثر نمی کند، به خدمت حضرت برگشت.

عطش، بسیاری از اهل حرم را در برگرفته بود. حضرت امام حسین (ع) بر شتر مُسَنَاة سوار شد، به سوی فرات به راه افتاد و برادرش عباس نیز با او همراه بود پس سوارگان لشگر پسر سعد لعنه اللّه راه بر او گرفتند و مردی از بنی دارم در میان ایشان بود. پس به لشکر گفت: وای بر شما! میانه او و فرات حائل شوید و نگذارید به آب دسترسی پیدا کند .

حسین (ع) فرمود: بار خدایا! این مرد را به تشنگی دچار کن . آن مرد دارمی ناپاک خشمگین شد و تیری به جانب آن حضرت پرتاب کرد. آن تیر در زیر چانه آن حضرت فرورفت. حسین (ع) آن تیر را بیرون کشید و دست زیر چانه گرفت. پس دو مشت آن جناب پر از خون شد. خونها را به هوا ریخت. سپس فرمود: بار خدایا! من به تو شکایت برم از آنچه این مردم درباره پسر دختر پیغمبرت رفتار کنند. از آن سو لشگر دور عباس(ع) را گرفته به او حمله ور شدند و ایشان به تنهایی می جنگید.

چون به نزدیک نهر رسید، چهار هزار نامرد آن غریب مظلوم را در میان گرفتند و بدن شریفش را تیرباران کردند. آن شیر بیشه شجاعت، خود را بر آن سپاه بی قیاس زد و هشتاد نفر از ایشان را با تن تنها بر زمین افکند و خود را به آب رسانید.

چون کفی از آب برگرفت که بیاشامد، تشنگی آن امام مظلوم و اهل بیت او را به یاد آورد. آب را ریخت و مشک را پر کرد و بر دوش خود کشید و در حالی که جنگ می کرد، متوجه خیمه های حرم شد.

آن کافران بی حیا سر راه او را گرفتند و بر دور او احاطه کردند و ایشان محاربه می کرد و راه می پیمود. ناگاه یزید بن ورقا از کمین درآمد و حکم بن طفیل نیز او را مدد کرد. ضربتی بر آن بزرگوار زدند و دست راست او را جدا کردند.

آن شیر بیشه شجاعت و نهال حدیقه امامت، مشک را بر دوش چپ کشید و شمشیر را به دست چپ گرفت و جهاد می کرد و راه می پیمود. ناگاه حکم بن طفیل ضربتی بر او زد و دست چپش را نیز جدا کرد.

آن فرزند شیر خدا، مشک را به دندان گرفت و اسب را دوانید که آب را به آن لب تشنگان برساند. ناگاه تیری بر مشک خورد و آب بر زمین ریخت و تیر دیگر بر سینه او فرود آمد و از اسب به پایین افتاد. پس ندا کرد که : ای برادر مرا دریاب.

و لمّا قتل العبّاس قال الحسین علیه السّلام :الآن انکسر ظهری، و قلّت حیلتی.

و چون عباس (ع) شهید شد، حضرت امام حسین (ع) فرمودند: الان کمرم شکست و چاره جویی برایم سخت گردید.

و در حدیث دیگر از حضرت امام باقر (ع) روایت شده است که فرمودند: زید بن رقاد جهنی و حکیم بن طفیل طایی هر دو در قتل عباس بن علی(ع) شرکت داشتند.

و به روایت دیگر از حضرت امام جعفر صادق (ع) حق تعالی به عوض دو دست، دوبال به او کرامت کرد که در جنت به آن بالهای سعادت پرواز می کند.

اشعار شاعر آئینی تبریز، مرحوم حسینی (سعدی زمان) در ذکر مصیبت شهادت حضرت عباس(ع)

قارداش حسین درک ایت منی وقت حمایتدور منه
قولار گیدوب باش یاره لی اولماق سعادتدور منه


اولدوم مصمم ویرماقا بو چولده قارداش امتحان
باشدان گیچوب اوز عشقیمی عالملره ویردیم نشان
گل گل یوزون بیرده گوروم تا من ویروم اسوده جان
اخر نفسده آرزو فیض زیارتدور منه


وقاص زاده باشیمی کسما قلقا فرمان ویرور
بسکه ووروبلار اوخ قلج جسمیمده یاره قان ویرور
قارداش یارالی قارداشین دلدن دوشوبدور جان ویرور
سینم باتوب گلمور سسیم وقت شهادتدور منه


اللرده نیزه دوره می ایلوب احاطه بو صفوف
بیر دسته سی خنجر ووران بیر دسته سی تیر و سیوف
عرض ایلدیم گل یانیمه عفو ایله ای شاه رئوف
عذر ایستورم بو سسلماق چوخ چوخ جسارتدور منه


بو قوم کین ایتدی کمین قولاریمی ایتدی قلم
فرمایش ایت گوز تیکمسون بیرده یولا اهل حرم
دوشسون سو فکریندن قیزین مشک اوخلانوب یاتدی علم
اوخلانماقی سو مشکیمین اسباب خجلتدور منه


باشیم یارالی قانیله چشمیم دولوب یا سیدی
باد ستمله گلشن عمریم سولوب یا سیدی
تاخیریوه بلمم سنون علت نولوب یا سیدی
سنسیز یتوب هر غصه و اندوه و محنتدور منه


بو قوم کافر جسمیمی ایلوب ستمله نیزه پوش
بیر پر شکسته قوش کیمی جسمیم قالوب یرده خموش
گل گور علمدارین اولوب نه ظلم بی پایانه توش
تشریف فرما اولماقین شان و جلالتدور منه


بیر ایله حاله دوشموشم شامه دونوبدور گوندوزوم
یوخ رحم ایدن احوالیمه بلمم نه نوعیله دوزوم
بو قانلی تپراق استه من گیتدی سورونماقدان یوزوم
یاره ووران رحم ایتمین اهل شقاوتدور منه


خنجر دمینده دمبدم گلم فغان و داده من
سن باشیم استه گلمسن باش ویرمرم جلاده من
اولم رضا چوخ یالواروم بو فرقه بیداده من
جلاد الینده قالماقیم بیحد حقارتدور منه


شاها ((حسینی))صدقیله اغلور غمینده صبح و شام
اما فشار ابتلا چوخ ایلیوبدور تلخکام
عباس الیله ایله تیز خوشحال مقضی المرام
بیر مختصر لطفون اگر اولسا کفایتدور منه

منبع: تاریخ امام حسین (ع) (موسوعه الامام الحسین (ع))

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: