۰

علی ( علیه السلام ) در کدام خطبه چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفه پیش از خود را توضیح می دهد؟

علی ( علیه السلام ) در خطبه سوم نهج البلاغه در باره چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفه پیش از خود سخن می گوید و این خطبه با استفاده از فرمایشات آن حضرت (در انتهای خطبه) به شقشقیه معروف شده است.
کد خبر: ۲۲۰۵۴۸
۱۰:۳۵ - ۰۵ فروردين ۱۳۹۹

شیعه نیوز:

پرسش
حضرت علی ( علیه السلام ) در کدام خطبه نهج البلاغه چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفه پیش از خود را توضیح می دهد؟ این خطبه به چه نامی مشهور است؟
پاسخ اجمالی

علی ( علیه السلام ) در خطبه سوم نهج البلاغه در باره چگونگی به خلافت رسیدن سه خلیفه پیش از خود سخن می گوید و این خطبه با استفاده از فرمایشات آن حضرت (در انتهای خطبه) به شقشقیه معروف شده است.

خطبه شقشقیه مشتمل بر شکایت امام علی ( علیه السلام ) در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او است. توضیح بیشتر را در پاسخ تفصیلی مطالعه کنید.

پاسخ تفصیلی

خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، مشتمل بر شکایت امام علی ( علیه السلام ) در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او است.

آن حضرت در این خطبه می فرماید: به خدا سوگند، او (ابو بکر) رداى خلافت را بر تن کرد، در حالى که خوب مى دانست، من در گردش حکومت اسلامى هم چون محور سنگ هاى آسیابم (که بدون آن آسیا نمى‏چرخد). (او مى‏دانست) سیل ها و چشمه‏هاى (علم و فضیلت) از دامن کوهسار وجودم جارى است و مرغان (دور پرواز اندیشه‏ها) به افکار بلند من راه نتوانند یافت، پس من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار گرفتم) در حالى که در این اندیشه فرو رفته بودم که با دست تنها (با بى یاورى) به پا خیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) و یا در این محیط پرخفقان و ظلمتى که پدید آورده‏اند صبر کنم محیطى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگى به رنج وا مى‏دارد. (عاقبت) دیدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزدیک تر است، لذا شکیبایى ورزیدم، ولى به کسى مى‏ماندم که خاشاک چشمش را پر کرده، و استخوان راه گلویش را گرفته، با چشم خود مى‏دیدم، میراثم را به غارت مى‏برند. تا این که اولى به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد، (در این جا امام به قول اعشى شاعر متمثّل شد که مضمونش این است:

که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دى شادان و پیروز

شگفتا او که در حیات خود، از مردم مى‏خواست عذرش را بپذیرند (و با وجود من) وى را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را براى دیگرى کابین بست او چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره‏گیرى کردند (خلاصه) آن را در اختیار کسى قرار داد، که جوى از خشونت سخت گیرى، اشتباه و پوزش طلبى بود رئیس خلافت به شتر سوارى سرکش مى‏ماند، که اگر مهار را محکم کشد، پرده‏هاى بینى شتر پاره شود، و اگر آزاد گزارد در پرتگاه سقوط مى‏کند.

به خدا سوگند مردم در ناراحتى و رنج عجیبى گرفتار آمده بودند، و من در این مدت طولانى، با محنت و عذاب، چاره‏اى جز شکیبایى نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپرى شد، و آن (خلافت) را در گروهى به شورا گذاشت، به پندارش، مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا (راستى) کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من به جایى رسید که مرا همسنگ اینان (اعضاى شورا) قرار دهند، لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان (طبق مصالح مسلمین) هم آهنگى ورزیدم در شوراى آنها حضور یافتم. بعضى از آنان به خاطر کینه‏اش از من روى برتافت، و دیگرى خویشاوندى را (بر حقیقت) مقدم داشت، اعراض آن یکى هم جهاتى داشت، که ذکر آن خوشایند نیست. بالاخره سوّمى به پا خاست او همانند شتر پر خور و شکم برآمده همّى جز، جمع‏آورى و خوردن بیت المال نداشت. بستگان پدریش به همکاریش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنه‏اى که بهاران به علف‏زار بیفتند، و با ولع عجیبى گیاهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند، اما عاقبت یافته هایش (براى استحکام خلافت) پنبه شد، و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت و سر انجام شکم‏خوارگى و ثروت اندوزى، براى ابد نابودش ساخت ازدحام فراوانى که همچون یال هاى کفتار بود مرا به قبول خلافت وا داشت، آنان از هر طرف مرا احاطه کردند، چیزى نمانده بود که دو نور چشمم، دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند، آن چنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند) مرا در میان گرفتند، اما هنگامى که به پا خاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم ..." .[1]

[1] مکارم شیرازی، ترجمه‏گویا و شرح‏فشرده‏اى‏ بر نهج‏ البلاغه، ج 1، ص 65 – 67، انتشارات‏ مطبوعاتى‏ هدف‏، چاپ اول‏، قم.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: