۰

روایات منع نگارش حدیث، با روایات تشویق به کتابت حدیث، چگونه قابل جمع است؟

پیامبرِ اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) بارها به نوشتن علم امر فرموده‌اند مانند این‌که: «علم را با نوشتنش، در بند کنید» و...؛ لذا این‌که منع از کتابت حدیث را به پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت داده‌اند، نسبت اشتباهی است که شیعه آن‌را قبول نداشته و روایات آن‌را رد می‌کند.
کد خبر: ۲۲۰۰۸۵
۰۸:۵۹ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
با توجه به این‌که یهود با وجود احادیث، از کتاب خدا دست برداشتند، و تنها به احادیث تکیه کردند؛ آیا می‌توان گفت که عمر نیز در عصر بعد از پیامبر به دلیل این‌که می‌ترسید چنین اشتباهی پیش بیاید و شبهه برای مردم ایجاد شود، دست به جمع آوری احادیث زد و تنها از مردم خواست که به کتاب خدا اتکا کنند. آیا می‌توان این‌طور تصوّر کرد که ممکن است جهل آنها را وادار به این کار کرده باشد. اشتباهات عمر در خصوص خیانت به اسلام را چگونه می‌توانم بدانم؟ آیا کتابی در این زمینه وجود دارد؟ همچنین در مقدّمه نهج الفصاحه آمده: «پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: چیزى از من ننویسید و هر که جز قرآن چیزى نوشته باید محو کند». شاید این منع از آن رو بود که بیم می‌رفت، مأثور نبوى با آیه‏هاى قرآن بهم آمیزد که بیشتر آن اسقاط‌ها که در کلمات و آیات قرآن توهّم کرده‏اند از اینجاست که توضیح آیه‏اى یا حدیث مستقلى را از عبارت قرآن امتیاز نداده‏اند»(ص 47)، امّا در عین حال روایتی از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده که: «من کتب عنی علماً أو حدیثاً لم یزل یکتب له الأجر ما بقی ذلک العلم أو الحدیث‏». حال سؤال در این است که آیا رأی پیامبر بر این بود که از احادیث ایشان به صورت مکتوب ضبط شود یا نشود؟ اگر می‌شود مرا راهنمایی کنید. البته من شیعه هستم ولی متأسفانه شیعه شناسنامه‌ای. مدتی است که دست به تحقیق در این خصوص زده‌ام. متشکر می‌شوم مرا از این شبهه برهانید.
پاسخ اجمالی

پیامبرِ اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) بارها به نوشتن علم امر فرموده‌اند مانند این‌که: «علم را با نوشتنش، در بند کنید» و...؛ لذا این‌که منع از کتابت حدیث را به پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت داده‌اند، نسبت اشتباهی است که شیعه آن‌را قبول نداشته و روایات آن‌را رد می‌کند.

بر اساس شواهد تاریخی منع از کتابت حدیث در زمان خلفا و به خصوص خلیفه‌ی دوم رایج شد و او بود که از نوشته شدن احادیث به شدت منع می‌کرد؛ و چون سابقه‌ی دوستی با اهل کتاب داشت، می‌دانست که یهودیان غیر از تورات کتابی دارند که در آن اسرائیلیات بود و به آن مثناة یا مشناة می‌گفتند، او به زعم خود می‌خواست تا قرآن به سرنوشت تورات گرفتار نشود. اما باید گفت؛ اولاً: مقایسه‌ی قرآن مجید با کتب سایر ادیان صحیح نیست؛ زیرا قرآن کتابی است که امکان تحریف در آن نیست و بدون تحریف از زمان رسول اکرم تا حال باقی مانده است، اما کتاب‌های آسمانی دیگر دارای چنین ویژگی نیستند. خود معتقدان آن کتاب‌ها نیز می‌پذیرند که این کتب، همان کتب نازل شده بر پیامبرشان نیست.

ثانیاً: با وجود نوشته شدن سخنان حضرت موسی( علیه السلام ) در کتاب تلمود نه تنها تورات از بین نرفت، بلکه رواج و شهرت تورات بیش از تلمود است.

ثالثاً: منع نقل و نگارش حدیث بر خلاف توصیه‌های رسول اکرم بود؛ زیرا رسول خدا مسلمانان را به پیروی از عترت و قرآن و نقل و نشر احادیث فرا خواندند.
پاسخ تفصیلی

«سنٌت» در لغت، به معنای روش و طریقه است[1] و در اصطلاح به قول، فعل و تقریر (امضا) پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) اطلاق می‌گردد.[2] سنت در اصطلاح شیعه، اعمٌ از سنت در اصطلاح اهل سنت می‌باشد؛ زیرا شیعه ائمه اطهار( علیه السلام ) و فاطمه زهرا( علیه السلام ) را نیز معصوم می‌داند.

دین مقدس اسلام، آخرین و کامل‌ترین دین الهی می‌باشد[3] که برای رشد و تعالی انسان‌ها چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی برنامه‌ها و احکام جامعی را در نظر گرفته است. معجزه‌ی جاویدش را قرآنی قرار داده است که یک کتاب است. اولین آیاتی که نازل می‌شود، امر به قرائت است و از خدای جهانیان به عنوان معلّمی که به ‌وسیله‌ی قلم تعلیم می‌دهد، یاد می‌کند.[4] و سنت به عنوان دومین منبع معارف اسلامی علاوه بر این‌که مبیّن و مفسّر قرآن کریم به‌شمار می‌رود، نقش مهمی نیز در تبیین و شناساندن احکام و معارف اسلامی ایفا می‌کند؛ زیرا بسیاری از دستورات قرآن مجمل است و با کنار نهادن سنت و احادیث رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )، نمی‌توان به تفسیر و معنای این آیات پی‌برد.

علی‌رغم این‌که وجود سنت در کنار قرآن کریم برای تبیین حقایق قرآنی ضرورتی انکار ناپذیر است و از سوی دیگر پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه معصومین( علیه السلام ) همواره به فراگیری حفظ و نشر احادیث ترغیب و تشویق می‌نمودند، متأسفانه بعد از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) بنا به دلایلی؛ نقل، کتابت و نشر احادیث ممنوع گشت و این امر ضربه‌ی سنگین و جبران‌ناپذیری را به امت اسلامی وارد نمود.

تشویق رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) به نشر احادیث

رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) همواره به یادگیری و حفظ حدیث تأکید می‌فرمود. احادیث فراوانی که مسلمانان را به این مهم فراخوانده است گواه بر این مسئله است. از جمله می‌فرماید: «خداوند خرم و شاداب گرداند، کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ضبط کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیه‌تر از خود نقل می‌کند و چه بسا حامل سخنی عمیق که خود فقیه نیست».[5] همچنین فرمود: «علم را با نوشتنش، در بند کنید»،[6] با این همه، نوشتن احادیث پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به عنوان رهبر الهی مردم امر معقول و مقبولی بوده است؛ لذا این‌که منع از کتابت حدیث را به پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت داده‌اند، نسبت اشتباهی است که شیعه آن‌را قبول نداشته و روایات آن‌را رد می‌کند.

البته پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) برای حفظ روایات از خطر دست‌کاری و جعل، دستور دادند مردم دائماً با قرآن کریم و عترت باشند تا هیچ‌گاه گمراه نشوند. این حدیث که به «حدیث ثقلین» معروف است از جمله احادیث متواتری است که مورد قبول شیعه و سنی است. پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) در این حدیث می‌فرماید: «من در میان شما دو چیز گرانبها قرآن و عترت را می‌گذارم تا زمانی که به آن دو تمسک کنید، هیچ وقت گمراه نمی‌شوید و آن دو تا قیامت از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند».[7] ابن حجر عسقلانی -از علمای سنی- در ذیل این حدیث می‌نویسد: «این حدیث؛ مسلمانان را به تمسک به قرآن و دانشمندانی که از اهل بیت هستند، تشویق می‌کند و از روایت استفاده می‌شود که قرآن و سنت و دانشمندانی از اهل بیت تا قیامت باقی هستند، بدان که این حدیث را بیش از بیست نفر از اصحاب روایت کرده‌اند».[8]

این نکته را نیز باید مد نظر داشت که پدیده‌ی جعل حدیث و «دس»(کم و زیاد و تغییر متن حدیث) در احادیث متأسفانه از صدر اسلام توسط معاندان و منافقان، سابقه داشته و همواره در صدد بوده‌اند تا از این راه خطرناک، بزرگ‌ترین ضربه را بر اسلام فرود آورند. در مقابل؛ پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) و ائمه اطهار( علیه السلام ) و به تبع آنان علمای بزرگوار نیز همواره متوجه این خطر بزرگ بوده و شیوه‌های بسیار کارسازی در زمینه‌ی شناسایی اسناد روایات و رواج علم رجال به منظور شناسایی راویان راستگو و مورد اطمینان و طرد راویان ضعیف و در زمینه‌ی صیانت متن احادیث روش‌هایی مانند عرضه‌ی حدیث بر امامان و عالمان، مقابله‌ی نسخه‌ها، اجازۀ نقل حدیث، روش فهرستی و.... را برای مقابله با آن ابداع نموده و این توطئه را خنثا کرده‌اند. به همین دلیل، روایاتی که امروزه غالباً در منابع روایی شیعه به خصوص کتب اربعه (کافی، تهذیب، استبصار، من لایحضره الفقیه) جمع آوری شده است از فیلترهای متعددی رد شده و مجموعه روایات غنی و سالمی را به دست ما داده است. علاوه بر این، علما و مجتهدان به ویژه متخصصان علم رجال و درایه، امروزه نیز در جهت شناسایی روایات جعلی و مخدوش از پا ننشسته و همواره تلاش‌های گسترده در جهت حفظ و پالایش احادیث با ارزشی که بعد از قرآن بالاترین سرمایه مکتب اسلام است را در دست دارند.[9]

بر اساس شواهد تاریخی منع از کتابت حدیث در زمان خلفا، بویژه خلیفه‌ی دوم رایج شد و او بود که از نوشته شدن احادیث به شدت جلوگیری می‌کرد.

منع کتابت حدیث در زمان خلفا

موضوعی که در زمان خلفا آغاز شد، فراتر از منع کتابت حدیث بود. پس از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )، خلفای سه‌گانه از نشر و ترویج احادیث رسول مکرٌم اسلام ممانعت به عمل آوردند. ممنوعیت حدیث از زمان ابوبکر خلیفه‌ی اول آغاز شد و در عصر عمر و عثمان با شدت بیشتری ادامه یافت. با آمدن ابوبکر وی اصحاب را به بهانه‌ی اختلافاتی که در برخی احادیث بین مسلمانان وجود داشت، از بیان احادیث برای مردم منع کرد. او گفت: شما از پیامبر اکرم حدیث‌هایی نقل می‌کنید و گاهی در میان شما اختلاف پدید می‌آید. اگر وضع به همین منوال ادامه یابد، مسلمانان در آینده به اختلاف شدیدتری مبتلا خواهند شد؛ از این‌رو، از این به بعد از رسول اکرم حدیثی نقل نکنید و اگر کسی از شما پرسشی کرد، بگویید میان ما و شما همین قرآن کافی است، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدانید.[10]

عمر، به دنبال همین سیاست به برخی از صحابه - مانند ابو درداء و ابوذر – اجازه‌ی خروج از مدینه را نداد،[11] مگر کسانی که به عنوان والی به مناطق مختلف رفتند. ابو هریره نقل می‌کند که: ما در زمان عمر نمی‌توانستیم بگوییم: قال رسول الله تا این‌که عمر از دنیا رفت.[12]

عمر، بسیاری از احادیث گردآوری شده را سوزاند. در طبقات ابن ‏سعد آمده است: «در روزگار عمر بن خطاب، احادیث فزونی یافت و عمر از مردم خواست که احادیث را پیش او آوردند و چون آنها را آوردند دستور داد همه را بسوزانند».[13] سپس گفت: «مثناة کمثناة اهل الکتاب»؛[14] طبق این بیان، خلیفه‌ی دوم چون سابقه‌ی دوستی با اهل کتاب داشت، می‌دانست که یهودیان غیر از تورات کتابی دارند که در آن اسرائیلیات بود و به آن مثناة یا مشناة[15] می‌گفتند، او به زعم خود می‌خواست تا قرآن به سرنوشت تورات گرفتار نشود.

اما این دلیل عمر از چند جهت قابل مناقشه است:

  1. باید به این نکته توجه داشت که مقایسه‌ی قرآن مجید با کتاب‌های سایر ادیان مقایسه‌ی صحیحی نیست؛ زیرا خود یهودیان و مسیحیان نیز می‌پذیرند که انجیل و تورات همان کتب نازل شده بر موسی و عیسی نیست، بلکه این کتاب‌ها پس از موسی و عیسی به وسیله پیروان آنها تدوین شد. همچنین با وجود نوشته شدن کتاب تلمود می‌بینیم که تورات باقی مانده است و رواج آن از تلمود بسیار گسترده‌تر است. حال آن‌که قرآن کریم عین وحی است، و بارها همگان را به تحدّی فرا خوانده است و عجز آنان را از آوردن حتی یک سوره به رخ عالمیان کشیده است،[16] و خود خداوند حفاظت او را از هرگونه تحریف ضمانت کرده است.[17] پس هرگز قرآن با تورات قابل قیاس نبود تا اشکال مشابه پیدا شود.
  2. جلوگیری از نوشتن حدیث با ادعای اشتباه شدن آن با قرآن کریم -در صورت درستی چنین ادعایی- پاک کردن اصل مسئله است. در آن زمان که قرآن در سینه‌ی اصحاب رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) و حافظان کلام وحی بود، چگونه عدم کتابت حدیث مانع از اشتباه آن با قرآن بود؟ مردم که قرآن و احادیث و سنت‌های پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) را با هم در سینه داشتند، پس منع نوشتن احادیث چه کمکی به این موضوع می‌کرد؟ در حالی‌که هر دو در حافظه‌هایی بود که احتمال اشتباه و خلط در آن بسیار بود؟! به ‌علاوه؛ بهترین راه برای تفکیک بین قرآن با احادیث و سنت؛ ضبط و نوشتن احادیث و سنت‌های پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) است، نه آن‌که احادیث پیامبر را که در سینه‌های مردم بود به همان صورت باقی گذارند و در صدد نوشتن و تنقیح و حذف اضافات مردم بر نیایند.

بله! چنین تصحیحی حتماً نیاز به کسانی داشت که آشنای به تمام سنن و گفتار پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) باشند، و کسی جز اهل بیت( علیه السلام ) چنین جایگاهی نداشتند. بنابر این، چنین کاری عملاً مردم را به ائمه اطهار( علیه السلام ) ارجاع می‌داد، امری که حکومت و خلیفه راضی به آن نبودند. از طرفی نوشته شدن احادیث پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) به معنای نوشته شدن فضایل اهل بیت( علیه السلام ) و ترویج آن در جامعه بود، امری که با منافع سیاسی حکومت تنافی داشت. امروزه نیز می‌بینیم که مستشرقان به شدّت بر صحت احادیث پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) خرده گرفته و به علت فاصله‌ی زمانی بین حیات ایشان با تدوین سنت شریف، احادیث و سنن ایشان را انکار می‌کنند.[18] در حالی‌که با وجود عالمانی چون ائمه اطهار( علیه السلام ) چنین اشکالاتی وارد نیست.

  1. انحراف اصلی یهود پیروی از سنت موسی و نشر سنت او نبود، بلکه انحراف اساسی آنها اطاعت نکردن از وصیٌ موسی؛ یعنی هارون( علیه السلام ) بود. هنگامی که موسی به میقات رفت و جانشین خود هارون را، در میان بنی اسرائیل قرار داد، مردم از هارون اطاعت نکرده و گوساله‌پرست شدند.

بنابراین، راه حل جلوگیری از نشر احادیث جعلی و کذب، سوزاندن و از بین بردن این احادیث نیست.

جعل حدیث

جعل احادیث در بستر منع تدوین احادیث، قوّت یافت. لذا برخی از ناقلان اسرائیلیات و احادیث جعلی نظیر ابو هریره، کعب ‏الاحبار، وهب‏ بن منبه، ابن جریح و عبدالله بن سلام میدان یافتند که قصه‌هایی را در شأن آیات قرآن به عنوان روایت از پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کنند.[19]

«تمیم داری» نیز از جمله‌ی این افراد است. «عمر برای تمیم داری در هر هفته ساعتی معیّن کرد که پیش از نماز جمعه در مسجد پیامبر خدا قصّه بگوید و عثمان نیز در عهد خود، این مدت را افزایش داد».[20]

هر چند که خلفا از نقل احادیث پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) جلوگیری می‌کردند، ولی خود در جایی که لازم می‌دیدند به نشر احادیثی هر چند مجعول اقدام می‌نمودند که نمونه‌ای از آن‌را در جریان فدک می‌توان مشاهده نمود. هنگامی که برای تصرّف فدک حدیثی مجعول نقل کردند که «پیامبران از خود ارث نمی‌گذارند» اگر نقل حدیث از پیامبر روا نیست، خود چرا از آن‌حضرت، حدیث روایت می‌کنید؟!

عامل اصلی منع حدیث

مهم­ترین علت منع حدیث، عامل سیاسی بوده است. برخی سنت و سخنان رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) را مانع بزرگی بر سر راه خود می‌دیدند؛ از این‌رو، چاره را در این دیدند که این مانع را از سر راه خود بردارند؛ زیرا می‌توانستند با کنار گذاشتن احادیث، قرآن را به دلخواه خود تأویل و تفسیر نمایند.

بله، «آنچه سبب منع از تدوین، نشر و نگارش حدیث پس از رحلت رسول ‏اکرم گردید، همان چیزی است که مانع نگارش وصیت پیامبر اکرم در بستر احتضار گردید».[21]

اگر احادیث نبوی جمع و تدوین می‌شد، بی‌درنگ مورد رجوع و قرائت و تدریس جامعه‌ی اسلامی قرار می‌گرفت و این باعث می‌شد تا توده‌ی امت با فلسفه‌ی سیاسی اسلام نیز آشنا شوند و این فلسفه با نظام‌های خلافت نمی‌ساخت. روایات فِرَق اسلامی، مملوّ از فضایل علی( علیه السلام ) است و از جمله شامل فلسفه‌ی حکومت در اسلام است؛ زیرا در بیشتر این روایات، ملاک‌های تقدم علی ‏بن ابیطالب( علیه السلام ) بر سایر افراد امت، در استحقاق رهبری، بیان شده ‏است. پس این‌گونه روایات باعث می‌شد تا ملاک­های حکومت شرعی، دانسته‏ گردد و چشم و گوش مردم باز شود و برای حکومت­های نادرست، باز شدن چشم وگوش مردم مصیبتی بزرگ محسوب می‌شد».[22]

نسبت منع کتابت حدیث به پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم )

اهل سنت تلاش زیادی انجام داده‌اند تا منع حدیث را به پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت دهند. به‌جای آن‌که به اشتباه خلیفه‌ی دوم در منع از کتابت حدیث اقرار کنند، این موضوع را به پیامبر نسبت داده‌اند، اما این‌کار، آنان را در تنگنای بزرگ‌تری قرار داد؛ زیرا بسیاری از اصحاب در زمان پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) احادیث آن‌حضرت را نوشته‌اند و روایاتی از پیامبر وجود دارد که امر به نوشتن احادیث کرده است، به‌علاوه؛ نوشته نشدن احادیث یک کار غیر علمی و غیر عالمانه است که امروز نوک پیکان مستشرقان را به سمت احادیث پیامبر متوجه شده است. همه‌ی این موارد باعث شد که توجیهات آنان دربارۀ این دو دسته از روایات آغاز شود.

معروف‌ترین روایتی که در باب منع از نوشتن حدیث نقل کرده‌اند، روایت ابو سعید خدری از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) است. به نقل وی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «از من جز قرآن ننویسید، پس هرکس غیر از قرآن از سخنان من یادداشت کند، باید از بین ببرد».[23]

در مقابل روایاتی از پیامبر نقل کرده‌اند که دلالت بر جواز کتابت دارد، ولی آنچه که در عالم اهل سنت در حدود یک قرن به آن عمل شد، منع از کتابت حدیث بود. از جمله معروف‌ترین روایات جواز، روایت عبدالله بن عمرو بن عاص بود. وی می‌گوید: «به پیامبر عرض کردم من چیزی که از شما می‌شنوم یادداشت کنم؟ فرمود: آری. گفتم در حالت غضب و رضا؟ فرمود: بله، من در این دو حالت جز حق نمی‌گویم».[24]

از دیگر روایات معروف این باب؛ روایت ابوشاه است که بعد از درخواست وی برای نوشتن خطبه‌ی پیامبر در فتح مکه، پیامبر فرمود : «برای ابی شاه این خطبه را بنویسید».[25]

در برخی منابع، از امام علی( علیه السلام )، امام حسن( علیه السلام )، عبدالله بن عمرو بن عاص، عبدالله بن عمر، انس و جابر به عنوان کسانی نام برده شده که نوشتن حدیث را جایز می‌دانسته‌اند.[26]

خطیب بغدادی در کتاب «تقیید العلم» در باب «ذکر ما روی عن النبی» احادیث متعددی را به سندش از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) می‌آورد که آن‌حضرت امر به کتابت و تقیید علم به کتابت داشتند. برخی از این روایات در سنن ترمذی نیز آمده است.[27]

بنابر این، در مصادر اهل سنت، روش واحدی نسبت به کتابت حدیث طی نشده است. بله، همان‌طور که بیان شد با اصرار خلیفه‌ی دوم، عملاً از کتابت حدیث برای ده‌ها سال منع شد.

توجیهات اهل سنت برای جمع بین این دو دسته از روایات

در این‌که به چه وجهی بین روایات جمع شود، اهل سنت اختلاف دارند و این اختلاف به حدی است که سیوطی در «تدریب الراوی» بعد از آوردن روایت منع از کتابت و روایات جواز می‌گوید: «در این‌که چگونه بین این روایات جمع کنیم نیز اختلاف است. سپس خودش وجوهی را به عنوان جمع روایات، و البته بدون آوردن شاهد و قرائن تاریخی بیان می‌کند.[28]

سخن ابن حجر عسقلانی در باره‌ی جمع بین این روایات

  1. شاید نهی از کتابت حدیث مربوط به زمان نزول قرآن بوده، و اذن به کتابت در غیر زمان نزول است.

توجه: در تمام دوران پیامبری پیامبر، نزول قرآن بوده است!

  1. نهی در صورتی بوده که قرآن با غیر قرآن در یکجا نوشته شود و روایات اذن در صورتی باشد که جداگانه نوشته شوند.

توجه: این‌گونه جمع کردن بین دو روایت به قول محدثان، جمع‌های تبرّعی؛ یعنی بدون دلیل است.

  1. نهی مقدم و اذن متأخر و ناسخ آن بوده است.

توجه: در ذیل به کلام رشید رضا اشاره می‌شود که کاملاً برخلاف این مطلب را بیان می‌کند.

  1. نهی درباره‌ی کسانی بوده که فقط به نوشتن اکتفا می‌کردند و در ذهنشان حفظ نمی‌کردند و اذن نسبت به کسانی بوده که این خوف و ترس درباره‌ی آنها نبوده است.

توجه: با منع عمومی که خلیفه‌ی دوم اعلام کرد سازگار نیست.

  1. عده‌ای هم گفته‌اند منع از کتابت حدیث در حدیث ابوسعید خدری فقط درباره‌ی خود ابو سعید جاری بوده و پیامبر وی را از کتابت منع کرده، ولی نسبت به دیگران چنین منعی از ابتدا وجود نداشته است.[29]

توجه: در کلامی که ابوسعید نقل کرده به پیامبر نسبت داده شده که فرمود: «لا تکتبوا ...»؛ یعنی با صیغه‌ی جمع نهی کرد و خطابش به ابوسعید نبود.

رشید رضا در جمع بین روایات منع و جواز کتابت حدیث می‌گوید:[30]

حدیث ابوسعید که صراحت در نهی از کتابت دارد، عام و امر به نوشتن خطبه برای ابوشاه، خاص است، پس هیچ تعارضی وجود ندارد. ولی اگر تعارض را مستقر دانستیم، حدیث نهی از کتابت، ناسخ حدیث امر به کتابت است(درست بر خلاف استظهار ابن حجر) ولی باید ثابت کنیم که نهی متأخر است.[31] به دو دلیل نهی متأخر است: اول: استدلال صحابه در منع از کتابت به حدیث پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )؛ دوم:عمل صحابه در عدم کتابت حدیث بعد از وفات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ).

اما این‌گونه از جمع دارای مشکلات اساسی است:

  1. در قضیه‌ای که ذهبی از ابوبکر می‌آورد چنین می‌گوید:[32] عائشه نقل کرد که پدرم از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) پانصد روایت جمع‌آوری کرده بود، شبی بسیار نگران و مضطرب بود. به من گفت: دخترم! آن احادیث را بیاور. وقتی احادیث رسول الله را آوردم، آنها را سوزاند. در این قضیه وقتی عائشه از پدرش علت این سوزاندن را می‌پرسد، خلیفه‌ی اول هرگز اشاره‌ای به نهی رسول خدا نمی‌کند و اصولاً اگر نهیی از رسول خدا بود؛ چرا وی در حدود پانصد حدیث را یادداشت کند که بعد از وفات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) بسوزاند.
  2. چرا عمر در زمان خلافتش درباره‌ی جواز کتابت حدیث و عدم آن شک می‌کند و از صحابه نظر می‌خواهد و استشاره و استخاره می‌کند؟[33] مگر نه این است که پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) نوشتن حدیث را منع کرده است؟ آیا شخصی مثل عمر چنین امر واضحی را نمی‌داند؟!
  3. چرا در همان زمان برخی از صحابه مانند امام علی( علیه السلام ) مصحف داشت[34] و یا عبدالله بن عمرو «مصحف صادقیه»[35] و همام بن منبه «صحیفه»[36] نوشتند.

با توجه به قرائنی که بیان شد منع از کتابت حدیث از طرف خلیفه‌ی اول و دوم، وضع شد، و نسبت آن به پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت ناروایی است. بنابر این، روایتی که در آن پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) منع از نوشتن احادیث کرده‌اند، صحیح نمی‌باشد.

[1]. فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ج 2، ص 292، منشورات دار الرضی، قم، چاپ اول، بی تا.

[2]. سعدى، ابو جیب، القاموس الفقهی لغة و اصطلاحا، ص 184، دار الفکر، دمشق، چاپ دوم، 1408ق.

[3]. ر.ک: نمایه‌های «سرّ خاتمیت دین اسلام»، سؤال 386؛ «ویژگی ها و برتری اسلام بر سایر ادیان»، سؤال 12304.

[4]. علق، 1 – 4.

[5]. متقی هندی، علاءالدین علی بن حسام‏الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 10، ص 258، مؤسسة الرساله، بیروت، 1409ق.

[6]. شهید ثانی، زین الدین بن علی، منیة المرید، محقق و مصحح: مختاری، رضا، ص 340، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اول، 1409ق؛ خطیب بغدادی، احمد بن علی، تقیید العلم، باب ذکر ما روی عن النبی، «قیدوا العلم بالکتابة».

[7]. نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، ج 7، ص123، دار الفکر، بیروت، بی‌تا؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 4، ص 367، دار صادر، بیروت، بی‌تا؛ سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج 1، ص 244، دار الفکر ، بیروت، چاپ اول، 1401ق؛ کنز العمال، ج 1، ص 178.

[8]. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، ص 150، چاپ دوم، مکتبة القاهرة، 1385ه.ق.

[9]. برگرفته از نمایه‌ی «تشخیص و تمییز احادیث صحیح»، سؤال 1937.

[10]. ذهبی، محمد بن احمد بن عثمان، تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 3، إحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا.

[11]. همان، ص 7؛ کاتب واقدی، محمد بن سعد بن منیع‏، الطبقات الکبری‏، ج 2، ص 256، دار الکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1418ق.

[12]. ابن کثیر دمشقى‏، البدایة و النهایة، ج 8، ص 107، دار الفکر، بیروت، بی‌تا.

[13]. الطبقات الکبری‏، ج 5، ص 143.

[14]. همان.

[15]. در برخی منابع به جای مثناة، «مشناة» آمده است که در زبان عربی همین صحیح است؛ عاملی، جعفر مرتضى‏، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ج 1، ص 59، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، 1426ق.

[16]. بقره 23؛ یونس 38.

[17]. حجر، 9.

[18]. ر. ک : بوقرین، احمد محمد، دفع شبهات المستشرقین حول السنة، ص 7، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

[19]. أبوریة، محمود، اضواء علی السنة المحمدیة، ص 119 – 120، دارالمعارف، قاهره، 1994م.

[20]. ابن شبه نمیرى بصرى، ابو زید عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 1، ص 11 و 12، دار الفکر، قم، 1368ش؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 3، ص 616، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ دوم، 1409ق؛ عاملی، جعفر مرتضی‏، الصحیح من سیرة النبی الأعظم‏، ج 1، ص 123 و 124، دار الحدیث‏، قم، چاپ اول، 1426ق.

[21]. سبحانی، جعفر، ابحاث فی الملل و النحل، ج 1، ص60 ـ 61، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1366ش.

[22]. حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، ص 26، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1357ش.

[23]. تقیید العلم، باب ذکر الروایة عن رسول الله، ح 1 تا 9؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، تحقیق: عبدالباقی، محمد فؤاد، ج 4، ص 2298، ح 3004، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا.

[24]. سیوطی، جلال الدین، تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج 2، ص 66، مکتبة الریاض، بی‌تا.

[25] . احمد بن حنبل، مسند احمد، مسند ابی هریرة، ح 6944.

[26]. تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج2، ص 65.

[27]. ترمذی، سنن ترمذی، ج 5، ص 39، تحقیق: شاکر، أحمد محمد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بی‌تا: «قال کان رجل من الأنصار یجلس إلى النبی صلى الله علیه و سلم فیسمع من النبی صلى الله علیه و سلم الحدیث فیعجبه ولا یحفظه فشکا ذلک إلى النبی صلى الله علیه و سلم فقال یا رسول الله إنی أسمع منک الحدیث فیعجبنی ولا أحفظه فقال رسول الله صلى الله علیه و سلم استعن بیمینک وأومأ بیده للخط».

[28]. تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی، ج 2، ص 67.

[29]. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، کتابة العلم، ذیل حدیث 110.

[30]. به نقل از: اضواء علی السنة المحمدیة، ص 352.

[31]. ابن حجر عسقلانی به همین دلائل استناد کرده است! ر.ک: فتح الباری، کتابة العلم.

[32]. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 5.

[33]. ر.ک: ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، جامع بیان العلم، باب ذکر کراهیة کتابة العلم و تخلیده فی الصحف، ح 255.

[34]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 328.

[35]. تاریخ الاسلام، ج 1، ص 596.

[36]. رفعت فوزی، عبدالمطلب، کتابة السنه فی عهد النبی و الصحابة و اثرها، تحقیق: سعید، حسین آیت، ص 4، دار طیبة، 1418ق.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: