۰

آیا عبارت «الولد سرّ ابیه» حدیث است؟ این عبارت در صدد بیان چه واقعیتی است؟

جمله «الوَلَدُ سرُّ أَبیه»‏ (فرزند، راز پدر خویش است)، به عنوان سخن معصوم در منابع روایی که امروزه در دسترس ما است وجود نداشته، بلکه گفته‌ای مشهور است که در مواردی به آن استناد می‌شود.اما مولانا که متوفای قرن هفتم بوده و شاید به منابعی دست‌رسی داشته که اکنون در دست‌رس ما نیست، این عبارت را در کتاب مثنوی خود به عنوان حدیثی از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) اعلام کرده است.
کد خبر: ۲۱۲۴۸۴
۱۲:۰۴ - ۲۲ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
آیا عبارت «الولد سرّ ابیه» روایت است؟ لطفاً توضیح دهید.
پاسخ اجمالی
جمله «الوَلَدُ سرُّ أَبیه»‏ (فرزند، راز پدر خویش است)، به عنوان سخن معصوم در منابع روایی که امروزه در دسترس ما است وجود نداشته، بلکه گفته‌ای مشهور است که در مواردی به آن استناد می‌شود.[1]
اما مولانا که متوفای قرن هفتم بوده و شاید به منابعی دست‌رسی داشته که اکنون در دست‌رس ما نیست، این عبارت را در کتاب مثنوی خود به عنوان حدیثی از پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) اعلام کرده است:
بهر این فرمود آن شاه نَبیه
مصطفى که الوَلَد سِرُّ أبِیه[2]‏
به هر حال در توضیح این عبارت باید گفت:
معمولاً فرزند، گنجینه اسرار و یا نمونه بارز پدرش است. به همین جهت است که همیشه پدران هنرهاى خود را به فرزندانشان می‌آموزند تا پس از آنها، معانى و هنرهایشان به وسیله فرزندان جلوه کند.[3]
از جهت معنوی و اخلاقی نیز این‌گونه است؛ «چون نطفه از تمام بدن آید پس او ماده است شبیه به ماده پدر و چون در رحم تربیت یابد بدنى شود مانند بدن پدر، پس روحى که در او دمیده شود روحى است مانند روح پدر پس ولد شبیه پدر است در صورت و سیرت و روح و بدن».[4]
ناگفته نماند؛ در انتقال برخی صفات باطنی پدر به فرزند، این‌گونه نیست که فرزند قدرت تغییر آن‌را نداشته و ویژگی‌های پدر به صورت جبری در باطن فرزند نهادینه شود؛ پس اگر پدری دارای ویژگی‌های ناپسند اخلاقی بود، بهانه‌ای برای این نیست که حتماً فرزند هم آن صفات بد را داشته باشد و یا برعکس، اگر پدری با باطنی نیک و الهی وجود داشت، لزوماً فرزندان او ادامه‌دهنده راه پدر نخواهند بود.

[1]. نک: جلال الدین سیوطی، عبدالرحمن بن أبی‌بکر، الدرر المنتثرة فی الأحادیث المشتهرة، ص 201، ریاض، عمادة شؤون المکتبات، بی‌تا؛ سخاوی، محمد بن عبد الرحمن، المقاصد الحسنة فی بیان کثیر من الأحادیث المشتهرة على الألسنة، ص 706، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ اول، 1405ق.
؛ هاشمى خویى، میرزا حبیب الله،‏ منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج ‏15، ص 252، تهران، مکتبة الإسلامیة، چاپ چهارم‏، 1400ق.
[2]. شهیدى، جعفر، شرح مثنوى، ج ‏5، ص 453، تهران، شرکت انتشارات علمى فرهنگى‏، چاپ اول‏، 1373ش.
[3]. نک: جعفری، محمدتقى‏، تفسیر و نقد و تحلیل مثنوى جلال الدین محمد بلخى، ج ‏10، ص 583 – 584، تهران، اسلامى‏، چاپ دوازدهم، 1373ش.‏
[4]. طالقانى، نظرعلى‏، کاشف الأسرار، ص 650، تهران، رسا، چاپ اول، 1373ش.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: