۰

آيا روايت معتبرى مبنى بر عدم جواز تعيين زمان ظهور، وجود دارد؟

کد خبر: ۲۱۰۸۰
۱۵:۱۷ - ۰۱ خرداد ۱۳۹۰
 

شیعه نیوز - ظهور امام زمان عليه السلام طبق رواياتى كه در منابع شيعه و اهل سنت از رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد شده،‌ يك امر مسلم و قطعى است؛ اما سؤال اين است كه آيا براى ظهور آن حضرت زمان معينى نيز مشخص شده يانه؟

اگر وقت معينى در نظر گرفته نشده آيا ما مجاز هستيم كه با تطبق نشانه ها و تعيين مصداقهاى علامات ظهور، وقتى را براى ظهور آن حضرت تعيين كنيم؟

پاسخ اجمالي:
بر اساس آموزه‌هاى اديان الهى و عقيده تمام مذاهب اسلامى،‌ ظهور منجى و مصلح در آخر الزمان،‌ يكى از وعده‌هاى قطعى و حتمى خداوند است.

 بنا بر عقيده شيعه،‌ اين موعود الهى از فرزندان پيامبر و نسل فاطمه و اميرمؤمنان عليه السلام و دوازدهمين حجت الهى به نام مبارك: «مهدي» فرزند امام يازدهم شيعيان حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام است.

طبق روايات رسيده از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم آن حضرت براى اصلاح عالم ظهور خواهد كرد و قبل از ظهور او،‌ علاماتى كه وقوع آن حتمى است هويدا خواهد شد؛ اما براساس روايات معتبر، براى ظهور مباركش وقت و زمان مشخصى بيان نشده است.

پيشوايان هدايت و امامان معصوم عليهم السلام در مقام پرسش از هنگامه ظهور،‌ تصريح نموده‌اند كه خداوند متعال براى ظهور آن حضرت وقتى را معين نفرموده و ما هم براى اين امر وقتى را تعيين نكرده‌ايم؛ بنابر اين،‌ افرادى كه از ظهور آن حضرت در وقت معينى خبر مى‌دهند دروغگويند و به پيروانشان فرموده‌اند:

اگر اين چنين خبرى را شنيديد از دروغ انگاشتن آن نترسيد.

حتى در برخى روايات فرموده‌اند: هنگامه ظهور مهدى ما، از اسرار خداوند است كه هيچ كسى بر آن دست نمى‌يازد و اگر كسى براى ظهورش وقتى معينى را در نظر بگيرد، گويا شريك در علم خدا شده و ادعاى آگاهى بر اسرار خداوند كرده است.

امام صادق عليه السلام براى مفضل مى‌فرمايد:

«يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَى فِي عِلْمِهِ وَادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّه».

بنابراين، ظهور حضرت حتمى و انكار نا پذير و زمان ظهور از اسرار الهى است كه تنها علم آن نزد خداوند است و هر زمانى كه خداوند مصلحت بداند آن حضرت ظهور خواهد كرد و جهان بشريت را از غرقاب فتنه‌ها و گرداب ظلمت ها نجات داده و عدل و داد را تا اقصى نقاط عالم گسترده، دشمنان خدا خوار و بندگان صالح خدا حاكمان زمين خواهد شد.

پاسخ تفصيلي
معارف مهدويت همانند برخى معارف ديگر،‌ به طور جدى دچار آسيب هاى شده است. وظيفه علماء‌ دين و متخصصان عرصه مهدويت است كه در مرحله نخست آن را آسيب شناسى نموده و آسيب زدايى نيز اقدام مهم بعدى است.

ادعاى مهدويت، ادعاى نيابت، ملاقات با امام زمان، تعيين وقت ظهور و تطبيق نشانه هاى ظهور بر مصادق معين، برخى از آسيب هاى مهدويت مى‌باشد.

پاسخ تفصيلى از اين پرسش، نيازمند بررسى روايات و تعمق در معانى آنها است؛ از اين رو،‌ براى اتقان مطلب روايات اين موضوع را بررسى مى‌نماييم:

بررسي روايات عدم جواز تعيين وقت ظهور
در منابع معتبر شيعه،‌ روايات صحيح و موثق از پيشوايان معصوم عليهم السلام نقل شده كه آن بزرگواران فرموده‌اند: نه خداوند براى ظهور حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف وقت معين كرده و نه ما معين مى‌كنيم.

در اين باره روايات فراوانى است كه به آنها اشاره مى‌كنيم:

روايت اول
تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند
مرحوم كلينى در روايت موثق نقل كرده كه امام باقر عليه السلام تعيين كنندگان وقت ظهو را سه مرتبه دروغگو خوانده است:

 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْخَزَّازِ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو [عُمَرَ] الْخَثْعَمِيِّ عَنِ الْفَضْلِ [الفضيل] بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: قُلْتُ: لِهَذَا الْأَمْرِ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّ مُوسَى عليه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلَاثِينَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا فَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ وَإِذَا حَدَّثْنَاكُمُ الْحَدِيثَ فَجَاءَ عَلَى خِلَافِ مَا حَدَّثْنَاكُمْ بِهِ فَقُولُوا صَدَقَ اللَّهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْنِ.

فضيل بن يسار گويد: به امام باقر عليه السلام عرض‌كردم: براى اين امر وقتى هست؟ فرمود وقت‏گذاران دروغ گويند، وقت‏گذاران دروغ گويند، وقت‏گذاران دروغ گويند. همانا موسى عليه‏ السلام چون (در طور سينا) به پروردگار خود براى پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز داد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعنى گوساله پرست شدند) پس اگر ما خبرى بشما گفتيم و طبق گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است و اگر بشما خبرى گفتيم و بر خلاف گفته ما واقع شد، بگوئيد: خدا راست فرموده است تا دو پاداش گيريد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح5، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

اين روايت در نقل هاى ديگر، به جاى فضل بن يسار،‌ فضيل بن يسار آمده است:

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج 6، ص333، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م

النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص305، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص426، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة : الأولى، 1411هـ.

عبارت «كذب الوقاتون»، كه در روايت از زبان امام باقر عليه السلام سه مرتبه تكرار شده دليل بر اين است كه نبايد براى ظهور امام زمان وقت تعيين كرد و كسانى هم كه از هر راه ممكن، وقتى را براى ظهور معين مى‌كنند، دروغ مى‌گويند.

بررسي سند روايت
گرچه روايت در اين موضوع فراوان است و از بررسى سند ما را بى‌نياز مى‌كند؛ اما جهت اتقان مطلب، چند روايت را از نظر سند هم بررسى مى‌كنيم:

در اين روايت: 1. حسين بن محمد. 2. معلي بن محمد. 3. حسين بن علي خزاز. 4. عبد الكريم بن عمرو. 5. فضيل بن يسار نهدي در سند روايت، قرار دارند.

1. حسين بن محمد بن عامر:
آقاى خويى مى‌گويد: حسين بن محمد بن عامر، همان حسين بن محمد بن عمران بن ابى بكر اشعرى قمى است كه از مشايخ مرحوم ثقة الاسلام كلينى مى‌باشد و ايشان از او روايت فراوان نقل كرده و اين شخص موثق است:

الحسين بن محمد بن عامر: = الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر. من مشايخ الكليني - قدس سره - يروي عنه كثيرا، وهو الحسين بن محمد ابن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، الثقة الآتي.

حسين بن محمد بن عامر،‌ همان حسين بن محمد بن عمران بى ابى بكر است كه از مشايخ مرحوم كلينى مى‌باشد و از او بسيار روايت مى‌كند. و او حسين بن محمد بن عمران ابى بكر اشعرى از اهل قم و شخص موثق آينده است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج7، ص83، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

نجاشى از رجال شناسان معروف، در باره اين راوى مى‌گويد:

الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، أبو عبد الله ثقة. له كتاب النوادر، أخبرناه محمد بن محمد، عن أبي غالب الزراري، عن محمد بن يعقوب عنه.

حسين بن محمد بن عمران بن ابى بكر اشعرى قمى كنيه اش ابو عبد الله ثقه است. او كتاب نوادر دارد كه محمد بن محمد از ابو غالب زرارى از محمد بن يعقوب از آن كتاب خبر داده است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص66، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

2. معلي بن محمد بصري:
دومين راوى، معلى بن محمد بصرى است. گرچه ابن غضائرى و برخى ديگر به پيروى از ابن غضائرى، ايشان را مضطرب الحديث والمذهب دانسته و مى‌گويند: او از ضعفاء روايت مى‌كرده است؛ اما آقاى خويى اين سخنان را رد كرده و معلى بن محمد را موثق مى‌داند و مى‌گويد:

أقول: الظاهر أن الرجل ثقة يعتمد على رواياته. وأما قول النجاشي من اضطرابه في الحديث والمذهب فلا يكون مانعا عن وثاقته، أما اضطرابه في المذهب فلم يثبت كما ذكره بعضهم، وعلى تقدير الثبوت فهو لا ينافي الوثاقة، وأما اضطرابه في الحديث فمعناه أنه قد يروي ما يعرف، وقد يروي ما ينكر، وهذا أيضا لا ينافي الوثاقة. ويؤكد ذلك قول النجاشي: وكتبه قريبة. وأما روايته عن الضعفاء على ما ذكره ابن الغضائري، فهي على تقدير ثبوتها لا تضر بالعمل بما يرويه عن الثقات، فالظاهر أن الرجل معتمد عليه.

مى‌گويم: ظاهراً اين راوى ثقه است و مى‌توان بر رواياتش اعتماد كرد. اما سخن نجاشى كه او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده، مانع از وثاقتش نيست؛ زيرا همان‌گونه كه برخى از رجاليون گفته اند، اضطراب مذهب او ثابت نيست. بر فرض ثبوت،‌ اين هم منافات با وثاقت او ندارد. اما اضطراب در روايت معنايش اين است كه او گاهى چيزى شناخته شده و گاهى چيزى منكر را روايت مى‌كرده و اين نيز منافات با وثاقت ندارد. و اين مطلب را كلام نجاشى تاييد مى كند كه در مورد او فرموده است : كتاب هاى او نزديك (به اعتقاد ما) است. (و نه كاملا مطابق) اما اين‌كه گفته او از ضعفاء روايت مى‌كند برفرضى اين كه درست باشد، اين مطلب هيچ گونه ضررى در عمل كردن به روايات او كه از ثقات نقل كرده نمى‌زند. در نتيجه اين مرد مورد اعتماد است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج19، ص280، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

مرحوم سيد بحر العلوم كلامى را در باره معلى بن محمد از علامه مجلسى نقل كرده است كه سخن ابن غضائرى و ديگران را نقد مى‌كند:

معلى بن محمد البصري . أبو الحسن ، وقيل : أبو محمد ، أكثر عنه الكليني ، له كتب روى عنه أبو علي الأشعري والحسين بن حمدان والحسين بن سعيد والحسن ابن محمد ، وهو ابن عامر الأشعري الثقة ، وعلي بن إسماعيل ومحمد بن الحسن ابن الوليد. وقال المجلسي: (لم نطلع على خبر يدل على اضطرابه في الحديث والمذهب...) وفي (الوجيزة): (ولا يضر ضعفه لأنه من مشايخ الإجازة) وفي (المعراج) - نقلا عن بعض معاصريه - القول بصحة حديثه لكونه من المشائخ ...

معلى بن محمد بصرى،‌ كنيه اش ابو الحسن و گفته شده ابو محمد است. كلينى از او بسيار روايت كرده است. او داراى كتابهايى است. ابو على اشعرى،‌ حسين بن حمدان،‌ حسين بن سعيد حسن بن محمد (منظور ابن عامر اشعرى قمى موثق است)، على بن اسماعيل، محمد بن الحسن بن وليد از او روايت كرده اند.

علامه مجلسى گفته است: من روايتى كه اضطراب در حديث و مذهب او را بيان كند نيافتم. و علامه در وجيزه گفته است: اين موارد ضعف او را نمى‌رساند؛ زيرا او از مشايخ اجازه است. و در كتاب المعراج از برخى معاصرينش نقل كرده كه روايات او صحيح است زيرا از مشايخ است.

الطباطبايي، السيد مهدي بحر العلوم (متوفاي1212هـ)، الفوائد الرجالية، ج3، ص340، تحقيق وتعليق: محمد صادق بحر العلوم، حسين بحر العلوم، ناشر: مكتبة الصادق - طهران، الطبعة الأولى: 1363ش

محدث نورى نيز در خاتمة المستدرك او را موثق مى‌داند و مى‌نويسد:

واما المعلى فذكره الشيخ في الفهرست، وفي من لم يرو عنهم (عليهم السلام)، وذكر كتبه والطريق إليها ولم يطعن عليه، ولكن في النجاشي: مضطرب الحديث والمذهب ...

 ولا يخفى أن رواية المفيد كتبه ، عن شيخه ابن قولويه ، عن الجليل الحسن الأشعري تنافي الاضطراب في المقامين، وكذا رواية شيخ القميين محمد ابن الحسن بن الوليد عنه كما في الفهرست في ترجمة أبان بن عثمان، وكذا الحسين بن سعيد كما في التهذيب في باب الزيادات في القضايا والاحكام، والثقة الجليل أبو علي الأشعري أحمد بن أحمد بن إدريس كما في الكافي في باب الصبر، وباب الجلوس في كتاب العشرة، وعلي بن إسماعيل الميثمي.

 وبعد رواية هؤلاء الأجلة عنه - وفيهم أبو علي الذي قالوا فيه: صحيح الرواية، وابن الوليد المعلوم حاله في التحرز عن الضعفاء بل المتهمين ، واكثار الكليني من الرواية عنه بتوسط أبي بكر الأشعري- يمكن استظهار وثاقته بل جلالته كما نص عليه الشارح. حيث قال: يظهر من كتاب كمال الدين ، والغيبة ، والتوحيد جلالة هذا الرجل ، واعتمد عليه المشايخ العظام ، ولم نطلع على خبر يدل على اضطرابه في الحديث والمذهب كما ذكره بعض الأصحاب ، وعلى اي حال فأمره سهل لكونه من مشايخ الإجازة لكتاب الوشاء غالبا ولغيره قليلا، انتهى.

شيخ طوسى در فهرست معلى را در شمار كسانى كه از معصوم روايت نكرده ذكر كرده و از كتابها و طرقش نام برده؛ اما هيچ طعنى در باره او نگفته است. ولى نجاشى او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده است.

پوشيده نيست كه روايت كردن شيخ مفيد كتابهاى او را از طريق استادش ابن قولويه از حسن اشعرى، منافات با اضطراب او در حديث و مذهب دارد. و نيز روايت بزرگانى همانند: شيخ قميان محمد بن حسن بن وليد، حسين بن سعيد و ثقه جليل ابو على اشعرى احمد بن احمد بن ادريس و على بن اسماعيل ميثمى، منافات با سخن ابن غضائرى دارد.

بعد از روايت اين بزرگان از او،‌ (كه در ميان آنها ابو على است كه در باره او گفته اند: او صحيح الروايت است و نيز ابن وليد كه در دورى از ضعفاء و متهمان مشهور است و نيز فراوان روايت نقل كردن كلينى از او توسط ابى بكر اشعري) ممكن است وثاقت بلكه جلالت او ظاهر و كشف شود. چنانچه شارح بر اين مطلب تصريح كرده و گفته است: از كتاب كمال الدين، الغيبة و توحيد شيخ صدوق جلالت اين شخص ظاهر مى‌شود و بر روايات اين شخص بزرگان از مشايخ اعتماد كرده اند. و من بر خبرى كه نشانگر اضطراب او در روايت و مذهب باشد، دست نيافتم. به هر تقدير، امر او آسان است؛ زيرا او از مشايخ اجازه كتاب وشاء غالباً  براى كتاب غير وشاء در برخى موارد مى‌باشد.

الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي1320هـ) خاتمة المستدرك، ج5، ص324، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث - قم – ايران، الطبعة الاولي 1415

3. حسن بن علي خزاز:
ايشان همان حسن بن على بن زياد وشاء است كه نجاشى در باره او مى‌نويسد:

الحسن بن علي بن زياد الوشاء بجلي كوفي، قال أبو عمرو: ويكنى بأبي محمد الوشاء وهو ابن بنت الياس الصيرفي خزاز من أصحاب الرضا عليه السلام وكان من وجوه هذه الطائفة.

حسن بن على بن زياد وشاء بجلى،‌ اهل كوفه است. ابو عمرو كشى گفته است: كنيه او ابو محمد وشاء و پسر دختر الياس صيرفى خزاز از اصحاب امام رضا عليه السلام مى‌باشد. او از چهره‌هاى سرشناس وبزرگان شيعه بود.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص39، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

علامه حلى نيز در خلاصة‌الاقوال اين عبارات را آورده است:

الحسن بن علي بن زياد الوشاء، بجلي، كوفي. قال الكشي: يكنى بابي محمد الوشاء، وهو ابن بنت الياس الصيرفي، خير من أصحاب الرضا (عليه السلام)، وكان من وجوه هذه الطائفة.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص104، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

4. عبد الكريم بن عمرو خثعمي:
چهارمين راوى، عبد الكريم بن عمرو خثعمى است. نجاشى او را موثق مى‌داند:

عبد الكريم بن عمرو بن صالح الخثعمي مولاهم ، كوفي ، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام ، ثم وقف على أبي الحسن [ عليه السلام ] ، كان ثقة ثقة عينا، يلقب كراما.

عبد الكريم بن عمرو بن صالح خثعمى از اهل كوفه است كه از امام صادق و امام كاظم عليهما السلام است. سپس در امامت امام كاظم عليه السلام توقف كرد. اين شخص ثقه و ثقه و آقا بود و لقب او كرام است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص245، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

نمازى شاهرودى در مستدركات علم الرجال مى‌نويسد:

عبد الكريم بن عمرو بن صالح الخثعمي الملقب بكرام : ...

 وبالجملة عدوه من أصحاب الكاظم والصادق صلوات الله عليهما. وكان ثقة ثقة عينا كما قاله النجاشي وغيره . وقالوا : إنه واقفي . ولذلك عده جمع من الموثقين. واعتقد المامقاني عدم وقفه لنقل المولى الوحيد روايات صريحة في قوله بإمامة الرضا والأئمة الاثني عشر صلوات الله عليهم.

عبد الكريم بن عمرو بن صالح خثعمى ملقب به كرام ... و خلاصه اين‌كه علماء او را از اصحاب امام كاظم و امام صادق عليهما السلام شمرده اند. همانگونه كه نجاشى و ديگران گفته اند: او ثقه، ثقه و آقا بود. گفته اند:‌ او واقفى بود. به خاطر ثقه دانستن نجاشى، گروهى او را از جمله موثقان دانسته اند. علامه مامقانى اعتقاد دارد بر اين‌كه او واقفى هم نبوده؛ زيرا رواياتى كه در امامت امام هشتم و دوازده ائمه از او نقل شده است.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج4، ص458، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

آقاى خويى مى‌گويد: شيخ مفيد در رساله عدديه كرام خثعمى را از جمله فقهايى مى‌داند كه هيچ طعنى براى آنان نيست و هيچ راهى براى مذمت هيچ يكى از آنان وجود ندارند و مسائل حلال و حرام را از آنان گرفته شده است:

وعد الشيخ المفيد في رسالته العددية الكرام الخثعمي من الفقهاء الاعلام والرؤساء المأخوذ منهم الحلال والحرام الذين لا يطعن عليهم ولا طريق لذم واحد منهم .

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج11، ص71، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

5. فضيل بن يسار نهدي
آخرين راوى دراين روايت، ‌فضيل بن يسار نهدى است.

نجاشى ايشان را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام و موثق معرفى كرده است:

الفضيل بن يسار النهدي أبو القاسم عربي ، بصري ، صميم، ثقة ، روى عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام ، ومات في أيامه.

فضيل بن يسار نهدى كنيه اش ابو القاسم، از جهت نسب عرب و از اهل بصره و ثقه است كه از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت نقل كرده و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص309، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

شيخ طوسى نيز مى‌نويسد:

الفضيل بن يسار النهدي، مولى، أصله كوفي، نزل البصرة، مات في حياة أبي عبد الله عليه السلام.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص269، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

ابو منصور حلى توثيق ايشان را با عبارات «ثقة عين، جليل القدر» بيان كرده است:

الفضيل بن يسار - بالسين المهملة بعد الياء المنقطة تحتها نقطتين - النهدي أبو القاسم، عربي صميم، بصري، ثقة عين، جليل القدر، روى عن الباقر والصادق (عليهما السلام)، ومات في أيام الصادق (عليه السلام).

فضيل بن يسار (با سين بدون نقطه بعد از ياى كه زيرش دو نقطه است) نهدى كنيه اش ابو القاسم عربى الاصل از اهل بصره و موثق، آقاى قوم و جليل القدر است كه از امام باقر و امام صادق عليهما السلام روايت كرده و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رحلت كرده است.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص228، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

در رجال كشى،‌ روايات بسيارى در مدح او و اين‌كه ايشان يكى از افراد مورد اعتماد و توجه امام صادق عليه السلام بوده نقل كرده كه نقل يك روايت در ستايش او كافى است:

حدثنا حمدويه وإبراهيم ، قالا : حدثنا محمد بن عيسى ، عن إبراهيم ابن عبد الله ، قال : كان أبو عبد الله عليه السلام إذا رأى الفضيل بن يسار قال : بشر المخبتين من أحب أن ينظر رجلا من أهل الجنة فلينظر إلى هذا .

ابراهيم بن عبد الله مى‌گويد: امام صادق عليه السلام زمانى كه فضيل بن يسار را ديد فرمود:‌ فروتنان پاكدل را بشارت ده،‌ هر كه دوست دارد به يكى از مردان بهشتى نگاه كند، به سوى اين شخص نگاه كند.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص473، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

طبق روايت ديگر امام صادق عليه السلام در پايان روايت در باره او فرموده است:

 ... وكان يقول: إن فضيلا من أصحاب أبي، وأني لأحب الرجل أن يحب أصحاب أبيه.

امام صادق مى‌فرمود: همانا فضيل،‌ از ياران پدرم مى‌باشد،‌ همانا من شخصى را دوست دارم كه اصحاب پدرم را دوست داشته باشد.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص473، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

با توجه به بررسى سند، روايت موثق (بنابراين كه عبد الكريم بن عمرو را واقفى بدانيم) است.

روايت دوم:
ما اهل بيت، براي ظهور وقت تعيين نمي‌كنيم
در روايت موثق ديگر نيز امام صادق عليه السلام مى‌فرمايد:‌ كسانى‌كه براى ظهور وقت تعيين مى‌كنند دروغ‌گويند و از جانب ما اهل بيت براى اين امر وقتى معين نشده است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ عليه السلام فَقَالَ: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ.

ابو بصير مى‌گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد امام قائم عليه السلام پرسيدم، فرمود: وقت‏گذاران دروغگويند، ما خانواده‏اي هستيم كه تعيين وقت نمي كنيم‏.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

روايت سوم
مرحوم كلينى بعد از نقل روايت سوم،‌ اين روايت را نيز با همان سند آورده است:

أَحْمَدُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ قَالَ: أَبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُخَالِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِينَ.

احمد باسناد خود گويد: آن حضرت فرمود: خداوند چنين اراده كرده كه با زمان تعيين كنندگان وقت، مخالفت كند (پس هر كه براى ظهور آن حضرت وقتى معين كند، بر خلاف واقع و حقيقت و زمانى است كه خدا آن را در نظر گرفته است).

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ح4، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

روايت چهارم
امر ظهور با شتاب بندگان جلو نمي‌افتد
روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: امر غيب پايانى دارد كه با فرا رسيدن پايان آن، نه جلو مى افتد و نه به تأخير انجام مى‌شود:

 الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ فُلَانٍ فَقَالَ: إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِي إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَلَمْ يَسْتَأْخِرُوا.

مهزم پدر ابراهيم گويد: خدمت امام صادق عليه السلام از سلاطين آل فلان (بنى عباس) سخن به ميان آورديم، حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان براى اين امر هلاك گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان، شتاب نمى‌كند، براى اين امر پايانى است كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتى پيش و پس نيفتند.

ا الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح7، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

روايت پنجم
تعيين وقت ظهور،مشاركت در علم خدا وادعاي اطلاع براسرار او است:
صاحب كتاب مختصر بصائر الدرجات (حسن بن سليمان حلي) روايتى را از مفضل بن عمر كه يكى از اصحاب خاص امام صادق عليه السلام است نقل كرده و حضرت در اين روايت تصريح فرموده است وقت ظهور مهدى ما از اسرار خداوند است و كسى كه تعيين وقت ظهور را ادعا كند، (يعنى بگويد فلان وقت آقا ظهور مى‌كند)، گويا در علم خدا خود را شريك دانسته و ادعاى اطلاع بر اسرار خدا را كرده است:

عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ حَمْدَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَعَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيِّ عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ نُصَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ سَيِّدِيَ الصَّادِقَ عليه السلام هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِيِّ عليه السلام مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ يَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لِلَّهِ أَنْ يُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا قُلْتُ: يَا سَيِّدِي وَلِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ» الْآيَةَ. وَهُوَ السَّاعَةُ الَّتِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها». وَقَالَ «عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» وَلَمْ يَقُلْ إِنَّهَا عِنْدَ أَحَدٍ وَقَالَ «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها» الْآيَةَ وَقَالَ «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَقَالَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيباً- يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ» قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى يُمَارُونَ؟ قَالَ: يَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَمَنْ رَأَى وَأَيْنَ يَكُونُ وَمَتَى يَظْهَرُ وَكُلُّ ذَلِكَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ اللَّهِ وَشَكّاً فِي قَضَائِهِ وَدُخُولًا فِي قُدْرَتِهِ‏ أُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا الدُّنْيَا وَإِنَّ لِلْكَافِرِينَ لَشَرَّ مَآبٍ قُلْتُ: أَ فَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: يَا مُفَضَّلُ لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِيِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ اللَّهَ تَعَالَى فِي عِلْمِهِ وَادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ سِرٍّ إِلَّا وَقَدْ وَقَعَ إِلَى هَذَا الْخَلْقِ الْمَعْكُوسِ الضَّالِّ عَنِ اللَّهِ الرَّاغِبِ عَنْ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ وَمَا لِلَّهِ مِنْ خَبَرٍ إِلَّا وَهُمْ أَخَصُّ بِهِ لِسِرِّهِ وَهُوَ عِنْدَهُمْ وَإِنَّمَا أَلْقَى اللَّهُ إِلَيْهِمْ لِيَكُونَ حُجَّةً عَلَيْهِمْ ....

مفضل بن عمر مى‌گويد: از آقايم حضرت صادق عليه السّلام پرسيدم: آيا مأموريت مهدى منتظر وقت معينى دارد كه بايد مردم بدانند كى خواهد بود؟ فرمود: حاشا كه خداوند وقت ظهور او را طورى معين كند كه شيعيان ما آن را بدانند. عرض‌كردم: آقا براى چه؟ فرمود: زيرا وقت ظهور او همان ساعتى است كه خداوند ميفرمايد:

يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها؛ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّى لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً. و نيز اين همان ساعتى است كه خدا فرموده: يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْساها و هم فرموده: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ يعنى: علم آن وقت فقط در نزد خداست و در آيه ديگر فرمود: فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها و نيز فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ و هم فرمود: ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ  يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِى السَّاعَةِ لَفِى ضَلالٍ بَعِيدٍ.

عرض‌كردم: معنى «يمارون» چيست؟ فرمود: يعنى مردم مى‌گويند قائم كى متولد شده و كى او را ديده، و حالا كجاست و چه وقت آشكار مى‏شود؟ اينها همه عجله در امر خدا و شك در قضاى الهى و دخالت در قدرت اوست اينان كسانى هستند كه در دنيا زيان مى‏برند و پايان بد از آن كافران است.

عرض‌كردم: آيا وقتى براى آن تعيين نشده؟ فرمود: اى مفضل! نه من وقتى بر آن معين مى‌كنم و نه هم وقتى براى آن تعيين شده است! هر كس براى ظهور مهدى ما وقت تعيين كند، خود را در علم خداوند شريك دانسته و (به ناحق) ادعا كرده كه توانسته است بر اسرار خدا آگاهى يابد! در صورتى كه خداوند هر سرى دارد براى اين مخلوق كه از خدا و اولياء خدا برگشته‏اند واقع شده است، هر خيرى خدا داشته باشد اختصاص به بندگانش دارد كه بايد بآن برسند. زيرا كه خدا همه وقت با بندگانش است. آن اسرار كه بآنها مى‌دهد براى اين است كه بر آنها حجت باشد.

الحلي، الحسن بن سليمان (متوفاي قرن نهم)، مختصر بصائر الدرجات، ص179، ناشر: منشورات المطبعة الحيدرية - النجف الأشرف، چاپ: الأولى1370 - 1950 م

روايت ششم
پيامبر (ص) تعيين كنندگان وقت ظهورا دروغگو دانسته است:
محمد بن ابراهيم نعمانى در كتاب «الغيبة» روايتى آورده است كه امام صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود:‌ پيامبر خدا تعيين كنندگان وقت ظهور را دروغگو دانسته است:

أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَتَى خُرُوجُ الْقَائِمِ عليه السلام؟ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ وَقَدْ قَالَ مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وآله: كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ...

ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده گويد: «به آن حضرت عرض كردم:

فدايت گردم خروج قائم عليه السّلام چه زمانى خواهد بود؟ فرمود: اى ابا محمّد ما خاندان هرگز وقتى را معيّن نمى‏كنيم، زيرا محمّد صلّى اللَّه عليه و آله فرموده است: تعيين وقت كنندگان دروغ مى‏گويند» ...

  النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص290، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422

روايت هفتم
از دروغ انگاشتن خبر دهندگان وقت ظهور نترسيد:
نعمانى در كتاب «الغيبة» 15روايت را در باب «ماجاء‌ فى المنع عن التوقيت» آورده كه برخى روايات را در اينجا ذكر مى‌كنيم:

 أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَبَّاسِيِّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَخْبَرَكَ عَنَّا تَوْقِيتاً فَلَا تَهَابَنَّ أَنْ تُكَذِّبَهُ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً.

محمّد بن مسلم مى‌گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: اى محمّد هر كس از جانب ما تعيين وقت را به تو خبرداد نگران نباش از اين‌كه او را دروغ پندارى؛ زيرا ما براى احدى وقتى را تعيين نمى‏كنيم.

النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص289، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422

روايت هشتم
ما زماني را براي ظهور معين نكرده ايم:
در روايت ديگر امام صادق عليه السلام فرمود: ما براى ظهور زمانى را معين نكرده‌ايم:

‏ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر.

ابو بكر حضرمىّ گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «ما زمانى را براى (ظهور) اين امر معيّن نمى‏كنيم‏.

النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب‍ ابن أبي زينب النعماني (متوفاي360ه‍ـ)،‌الغيبة،‌ ص289، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى،‌ چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى1422

روايت نهم
ما نه در گذشته براي ظهور وقت تعيين كرده‌ايم و نه در آينده تعيين خواهيم كرد.
شيخ طوسى در كتاب الغيبة روايتى ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل كرده،‌ كه آن حضرت به صراحت بيان كرده است كه ما اهل بيت نه در گذشته براى ظهور وقت تعيين كرده‌ايم و نه در آينده تعيين خواهيم كرد:

الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ الصَّحَّافِ عَنْ مُنْذِرٍ الْجَوَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: كَذَبَ الْمُوَقِّتُونَ مَا وَقَّتْنَا فِيمَا مَضَى وَلَا نُوَقِّتُ فِيمَا يَسْتَقْبِل‏.

آن كس که وقتي تعيين کند دروغ گفته است... ما در گذشته وقتي تعيين نکرده ايم و در آينده نيز هرگز وقتي براي آن تعيين نخواهيم کرد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص426، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة : الأولى، 1411هـ.

روايت دهم
امر ظهور به دست خدا است و تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند:
شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين» آورده است:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَيَّ فَوَرَدَتْ فِي التَّوْقِيعِ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ عليه السلام ‏أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَكَ اللَّهُ وَثَبَّتَكَ ...

وَأَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَكَذَبَ الْوَقَّاتُونَ ...

اسحاق بن يعقوب مى‌گويد: از محمّد بن عثمان عمرى درخواست كردم نامه‏اى را كه مشتمل بر مسائل دشوارم بود برساند و توقيعى به خط مولاى ما صاحب الزّمان عليه السّلام چنين صادر شد:

خداوند تو را ارشاد كند و پايدار بدارد، ..

و امّا ظهور فرج، آن با خداى تعالى است و تعيين‏كنندگان وقت دروغ مى‏گويند.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص484، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

روايت يازدهم
ظهور حضرت همانند روز قيامت، تنها براي خدا آشكار است
شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا آورده است كه امام هشتم به دعبل خزاعى بعد از اين‌كه از خروج حضرت مهدى عليه السلام خبر داد، فرمود: ظهور او، همانند روز قيامت است كه جز خدا كسى ديگر نمى‌داند و ناگهانى ظهور مى‌كند:

حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن عبد السلام بن صالح الهروي قَالَ: سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا عليه السلام قَصِيدَتِيَ ....

         خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ            يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَكَاتِ‏

            يُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وَبَاطِلٍ            وَيُجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ وَالنَّقِمَاتِ‏

بَكَى الرِّضَا عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي: يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَمَتَى يَقُومُ؟ فَقُلْتُ: لَا يَا مَوْلَايَ إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَيَمْلَؤُهَا عَدْلًا فَقَالَ: يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وَبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي‏ ظُهُورِهِ وَلَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَأَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ الصَّلَاةُ وَالسَّلَامُ أَنَّ النَّبِيَّ صلي الله عليه وآله قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً.

 هروى مى‌گويد از دعبل شنيدم كه مى‌گفت: قصيده ام را در محضر امام رضا عليه السلام خواندم تا به اين دو بيت رسيدم: امامى خروج مى‌كند كه خروجش حتمى است به اسم خدا و بركات قيام مى‌كند بين ما ، ميان حق باطل تميز مى‌دهد و بر نعمتها و بديها جزا ميدهد.

 پس حضرت رضا عليه السلام به شدت گريستند سپس سرشان را بلند كرده و فرمودند: اى خزاعى، روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جارى ساخت آيا مى‌دانى آن امام كيست و كى ظاهر مى‌شود؟ عرض كردم: نه، مگر اين‌كه شنيده ام امامى از شما خاندان ظهور مى‌كند و روى زمين را پاك ساخته و با عدالت پر مى سازد همچنان كه از ظلم پر شده باشد. پس فرمود : اى دعبل، بعد از من پسرم محمد و بعد از پسرش على و بعد از على پسرش حسن و بعد از حسن پسر او حجت قائم كه در غيبت او انتظارش را مى‌كشند و هنگام ظهورش بايد اطاعت شود، اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز خداوند آن روز را آنقدر طولانى گرداند تا او ظهور كرده و زمين را با عدالت پر سازد همچنان كه از ظلم پر شده باشد و اما اين‌كه كى ظهور مى‌كند ، پدرم از پدرش از اجدادش از على  عليه السلام روايت مى‌كند كه آن حضرت فرمود: به رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم گفته شد كه كى قائم شما ظاهر مى‌شود؟ فرمودند:

 مثل او مانند زمان قيامت است كه بر كسى آشكار نيست مگر خداوند و خبر مشكلى است بر آسمانها و زمين و نمى‌آيد مگر به طور ناگهانى.

القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج1، ص297، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م

همچنين در بسيارى از روايات،‌ سخن از غيبت طولانى حضرت به ميان آمده و پيامبر و امامان عليهم السلام غيبت و پايان آن را اسرار خداوند دانسته و تأكيد كرده اند كه بر اين امر كسى آگاهى ندارند. به چند روايت در اين زمينه اشاره مى‌كنيم:

روايت دوازدهم
غيبت و ظهور از اسرار خدا و به دور از محدوده علم بندگان است
در روايت ديگرى كه آن را سيد بن طاووس و ديگران نقل كرده به نقل ابن عباس رسول خدا به جابر فرمود:‌ غيبت قائم منتظر، از امور الهى و اسرار اوست كه بندگان خدا به آن آگاهى ندارند:

الْحَافِظُ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ النَّطَنْزِيُّ مِنْ كِتَابِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ الْمُقْرِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْكُوفِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُرَاتِ عَنْ ثَابِتِ بْنِ دِينَارٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّه‏ صلي الله عليه وآله إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام إِمَامُ أُمَّتِي وَخَلِيفَتِي عَلَيْهَا بَعْدِي وَمِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِي يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْراً وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ فِي زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ: وَلِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ؟ قَالَ: إِي وَرَبِّي وَيُمَحِّصُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقُ الْكافِرِين‏. يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ عِلْمُهُ مَطْوِيٌّ عَنْ عِبَادِ اللَّهِ إِيَّاكَ وَالشَّكَّ فِيهِ فَإِنَّ الشَّكَّ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ كُفْرٌ.

ابن عباس مى‌گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: على بن ابى طالب امام امت من و جانشين من بر آنها مى‌باشد، قائم منتظر از فرزندان اوست كه زمين را پس از ظلم و جور از عدل و داد پر خواهد كرد، به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخت معتقدين به امامت وى در زمان غيبتش از كبريت احمر گران ‏بها تر هستند، در اين هنگام جابر بن عبد اللَّه انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول اللَّه قائم كه از فرزندان شما خواهد بود غيبت خواهد كرد؟ فرمود: آرى به خداوند سوگند پروردگار مؤمنين را به غيبت او آزمايش خواهد كرد و كافرين را از بين مى‌برد، اى جابر غيبت وى سرى از اسرار خداوند است كه علم آن از مردم مخفى شده است اينك در خود شكى راه نده زيرا كه شك و حيرت در اين باره كفر است.

ابن طاووس الحلي،‌ السيد رضي الدين علي (متوفاي664هـ)، اليقين باختصاص مولانا علي (عليه السلام) بإمرة المؤمنين،‌ ص494، تحقيق: الأنصاري،‌ ناشر: مؤسسة دار الكتاب (الجزائري)، چاپ: الأولى1413

روايت سيزدهم
غيبت طولاني حضرت مهدي (ع) از اسرار خداوند است:
در روايت ديگر احمد بن اسحاق اشعرى قمى،‌ خدمت امام حسن عسكرى مى‌رسد و از جانشينش سؤال مى‌كند، حضرت فرزندش حضرت مهدى را به او نشان داده و از غيبت طولانى او خبر مى‌دهد:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام وَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ...

  قُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَإِنَّ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ؟ قَالَ إِي وَرَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ وَلَا يَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَايَتِنَا وَكَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْه‏ يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَاكْتُمْهُ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِي عِلِّيِّين.‏

... گفتم: اى فرزند رسول خدا! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟ فرمود: به خدا سوگند چنين است تا آنجايى كه اكثر معتقدين به او بازگردند و باقى نماند مگر كسى كه خداى تعالى عهد و پيمان ولايت ما را از او گرفته و ايمان را در دلش نگاشته و با روحى از جانب خود مؤيّد كرده باشد.

اى احمد بن اسحاق! اين امرى از امر الهى و سرّى از اسرار ربوبى و غيبى از غيب پروردگار است، آنچه به تو عطا كردم بگير و پنهان كن و از شاكرين باش تا فردا با ما در علّيّين باشى.

  الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص385، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

روايت چهاردهم
غيبت از اسرار خدا و ما خداوند را در كارهايش حكيم مي‌دانيم:
شيخ صدوق رحمة الله عليه در كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» از عبد الله بن فضل هاشمى نقل كرده كه امام صادق عليه السلام فرمود:‌ ظهور از امور متعلق به خدا و رازى از رازهاى اوست:

حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي‏ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمْدَانُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ سَمِعْتُ الصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام يَقُولُ: إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً لَا بُدَّ مِنْهَا يَرْتَابُ فِيهَا كُلُّ مُبْطِلٍ فَقُلْتُ وَلِمَ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِهِ لَكُمْ...

 يَا ابْنَ الْفَضْلِ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ وَغَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّهِ وَمَتَى عَلِمْنَا أَنَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَكِيمٌ صَدَّقْنَا بِأَنَّ أَفْعَالَهُ كُلَّهَا حِكْمَةٌ وَإِنْ كَانَ وَجْهُهَا غَيْرَ مُنْكَشِف‏.

عبد الله بن فضل هاشمى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود: «براى صاحب الامر ناگزير، غيبتى است که هر باطل جويى در آن به شکّ مى‌افتد». گفتم: «فدايت شوم! براى چه؟» فرمود: «به سبب امرى که ما اجازه نداريم آن را هويدا کنيم…. اى پسر فضل! اين امر، امرى از امرهاى الهى و رازى از رازهاى خدا و غيبى از غيب هاى پروردگار است. چون مي‏دانيم خداوند بزرگ مرتبه، حكيم است، تصديق مي‏كنيم همه كارهاى او از روى حكمت است؛ گرچه علت‏ آن ‏كارها بر ما روشن‏ نباشد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص482، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

در اين سه روايت، غيبت حضرت مهدى از اسرار خداوند دانسته شده معنايش اين است كه از مدت غيبت آن حضرت جز خدا كسى با خبر نيست. بنابراين، هنگام ظهورش را نيز جز خداوند كسى ديگر هم نمى‌داند.

نتيجه:
با توجه به رواياتى كه برخى آنها موثق مى‌باشد به دست مى‌آيد كه امر ظهور امام زمان به دست خدا و به اراده اوست. هرزمانى كه مصلحت بداند حجت خودش را براى برچيدن ظلم و بى‌عدالتى و گسترش عدل و اقامه دين ظاهر مى‌سازد و تعيين وقت ظهور نيز به دست خدا است و با توجه به فرمايش امام صادق به مفضل بن عمر: لَا أُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَلَا يُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ،‌ تا هنوز براى ظهور از جانب خدا وقتى معين نشده و اين يكى از اسرارى است كه ويژه خداوند مى‌باشد

و با توجه به عبارات: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُوَقِّتُ در روايت دوم و ششم،‌ فَإِنَّا لَا نُوَقِّتُ لِأَحَدٍ وَقْتاً. در روايت هفتم،‌ إِنَّا لَا نُوَقِّتُ هَذَا الْأَمْر در روايت هشتم،‌ ائمه اهل بيت نيز براى هيچ كسى از وقت ظهور سخن نگفته اند.

بنابراين كسانى‌كه براى ظهور به هر نحوى وقت تعيين مى‌كنند، طبق فرمايشات رسول خدا و ائمه هدى عليهم السلام دروغگويند.

حكمت و فلسفه تعيين نشدن وقت ظهور از سوى امامان معصوم عليهم السلام اين است كه راه هرگونه سوء استفاده براى ديگران بسته شود.

شيخ طوسى در كتاب الغيبة بعد از نقل رواياتى كه ما آن را در اينجا آورديم مى‌گويد:

وأما وقت خروجه عليه السلام فليس بمعلوم لنا على وجه التفصيل، بل هو مغيب عنا إلى أن يأذن الله بالفرج.

هنگام ظهور امام زمان عليه السلام به طور تفصيل براى ما معلوم نيست؛ بلكه او از نظر ما تا هنگامى‌كه خداوند اجازه دهد، غايب است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص425، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

بررسي روايات بيانگر تعيين وقت ظهور
در مقابل رواياتى كه تعيين وقت ظهور را از ناحيه خداوند و ائمه نفى كرده، روايات ديگرى نيز وجود دارد كه برخى تعيين وقت ظهور را از آنها استفاده كرده اند. اين روايات نيز به دو دسته تقسيم مى‌شود:

الف: روايات تأخير ظهور از وقت معين
دسته‌اى از روايات كه در كتاب شريف كافى و كتاب «الغيبة» شيخ طوسى نقل شده، صراحت دارند كه زمان‌هاى مشخصى براى ظهور امام زمان عليه السلام معين بوده،‌ اما اين امر به تأخير افتاده است.

روايت اول:
مرحوم كلينى از طريق ابى حمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام نقل كرده است:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: يَا ثَابِتُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى قَدْ كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِينَ فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَمِائَةٍ فَحَدَّثْنَاكُمْ فَأَذَعْتُمُ الْحَدِيثَ فَكَشَفْتُمْ قِنَاعَ السَّتْرِ وَلَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا وَيَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَحَدَّثْتُ بِذَلِكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقَالَ قَدْ كَانَ كَذَلِك.

ابوحمزة ثمالى گفت: از امام محمّد باقر شنيدم، فرمود: اى ثابت، خداوند، زمان اين امر را در سال 70 هجرى تعيين كرده بود، زمانى كه امام حسين عليه السلام كشته شد، امّا غضب خداوند شدّت يافت و آن را به سال140 به تأخير انداخت، هنگامى‌كه ما در مورد آن با شما سخن مى‌گوييم شما آن را منتشر و فاش مى‌كنيد و پرده و نقاب را برمى‌داريد و به همين دليل، خداوند پس از آن، زمانى را نزد ما معين نفرموده است. ابوحمزه مى‌گويد: در مورد آن با امام جعفر صادق عليه السلام سخن گفتم و ايشان فرمود: «درست است، اين‌گونه بوده است».

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص368، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

نظير همين روايت از طريق عمار صيرفى از امام صادق عليه السلام نيز نقل شد‌ه‌است:

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص292، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

روايت دوم:
شيخ طوسى در كتاب الغيبة از ابو بصير آورده است:

الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ‏: قُلْتُ لَهُ: أَ لِهَذَا الْأَمْرِ أَمَدٌ نُرِيحُ إِلَيْهِ أَبْدَانَنَا وَنَنْتَهِي إِلَيْهِ؟ قَالَ: بَلَى وَلَكِنَّكُمْ أَذَعْتُمْ فَزَادَ اللَّهُ فِيه.

ابو بصير مى‌گويد: به حضرت (امام صادق) عرض‌كردم: اين امر (ظهور ولى عصر) را وقت معينى هست كه با دانستن آن بدنهاى خود را از غم هجران و درد انتظار آسوده گردانيم؟ فرمود: آرى ولى چون شما آن را فاش كرديد خداوند بر مدت آن افزود. ‏

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص427، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

روايت سوم:
روايت سوم امام صادق عليه السلام فرمود:‌ ظهور اين امر در باره من بود؛‌ اما خداوند آن را به تأخير انداخت:

الْفَضْلُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي يَحْيَى التَّمْتَامِ السُّلَمِيِّ عَنْ عُثْمَانَ النَّوَّاءِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ: كَانَ هَذَا الْأَمْرُ فِيَّ فَأَخَّرَهُ اللَّهُ وَيَفْعَلُ بَعْدُ فِي ذُرِّيَّتِي مَا يَشَاء.

عثمان نوا گفته است: از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى‌فرمود: اين امر (ظهور دولت آل محمد) را خداوند در من قرار داده بود، ولى آن را به تأخير انداخت و بعد از من هر طور صلاح بداند، در باره ذريه‏ام عملى مى‌سازد.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص429، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

روايت چهارم:
در روايت ديگر امام صادق عليه السلام به ابو اسحاق فرمود: اين امر دو بار به تأخير افتاد:

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ‏ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَا أَبَا إِسْحَاقَ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ قَدْ أُخِّرَ مَرَّتَيْن‏.

اسحاق بن عمار مى‌گويد: امام صادق)عليه السّلام به من فرمود: اى ابا اسحاق اين كار دو بار بتأخير افتاده است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص293، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

حال اگر اين روايات درست باشند، در مقابل روايات چهاردگانه فوق قرار مى‌گيرند كه براى ظهور حضرت وقتى مشخصى را معين نكرده و تعيين كنندگان وقت را نيز دروغگو مى‌دانند.

توجيه شيخ طوسي از اين روايات
مرحوم شيخ طوسى عقيده دارد اين روايات بر تعيين و قت ظهور و تأخير آن از وقت معين شده، دلالت دارد؛ از اين رو، در صدد توجيه بر آمده و فرموده است:‌ هيچ مانعى نيست از اين‌كه بگوييم خداوند براى ظهور وقتى را معين فرموده؛ اما با تغيير مصلحت، وقت ظهور به تأخير افتاده و اين وقت معين، مشروط به عدم تغيير مصلحت بوده است:‌

فالوجه في هذه الأخبار أن نقول - إن صحت - إنه لا يمتنع أن يكون الله تعالى قد وقت هذا الامر في الأوقات التي ذكرت، فلما تجدد ما تجدد تغيرت المصلحة واقتضت تأخيره إلى وقت آخر، وكذلك فيما بعد، ويكون الوقت الأول، وكل وقت يجوز أن يؤخر مشروطا بأن لا يتجدد ما يقتضي المصلحة تأخيره إلى أن يجئ الوقت الذي لا يغيره شئ فيكون محتوما.

وعلى هذا يتأول ما روي في تأخير الاعمار عن أوقاتها والزيادة فيها عند الدعاء [والصدقات] وصلة الأرحام، وما روي في تنقيص الاعمار عن أوقاتها إلى ما قبله عند فعل الظلم وقطع الرحم وغير ذلك، وهو تعالى وإن كان عالما بالامرين، فلا يمتنع أن يكون أحدهما معلوما بشرط والآخر بلا شرط، وهذه الجملة لا خلاف فيها بين أهل العدل.

برفرض صحت اين روايات،‌ توجيه آن‌ها اين است: هيچ مانعى وجود ندارد از اين‌كه براى اين امر،‌ وقتى را (در زمانهاى كه ذكر شد،) معين كند؛ اما هنگامى‌كه مصلحت جديد در ميان آمد، اقتضاى او تأخير ظهور در هنگام ديگر است. و اين وقت نخست و هر وقتى كه قابل تأخير باشد،‌ مشروط به اين است كه پاى مصلحت جديدى در ميان نباشد تا آن هنگامه‌ى تغيير ناپذير و حتمى فرا رسد.

با توجه به اين مطلب، رواياتى كه در باره تأخير عمرها و زيادى آن با دعا، صدقه و صله ارحام حاصل مى‌شود و يا به واسطه ظلم و قطع رحم و غير آن، عمر از وقت معينش كمتر مى‌شود،‌ تأويل خواهد شد. و خداوند متعال هردو امر را مى‌داند. پس ممتنع نيست از اين‌كه يكى از دو امر در نزد خدا با شرط و ديگرى بدون شرط معلوم باشد و در اين مطلب ميان اهل عدل اختلافى نيست.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص429، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

جواب ميرزا محمد تقي اصفهاني از روايات
ميرزا محمد تقى اصفهانى صاحب كتاب «مكيال المكارم» بر عكس شيخ طوسى، عقيده دارد كه اين روايات بيانگر تأخير وقت ظهور امام زمان عليه السلام نيست تا آنها را توجيه كنيم؛ بلكه اين روايات از ظهور دولت حق به دست ائمه اطهار عليهم السلام و غلبه مؤمنان قبل از ظهور حضرت حجت ارواحناه فداه صحبت مى‌كند. بنابراين، مراد از ظهور امر، در اين روايات، ظهور دولت حق در زمانهاى فوق به دست امامان معصوم و در زمان آنها است.

مرحوم محمد تقى موسوى اصفهانى بعد از نقل روايات فوق مى‌گويد:

يقول مصنف هذا الكتاب، المعتصم بحبل الله المتين ولاية الأئمة الطاهرين محمد تقي الموسوي الأصفهاني عفي عنه: لا تنافي بين هذه الأحاديث وما سبق، إذ لا صراحة ولا ظهور في هذه الأحاديث بكون المراد بهذا الأمر ظهور الإمام الثاني عشر عجل الله تعالى فرجه، بل لا يمكن أن يكون المراد به ظهوره (عليه السلام)، لأن السبعين وأربعين ومائة كانتا قبل ولادته وهكذا الحديث الثالث نص على ما ذكرناه.

فالمراد به استيلاء الأئمة (عليهم السلام) وظهور دولة الحق وغلبة المؤمنين على المخالفين وهذا غير مقيد بظهوره (عليه السلام) بحسب هذه الروايات وليست منافية لترتيب الإمامة وكون عددهم اثني عشر والظاهر من هذه الأحاديث أن ظهور دولة الحق وغلبة الأئمة وشيعتهم، واستيلائهم على أهل الباطل وبسطهم العدل في الدنيا كانت مقدرة في السبعين بشرط اتفاق الناس على نصرة الحسين (عليه السلام) فإن ذلك كان تكليفا على عامتهم كما ورد في أحاديث سنذكر بعضها إن شاء الله تعالى فلما فسقوا عن أمر ربهم وقعدوا عن نصرة وليهم، اشتد غضب الله تعالى عليهم فأخر نجاتهم، واستخلاصهم من أيدي أعدائهم، وبسط العدل فيهم، إلى أربعين ومائة سنة وهذا يوافق زمن الصادق (عليه السلام) كما صرح به في الرواية الثالثة. فلما خالف الشيعة أمر الأئمة في كتمان أسرارهم، وأذاعوا ما أمروا بكتمانه وستره، وكان هذا كفرانا لما أنعم الله به عليهم، جاز أهم الله تعالى بتأخير نجاتهم وخلاصهم كما نطق به الحديث قال الله عز وجل: (ذلك جزيناهم بما كفروا وهل نجازي إلا الكفور).

مصنف اين كتاب مى گويد: ميان اين روايات،‌ و روايات گذشته منافاتى وجود ندارد؛ زيرا اين روايات، صراحت و ظهور در اين ندارد كه مراد از «امر»، ظهور امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد؛ بلكه اصلاً اراده اين معنا ممكن نيست؛‌ زيرا سالهاى هفتاد و صد و چهل، قبل از ولادت آن حضرت بوده است.

پس مراد از آن، استيلاء ائمه عليهم السلام و ظهور دولت حق و غالب شدن مؤمنان بر مخالفان است و اين مطلب طبق اين روايات، مقيد به ظهور آن حضرت نيست و از طرفى، با ترتيب ائمه و اين‌كه عدد آنان دوازده تن مى‌باشند،‌ نيز منافاتى ندارد. ظاهر روايات اين است كه ظهور دولت حق و غالب شدن ائمه و شيعيانش و چيره شدن آنان بر اهل باطل و گسترش عدالت در عالم، در سال هفتاد مقدور و مشروط به اين بود ‌كه همه مردم امام حسين عليه السلام را يارى مى‌كردند؛ زيرا يارى آن حضرت يك تكليف بر تمام مردم بود (برخى رواياتى را در اين باره ذكر خواهيم كرد)؛ اما هنگامى‌كه مردم از امر خداوند سرپيچى كردند و از يارى ولى شان دست كشيدند،‌ غضب خداوند بر آنان شدت يافت و نجات آنان از چنگال دشمنان و گسترش عدل در ميانشان تا سال صدو چهل به تأخير افتاد همانگونه كه روايت سوم بازگو مى‌كند اين سال،‌ مطابق با امامت امام صادق عليه السلام بود.

پس هنگامى‌كه شيعيان در كتمان اسرار امر ائمه مخالفت كردند و آنچه را كه مأمور به نگهداشتن آن بود،‌ فاش كردند، اين خودش كفران نعمت هاى خداوند بود، خداوند متعال نيز با تأخير نجات آنها، آنان را مجازات كرد، چنانكه روايات از اين مطلب سخن مى‌گويد. خداوند متعال فرموده است: اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم و آيا جز كفران كننده را كيفر مى‏دهيم‏.

الموسوي الأصفهاني، ميرزا محمد تقي (متوفاي1348هـ)، مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم (عليه السلام)، ج2، ص312، تحقيق العلامة السيد علي عاشور،  ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان، الطبعة الأولى1421 ه‍ - 2001 م

به نظر مى‌رسد اين روايات و جملات صدر روايت نخست كه صحبت از تعيين وقت مى‌كنند، اصلاً ربط به تعيين وقت ظهور امام زمان عليه ندارد، و مراد از ظهور امر همان ظهور دولت حق به دست ائمه قبل از امام زمان عليه السلام است و سخن مرحوم اصفهانى معقول و به جا است.

نكته مورد توجه در اين روايات به ويژه در روايت نخست اين است‌كه روايات فوق مى‌تواند مستند و دليل كسانى كه در بحث وقت ظهور قائل به بداء هستند، قرار بگيرد؛‌ زيرا اين روايات ثابت مى‌كنند كه آمادگى و استقبال مردم نقش مستقيم در ظهور دولت حق در زمان ائمه دارد. پس اگر مردم آمادگى آن را نداشته باشند و براى ظهور تلاش و كوشش نكنند و زمينه را فراهم نسازند، امر ظهور به تأخير خواهد افتاد.

ب: روايات تعيين سال و روز مشخص براي ظهور
برخى از روايات كه در منابع روايى شيعه آمده، دقيقاً سال فرد و روز شنبه يا روز جمعه را، زمان ظهور آن يگانه منجى عالم بشريت ذكر كرده اند:

روايت اول: ظهور امام زمان در سال فرد:
شيخ مفيد در كتاب ارشاد،‌ آورده است كه امام صادق عليه السلام فرمود: امام زمان عليه السلام دريكى از سالهاى طاق ظهور مى‌كند:

رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: لَا يَخْرُجُ الْقَائِمُ عليه السلام إِلَّا فِي وَتْرٍ مِنَ السِّنِينَ سَنَةَ إِحْدَى أَوْ ثَلَاثٍ أَوْ خَمْسٍ أَوْ سَبْعٍ أَوْ تِسْعٍ.‏

به روايت ابو بصير امام صادق عليه السلام فرمود: سالى كه امام زمان عليه السلام در آن ظهور مى‌كند، طاق است از قبيل يك يا سه يا پنج يا هفت يا نه‏.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج‏2، ص379، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

روايت دوم: قيام حضرت در روز شنبه مصادف با روز عاشورا
در روايت ديگر امام صادق عليه السلام روز عاشورا را روز قيام حضرت بيان كرده است:

الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام: يُنَادَى بِاسْمِ الْقَائِمِ عليه السلام فِي لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَعِشْرِينَ وَيَقُومُ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَهُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام لَكَأَنِّي بِهِ فِي يَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ قَائِماً بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَامِ جَبْرَئِيلُ عليه السلام عَنْ يَدِهِ الْيُمْنَى يُنَادِي الْبَيْعَةَ لِلَّهِ فَتَصِيرُ إِلَيْهِ شِيعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَى لَهُمْ طَيّاً حَتَّى يُبَايِعُوهُ فَيَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَجَوْرا.

امام صادق عليه السلام فرمود: در شب بيست و سوم به نام مبارك قائم خوانده مى‌شود و در روز عاشورا كه در آن روز حسين بن على عليه السلام به تيغ بيداد شهيد شده قيام مى‌كند. گويا مى‏بينم در روز شنبه كه مصادف با عاشورا است قائم آل محمد ظهور كرده و در ميان ركن و مقام ايستاده و جبرئيل در طرف راست او قرار گرفته مى‌گويد (البيعة للَّه) بيائيد براى خدا با قائم آل محمد بيعت نمائيد، شيعيان او از اطراف زمين به طى الارض خود را به حضور انور او مشرف ساخته و با وى بيعت مى‏نمايند و خداى متعال ببركت وجود اقدس او زمين را پر از عدل و داد كرده چنانچه مملو از ظلم و جور گرديده است.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج‏2، ص379، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

روايت سوم: ظهور حضرت در روز شنبه
نظير اين روايت را شيخ صدوق در كمال الدين از ابو بصير از امام باقر عليه السلام با آدرس ذيل نقل كرده‌اند:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ‏ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام: يَخْرُجُ الْقَائِمُ عليه السلام يَوْمَ السَّبْتِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ عليه السلام.‏

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص654، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

روايت چهارم: ظهور حضرت در روز شنبه
طبق نقل شيخ طوسى روايت با اين سند نقل شده است:

الفضل ، عن محمد بن علي ، عن محمد بن سنان ، عن حي [حسين] بن مروان عن علي بن مهزيار [مهرام] قال : قال أبو جعفر عليه السلام : كأني بالقائم يوم عاشوراء يوم السبت قائما بين الركن والمقام ، بين يديه جبرئيل عليه السلام ينادي : البيعة لله، فيملاها عدلا كما ملئت ظلما وجورا.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص453، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة الأولى، 1411هـ.

روايت پنجم، قيام حضرت در روز جمعه:
در روايت مرسل، كه شيخ صدوق رحمة الله عليه آن را نقل كرده، روز جمعه را روز قيام و ظهور حضرت دانسته است:

وروى أنه «ما طلعت الشمس في يوم أفضل من يوم الجمعة ... وقيام القائم عليه السلام يكون في يوم الجمعة،...»

از معصوم روايت شده است كه فرمود:‌ آفتاب در روزى كه بهتر از روز جمعه باشد، طلوع نكرد است. (كنايه از اين‌كه روز جمعه برترين روزهاى هفته است) ... و ظهور قائم آل محمد عليه السلام در روز جمعه مى‌باشد.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص422، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

بنابرآنچه در اين روايات آمده،‌ دو سؤال در ذهن به وجود مى‌آيد:

1. اگر در سال فرد يا روز جمعه و شنبه، حضرت حجت عليه السلام ظهور مى‌كند، معنايش اين است كه نبايد در سال هاى زوج يا روزهاى غير از جمعه و شنبه متنظر ظهور آن حضرت بود.

2. اين روايات،‌ با روايات چهارده گانه‌اى كه تعيين وقت ظهور را نفى مى‌كردند و جايز نمى‌شمردند تنافى دارند.

پاسخ:
اين روايات،‌ مشكل سندي دارند:
نقد روايت اول:
اين روايت را شيخ مفيد با عبارت‌ »روي الحسن بن محبوب» بدون واسطه از حسن بن محبوب نقل كرده،‌ در حالى‌كه بين وفات حسن بن محبوب و تولد شيخ مفيد تقريباً يك قرن فاصله است و مطمئناً‌ راويان ديگر در سند افتاده است.

شيخ طوسى و ديگران تاريخ وفات حسن بن محبوب را سال224 هجرى مى‌داند:

ومات الحسن بن محبوب في آخر سنة أربع وعشرين ومأتين...

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص851، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404ه‍

آقا بزرگ تهرانى در كتاب «الذريعة» مى‌گويد:

و " مشيخة " الحسن بن محبوب المتوفى سنة224

آقا بزرگ الطهراني(متوفاي 1389هـ)، الذريعة إلى تصانيف الشيعة، ج2، ص132، الطبعة الثانية، دار الأضواء بيروت.

و مرحوم شيخ مفيد در سال 336 متولد شده است. بنابراين شيخ مفيد چگونه مى‌تواند بدون واسطه از حسن بن محبوب روايت نقل كند. در نتيجه اين روايت مرسل خواهد بود و مورد اعتماد نيست.

نقد روايت دوم:
در روايت دوم،‌ محمد بن على كوفى قرار دارد و علماى رجال گفته اند:‌ ايشان همان محمد بن على صيرفى ابو سمينه مى‌باشد كه ضعيف است.

 علامه مامقانى مى‌گويد:

محمد بن علي الكوفي هو الصيرفي ابو سمينه المتقدم.

مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌ ‌ ص159، ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

ايشان در باره ابو سمينه نظر داده است كه ذيلاً‌ نظر ايشان را نقل كرده ايم.

شيخ طوسى در ترجمه أبو سمينة محمد بن على الصيرفى آورده است:

قال حمدويه، عن بعض مشيخته: محمد بن علي رمى بالغلو ... وذكر الفضل في بعض كتبه: الكذابون المشهورون أبو الخطاب ويونس بن ظبيان ويزيد الصايغ ومحمد بن سنان وأبو سمينة أشهرهم.

حمدويه از برخى استادانش نقل كرده، محمد بن على متهم به غلو است.. فضل بن شاذان در برخى كتابهايش آورده است: دروغگويان مشهور ابو الخطاب، يونس بن ظبيان، يزيد صايغ و محمد بن سنان هستند كه مشهورترين آنان ابو سمينه است.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج2، ص823، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404ه‍

صاحب معالم در تحرير طاوسى نيز همين عبارت را نقل كرده‌است:

الشيخ حسن بن زين الدين صاحب المعالم (متوفاي1011هـ)، التحرير الطاووسي،‌ ص 515، تحقيق: فاضل الجواهري،‌ ناشر : مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي،‌ إشراف: السيد محمود المرعشي / التحرير الطاووسي المستخرج من كتاب حل الإشكال للسيد أحمد بن موسى آل طاووس (وفاة 673)، مطبعة سيد الشهداء (ع) – قم،1411

علامه مامقانى، گرچه اتهام غلو را بر ابو سمينه وارد نمى‌داند؛ اما شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن او، وارد مى‌داند و مى‌گويد:

الا ان رد شهادة‌ الفضل بكونه من الكذابين مشكل وعمل المفيد (ره) وامثاله بخبره ليس عملاً‌ بالخبر في الحقيقة لتقيدهم العمل بان لايكون ما تضمنه الخبر تخليطاً او غلواً‌ او تدليساً او ينفرد به او لايعرف من غير طريقه فان ما جمع من اخباره لهذه القيود لايكون العمل به عملاً بالخبر في الحقيقة بل عملاً بخبر من شاركه في الرواية كما لايخفي.

رد نمودن شهادت فضل بن شاذان را بر دروغگو بودن ابوسمينه، مشكل است. و عمل نمودن شيخ مفيد و امثال ايشان به روايت ابو سمينه در حقيقت عمل به خبر او نيست؛ زيرا آنان عمل شان را مقيد به اين كرده اند كه خبر متضمن تخليط، غلو، تدليس نباشد يا آن به تنهايى نقل نكرده نباشد. تمام اخبار ابو سمينه كه اين قيود را دارا باشد عمل به خبر او به تنهايى نيست؛ بلكه عمل به خبر كسانى است‌كه با او در روايت شريك است.

مامقاني،‌ عبدالله،‌ تنقيح المقال في علم الرجال،‌‌ ص157، ناشر:‌ المكتبة‌المرتضوية‌،‌ نجف اشرف 1350 هـ

علامه حلى نيز در خلاصة مى‌گويد:

وكان محمد بن علي يلقب أبا سمينة - بضم السين المهملة ، والنون بعد الياء المنقطة تحتها نقطتين - ضعيف جدا فاسد الاعتقاد ، لا يعتمد في شئ.

محمد بن على كه لقب او ابو سمينه است، جداً ضعيف، فاسد الاعتقاد است كه نمى‌توان او را مورد اعتماد دانست.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى726هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص398، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

در نتيجه محمد بن على كوفى ضعيف و اين روايت نيز مورد اعتماد نيست.

نقد روايت سوم:
در روايت سوم، حسين بن أحمد بن إدريس مجهول است. آقاى خويى در المفيد من معجم رجال الحديث مى‌گويد:

الحسين بن أحمد بن إدريس: روى عنه محمد بن علي بن الحسين بن بابويه، رجال الشيخ – مجهول‌–.

الجواهري، محمد (معاصر)، المفيد من معجم الرجال الحديث، ص162، الناشر: المحلاتي،‌ المطبعة: العلميةقم- الطبعة الثانية 1424 ه‍ - ق

نقد روايت چهارم:
در اين رواين نيز «محمد بن على كوفي» قرار دارد كه تضعيف او در روايت دوم ثابت شد.

نقد روايت پنجم
روايت پنجم نيز با عبارت «روي» به صورت مرسل نقل شده است.

نتيجه:
با توجه به نقد سندى كه انجام شد؛

اولاً: اين روايات با روايات گذشته تنافى ندارند؛

ثانياً: همه سالها و همه روزها، ايام انتظار براى دلدادگان ظهور آن حضرت است كه با اراده خداوند در هر روز و هر سالى كه مصلحت ايجاب نمايد، چهره از پشت پرده غيبت نمايان كند و جهانى را كه به انتظار اوست آكنده از عدل و داد سازد.

پيامدهاي تعيين وقت ظهور، توسط بشر
به راستى چرا براى ظهور حضرت وقت مشخصى را نمى‌توان در نظر گرفت. آيا تعيين وقت، پيامدهايى بدى را به دنبال دارد؟ روايات ذيل برخى از مهمترين پيامدهاى تعيين وقت ظهور را بر مى‌شمارد:

1. خلف وعده الهي:
يكى از پيامدهاى تعيين وقت براى ظهور امام زمان عليه السلام اين است كه در صورت تعيين وقت، و ظهور نكردن آن حضرت در آن وقت تعيين شده، خلف وعده الهى لازم ميايد. امام باقر عليه السلام به فضيل بن يسار فرمود: تعيين كنندگان وقت دروغگويند. بعد از اين سخن، حضرت به پيامد تعيين وقت اين‌گونه اشاره مى‌كند:

إِنَّ مُوسَى عليه السلام لَمَّا خَرَجَ وَافِداً إِلَى رَبِّهِ وَاعَدَهُمْ ثَلَاثِينَ يَوْماً فَلَمَّا زَادَهُ اللَّهُ عَلَى الثَّلَاثِينَ عَشْراً قَالَ قَوْمُهُ قَدْ أَخْلَفَنَا مُوسَى فَصَنَعُوا مَا صَنَعُوا.

همانا موسى عليه‏ السلام چون (در طور سينا) به پروردگار خود براى پيغام بردن وارد شد، قومش را وعده سى روز داد، و چون خدا ده روز بر سى روز افزود قومش گفتند: موسى با ما خلف وعده كرد، و كردند آنچه كردند (يعنى گوساله پرست شدند).

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص369، ح5، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

منظور امام عليه السلام از بيان اين مطلب در باره حضرت موسى عليه السلام اين است كه اگر براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام وقت مشخصى تعيين مى‌شد و به هر علتى وقت ظهور به تأخير مى‌افتاد،‌ خلف وعده مى‌شد و مردم مى‌گفتند:‌ چرا در اين موعد مقرر حضرت ظهور نكرد در حالى كه رسول خدا و ائمه اطهار به صورت قطعى از ظهور آن حضرت به فرمان خداوند خبر داده اند. همچنانكه حضرت موسى عليه السلام به قومش وعده داده بود كه بعد از سى روز به سوى آنان باز خواهد گشت؛ ولى خداوند متعال، ده روز ديگر را بر اين مدت اضافه كرد و حضرت ده روز دير تر در ميان قومش بازگشت. مردم در اثر خلف اين وعده، گوساله پرست شدند.

2 و 3 : قساوت قلب ؛ برگشت مردم از اسلام:
اين دو پيامد، در روايت ذيل بيان شده است.

على بن يقطين يكى از شيعيان و اصحاب امام موسى كاظم عليه السلام است. او با توجه به روايتى كه از مولايش حضرت موسى بن جعفر شنيده بود،‌ در پاسخ پدرش كه چرا وقت ظهور معين نشده، پيامد آن را قساوت قلب و برگشت مردم از اسلام در صورت محقق نشدن ظهور در موعد مقرر بيان كرده است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنِ السَّيَّارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ عَنْ أَخِيهِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ عليه السلام: الشِّيعَةُ تُرَبَّى بِالْأَمَانِيِّ مُنْذُ مِائَتَيْ سَنَةٍ: قَالَ وَقَالَ يَقْطِينٌ لِابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ مَا بَالُنَا قِيلَ لَنَا فَكَانَ وَقِيلَ لَكُمْ فَلَمْ يَكُنْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنَّ الَّذِي قِيلَ لَنَا وَلَكُمْ كَانَ مِنْ مَخْرَجٍ وَاحِدٍ غَيْرَ أَنَّ أَمْرَكُمْ حَضَرَ فَأُعْطِيتُمْ مَحْضَهُ فَكَانَ كَمَا قِيلَ لَكُمْ وَإِنَّ أَمْرَنَا لَمْ يَحْضُرْ فَعُلِّلْنَا بِالْأَمَانِيِّ فَلَوْ قِيلَ لَنَا إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَكُونُ إِلَّا إِلَى مِائَتَيْ سَنَةٍ أَوْ ثَلَاثِمِائَةِ سَنَةٍ لَقَسَتِ الْقُلُوبُ وَلَرَجَعَ عَامَّةُ النَّاسِ عَنِ الْإِسْلَامِ وَلَكِنْ قَالُوا مَا أَسْرَعَهُ وَمَا أَقْرَبَهُ تَأَلُّفاً لِقُلُوبِ النَّاسِ وَتَقْرِيباً لِلْفَرَج‏.

على بن يقطين گويد: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام به من فرمود: دويست سال است كه شيعه با آرزوها تربيت مى‏شود: (چون على اين خبر را براى پدرش نقل كرد) يقطين كه در دستگاه سفاح و منصور خدمت مى‌كرد) به پسرش على بن يقطين گفت: چرا آنچه در باره ما گويند (از پيشرفت دولت بنى عباس) واقع شود و آنچه در باره شما گويند (از ظهور دولت حق) واقع نشود؟ على به پدرش گفت: آنچه در باره ما و شما گفته شده از يك منبع است، (و آن منبع وحى است كه به توسط جبرئيل و پيغمبر و ائمه عليهم السلام به مردم مى‌رسد) جز اين‌كه امر شما چون وقتش رسيده بود، مطابق آنچه به شما گفته بودند واقع گشت، ولى امر ما وقتش نرسيده است، لذا با آرزوها دلگرم گشته‏ايم. اگر به ما بگويند: اين امر (ظهور دولت حق) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نمى‌شود، دلها سخت شود و بيشتر مردم از اسلام برگردند، ولى مى‌گويند: چقدر زود مى‏آيد، چقدر به شتاب مى‏آيد، براى اينكه دلها گرم شود و گشايش نزديك گردد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج‏1، ص369، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

 نا اميدى توده هاى در اثر عدم اتفاق ظهور، بى‌اعتقادى افراد نسبت به اصل ظهور به دليل عدم تحقّق مصداق هاى تطبيق شده، استهزاء و تکذيب باور مهدويّت در نتيجه‌ى محقق نشدن ظهور از طرف دشمنان اسلام، برخى ديگر از پيامدهاى تعيين وقت ظهور است.

نتيجه:
طبق چهارده روايتى كه برخى از آنان از نظر سند موثق بود، براى ظهور حضرت حجت بن الحسن عليه السلام وقتى معين نشده و تعيين وقت ظهور نيز از هر راهى كه باشد، درست نيست؛ زيرا وقت ظهور از اسرار خداوند است كه تنها او بر اين امر آگاهى دارد و اگر كسى با تعيين مصداق ها و ... وقت مشخصى را براى ظهور تعيين كند دروغگو است و ادعاى شركت در علم و اسرار خداوند را نموده‌است.

مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: