۰

آیا آیین «بودائى» دین الهی بوده است؟

برخی می گویند بودا پیامبر الاهی است و هسته‏هاى اولیه آیین او از وحى نشأت گرفته است. اگر چه بعداً دچار تحریفى عظیم شد. این نظریه به دو دلیل درخور پذیرش است.
کد خبر: ۲۰۹۹۸۴
۱۱:۰۶ - ۰۷ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پاسخ اجمالی

برخی می گویند بودا پیامبر الاهی است و هسته‏هاى اولیه آیین او از وحى نشأت گرفته است. اگر چه بعداً دچار تحریفى عظیم شد. این نظریه به دو دلیل درخور پذیرش است:

  1. توجه به آموزه‏هاى بودیسم کهن: کارکردى که تاریخ به او نسبت مى‏دهد، کارکردى پیامبرگونه است. بوداى بیدار شده، بیدارى و آگاهى و رستگارى مردم را از نخستین اهداف خود بر مى‏شمارد. این رستگارى تنها در سایه کسب فضایل اخلاقى و تحصیل معرفت به دست مى‏آید. در بودیسم کهن خردگریزى و گرایش به سحر و جادو و جن‏گیرى و راندن شیاطین و ریاضت‏هاى عجیب و غریب جایى نداشت. او با زندگى "شگ روس" یا "گاو روس" هندى زمان خویش مى‏ستیزد و بر خلاف نظر رایج هندویزم آن زمان، چنین کارهایى را باعث گریز از معرفت مى‏دانست نه تحصیل آن.

رویکرد او به مسائل اساسى هستى مبدأ و معاد کاملاً دینى است نه عرفانى و فلسفى. او همواره درباره حقیقت امورى؛ چون روح، خدا و خلقت، سکوت پیشه مى‏کرد و معارف فلسفى و عقلى را از بار یافتن به حقیقت این امور ناتوان و به خوبى می دانست که قوم لرزان عقل و پاى چوبین استدلال، از ساحتى که فراچنگ "شهود" است، مى‏گریزد! برخى عبارات کتاب مقدس بوداییان، شکّى باقى نمى‏گذارد که کتاب آنها – گر چه در دام تحریف افتاده - ریشه در وحى و توحید دارد.

  1. در داستان "بُلوهر و یُوذاسِف" که به عنوان یک حدیث، نخستین بار در کتاب روایى "کمال الدین" آورده شده، "یوذاسف" از پیامبران الاهی معرفى مى‏شود. شواهدى در دست است که "یوذاسف" و "بودا" بر هم انطباق دارند.

آنچه گفته شد درباره بودیسم کهن بود، اما بودیزمى که بعدها شکل گرفت، به خدایى بودا معتقد شد و بر پرستش او دل سپرد. بودیزم کنونى نمادى از خردگریزى و اعتقاد به سحر و جادو، تناسخ و آکنده از امور مبهم و پیچیده و سردرگم است. "ما صوریاداس، سخنگو و مؤسس آیین بوداى غرب، بودیزم کنونى را، آیینى بودن خدا معرفى مى‏کند که در آن تجربه انسانى رهگذرى است براى یافتن حقیقت.[i]

[i] ر.ک: داس، سوریا، بیدارى بوداى درون، کرباسیان، ملیحه ، ص 159 و 259، تهران، نشر مرداد، 1379.
پاسخ تفصیلی

نظریه: "بودا دینى الاهی به ارمغان آورده است".

دلیل: 1. ماهیت آموزه‏هاى بودیسم کهن.

  1. داستان "بلوهر و یوذاسف" و تطبیق آن بر "بودا".

دلیل اوّل ماهیت بودیسم کهن:

ألف. ماهیت بودیسم کهن: ماهیت بودیسم کهن بسیار روشن و بى نیاز از هرگونه تغییر و واشکافى فلسفى و عادلانه و بدون معمّاهاى رازگونه بوده است. آفریدن راز و رمزها و پیچیده گویى‏هاى فلسفى و عرفانى، دست ساخته‏هاى بوداییان بعدى است.[1] بودیسم عبارت از بیدار ساختن و آگاهى مردم بوده است. پایه نخست این دین بر از بین بردن رنج و ناآرامى فردى و اجتماعى و آرامش درون و برون استوار شده است.[2]

یکى از عناصر مهّم دین، سادگى آن است به گونه‏اى که مفاهیم آن به آسانى در دسترس همگان قرار گیرد. بدون تردید نمى‏توان پذیرفت ظاهر یک دین انباشته از مفاهیم نا مفهوم پیچیده و سردرگم باشد و در عین حال عموم انسان‏ها مخاطب آن واقع شوند. تصور این که یک عارف وحدت نگر یا یک فیلسوف عقل محور، دینى عام، گسترده و همه فهم به ارمغان آورد، بسیار دور از ذهن است؛ زیرا مفاهیمى که در این دو روش به کار مى‏رود، در فهم همگان نمى‏گنجد.

از همین روى آورندگان ادیان وحیانى تعالیم خود را به روش عرفانى یا فلسفى بیان نکرده‏اند، بلکه به گونه‏اى در وادى معرفت قوم نهاده‏اند که فطرت و ظرفیت عموم انسان‏ها پذیراى آن باشد.

البته سخن یاد شده به معناى سطحی بودن ادیان الاهی نیست. در تمام ادیان معارف بلند و فرازمندى نهفته است، اما سخن در این است که ژرفناکى و عمق با بى سروته گویى نیست.

بودیسم کهن به گونه‏اى بنیادى از پاسخ به پرسش‏هاى فلسفى تا آن جا که مستقیماً با راه رستگارى بستگى نداشته باشد، گریزان بود. بودا در برابر سؤالات متافیزیکى سکوت بر مى‏گزید و در موارد کمى که مجبور به پاسخ مى‏شد باز، نمود نمى‏کرد که هستى روح و چگونگى رستگار شدن را نمى‏توان واشکافى کرد.[3]

این گونه برخورد با مسائل متافیزیکى همان برخوردى است که از یک دین الاهی انتظار مى‏رود. پیامبر اسلام ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در پاسخ به مسائل متافیزیکى از قبیل روح چنین رویکردى داشتند.[4]

به نظر شما آیا ابزار آگاهى انسان، مى‏تواند با مفاهیمى که هیچ گاه فراچنگ آن نمى‏آید روبرو شود؟ مسائل (متافیزیکى) یکسره غیر مادى‏اند و احساسات ما، تنها اجسام مادى و حدّ اکثر شبکه الکترون - پروتون آنها را مى‏بیند و درک مى‏کند! پس خردمندى شما بر رویکرد بودیسم کهن در مورد مسائل متافیزیکى مُهر تأیید مى‏گذارد.

بودیسم کهن بر این اعتقاد بود که مشکل حقیقى انسان در مباحث فلسفى و عقلى وهم آلود نیست، بلکه در ادراکات و تمایلات او خلاصه مى‏شود و باید روش عملى پیش گرفت تا بر خواسته‏ها و شهوت‏ها غلبه یافت و گاه با چیرگى بر این شهوت‏ها، آدمى صفاى تمام پیدا مى‏کند و خورشید وجودش نور مى‏افشاند.[5]

چنین رویکردى در آموزه‏هاى دین اسلام نیز وجود دارد. آن جا که از پیراستن جان از غیر خدا و جریان حکمت از قلب به زبان سخن به میان مى‏آورد.[6]

خلاصه آن که با توجه به معیارهاى ذیل، مى‏توان بودیسم اولیه را دینى الاهی نامید:

  1. مبدأ معنوى و فرامادگى بودیزم[7]
  2. وجود عباراتى در کتاب مقدس دال بر توحید حقیقى بوداییان[8]
  3. سیر روحانى بودا از عالم کثرت (عالم مادّى) به عالم وحدت و بیرون آمدن از عالم وحدت براى دستگیرى از انسان‏ها[9]
  4. اعتقاد به ناممکن بودن شناخت ذات خدا[10]
  5. اعتقاد به ناپایدارى جهان[11]
  6. اعتقاد به وجود عنصر روحانى در انسان[12]
  7. اعتقاد به اینکه با مرگ جسم، انسان فانى نمى‏شود[13] و روح تجدید حیات پیدا مى‏کند.[14]
  8. اعتقاد به این که انسان پس از مرگ جسم مادى، در قالب جسم مثالى به حبات خود ادامه مى‏دهد.[15]

ب. آموزه‏هاى اعتقادى بودیسم نخستین:

  1. خدا در بودیزم: بودا هرگز از ذات خدا سخن به میان نیاورد و آن را جوال نگاه اندیشه خویش قرار نداد؛ زیرا پى بردن به کنه ذات خداوند را ناممکن مى‏دانست.[16] در بسیارى از روایات اسلامى که از جانب امامان شیعه به دست ما رسیده است، از تفکر و تکلم پیرامون ذات الاهی ممانعت به عمل آمده است.[17] بودیزم کنونى کشف و مکاشفه خالقِ عالم را خواهان است، نه اثبات و استدلال آن را.[18]

این آموزه ریشه در تعالیم بوداى کهن دارد؛ زیرا بودا پاى چوبین استدلال را ناتوان تر از آن مى‏دانست که بر عرض فرازمند جهان فرامادى قدم گذارد. ما معتقدیم که عقل اجازه اندیشیدن در عالم فرامادى دارد، اما حاصل این اندیشه که در قالب عرفان نظرى و فلسفه جلوه‏گر مى‏شود یک چیز است: مى‏دانم که از عالم غیر مادى هیچ نمى‏دانم. آرى! بار یافتن به فضاى مجردات تنها از راه مجرد شدن و تهى گشتن از تعلقات عالم ماده امکان مى‏پذیرد و این مایه اشتراک تعالیم اسلام - آخرین دین مقبول الاهی - و آموزه‏هاى بودیزم کهن است.

در پاره‏اى از عبارات کتاب مقدس بودیزم کنونى داریم:

"من برهما هستم. من خدایى عظیم و والامقام هستم. من خود زاده نشده‏ام و مخلوق نیستم. من جهان را خلق کرده‏ام. من خداوندگار جهانم. من مى‏توانم خلق کنم، تغییر و تحول به وجود آورم و زندگى ببخشم من پدر و سرور همه چیز هستم".[19] این عبارات صداى دلنشین آیاتِ سوره توحید را در ذهن آدمى طنین انداز مى‏کند.

بر اساس برخى دیگر از تعابیر نیروانا (فعال ما یشاء؛ یعنى آن که هر چه مى‏خواهد انجام مى‏دهد) موجودى است سرمدى، ثابت، قدیم، بدون زمان، نامیرا و به دنیا نامده، عین خیر، واحد، و تنها کمال ممکن و دست نایافتنى در حیات ما است.[20]

با توجه به آن که بوداى موسّسِ بودیسم کهن، بر خلاف آنچه در بودیسم کنونى مطرح است، هیچ گاه خود را خداى مطلق و موجودى نامحدود نمى‏دانست، و به خداى انسان گونه سرنوشت‏ساز نیز اعتقاد نداشت.[21] از سوى دیگر تمام پدیده‏هاى جهان را گذرا، فانى و متغیر بر مى‏شمرد،[22] مى‏توان نتیجه گرفت اوصاف یاد شده در مورد "برهما" و "نیروانا" تنها بر خداى واحد قابل انطباق است، خدایى که در حیطه هیچ اندیشه‏اى نمى‏گنجد و از هرگونه بستر مادى و محدودیت همگانى روى بر مى‏تابد.

  1. جهان در بودیزم

بوداى کهن به گونه‏اى دنیا را مدّ نظر قرار مى‏دهد که ارمغانى جز هدایت و درست کارى انسان به بار نیاورد. از نگاه او جهان حقیقتى است ناپایدار و گذرا که پى جویى آن رنج مى‏آفریند و آرامش مى‏زداید، چنین حقیقتى شایسته دل بستن نیست![23]

امام جعفر صادق ( علیه السلام ) ناپایدارى جهان را چنین تصویر مى‏کند: "... وَ اِن کانت الدّنیا فانیةً فالطمأنینة الیها لماذا"؟.؛ اگر دنیا فانى و گذراست، پس دل بستن به آن چرا؟! [24] امام حسن مجتبى ( علیه السلام ) به گونه‏اى دیگر حقیقت دنیا را آشکار مى‏سازد: "...اِنّ الدّنیا دارُ بلاءٍ وَ فِتنةٍ و کلُّ ما فیها الى زوال". ؛ دنیا جایگاه سختى‏ها و امتحانات است و هر چه که دنیوى است فنا پذیر است. [25]

  1. انسان در بودیزم

بوداى کهن به وجود عنصر روحانى در انسان تأکید مى‏ورزد. انسان با مرگ جسم نابود نمى‏شود، بلکه در قالب جسم جدیدى (مثالى، ملکوتى) به حیات خویش ادامه مى‏دهد.[26]

بودا به راهنما (انسان کامل و بیدار یعنى پیامبر) و پیروى از او اعتقاد داشت، ولى به این نیز معتقد بود که راه کمال را باید خود پیمود.[27] پس انسان مسالکى را که با پیروى از راهنما در مسیر تکامل قدم نهاده است، آن گاه که بر شهوات غلبه یافت، همچون چراغى از خود نور مى‏افشاند و صفاى تمام پیدا مى‏کند.[28]

اعتقاد به عنصر فرامادى در وجود انسان و حیات آن پس از مرگ، نیز باور به لزوم راهنما و انسان کامل براى هدایت انسان، و همچنین ضرورت سلوک اختیارى انسان براى کسب کمال از مسلمّات دین اسلام است.

با سیر اجمالى که در آموزه‏هاى بودیزم کهن داشتیم، این حدس که بودیزم کنونى در وحى ریشه دارد، بیشتر جان مى‏گیرد و عمیق‏تر مورد توجه واقع مى‏شود.

بیان این نکته لازم است که بودیزم کنونى به دلایل گوناگونى یک دین توحیدى به حساب نمى‏آید و از آموزه‏هاى بودایى نخستین فاصله زیادى دارد، زیرا:

  1. به تناسخ اعتقاد دارند.[29]
  2. بودا را مى‏پرستند.[30]
  3. خردگریزى و اعتقاد به سحر و جادو و جن‏گیرى و راندن شیاطین، از اعتقادات بودیزم کنونى است، حال آن که بودا پیروان خود را از این مسائل بر حذر مى‏داشت.[31]
  4. اعتقاد به خواندن سوتراهاى یادبود دوران دیوان و شیاطین و خدایان و موجودات ساختگى براى کسب معرفت که تنها در پندار مردم دوران بى خبرى آفریده شده بودند. بودا امورى از این قبیل را که در بودیسم کنونى راه یافته، انکار مى‏کند و بر سعى انسان در طى کمال پاى مى‏فشارد.
  5. رواج مفاهیم نامفهوم، پیچیده و گنگ و بى سروته در بودیزم کنونى. بودیسم کهن از این گونه گنگ گویى‏ها تهى بود و آیینى بود روشن چون ماه و خورشید.[32]

دلیل 2: داستان "بلوهر و یوذاسف" و تطبیق آن بر "بودا"

این داستان نخستین بار در کمال الدین[33] و بعد در بحارالانوار[34] و عین الحبات[35] آمده است. علامه مجلسى (ره) این روایت را در شمار نمونه‏هاى بى نظیر در قطع محبّت دنیا و دانستن معایب آن قرار داد. ایشان چنین حکمت‏هایى را موجب رهایى و بی نیازی از دانستن مسائلى همچون هیولى و ماده و صورت که موجب تضییع عمر و دست نیافتن به سعادت و آرامش مى‏گردد، می داند.[36] در این داستان یوذاسف به عنوان یکى از پیامبران الاهی مطرح شده است.[37]

شواهدى در دست است که "یوذاسف" نامبرده در این حدیث اسلامى، همان بودای آیین بودا است. ما به دو شاهد بسنده مى‏کنیم: 1. شاهد لغوى 2. رسم الخط.

نام‏هاى خاص پارسى در عربى ضبطى دیگر یافته است. چنان که از بیشتر بلکه همه موارد حرف "پ" در عربى به حرف "ف" یا "ب" تبدیل مى‏شود و پارس را فارس و پهلوى را فهلوى گویند یا با تحول و تبدیل بیشتر "پردیس" را "فردوس" گویند. دال پارت را که در قدیم همچون "ذ" عربى را مخرجى نزدیک به "ز" تلفظ مى‏کرده‏اند به حرف "ذال" یا زاء، نوشته‏اند چنان که "یوداسف" را "یوزاسف" و "بزرگمهر" را "بوذرجمهر" نوشته‏اند. در حقیقت نام‏هاى خاص همیشه در طول زمان دچار تغییر و تبدیل و اختلاف قرائت و کتابت مى‏شوند. باز شاهد دیگر در این مقوله آن است که در زبان معقول، "بوداى شاکمونس" را "بورکمال چاکیامونس" مى‏خوانند.

شاهد دوم؛ تشابه عینى بین زندگى نامه بودا و داستان روایى یوذاسف است.[38] برخى از تشابهات این دو داستان از این قرارند:

  1. محل تولد (هند) و تعلق به طبقات بالاى اجتماعى.[39]
  2. پیش گویى منجمان درباره رهبانیت و نبوت او.[40]
  3. تأکید بودا و یوذاسف بر فناى دنیا و گذرایى آن. با توجه به دلیل دوم نظریه مطرح شده به قوت نهایى خود مى‏رسد و پاسخ سؤال یاد شده به روشنى به دست مى‏آید.

در انتها باز بر آغازین سخن خویش پاى مى‏فشاریم که نتیجه دو دلیل یاد شده، توحیدى بودن بودیسم اولیه است. چنان که گفته شد آیین بودا، همچون آیین زرتشت و مسیحیت، از آموزه‏هاى اصلى پیامبران خویش فاصله گرفت و در دام تحریف گرفتار آمد.

[1] آشتیانى، جلال الدین، عرفان بودیسم........، ص 77.

[2] همان، 364.

[3] عرفان بودیسم و جنیسم، ص 226. ر.ک: اسلام‏شناسى دین تطبیقى، خدایار محبى، منوچهر، ، ص 160؛ ر.ک: ویل دورانت، تاریخ تمدن، احمد آرام، ج 1، ص 497.

[4] اسراء، 85.

[5] بى ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، حکمت، على اصغر ، ص 188.

[6] ر.ک: وسائل الشیعة، ج 11، ص 124 - 122؛ محمدى رى شهرى، میزان الحکمة، ج 2، ص 66، مکتب اعلام الاسلامى.

[7] رنجبر، امیر حسین، در جستجوى ریشه‏هاى آسمانى، ج 1، ص 42.

[8] همان، ص 155.

[9] ر.ک: تاریخ جامع ادیان، ص 184؛ امین، سید حسن، بازتاب اسطوره‏هاى بودا در ایران و اسلام، ص 24.

[10]. فنایى، سید ابوطالب، ابراهیمیان، محمود، دین‏شناسى تطبیقى، ج 1، ص 57.

[11] همان، ص 58.

[12] همان، ص 60.

[13] همان.

[14] ر.ک: تاریخ جهان باستان، مؤمنى، محمد باقر، انصارى، محمد صادق، همدانى، على، ، ج 1، ص 381.

[15]. فنایى، سید ابوطالب، ابراهیمیان، محمود، دین‏شناسى تطبیقى، ج 1، ص 60.

[16]. همان، ص 57.

[17] ر.ک: التوحید، شیخ صدوق، سید هاشم حسینى طهرانى، ص 458 - 454.

[18] در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 154.

[19]. همان، ص 155.

[20] همان.

[21] عرفان، بودیسم و جنیسم، ص 107 و 90 و 77.

[22] بازتاب اسطوره‏اى بودا در ایران و اسلام، ص 36، در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 155، دین شناسى تطبیقى، ص 60 - 58 - 54، در روایات اسلامى، دنیا فانى و گذرا معرفى شده است. ر.ک: التوحید، 378 - 376.

.[23] فنایى، سید ابوطالب، ابراهیمیان، محمود، دین‏شناسى تطبیقى، ص 60 - 58 ؛ عرفان بودیسم و جنیسم، ص 235.

[24] التوحید، 378 - 376.

[25] همان.

[26] ر.ک: فنایى، سید ابوطالب، ابراهیمیان، محمود، دین‏شناسى تطبیقى، ص 62 - 60.

[27] عرفان بودیسم و جنیسم، ص 296.

[28] ر.ک: تاریخ جامع ادیان، ص 191 - 188.

[29] ر.ک: حکمت، على اصغر، نه گفتار در تاریخ ادیات، ص 77 ؛ تاریخ جهان باستان، ص 381 - تاریخ جامع ادیان، ص 191 - 188 ؛ کسمایى، على اکبر، خداباورى در دین، و فلسفه.

[30] دین‏شناسى تطبیقى، ص 58 - 57 ؛ ر.ک: مبلغى آبادى، عبداللَّه، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج 1، ص...، در جستجوى ریشه‏هاى آسمان، ص 42.

[31] عرفان بودیسم جینیسم، ص 299.

[32] همان، ص 77.

[33] شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، غفارى، على اکبر، ص 638 - 577.

[34] علامه مجلسى، بحارالانوار، ج 75، ص 485 - 383.

[35] علامه مجلسى، عین الحیات، ص 386 - 315.

[36] همان، ص 386.

[37] همان، ص 381 و 384.

[38] بازتاب اسطوره‏اى بودا در ایران و اسلام، ص 81 - 44.

[39] ر.ک: عین الحیاة، ص 322، رضى، هاشم، ادیان بزرگ جهان، ص 178.

[40] عین الحیات، ص 322 ؛ ادیان بزرگ جهان، ص 188.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: