۰

چه کسانی نیابت نوبختی را منکر شدند و انگیزه آنها چه بود؟

در منابع شیعی به برخی از منکرین حضرت مهدی ( علیه السلام ) اشاره شده است. یکی از بارزترین منکرین حضرت ولی عصر ( علیه السلام ) در دوران غیبت صغرا، شلمغانی و پیروان او بودند. شلمغانی ابتدا از بزرگان شیعه و نزدیکان حسین بن روح نوبختی - نائب سوم امام زمان - بود که پس از مدتی منحرف شد و وجود حضرت را انکار نمود. سه عامل طمع در اموال، حسادت و جاه طلبی را از علل انحراف وی شمرده اند.
کد خبر: ۲۰۹۵۱۰
۰۷:۲۵ - ۰۴ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
چه کسانی به نوبختی و کیفیت خرج اموال به دست آمده شک کردند و انگیزه آنها چه بود؟
پاسخ اجمالی

در منابع شیعی به برخی از منکرین حضرت مهدی ( علیه السلام ) اشاره شده است. یکی از بارزترین منکرین حضرت ولی عصر ( علیه السلام ) در دوران غیبت صغرا، شلمغانی و پیروان او بودند. شلمغانی ابتدا از بزرگان شیعه و نزدیکان حسین بن روح نوبختی - نائب سوم امام زمان - بود که پس از مدتی منحرف شد و وجود حضرت را انکار نمود. سه عامل طمع در اموال، حسادت و جاه طلبی را از علل انحراف وی شمرده اند. یکی دیگر از منکرین آن حضرت، فردی به نام محمد بن فضل موصلی است که پس از مدتی، انکار را کنار گذاشت و توبه کرد.

پاسخ تفصیلی

به اعتقاد امامیه، امام دوازدهم شیعه دو غیبت دارد: غیبت صغرا که از سال 260 ه. ق شروع می شود و در سال 329 ق، پایان می پذیرد و پس از آن غیبت کبرای حضرت شروع می شود که هنوز هم ادامه دارد.

در دوران غیبت صغرا حضرت ولی عصر ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) به وسیله چهار نایب خاص خود با مردم مرتبط بودند که به ترتیب توسط حضرت به سفارت ایشان منصوب گشتند.

نایب سوم حضرت، حسین بن روح نوبختی بود حدود 21 سال؛ یعنی از سال 305 ق، تا سال 326 ق نیابت حضرت ولی عصر ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) را عهده دار بود. حسین بن روح نوبختى، از طایفه بنو نوبخت قم بود، او در زمان نخستین نایب و سفیر خاص حضرت حجت ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) به بغداد مهاجرت کرد.[1]

حسین‏بن روح چندی پس از انتصاب به نیابت خاص امام ( علیه السلام )، مجبور شد مخفی شود و پنج سال از مدت سفارت خود، یعنی سال‏های 312 ـ 317 قمری را در زندان مقتدر، خلیفه‏ عباسی گذراند.[2]

منکران نیابت نوبختی

به جهت انتساب حسین بن روح به خاندان نوبختی و نفوذ آنها در دربار عباسی و همچنین به خاطر در رأس کار بودن برخی از خاندان فرات که متمایل به شیعه و طرفدار آنها بودند، در اوایل کارش با مانعی از طرف حکومت مواجه نبود و از طرفی با تأکیدهای فراوان محمّد بن عثمان که در هنگام وفات بر انتصاب ایشان انجام داده بود، عموم شیعیان و خواص نیز، در نیابت ایشان دچار شک و ابهام نشدند. از این رو منکران نیابت آن بزرگوار کم بودند برخی نیز پس از روشن شدن حقیقت از انکار خود برگشتند.

در زیر به دو مورد از منکران ایشان پرداخته می شود:

الف. شلمغانی و پیروان او:

او ابتدا دانشمندى صحیح الاعتقاد و فردى صالح بود. کتاب هایى؛ نظیر «التکلیف»،«العصمة»، «الزاهر بالحجج العقلیة»،«المباهلة»،«االاوصیاء» و غیر آنها به او منسوب است. وى تا جایى مورد اعتماد بود که بنا به نوشته شیخ طوسی، در دوران اختفای حسین بن روح نوبختی از حکومت وقت، وی از یاران حسین بن روح، سفیر و رابط او با مردم بود.[3]

برخی احتمال داده اند که حتی شلمغانی در دستگیری و زندانی شدن نوبختی دست داشته است. شلمغانی در زمانی که حسین روح پنهان می‏زیست، به عقاید غلو گرایید و به تبلیغ این عقاید پرداخت. ابتدا قصد داشت خود را به جای حسین‏بن روح، نایب خاص امام، معرفی کند، بعد فراتر رفت و دعوای نبوت و الوهیت کرد. ابن مسکویه در مورد قدرت یافتن شلمغانی چنین می‏نویسد: "ابوجعفر محمدبن علی شلمغانی معروف به ابن ابی‏العزاقر مدعی بود که لاهوت در او حلول کرده است".[4]

وقتی خبر به حسین‏بن روح رسید، ابتدا برای بنی بسطام ـ قبیله‏ای که پیرو شلمغانی بودند ـ پیام فرستاد که از او دوری کنند، سپس نامه‏ای به آنها نوشت و آنان را از پیروی شلمغانی نهی کرد.

بنا بر نظر امامیه در ذی‏الحجه سال 312 قمری در حالی که حسین‏بن روح در زندان بود، توقیعی از جانب امام مهدی ( عجه الله تعالی فرجهم الشریف ) بر ضد شلمغانی صادر شد.[5]

انگیزه‏ انحراف شلمغانی:

سه عامل را از اسباب انحراف شلمغانی شمرده اند:

1.سودجویی و طمع در اموال و سهم امامی که شیعیان به نواب می‏دادند. [6]

  1. حسادت[7]
  2. جاه‏طلبیِ سیاسی[8]

ب. محمد بن فضل موصلی:

یکی دیگر از منکران نیابت حسین بن روح، محمّد بن فضل موصلی است که در سال 307 ق. منکر نیابت ایشان شد، ولی با راهنمایی­های حسن بن علی و جناء و مشاهده بعضی امور از حسین بن روح از انکار خویش برگشت که جریان توبه و بازگشت او در کتاب "الغیبة" مرحوم شیخ طوسی بیان شده است.[9]

علت انکار او ظاهرا عدم آگاهی و شبهه ای بود که بر وی رخ داده بود؛ زیرا در نحوه مصرف اموال و سهم امام ( علیه السلام ) اعتراض داشت و می گفت: "این اموال در موارد خود مصرف نمی شود و به مستحقین نمی رسد".[10]

[1]. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 192، ترجمه‏، آیت اللهی، محمدتقی، امیرکبیر، تهران، 1367.

[2]. الذهبی، تاریخ الاسلام، ص 191؛محمدبن احمدبن عثمان، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، حوادث و وفیات 321 ـ 330، تحقیق، عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1413ق.

[3]. طوسی، محمدبن حسن، الغیبة، تحقیق عباداللّه‏ الطهرانی و علی احمد ناصح، ص 303 و 324، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.

[4]. ابن مسکویه، تجارب الامم، ابو علی احمدبن محمد؛ تجارب­الامم، ج1، ص123، شرکة التمدن الصناعیة، مصر،1333ق.

[5]. الغیبة، ص 410 ـ 411.

[6]. قزوینی، محمدکاظم، الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص 200، بیروت، الوفاء، 1405ق.

[7]. نجاشی، ابوالعباس احمدبن علی، الرجال، ص 293، بمبئی، 1317ق ؛ الصدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص 514، اصفهان، مکتبة امیرالمؤمنین، 1362.

[8]. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 200.

[9]. الغیبة، ص 316- 315، ح 264.

[10]. همان.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: