۰

آیا این‌که در ماجرای فتح مکّه، مردم غیر نظامی و نیز زنان از رفتار لشگر پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) در هراس بودند، صحیح است؟

در ماجرای فتح مکه؛ آنچه در پرسش آمده در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی یافت نشد، اما نقل‌های دیگری مشابه آن وجود دارد که نشان از رحمت و مهربانی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت به کسانی دارد که از لشکر مسلمانان ترسیده بودند.
کد خبر: ۲۰۷۷۱۴
۰۷:۱۲ - ۲۴ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
در مورد پیامبر اسلام و ماجرای فتح مکّه چنین نقل شده: «وقتی با لشکر مسلّحش به نزدیکی مکّه رسید، یک زن با کوزه آبی از شهر بیرون آمده بود، تا چشمش به لشکر انبوه و مسلّح افتاد، لرزید و گفت: «این همان کسی است که با آن همه اهانت بیرونش کردند، حالا برگشته و چه انتقامی از این مردم خواهد کشید و عجب دماری از روزگارشان خواهد درآورد.» پیغمبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) متوجّه شد که این زن ترسیده است. خود را از مرکب به زیر انداخت و صورتش را روی خاک گذاشت و گفت: «خدایا! نظر من به اینها نظر رأفت و رحمت است. از من نترسید. من جنبه نبوّت دارم، نه کبکبۀ سلطنت. من نظری جز رحم و عطوفت بر شما ندارم...». آیا این ماجرا و سخن پیامبر در کتب تاریخی ذکر شده است؟
پاسخ اجمالی
در ماجرای فتح مکه؛ آنچه در پرسش آمده در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی یافت نشد، اما نقل‌های دیگری مشابه آن وجود دارد که نشان از رحمت و مهربانی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت به کسانی دارد که از لشکر مسلمانان ترسیده بودند. البته ناگفته نماند؛ پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) قبل از این‌که به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند مگر کسانى که با آنها به مبارزه برخیزند. اما سعد بن عباده که یکى از فرماندهان بود، پرچم را به دست گرفت و با خواندن رجزها و اشعاری، شعار جنگ را زنده می‌کرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ‌ترسیدند، اما وقتى پیامبر آن‌را شنید پرچم را از دست او گرفت و به شخص دیگری داد و دستور داد به جاى رجز سعد بن عباده گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است. و بدین ترتیب شعار جنگ و انتقام خاموش شد.

پاسخ تفصیلی
با جست‌وجویی که در منابع حدیثی و تاریخی شیعه و سنی در موضوع فتح مکه انجام شد؛ در مورد رأفت و مهربانی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نسبت به کسانی که با شعرها و تبلیغ آتش جنگ‌‌افروزی سعد بن عبادة ترسیده بودند، روایاتی نقل شده است، اما آنچه در پرسش آمده، در این نقل‌ها یافت نشد. برخی از این روایات به شرح زیر است:
1. حماس بن قیس بن خالد دیلی پیش از آن‌که پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) به مکه بیاید، سلاحى آماده کرده بود و آن‌را تیز می‌کرد، در این هنگام زن او گفت: «این‌را براى چه آماده می‌کنى؟» حماس گفت: «براى محمد و یاران او»، همسرش گفت: واى بر تو چنین نکن و با محمد جنگ و ستیز مکن، که به خدا اگر محمد و اصحاب او را ببینى همین شمشیرت را هم از دست می‌دهى. مرد گفت: خواهى دید.[1]
در ادامه گفته شده است: پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) وارد مکه شد در حالى که عمامه‌اى سیاه بر سر داشت و پرچم بزرگ او هم سیاه بود. آن حضرت در ذى طوى میان مسلمانان ایستاد و سر خود را به علامت فروتنى براى خداوند متعال چنان پایین آورده بود که محاسن آن‌حضرت با لبه زین مماس و یا نزدیک به آن بود و سپاس فتح مکه و کثرت مسلمانان را داشت. سپس فرمود: «العیش عیش الآخرة»؛ همانا زندگى واقعى زندگى آن جهانى است.
همچنین در نقل تاریخی آمده است: پیش از ورود رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) اسب‌ها را در ذى طوى به هر سو می‌راندند و همین‌که رسول خدا میان ایشان آمد، آرام و بی‌حرکت شدند.[2]
هنگامی که مشرکان در خندمه شکست خوردند حماس نیز که جزو آنها بود فرار کرده به سرعت خود را به در خانه رسانید و از پشت در بر زنش فریاد زد: در را باز کن! زن او گفت: پس چه شد آن‌که می‌گفتى؟ حماس این شعر را خواند:
إنک لو شهدت یوم الخندمة إذ فر صفوان و فر عکرمة‏
و أبو یزید[3] قائم کالمؤتمة و استقبلتهم بالسیوف المسلمة‏
یقطعن کل ساعد و جمجمة ضربا فلا تسمع إلا غمغمة‏
لهم نهیت خلفنا و همهمة لم تنطقی فی اللؤم أدنى کلمة‏[4]
یعنى؛ اگر تو (اى زن) شاهد و ناظر واقعه خندمه بودى که صفوان و عکرمه هر دو گریختند و ابو زید مانند بیوه زن (ماتم زده) ایستاده بود و شمشیرهاى اسلام آنها را استقبال می‌کرد که دست و ساعد و سر را می‌برید. با ضربتى که جز خروش از آن شنیده نمی‌شد. آنها (مسلمین) به دنبال ما نعره می‌زدند آنگاه (مرا معذور می‌داشتى) و یک کلمه در سرزنش من نمی‌گفتى.[5]
2. در جمعیتی که با پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) حرکت می‌کردند هزار نفر زره پوشیده بودند. رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) پرچم خود را به سعد بن عباده داده بودند و او پیشاپیش آن جمعیت حرکت می‌کرد. همین‌که سعد با پرچم رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) از برابر ابو سفیان گذشت فریاد برداشت که: اى ابو سفیان! امروز روز خون ریختن است، امروز حرمت‌ها از میان برمی‌خیزد و خدا قریش را خوار و زبون می‌سازد.
وقتی رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) به مقابل ابو سفیان رسید، ابو سفیان آن حضرت را صدا زد و گفت: آیا شما دستور داده‌اید که خویشاوندانت را بکشند؟ سعد و همراهانش چنین پندارى داشتند و هنگامى که از اینجا عبور کرد به من گفت: اى ابوسفیان! امروز روز خون‌‌ریزى است، امروز حرمت‌ها از میان می‌رود و خداوند قریش را خوار و زبون می‌سازد، من تو را در مورد قوم خودت به خدا سوگند می‌دهم و تو نیکوکارتر و مهربان‌تر و با پیوندترین مردم هستی. در این موقع، عبد الرحمن بن عوف و عثمان بن عفان گفتند: اى رسول خدا! ما از سعد در امان نیستیم که به قریش حمله‌اى نکند. پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «امروز روز رحمت و مهربانى است، امروز روزى است که خداوند قریش را عزیز و گرامى خواهد داشت!».[6]
3. از ابن عساکر نقل شده است: زنی در راهی که می‌رفت، به رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) برخورد کرد و برانگیخته شد و اشعاری را از روی ترس خواند که اشاره به رفتار ناشایست سعد بن عبادة داشت. وقتی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) این اشعار را شنید، با او به مهربانی و رحمت و رأفت رفتار نمود. و پرچم را از سعد بن عباده گرفت و به قیس پسر سعد داد.[7]
4. گفتنی است؛ پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) قبل از این‌که به مکه وارد شوند، به مسلمانان امر کردند در مکه به کسى صدمه و آزار نرسانند، مگر کسانى که با آنها در معرض مبارزه در آیند.[8] اما -همان‌طور که گفته شد- سعد بن عباده که یکى از فرماندهان بود پرچم را به دست گرفته و با خواندن رجزها و اشعاری شعار جنگ را زنده می‌کرد، و از این جهت افرادی از ورود پیامبر به مکه ‌ترسیدند، اما وقتى پیامبر آن‌را شنید پرچم را از دست او گرفته و به شخص دیگری داد و دستور داد به جاى رجز سعد گفته شود: «الیوم یوم المرحمة»؛ امروز روز رحمت و مهربانی است.[9] و بدین ترتیب این شعار هم خاموش شد.

[1]. البته در برخی از منابع تاریخی در این بخش چنین آمده است: «زن او گفت: گمان ندارم چیزى بتواند در برابر محمد و یاران او مقاومت کند، حماس گفت: امیدوارم که یکى از آنها را [به صورت اسارت] براى خدمت تو بیاورم»؛ طبری، أبو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، تحقیق: ابراهیم، محمد أبو الفضل، ج ‏3، ص 57، دار التراث، بیروت، چاپ دوم، 1387ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، أبو الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏4، ص 296، دار الفکر، بیروت، 1407ق.
[2]. واقدی، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق: مارسدن جونس، ج ‏2، ص 823 – 824، مؤسسة الأعلمى، بیروت، چاپ سوم، 1409ق.
[3]. مقصود از ابو یزید، سهیل بن عمرو است. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج ‏2، ص 247، دار صادر، بیروت، 1385ق.
[4]. تاریخ الامم و الملوک(تاریخ طبری)، ج ‏3، ص 58؛ الکامل فی التاریخ، ج ‏2، ص 247.
[5]. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل (تاریخ بزرگ اسلام و ایران)، ترجمه: حالت، ابو القاسم، خلیلى، عباس، ج ‏7، ص 293، مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
[6]. کتاب المغازى، ج ‏2، ص 821 – 822.
[7]. البدایة و النهایة، ج ‏4، ص 295؛ ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 8، ص 9، دار المعرفة، بیروت، 1379ق.
[8]. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 110، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ سوم، 1390ق.
[9]. ر.ک: کتاب المغازی، ج ‏2، ص 822؛ ابوالفرج حلبی شافعی، على بن ابراهیم‏، السیرة الحلبیة، ج ‏3، ص 118، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ دوم، 1427ق؛ نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الأدب، ج ‏17، ص 303، دار الکتب و الوثائق القومیة، قاهره، چاپ اول، 1423ق.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: