- علمی
- بهداشت و سلامت
- گوناگون
- اجتماعی
- احکام اسلامی
- دین و مذهب
- اخلاق اهل بیت
- مباحث زناشوئی
- کودک و خانواده
- آشپزی و آشپزخانه
- گردشگری و تفریحی
- روانشناسی و مشاوره
- الگو سازی و سبک زندگی
- تکنولوژی و فناوری اطلاعات
شیعه نیوز:
پرسش
حدیثی شنیدم درباره داستان محبت و دوستی پیرمردی نسبت به امام باقر( علیه السلام )؛ متن آن حدیث را بیان کنید. و بفرمایید در چه کتابی آمده است؟
پاسخ اجمالی
در منابع حدیثی شیعه روایتی نقل شده است که نشان از نقش تأثیرگذار تولّی و تبرّی (دوستی با دوستان اهل بیت و دشمنی با دشمنان آنها) در سرنوشت انسان دارد:
حَکَم بن عُتَیبه میگوید: روزى در محضر امام باقر( علیه السلام ) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.
امام باقر( علیه السلام ) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمة اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و همچنان ایستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آنگاه روى خود را به سمت امام باقر( علیه السلام ) کرده گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم. به خدا سوگند این دوستیها برای دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنى و بیزارى به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا [با این ترتیب] درباره من امید [سعادت و نجات] دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین( علیه السلام ) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم )، على، حسن، حسین و على بن حسین( علیه السلام ) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».
پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! [پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند] امام( علیه السلام ) همان سخنان را براى او تکرار کرد.
پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، على، حسن، حسین و على ابن حسین( علیه السلام ) درآیم و دیدهام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامى که جانم به اینجا رسد! و اگر زنده بمانم ببینم آنچه را دیدهام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آنقدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند.
امام باقر( علیه السلام ) [که چنان دید] با انگشت خود قطرات اشک را از گوشههاى چشم آن پیرمرد پاک کرد.
پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!
حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را میبوسید و بر دیده و رُخ خود میگذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینهاش گذارده برخاست، و خداحافظى کرده به راه افتاد، امام باقر( علیه السلام ) نگاهى به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هر کس میخواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد».[1]
[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 8، ص 76، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
T