۰

گزارش‌های مختلفی در مورد شکل و شمایل پیشانی و ابروهای پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) وجود دارد. پیشانی‌ها و ابروهای ایشان پیوسته بود یا گشاده؟

روایات مختلفی درباره شکل و شمایل پیشانی و ابروهای پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است.
کد خبر: ۲۰۵۳۹۷
۰۹:۰۵ - ۱۰ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
در کتابی خواندم که؛ «پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) پیشانی‌ها و ابروهایی پیوسته داشتند»؛ ولی در کتاب دیگری آمده بود که «میان دو ابروی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) باز بود»؛ کدام‌یک از دو روایت صحیح است؟
پاسخ اجمالی
روایات مختلفی درباره شکل و شمایل پیشانی و ابروهای پیامبر گرامی اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است:
1. امام علی( علیه السلام ) در توصیف پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: «کانَ حَبِیبِی مُحَمَّداً صَلْتَ الْجَبِینِ مَقْرُونَ الْحَاجِبَیْنِ أَدْعَجَ الْعَیْنَیْن»؛[1] دوست من محمد( صلی الله علیه و آله و سلم )؛ داراى پیشانى بلند، ابروانى به هم پیوسته بود.
2. امام رضا( علیه السلام ) از پدران بزرگوار خود، از امام مجتبى( علیه السلام ) نقل کرده‌اند: از دائی‌ام هند بن ابی‌هاله که پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم ) را خوب وصف می‌نمود درباره اوصاف و شمائل آن‌حضرت سؤال کردم، او چنین گفت: «واسِعَ الْجَبینِ أَزَجَّ الْحاجِبَیْنِ‏ سَوابِغَ فی غَیْرِ قَرَن‏»؛[2] پیشانى پهن و ابروانى کشیده و کمانى داشتند و ابروان آن‌حضرت در عین کشیده بودن، کامل و پُر مو بود، ولى پیوسته نبود.
از لحاظ سندی، هر دو روایت به جهت افراد مجهول در آنها از جهت سندی ضعیف هستند. البته در بسیاری از گزارش‌های تاریخی از این دست، قوت و ضعف سند چندان مورد اهمیت نبوده و اعتبار کتاب کفایت می‌کند. به هر حال، برای جمع‌بندی این دو روایت باید ابتدا دو عبارت «صلت الجبین» و «واسِعَ الْجَبینِ» و «مَقْرُونَ الْحَاجِبَیْنِ» و «أَزَجَّ الْحاجِبَیْنِ» را از جهت لغوی معنا کنیم:
پیشانی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )
الف. «صَلْت» در لغت، به معنای گشاده و آشکار[3] و تیز و بران[4] است؛ مانند پیشانی گشاده، پیشانی آشکار؛ یعنی صلت همان معنای «واسع»(فراخ و گشاده) را دارد؛ لذا اهل لغت این روایت را آورده‌اند: فی صفته( صلی الله علیه و آله و سلم ) «کان صَلْتَ الجبین»؛ أی واسعه.[5] و به این نکته تصریح کرده‌اند که معنای «صلت الجبین»، «واسع الجبین» است. پس معنا کردن واسع الجبین به ابروهای باز و جدا از هم اشتباه است.
بنابراین، چنان‌که لغت‌‌شناسان گفته‌اند معنای «صلت الجبین»، همان «واسع الجبین» بوده و در ارتباط با پیشانی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، تضاد و منافاتی میان این گزارش‌ها وجود ندارد و تنها تفاوت در انتخاب یکی از الفاظ مترادف است.. تنها راوی مضمون کلام معصوم( علیه السلام ) را به‌طور مترادف نقل کرده است.
ابروی پیامبر اسلام( صلی الله علیه و آله و سلم )
ب. «ازجّ» در لغت از ریشه «زجج» به معنای باریک و کشیده[6]‏ و دراز از هر چیز[7] است؛ از این‌رو، اهل لغت به مناسبت، در بیان معنای این صفت ظاهری پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) - طبق برخی روایات- «أَزَجُّ الْحَوَاجِب»؛ آن‌را‏ به ابروهای کشیده و دراز معنا کرده‌اند.[8]
«مقرون» در لغت از ریشه «قرن»؛ به معنای نزدیک هم و پیوسته است، و «مقرون الحاجبین»؛ یعنی ابروهای نزدیک هم و پیوسته.[9]
اما این‌که کدام نقل درست است؛ که آیا پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) ابروهایی پیوسته داشت یا کشیده و دراز؛ باید گفت:
برخی از اهل لغت، در مرحله اول؛ «أَزَجُّ الْحَوَاجِب» را همان «مقرون الحاجبین» دانسته‌اند.[10] یعنی ابروهای کشیده به هم پیوسته؛ اما طبق نقل اهل لغت[11]‏ و نیز بیشتر منابع حدیثی و تاریخی[12] مشهور و قابل استناد؛ پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، ابروهای کشیده و کمانى داشتند ولی در عین کشیده بودن، پیوسته نبود: «سوابغ فى غیر قَرَن».
به هر حال، با آن‌که گزارش‌های موجود در زمینه ابروی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) تا اندازه‌ای متفاوت به نظر می‌رسد، اما این احتمال نیز وجود دارد که ابروان پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) گرچه در واقع به هم پیوسته نبود، اما در نگاه اول به دلیل پرمو بودن، نوعی پیوستگی میان آنها به چشم می‌آمد و شاید گزارش‌های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، ناشی از همین موضوع باشد.

[1]. صدوق، محمد بن على، الخصال، ج ‏2، ص 598، قم، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1362ش.
[2]. صدوق، محمد بن على، عیون أخبار الرضا( علیه السلام )، ج ‏1، ص 316، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.
[3]. «الصَّلْتُ الجبینِ الواسعُ الجَبینِ، الأَبیضُ الجَبینِ، الواضحُ» (ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‌2، ص 53، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق)؛ «الصّلْتُ: الجَبِینُ الوَاضِحُ» (واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، شیری، علی، ج ‌3، ص 83، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، 1414ق)؛ نک: لغت‌نامه دهخدا، واژه «صلت».
[4]. فرهنگ فارسی عمید، واژه «صلت».
[5]. جزری، ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ‏3، ص 45، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ اول، 1367ش؛ لسان العرب، ج ‌2، ص 53.
[6]. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص 47، تهران، اسلامی، چاپ دوم، 1375ش.
[7]. «الزَّجَجُ من قولهم: حاجبٌ أَزَجُّ، و هو السابغ الطویل فی دِقَّة»؛ ابن درید، محمد بن حسن‏، جمهرة اللغة، ج 1، ص 88، بیروت، دار العلم للملایین‏، چاپ اول‏، 1988م؛ «أَزَجُّ: بعیدُ الخطوِ، أَو طویلُ الرِّجْلِ»؛ مدنی شیرازی، علی خان بن أحمد، الطراز الاول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول‏، ج ‏4، ص 107، مشهد، مؤسسة آل البیت( علیه السلام ) لإحیاء التراث‏، چاپ اول، 1384ش
[8]. ‏ حمیرى، نشوان بن سعید، شمس العلوم‏، ج 5، ص 2741، دمشق، دار الفکر، چاپ اول‏، 1420ق؛ جزری، ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 2، ص 296، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ اول، 1367ش؛ لسان العرب، ج ‏2، ص 287؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی‏، سید احمد، ج ‏2، ص 304، تهران، کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم، 1375ش.
[9]. فرهنگ فارسی معین، واژه «مقرون»؛ در منابع لغت عربی چنین آمده است: «القَرَن- بالتحریک- التقاء الحاجبین» (النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 4، ص 54)؛ «القرَن: أن یلتقی طرفُ الحاجبین، یقال: رجلٌ أقرنُ و مقرون الحاجبین» (ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 9، ص 87، بیروت، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1421ق)؛ «القَرَن فی الحاجبین، إذا التقَیَا. و هو مقرونُ الحاجِبَین» (ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج 5، ص 76، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1404ق).
[10]. «أزجّ أَقْرَن؛ أى مَقْرُون الحاجبین»؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ‏4، ص 54.
[11]. ر.ک: زمخشرى، محمود بن عمر، الفائق فى غریب الحدیث‏، ج ‏2، ص 186، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول‏، 1417ق؛ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج ‏4، ص 54؛ شمس العلوم، ج 5، ص 2741.
[12]. برای نمونه ر.ک: ابن اثیر جزری، علی بن محمد، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 1، ص 31، دار الفکر، بیروت، 1409ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 6، ص 17، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج 1، ص 444، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1409ق؛ عیون أخبار الرضا( علیه السلام )، ج ‏1، ص 316؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 80، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1403ق.

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: