۰

آیا امام علی( علیه السلام ) به کسی که در جریان نبرد صفین از حضرتشان در مورد سقیفه پرسید، فرمود: آن ماجرا را رها کن و دشمن امروزت(معاویه) را بشناس؟

گزارشی وجود دارد که در جریان نبرد صفّین، شخصى از طایفه بنى اسد از امام علی( علیه السلام ) پرسید: چگونه شما را از مقام امامت که سزاوارتر از همه بودید کنار زدند؟ و آن‌حضرت در پاسخ فرمود...
کد خبر: ۲۰۵۱۰۹
۱۰:۱۸ - ۰۷ آذر ۱۳۹۸

شیعه نیوز:

پرسش
آیا امام علی( علیه السلام ) به کسی که از سقیفه سؤال کرده بود، فرمود: دشمن امروزت(معاویه) را بشناس؟
پاسخ اجمالی
گزارشی وجود دارد که در جریان نبرد صفّین، شخصى از طایفه بنى اسد از امام علی( علیه السلام ) پرسید:[1] چگونه شما را از مقام امامت که سزاوارتر از همه بودید کنار زدند؟ و آن‌حضرت در پاسخ فرمود:
«اى برادر بنی‌اسدى! تو را اضطراب و بی‌قرارى است، نابجا پرسش می‌کنى‏! با این حال تو را حرمت خویشاوندی[2] و حق پرسش است، طلب علم کردى پس بدان که: [علت] آن ظلم و خودکامگی بود که در آن ماجرا بر ما تحمیل شد، در حالی‌که ما از نظر نسب والاتر، و از نظر پیوند با رسول خدا( صلی الله علیه و آله و سلم ) محکم‌تریم، این بود که خودخواهى و انحصار طلبى کردند و گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند، و گروهى سخاوت‌مندانه از آن دست کشیدند، داور، خدا است، و روز قیامت روز بازگشت به سوی او است. (در این‌جا آن‌حضرت، شعر امرء القیس را خواند که:)
"وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ *** وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ"؛[3] ‏
واگذار داستان تاراج آن غارتگران را، و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن اسبِ ‌سوارى را. (امام علی( علیه السلام ) می‌خواهد بفرماید که: اکنون که در حال نبردی سنگین با معاویه هستیم، سخن از غصب خلافت در گذشته را واگذار و به این بیندیش که با معاویه چه باید کرد؟[4]).
بیا و داستان پسر ابوسفیان را به یاد آور، که روزگار مرا پس از گریاندن، خنداند. سوگند به خدا عجیب نیست، کار از بس عجیب است که شگفتى را می‌زداید و کجى و انحراف می‌افزاید. آنان کوشیدند تا نور خدا را از چراغش خاموش کنند، و جوشش زلال حقیقت را از سر چشمه آن ببندند، چرا که میان من و خودشان آب صاف را وبا آمیز کردند(فتنه و فساد و جنگ و خونریزى برپا کردند). اگر محنت آزمایش [الهی] از ما و این مردم برداشته شود، آنان را به راهى می‌برم که سراسر حقّ است‏، و اگر به گونه دیگرى انجامد(باید به این توصیه قرآن گوش فرا داد که): "با حسرت خوردن بر آنها جان خویش را مگذار، که خداوند بر آنچه مى‏کنند آگاه است"[5]».‏[6]
البته این روایت بدان معنا نیست که برای همیشه از تحلیل و بررسی ماجرای سقیفه خودداری کنیم، بلکه معنایش این است «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد».

[1]. ر. ک: صدوق، محمد بن على‏، الأمالی، ص 618، تهران، کتابچى‏، چاپ ششم‏، 1376ش؛ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج ‏1، ص 294، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول‏، 1413ق.
[2]. زینب دختر جحش، یکى از همسران پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) از قبیله بنى اسد بود. از این‌رو، امام علی( علیه السلام ) به این خویشاوندی اشاره می‌کند (ر. ک: هاشمى خویى، میرزا حبیب الله‏، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج ‏10، ص 5، تهران، مکتبة الإسلامیة، چاپ چهارم‏، 1400ق).
[3]. امرأ القیس، پس از کشته شدن پدرش، به خالد بن سدوس پناهنده شد. مردم بنى جدیله به او حمله کرده اموال و شترهایش را بردند. خالد به او گفت: اسب ‌سواری‌ات را به من ده تا اموال تو را باز پس گیرم. خالد بر اسب او سوار شده خود را به مردم (بنى جدیله) رساند و اعلام کرد این شتران و اموال از آن پناهنده من است آن‌را برگردانید، مردم حمله کردند و اسب سوارى را هم از دست او در آوردند! وقتى خبر به امرأ القیس رسید این شعر را سرود. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج ‏10، ص 7 – 8.
[4]. منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، ج ‏10، ص 8؛ ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج‌البلاغه، کلامی شبیه این مطلب را دارد که؛ «دع عنک ما مضى و هلم ما نحن الآن فیه من أمر معاویة؛ رها کن آنچه وقت آن گذشته و راجع به آنچه در آن هستیم گفت‌وگو کن»؛ ابن أبی الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 246، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[5]. «فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ بِما یَصْنَعُون‏»؛ فاطر، 8.
[6]. سید رضى، محمد بن حسین‏، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 231 – 232، قم، هجرت‏، چاپ اول‏، 1414ق؛ نهج البلاغه، مترجم، دشتی، محمد، ص 305 – 306، با اندکی تغییر و ویرایش، قم، مشهور، چاپ اول‏، 1379ش.

 

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: