۰

فرازهای مهمّ زندگانی حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) بر اساس قرآن و روایات

زندگى حضرت ابراهیم را مى‏توان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر، فلسطین و مکه.
کد خبر: ۱۹۵۹۳۳
۰۷:۵۴ - ۱۷ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: زندگى حضرت ابراهیم را مى‏توان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر، فلسطین و مکه.

  1. زادگاه و طفولیت ابراهیم ( علیه السلام )

ابراهیم در سرزمین "بابل" تولد یافت. پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در کشور، کودکى متولّد می شود که به وسیله او حکومتت نابود خواهد شد؛ از این رو دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد، او برای حفظ فرزندش وارد غارى شد که در آن جا ابراهیم متولّد شد. مادرش او را در پارچه ای پیچید و در کنار غار قرار داد و در غار را با سنگى بست و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی با مکیدن انگشتانش تغذیه می کرد.

2.نبوت ابراهیم‏

معلوم نیست که ابراهیم ( علیه السلام ) در چند سالگی به پیامبری رسید، اما به احتمال زیاد هنگامى که ابراهیم با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود.

مردم بابل علاوه بر بت هایى که خود ساخته بودند، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را نیز می پرستیدند، ابراهیم تصمیم گرفت از طریق برهان، مردم خفته را بیدار نموده و پرده‏هاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند. او مدّت زیادی پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مى‏کند و نظام شگفت‏انگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مى‏درخشید.

ماجراى درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، مى‏شد، تا به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به استثناى بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.

  1. هجرت ابراهیم‏

سرانجام نمرودیان تصمیم گرفتند کار ابراهیم را تمام کرده و با مراسم خاصى، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزانند و براى همیشه از او راحت شوند. امّا هنگامى که آتش به فرمان خدا خاموش شد و ابراهیم سالم از آن صحنه بیرون آمد، نمرود و درباریانش تصمیم گرفتند براى ادامه حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.

ابراهیم نیز بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کرده، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود. او توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.
پاسخ تفصیلی

پیش از پرداختن به زندگی حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) بیان چند نکته خالی از لطف نیست.

الف. به دلیل عظمت و بزرگی حضرت ابراهیم ( علیه السلام )، هر کدام از ادیان الاهی آن حضرت را منسوب به خود و خود را پیرو دین و آیین وی می پندارند. یهودیان و مسیحیان هر کدام بر پیوند خویش با ابراهیم تأکید دارند، قرآن در پاسخ آنها این واقعیت را بیان می دارد: "ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى، بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود".[1]

ب. معمولاً انسان های بزرگ علاوه بر این که در طول زندگی خود با امتحانات و مشکلات سختی مواجه می شوند، تولّدشان نیز با یک سری امور غیر طبیعی و مشکلاتی همراه است که در این مورد می توان به تولّد حضرت موسی ( علیه السلام )[2] و حضرت عیسی ( علیه السلام )[3] و پیامبر خاتم ( صلی الله علیه و آله و سلم )[4] و همچنین حضرت ابراهیم ( علیه السلام ) اشاره نمود.

زندگى ابراهیم را مى‏توان در سه دوره مشخص مطرح کرد: 1. دوران قبل از نبوت؛ 2. دوران نبوت و مبارزه با بت پرستان بابل؛ 3. دوران هجرت از بابل و تلاش و کوشش در سرزمین مصر و فلسطین و مکه.

  1. زادگاه و طفولیت ابراهیم ( علیه السلام ):

ابراهیم زمانى چشم به جهان گشود که پادشاه ستمگر، نمرود بن کنعان، بر منطقه بابل حکومت مى‏کرد، او خود را خدای بزرگ بابل معرفی مى‏نمود، البته مردم بابل تنها این یک بت را نداشتند، بلکه در عین حال بت‏هایى با شکل های گوناگون و از مواد مختلف ساخته و پرداخته بودند، و به نیایش و کرنش در مقابل آنها مشغول بودند.[5]

ابراهیم در سرزمین "بابل" که از سرزمین هاى شگفت‏انگیز جهان بود، تولد یافت.[6] پیش از تولّد ابراهیم، به نمرود، گفته شد که امسال در مملکت کودکى متولّد می شود که وسیله نابودی و فنای حکومت او خواهد بود.[7] از آن وقت دستور داد هر کودکى را که متولّد می شود، بکشند و زن ها را از شوهرها جدا کنند و زنان را زیر نظر بگیرند و هر کدام را که باردار هستند، تا موقعى که فارغ شوند حبس کنند، طفلش را اگر پسر است تسلیم تیغ جلادان کنند. در این زمان مادر ابراهیم هم باردار شد. کم کم روزهاى تولّد نزدیک می شود. مادر سر به بیابان گذاشت! غارى پیدا کرد که دور از چشم جاسوسان مزدور و بى‏عاطفه بود. در آن جا طفل دیده بر روى جهان گشود. مادر، طفل را در پارچه ای پیچید و در گوشه غار گذاشت و در غار را با سنگى مسدود کرد و به سوى شهر آمد! کودک با لطف الاهی انگشتان خود را مى‏مکید و تغذیه می کرد. رشد کودک، شگفت‏انگیز است. در یک هفته به اندازه یک ماه کودکان دیگر رشد مى‏کند. مادر، گاه گاهى از فرصت استفاده می کرد و به دیدار کودک خود مى‏آمد. سرانجام به حد کافى رشد کرد و از گوشه غار بیرون آمد و در فضاى پهناور به گردش و تفکر پرداخت.[8]

 

  1. نبوت ابراهیم‏ ( علیه السلام ) و مبارزه با بت پرستان

این که ابراهیم ( علیه السلام ) در چند سالگی به پیامبری رسید، دقیقاً روشن نیست، امّا به احتمال زیاد هنگامى که با عمویش آزر به بحث پرداخت به مقام نبوت رسیده بود؛ زیرا در سوره مریم مى‏خوانیم: "در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! هنگامى که به پدرش (عمویش) گفت: اى پدر! چرا چیزى را مى‏پرستى که نه مى‏شنود، و نه مى‏بیند، و نه هیچ مشکلى را از تو حلّ مى‏کند"؟[9]

در این هنگام مردم بابل علاوه بر بت‏هاى ساختگى دست خود، موجودات آسمانى؛ مانند خورشید و ماه و ستارگان را پرستش مى‏کردند. ابراهیم تصمیم گرفت: از طریق منطق و استدلال‏هاى روشن، وجدان خفته آنها را بیدار سازد و پرده‏هاى تاریک جهلشان را از روى فطرت پاک آنها کنار نهد، تا نور فطرت بدرخشد، و در راه توحید و یگانه پرستى گام بگذارند.[10]

او مدّت ها پیرامون آفرینش آسمان و زمین و قدرتى که بر آنها حکومت مى‏کند و نظام شگفت‏انگیز آنها مطالعه کرده بود، و نور یقین در قلبش مى‏درخشید.[11]

نخست با ستاره پرستان روبرو شد، هنگامى که تاریکى شب فرا رسید، ستاره‏ "زهره" را مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟»، امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروب‏کنندگان را دوست ندارم!». و هنگامى که ماه را دید که سینه افق را مى‏شکافد، گفت: «این خداى من است؟». امّا هنگامى که آن هم غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایى نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.» و هنگامى که خورشید را دید که سینه افق را مى‏شکافت، گفت: «این خداى من است؟ این که از همه بزرگ تر است!» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «اى قوم من از شریک هایى که شما براى خدا مى‏سازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمان ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم![12]

مبارزه عملى با بت پرستان‏

داستان درگیرى ابراهیم با بت پرستان، هر روز سخت تر، و شدیدتر، مى‏شد، تا این که به شکستن همه بت هاى بت خانه بابل (به جز بت بزرگ) با استفاده از یک فرصت کاملاً مناسب، انجامید!.[13]

  1. هجرت ابراهیم‏ ( علیه السلام )

سرانجام حکومت ستمگر نمرود تصمیم گرفت کار ابراهیم را تمام کند و با مراسم ویژه، او را در برابر دیدگان همه در میان دریاى آتشى که بر افروخته شده بود، بسوزاند و براى همیشه از او راحت شود. امّا زمانى که آتش به فرمان الاهی خاموش شد و ابراهیم توانست سالم از آن صحنه بیرون آید، نمرود و اطرافیانش تصمیم گرفتند براى استمرار حکومت خود با تمام نیرو در برابر ابراهیم بایستند و تا او را نابود نکنند از پاى ننشینند.

از سوى دیگر ابراهیم بهتر دید که با جمعیت مؤمنان و هوادارانش سرزمین بابل را ترک کند، و براى گستردن دعوت حق به سوى شام و فلسطین و مصر روانه شود، و توانست در آن مناطق حقیقت توحید را تبلیغ نماید و مؤمنان فراوانى را به سوى پرستش خداوند یگانه بخواند.[14]

آخرین مرحله رسالت ابراهیم‏ ( علیه السلام )

ماجراى حسادت "ساره" -زن نخستین حضرت ابراهیم- به "اجر" کنیزى که او را به همسرى اختیار کرده بود و فرزندى به نام "اسماعیل" از او یافت، سبب شد که این مادر و کودک شیرخوار را به فرمان خدا از سرزمین "فلسطین" به بیابان خشک و تفتیده "مکّه" در لابلاى آن کوه‏هاى زمخت و خشن ببرد. و آنها را در آن سرزمین که حتى یک قطره آب در آن پیدا نمى‏شد، به فرمان خدا، و به عنوان یک آزمایش بزرگ بگذارد و باز گردد.

 

پیدایش چشمه "زمزم" و آمدن قبیله "جرهم" به آن سرزمین و اجازه خواستن براى زندگى در آن منطقه از هاجر سبب آبادى این زمین شد. ابراهیم از خدا خواسته بود که آن نقطه را شهرى آباد و پر برکت سازد، و دل هاى مردم را به فرزندانش که در آن منطقه رو به فزونى بودند، متوجه گرداند.[15]

برخی از راویان حدیث و تاریخ نگاران نقل کرده‏اند، هنگامى که ابراهیم هاجر و اسماعیل شیرخوار را در مکّه گذاشت، و مى‏خواست از آن جا باز گردد، هاجر او را صدا زد که اى ابراهیم چه کسى به تو دستور داد ما را در سرزمینى بگذارى که نه گیاهى در آن وجود دارد، نه حیوان شیر دهنده‏اى، و نه حتى یک قطره آب، آن هم بدون زاد و توشه و مونس؟! ابراهیم در یک جمله کوتاه پاسخ گفت: "پروردگارم مرا چنین دستور داده است". هنگامى که هاجر این جمله را شنید گفت اکنون که چنین است، خدا هرگز ما را به حال خود رها نخواهد کرد![16]

ابراهیم بارها از فلسطین به قصد دیدن اسماعیل به مکه آمد، و در یکى از همین سفرها بود که مراسم حج را به جاى آورد، و به فرمان خدا اسماعیل فرزندش را که به صورت نوجوان برومند و فوق العاده پاک و با ایمان بود به قربان گاه برد، و حاضر شد این بهترین میوه شاخسار حیاتش را با دست خود در راه خدا قربانى کند.

هنگامى که این مهم ترین آزمایش را به عالی ترین صورتى از عهده بر آمد و تا آخرین مرحله آمادگى خود را در این راه نشان داد خدا قربانیش را پذیرفت و اسماعیل را براى او حفظ کرد و گوسفندى جهت قربانى براى او فرستاد.[17]

سرانجام ابراهیم با ادا کردن حق همه این امتحانات، و بیرون آمدن از کوره همه این آزمایش ها، به بلندترین مقامى که یک انسان ممکن است به آن برسد، ارتقاء یافت و چنان که قرآن مى‏گوید: "خداوند ابراهیم را به کلماتى آزمود و او همه آنها را به انجام رساند، و به دنبال آن به او فرمود من ترا امام و پیشوا قرار مى‏دهم، ابراهیم که از این مژده به وجد آمده بود تقاضا کرد که این مقام را به بعضى از فرزندان من نیز ببخش، دعاى او مستجاب شد، ولى به این شرط که این ‏مقام به کسى که ظلم و ستم و انحرافى از او سر زده باشد هرگز نخواهد رسید".[18]

مقام والاى ابراهیم در قرآن‏

بررسى آیات قرآن نشان مى‏دهد که خداوند براى ابراهیم، مقام فوق العاده والایى قرار داده است، مقامى که براى هیچ یک از پیامبران پیشین قائل نشده است.

بزرگى مقام این پیامبر الاهى را از تعبیرات زیر به خوبى مى‏توان دریافت:

1- خداوند از ابراهیم به عنوان یک "امّت" یاد کرده، و شخصیت او را به منزله یک امت مى‏ستاید.[19]

2- مقام خلیل اللهى را به او عطا فرموده است.[20]

در برخى از روایات در زیر این آیه مى‏خوانیم، این مقام به خاطر آن بود که ابراهیم هرگز چیزى از کسى نخواست و هرگز تقاضا کننده‏اى را محروم نکرد.[21]

3- او از نیکان،[22] صالحان،[23] قانتان،[24] صدیقان،[25] بردباران،[26] و وفا کنندگان به عهد بود.[27]

4- ابراهیم فوق العاده مهمان‏نواز بود[28] به طورى که در بعضى از روایات آمده است؛ او را ابو اضیاف (پدر مهمانان یا صاحب مهمانان) لقب داده بودند.[29]

5- او توکّل بى‏نظیرى داشت، تا آن جا که در هیچ کار و هیچ حادثه‏اى نظرى جز به خدا نداشت، هرچه مى‏خواست، از او مى‏طلبید و جز در خانه او را نمى‏کوبید.[30]

6- او شجاعت بى‏نظیرى داشت و در برابر سیل خروشان تعصّب هاى بت پرستان یک تنه ایستاد و کمترین ترس و وحشتى به خود راه نداد، بت هاى آنها را به باد مسخره گرفت و از بت کده آنها تلّی ساخت، و در برابر نمرود و دژخیمانش با شهامت بى‏نظیرى سخن گفت که هر یک از آنها در آیاتى از قرآن مجید[31] آمده است.

7- ابراهیم منطق فوق العاده نیرومندى داشت، در عبارات کوتاه و محکم‏ و مستدلّ پاسخ هاى دندان‏شکنى به گمراهان مى‏داد، و با همان منطق رسایش بینى لجوجان را به خاک می مالید. در این رابطه می توانید به آیات 63 تا 67 از سوره انبیاء مراجعه کنید.

8- قابل توجه این که قرآن یکى از افتخارات مسلمان ها را این مى‏شمارد که آنها بر آئین ابراهیم هستند و او بود که نام "مسلمان" را بر شما گذارد.[32]

9- مراسم حج با آن همه عظمت و شکوهش به وسیله ابراهیم، و به فرمان خدا پایه‏گذارى شد و به همین جهت نام ابراهیم و خاطره ابراهیم با تمام مراسم‏ حج آمیخته است[33] و انسان در هر جایگاه و هر برنامه‏اى از این مراسم بزرگ به یاد این پیغمبر الاهى مى‏افتد و پرتو عظمت او را در دل خویش احساس مى‏کند، اصولاً انجام مراسم حج بى یاد ابراهیم نامفهوم است!.

10- زنده شدن چهار پرنده به دست حضرت ابراهیم:[34] صالح بن سهل از امام صادق ( علیه السلام ) در باره سخن خداوند که خطاب به ابراهیم ( علیه السلام ) فرمود: «چهار پرنده بگیر و آنها را نزد خود قطعه قطعه کن سپس بر سر هرکوهى جزئى از آن را قرار بده» فرمود: ابراهیم هدهد و جغد و طاوس و کلاغ را گرفت و آنها را سر برید و سرهایشان را جدا کرد سپس بدن‏هاى آنها را در هاون قرار داد و پرها و گوشت‏ها و استخوان‏هاى آنها به هم درآمیخت سپس آنها را ده بخش کرد و آنها را بر سر ده کوه قرار داد و آن گاه نزد خود آب و دانه گذاشت، سپس منقارهاى آنها را میان انگشتانش گرفت، سپس گفت: به اذن خداوند بیایید، پس برخى از آنها به برخى از آن گوشت‏ها و پرها و استخوان‏ها پرواز کردند و بدن‏ها به همان صورت که قبلاً بودند استوار شد و هر بدنى آمد و به سر و منقار خود ملحق گردید و ابراهیم منقارهاى آنها را رها کرد، پس آمدند و از آن آب خوردند و از آن دانه چیدند، سپس گفتند: اى پیامبر خدا ما را زنده کردى خدا تو را زنده کند، ابراهیم گفت: بلکه خدا زنده مى‏کند و مى‏میراند.[35]

11- همچنین، خداوند ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان داد (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد.[36]

 

[1] آل عمران، 67.

[2] طه، 38 و 39، آن زمان که به مادرت آن چه لازم بود الهام کردیم ... که: «او را در صندوقى بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتى از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [علم‏] من، ساخته شوى (و پرورش یابى).

[3] مریم، 20 و 21، گفت: «چگونه ممکن است فرزندى براى من باشد؟! در حالى که تا کنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده‏اى هم نبوده‏ام!» گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است‏.

[4] ضحی، 6-8، آیا او تو را یتیم نیافت و پناه داد؟! و تو را گمشده یافت و هدایت کرد، و تو را فقیر یافت و بى‏نیاز نمود.

[5] نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج ‏9، ص 7، انتشارات اسلامیه‏، تهران، چاپ اول، 1398 ق‏.

[6] سعید بن جبیر می گوید از امام زین العابدین ( علیه السلام ) شنیدم که می فرمود: در قائم ما چند سنّت از سنت های پیغمبران است، یک سنت از آدم و یک سنت از نوح و یک سنت از ابراهیم و یک سنت از موسى، و یک سنت از عیسى و یک سنت از ایوب و یک سنت از محمد ( صلی الله علیه و آله و سلم )، اما سنتى که از آدم و نوح دارد: طول عمر است، از ابراهیم پنهان بودن ولادتش و دورى گزیدن وى از مردم است‏ ...؛ علامه مجلسی، ج 51، ص 217، مؤسسه الوفا، بیروت، لبنان، 1404 هـ ق.

[7] برخى مى‏گویند: این پیشگویى را از راه نجوم و کهانت کردند. بعضى مى‏گویند: از روى اخبار پیامبران به دست آورده بودند. برخى هم مى‏گویند: نمرود خواب دید که ستاره‏اى طلوع کرد و نور خورشید و ماه را محو کرد. تعبیر کنندگان خواب، تعبیر کردند که کودکى به دنیا مى‏آید و حکومتش را منقرض می کند.

[8] طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏4، ص 503، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران‏، 1372 ش‏.

[9] مریم، 41 و 42.

[10] تفسیر آسان، ج ‏9، ص 8.

[11] انعام، 75.

[12] انعام، 75 - 79.

[13] برای اطلاع بیشتر در این زمینه به سوره انبیاء، آیات 57 – 67 مراجعه نمایید.

[14] مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏10، ص 403، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، 1374 ش‏.

[15] ابراهیم، 37 - 41.

[16] کلینی، کافی، ج ‏4، ص 201، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هـ ش با کمی اختلاف.

[17] برای اطلاع بیشتر به سوره صافات، آیات 100 – 107 مراجعه نمایید.

[18] بقره، 124، با استفاده از تفسیر نمونه، ج‏10، ص 405.

[19] نحل، 120.

[20] نساء، 125.

[21] شیخ صدوق، عیون‏أخبارالرضا( علیه السلام )، ج 2، ص 76، انتشارات جهان، 1378 هـ ق.

[22] ص، 47.

[23] نحل، 122.

[24] نحل، 120.

[25] مریم، 41.

[26] توبه، 114.

[27] نجم، 37.

[28] ذاریات، 24 - 27.

[29] ابوالفتوح رازى، حسین بن على‏، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج ‏18، ص 191، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، مشهد، 1408 ق‏.

[30] شعراء، 78 - 82.

[31] انبیاء، 57 – 63.

[32] "ملّة ابیکم ابراهیم ..."، حج، 78.

[33] حج، 27.

[34] بقره، 260.

[35] صدوق، الخصال، ج‏1، ص: 265، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1403 هـ ق.

[36] انعام، 75، در روایات نیز آمده: ابو بصیر از امام صادق ( علیه السلام ) پرسید: آیا محمّد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) مانند ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید؟ فرمود: آرى، و همین طور ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز مى‏بینند. امام باقر ( علیه السلام ) مى‏فرماید: هفت آسمان براى ابراهیم شکافته شد تا آن حضرت آسمان هفتم و موجودات آن را و زمین هاى هفت گانه را با موجودات درون آن ببیند. براى محمّد ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز چنین شد. و من مى‏دانم ولىّ شما و ائمه بعد از او نیز چنین چیزهایى را مى‏بینند، راوندى، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، ج ‏2، ص 867، مؤسسه امام مهدى (عج) قم، 1409 هـ ق.

 

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: