۰

معروف کرخی که بود؟ آیا صوفی بود؟ اگر صوفی بوده چرا از اصحاب ائمه(علیه السلام ) بوده است؟

آیا معروف کرخی که از صوفیان سرشناس بود، از اصحاب امام رضا(علیه السلام ) نیز به شمار می‌آمد؟
کد خبر: ۱۹۵۱۰۶
۱۰:۱۶ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: «ابو محفوظ معروف بن فیروز» مشهور به «معروف کَرخی»[1] از شخصیت‌های سرشناسی است که نکات مبهمی نیز درباره او وجود دارد. نام پدرش را «فیروز»، «فیروزان» و «علی» ذکر کرده‌اند.[2] بنابر گزارش مشهور مورّخان و شرح حال‌نگاران، والدین او مسیحی بوده‌اند.[3] از سال ولادت او گزارشی در دست نیست. ولی از آن‌جایی که وی شاگرد فرقد سبخی (وفات: 131ق)[4] و داود طایی (وفات: 165ق)[5] بود و نیز گزارش‌‌هایی که ناظر به اسلام او به دست امام رضا(علیه السلام ) است،[6] در این صورت تولد وی می‌باید نیمه اوّل قرن دوّم هجری باشد.
«معروف» در محله کرخ بغداد متولد شد؛ از این‌رو به لقب «کرخی» شناخته می‌شود.[7]
شخصیت معروف کرخی در عرفان
معروف کرخی از عارفان طبقه اوّل بود.[8] گفته می‌شود که وی آغازگر مکتب تصوّف بغداد بود و نقش مهمی در انتقال تصوّف از زهد به عرفان داشت.[9] برخی نیز معتقدند وی اولین فردی بود که تعریف از تصوّف را ارائه کرد؛ او تصوّف را «گرفتن حقایق و گفتن دقایق و نومیدی از دست خلایق» می‌داند.[10] این تعریف مورد توجه عارفان پس از وی و مستشرقانی گردید که به مطالعه و شناخت جریان عرفان و تصوّف پرداختند.[11]
فرقه‌ «معروفیه» - با تمام شعبه‌هایش - به معروف کرخی منتهی می‌شود و آنان از این طریق، نسبت خود را به امام رضا(علیه السلام ) و امام علی(علیه السلام ) می‌رسانند.[12] فرقه «ذهبیه» نیز سلسله خود را به معروف کرخی و به واسطه وی به معصومان(علیه السلام ) می‌رساند؛[13] از این‌رو مجموعه سلسله‌های منتهی به معروف کرخی به «السلاسل» مشهور شده است.[14]
شاگرد معروف کرخی
سَرّی سَقَطی، یکی از صوفیان مشهور، شاگرد معروف کرخی بوده است.[15]
تغییر دین
برخی منابع تاریخی تصریح دارند که معروف کرخی توسط امام رضا(علیه السلام ) مسلمان شده است، بنابر این گزارش‌ها، وی در جریان فرار از استادش که سعی در آموزش عقاید مسیحی به وی را داشت، به دست امام رضا(علیه السلام ) مسلمان شد و در بازگشت به خانه، والدین او نیز بلافاصله تغییر دین می‌دهند:[16]
ابن شهرآشوب به نقل از شهرزوری مؤلف مناقب الأبرار چنین نقل می‌کند:
معروف کرخی از دوستان امام رضا(علیه السلام ) بود. پدر و مادر او مسیحی بودند و او را در کودکی به معلمی سپردند. آموزگارش به او می‌گفت که بگو خدا سومی از سه نفر است(ثالث ثلاثة)! و او پاسخ می‌داد: نه! او یکتا است! سپس معلمش به شدت او را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و او پا به فرار گذاشت و به سمت امام رضا(علیه السلام ) روانه شد و توسط حضرتشان اسلام آورد. سپس به خانه‌اش برگشت و در را کوبید. پدرش پرسید: پشت در کیست؟ معروف پاسخ داد که من پشت درم. پدرش گفت: اکنون چه دینی داری؟ و پاسخ شنید: دین حنیفی و پدرش نیز به برکت امام رضا(علیه السلام ) مسلمان شد. معروف می‌گوید: مدتی بعد هر دلبستگی که داشتم رها کردم و خدمت مولایم علی بن موسی الرضا(علیه السلام ) را بر همه چیز ترجیح دادم. [17]
تغییر دین معروف کرخی و وقایع مربوط به آن و احوالات و مناقب وی پس از آن، نقطه اتکای نظریه‌ای است که وی را حلقه اتصال میان تصوف و تشیع می‌داند. این منابع معتقدند سلسله‌های خرقه تصوف که شکل گرفت همگی از طریق معروف کرخی به امام رضا(علیه السلام ) اتصال می‌یابند.[18]
معروف کرخی در منابع رجالی
منابع رجالی کهن شیعه، نامی از معروف به عنوان یکی از یاران و راویان امام رضا(علیه السلام ) نیاورده‌اند.
اما برخی از دیگر منابع شیعی به نام و گزارش زندگی او و نیز ارتباطش با امام رضا(علیه السلام ) و دربانی خانه حضرتشان توسط او پرداخته‌اند.[19]
شیخ بهایی روایتی را به واسطه معروف کرخی از امام جعفر(علیه السلام ) نقل کرده‌ است[20] و با توجه به این‌که او نمی‌توانسته به صورت مستقیم از حضرتشان نقل کند، احتمال داده شده است که امام دیگری مراد بوده است، زیرا هیچ منبع قابل استنادی، کرخی را از اصحاب امام صادق(علیه السلام ) به شمار نیاورده است.[21]
سال وفات و محل دفن معروف کرخی
بنابر مشهور، معروف کرخی در سال 200ق درگذشته است.[22] برخی دلیل مرگ وی را شکسته شدن دنده‎هایش در پی ازدحام جمعیت در ورودی خانه امام هشتم شیعیان دانسته‌اند.[23] وی در کرخ بغداد دفن شده است.[24] صوفیه معتقدند آرامگاهش برآورنده حاجات است و به «تریاق مجرّب» شهرت دارد.[25]
در پایان باید گفت؛ ارتباط معروف کرخی با امام رضا(علیه السلام ) و مسلمان‌شدن او توسط حضرتشان اگرچه از سده‌های قبل به نوعی شهرت تاریخی رسیده، و از طرف نویسندگان زیادی نقل شده است، اما با این وجود مورد این نقد قرار گرفته است که گزارشی از حضور معروف در «مدینه» و یا «مرو» وجود نداشته، و نیز نقلی نمی‌بینیم که ناظر به حضور امام رضا(علیه السلام ) در شهر «بغداد» بوده، و از آن بالاتر به داشتن خانه‌ای در آن شهر از آن حضرت اشاره کند که دربانی برای آن لازم داشته باشد، پس این ملاقات در چه مکانی رخ داده است؟ از این‌رو برخی در وجود چنین ارتباطی تردید می‌کنند.[26]

[1]. سلمى، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ص 80، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1424ق.
[2]. همان، ص 80.
[3]. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 231، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، بی‌تا؛ ابن خمیس، حسین بن نصر، مناقب الأبرار و محاسن الأخیار، ج ‏1، ص 109، العین، مرکز زاید للتراث و التاریخ، چاپ اول، 1427ق؛ ابن ‏ملقن، عمر بن على، طبقات الأولیاء، ص 214، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1427ق؛ ابو مخرمه، عبدالله طیب بن عبدالله، قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، ج ‏2، ص 336، بیروت، دار المنهاج، چاپ اول، 1428ق.
[4]. عامرى حرضى، یحیى بن ابی‌بکر، غربال الزمان فی وفیات الأعیان، ص 122، دمشق، دار الخیر، چاپ اول، 1405ق؛ شوشترى، محمد تقى، قاموس الرجال، ج ‏10، ص 153، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[5]. انصارى، عبدالله بن محمد، طبقات الصوفیة، ص 38، تهران، توس، چاپ اول، 1362ش؛ سلمی، طبقات الصوفیة، ص 81؛ جامى، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الأنس، ص 42، کلکته، مطبعة لیسی، چاپ اول، بی‌تا.
[6]. سلمی، طبقات الصوفیة، ص 82؛ انصاری، طبقات الصوفیة، ص 38؛ مناقب الأبرار و محاسن الأخیار، ج ‏1، ص 110؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 231.
[7]. وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 233؛ ابن ابى یعلى، محمد بن ابى یعلى‏، طبقات الحنابلة، ج ‏1، ص 381، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، بی‌تا؛ سمعانى، عبدالکریم بن محمد، الأنساب، ج ‏11، ص 74، حیدرآباد هند، مطبعة مجلس، دائرة المعارف العثمانیة، چاپ اول، 1382ق.
[8]. نفحات الأنس‏، ص 42.
[9]. ذوالفقاری، حسن، آرا و عقاید معروف کرخی، مجله مطالعات عرفانی، شماره 2، زمستان 1384، ص 66.
[10]. عزلتى خلخالى‏، ادهم، رسائل فارسى ادهم خلخالى، ص 286 و 596، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى، ‏چاپ اول‏، 1381ش.
[11]. آرا و عقاید معروف کرخی، ص 66.
[12]. نور بخش، سلسله جلیله نعمت اللهیه رضویه مرتضویه مصطفویه الهیه، مهر، شماره 119 و 120، خرداد و تیر 1344، ص 202.
[13]. رفیعی،حمیدالله، فرقه ذهبیه، کلام اسلامی، شماره 75، مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق(علیه السلام )، پاییز 1389، ص 56.
[14]. اردستانی، پیر جمال الدین محمد، مرآت الأفراد، ص 19، تهران، زوار، چاپ اول‏، 1371ش؛ کاشانی، عز الدین محمود بن على‏، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، مقدمه، ص 30، تهران، هما، چاپ اول‏، بی‌تا.
[15]. طبقات الصوفیة، ص 81؛ مناقب الأبرار و محاسن الأخیار فى طبقات الصوفیة، ج ‏1، ص 110.
[16]. مناقب الأبرار و محاسن الأخیار فى طبقات الصوفیة، ج 1، ص 120 – 121؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 231 – 232.
[17]. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 361،قم، علامه، 1379ق.
[18]. شیبی، کامل مصطفی، تشیع و تصوف تا آغاز سده دوازدهم هجری، مترجم، ذکاوتی قراگزلو، علیرضا، ص34 – 35، تهران، امیرکبیر، 1387ش.
[19]. ر. ک: حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، ص 237، قم، مؤسسه امام صادق(علیه السلام )، چاپ دوم‏، 1382ش؛ علامه حلى، فاضل مقداد، حسینى، ابوالفتح بن مخدوم، الباب الحادی عشر مع شرحیه النافع یوم الحشر و مفتاح الباب، ص 204، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى‏، چاپ اول‏، 1365ش؛ آملی، حیدر بن علی، تفسیر المحیط الأعظم، ج 1، ص 519 - 520، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏، چاپ سوم‏، 1422ق؛ ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ج ‏2، ص 520، قم، خیام، چاپ اول، 1400ق؛ شوشتری، قاضی نور الله، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 27، تهران، کتابفروشی اسلامیه، چاپ چهارم، 1377ش.
[20]. ر. ک: شیخ بهائی، الکشکول، ج ‏3، ص 404، بیروت، اعلمی، چاپ ششم‏، 1403ق؛ طریحى، فخر الدین بن محمد، مجمع البحرین، ج 5، ص 99، تهران، مرتضوی‏، چاپ سوم‏، 1375ش؛ ابن فهد حلى، احمد بن محمد، التحصین فی صفات العارفین، ص 11، قم، مدرسة الإمام المهدی(عج)، چاپ دوم‏، 1406ق.
[21]. خوانسارى، محمد باقر بن زین العابدین‏، روضات الجنات فی أحوال العلماء و السادات، ج 8، ص 136، قم، دهاقانى‏، چاپ اول، 1390ق.
[22]. انصاری، طبقات الصوفیة، ص 38؛ مناقب الأبرار و محاسن الأخیار، ج ‏1، ص 109؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 233.
[23]. سلمی، طبقات الصوفیة، ص 82.
[24]. انصاری، طبقات الصوفیة، ص 38.
[25]. سلمی، طبقات الصوفیة، ص 81؛ وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ج ‏5، ص 232؛ قلادة النحر فی وفیات أعیان الدهر، ج ‏2، ص 337.
[26]. ذهبی، أبو عبدالله محمد بن أحمد، المنتقی، ص 505، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: