۰

با توجه به گرایش‌های عرفانی - کلامی حافظ شیرازی، آیا می‌توان او را شیعه دانست؟

در برخی دوران‌ها شرایط به گونه‌ای رقم خورده که افراد نمی‌توانستند به سادگی عقاید درونی خود را برای همگان افشا کرده و یا آن‌را مکتوب کنند. در مورد حافظ شیرازی هم دلیلی که به قطعیت بتوان با استفاده از آن، مذهب حافظ را مشخص نمود وجود ندارد.
کد خبر: ۱۹۵۰۸۰
۰۹:۱۶ - ۱۰ شهريور ۱۳۹۸

شیعه نیوز: در برخی دوران‌ها شرایط به گونه‌ای رقم خورده که افراد نمی‌توانستند به سادگی عقاید درونی خود را برای همگان افشا کرده و یا آن‌را مکتوب کنند. در مورد حافظ شیرازی هم دلیلی که به قطعیت بتوان با استفاده از آن، مذهب حافظ را مشخص نمود وجود ندارد؛ از این‌رو برخی او را سنی شافعی و برخی نیز ایشان را شیعه می‌پندارند.
به هرحال او محبّ اهل‌بیت بود و اشعار عرفانی او برای تمام مسلمانان قابل استفاده است.
پاسخ تفصیلی
اندیشمندان در مورد مذهب حافظ شیرازی اختلاف نظر دارند؛ برخی او را از اهل‌سنت بر‌شمرده و معتقدند وی از نظر کلامی اشعری مذهب و از نظر فقهی شافعی است. برخی نیز وی را پیرو مکتب اهل‌بیت و شیعه قلمداد می‌کنند.
دلایل سنی (اشعری) بودن حافظ
آن گروه که حافظ را پیرو مذهب اهل‌سنت می‌دانند، مطالبی را به عنوان دیدگاه‌های فلسفی و کلامی او برشمرده و سپس به نتیجه مطلوب خود می‌رسند. در نظر آنان عقاید حافظ که دخیل در تعیین مذهب او است عبارت‌اند از:
الف) اندیشه‌های فلسفی
1. وحدت وجود:
«در خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم»؛
یا
«حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد»؛
یا
«هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم».

2. تعطیل در شناخت پروردگار:
«عنقا شکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد به دستست دام را»؛
یا
«برو ای زاهد خودبین که زچشم من و تو
راز این پرده نهانست و نهان خواهد بود»؛
یا
«بگفتا چون به دست آری نشانش؟
که از ما بی نشانست آشیانش»؛
یا
«در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند؟».
3. انکار علت غایی برای پروردگار:
«سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست».
ب) اندیشه‌های کلامی
1. قدیم بودن قرآن:
«به حق کلامت که آمد قدیم
به حق رسول و به حق عظیم».
2. جبر:
«برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که جز این تحفه ندادند به ما روز الست»؛
یا
«در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را»؛
یا
«بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم
که من دلشده این ره نه به خود می‌پویم»؛
یا
«در پس آینه طوطی صفتم داشته‌اند
آنچه استاد ازل گفت بگو می گویم»؛
3. نفی شرور در عالم و عدم انتساب شرور به پروردگار:
«پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد»؛
یا
«به دُرد و صاف تو را حکم نیست خوش درکش
که هرچه ساقی ما کرد عین الطافست»؛
یا
«نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که این مسأله بی چون و چرا می‌بینم»؛
یا
«هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست».
4. رؤیت پروردگار:
«این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم»؛
یا
«دیدن روی تو را دیده جان‌بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان‌بین من است».[1]
برخی چنین تفکراتی را نزدیک به تفکر اشعریان ارزیابی کرده و معتقدند که حافظ در مذهب کلامی پیرو اشعریان است.[2]
و نیز معتقدند برخی ابیات حافظ بر اساس فقه اهل‌سنت سروده شده است:
«من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست».
و می‌دانیم که شیعیان در نماز میت، پنج تکبیر می‌گویند و چهار تکبیر از ویژگی‌های اهل‌سنت است، مگر آن‌که «چهار تکبیر» را یک اصطلاح رایج دانسته و مرتبط با مباحث اختلافی فقهی نکنیم.
محبت اهل‌بیت(علیه السلام ) در سخن حافظ
در میان سروده‌های حافظ، می‌توان به ابیاتی دست یافت که محبّت اهل‌بیت پیامبر(علیه السلام ) در آنها آشکار است. و البته این لزوماً به معنای شیعه محض بودن او نیست:
«آن را که دوستی علی نیست کافرست
گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش
امروز زنده‌ام به ولای تو یا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم سلطان دین رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش».
و یا:
«حافظ ز جان محبّ رسولست و آل او
بر این سخن گواست خداوند اکبرم»
البته ابیات بالا در نسخه‌های معتبر دیوان از جمله قزوینی- غنی، خانلری، جلالی نایینی-نذیر احمد و نیز سلیم نیساری وجود ندارد.
دو رباعی در مدح امام علی(علیه السلام ) از حافظ وجود دارد که چنین آغاز می‌شوند:
«مردی ز کننده در خیبر پرس»
«قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای»
این دو رباعی در نسخه دیوان مصحح قزوینی-غنی و نیز خانلری موجودند.
در مقطعی از یک غزل نیز حافظ می‌گوید:
«حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف»
اعتقاد به امام مهدیعجل الله تعالی فرجهم الشریف ) هم در برخی اشعار حافظ، وجود دارد:
«کجاست صوفی دجّال فعلِ ملحد شکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید».
البته برخی معتقدند که این بیت درباره شاه منصور سروده شد، و مراد از «ملحد شکل» نیز تیمور می‌باشد. علاوه بر این‌که اعتقاد به مهدیِ آخرالزمان مختص شیعیان نیست.
به هر حال می‌دانیم که تمایل عمومی به خاندان عصمت در میان شافعیان رواج داشته است و این‌گونه نبود که هرکس کلام محبت‌آمیزی نسبت به اهل‌بیت(علیه السلام ) ابراز کرده باشد، شیعه به شمار آید.
دلایل تشیع حافظ
البته برخی نیز قائل به شیعه بودن حافظ شده‌اند:
«به‏طور کلى تصوف شیعى از تصوف سنى این امتیاز را دارد که این سلسله‏ها و این تشریفات بیشتر مال متصوفه اهل‌تسنن است و متصوفه شیعه، هم عمیق‌تر از متصوفه اهل تسنن‏اند و هم کمتر اهل این حرف‌ها هستند که شیخ و استاد مطرح باشد و استادشان را نشان بدهند. بسا هست که اینها را در زمان خودشان هیچ‌کس نمى‏شناخت که داراى عالی‌ترین مقامات عرفان هستند؛ حتى همسایه خانه‏اش، زنش، بچه‏اش، شاگردانش نمى‏دانستند که این بالاترین مقامات عرفان را دارد، ولى واقعاً داشت. فقط همان معلم خاصش او را مى‏شناخت، از غیر او همیشه پنهان بود؛ و من یک قرینه‏اى هم پیدا کرده‏ام که بعد ان شاء اللَّه خواهم گفت [که]: حافظ یک مدتى کوشش کرده که به اهتمام خودش، یعنى بدون استاد و معلم و مربى، این راه را طى کند. بعد که سال‌ها زحمت مى‏کشد، خون جگر مى‏خورد و حتى به یک سلسله مکاشفات نائل مى‏شود، مى‏رسد به آن‌جا که نه، بدون «دلیل راه» امکان ندارد. مى‏گوید که چنین کردیم و نشد، چنان کردیم نشد؛ آخرش مى‏گوید که بدون دلیل راه اهتمام کردیم و نشد. معلوم مى‏شود مدتى این‏جور بوده، ولى بعد مسلّم دلیل راه پیدا کرده است».[3]
بنابراین یک علامت برای شناخت عارف شیعه از اهل‌سنت این است اگر از اهل‌سنت باشد، باید در یک طریقه خاص صوفیه معروف باشد، در حالی‌که حافظ در زمان خویش به عنوان یک درویش و صوفی معروف نبود و کسانی که از وی یاد نموده‌اند (مانند قزوینی که درباره او گفته است: «تمّ الدیوان لمولی العالم الفاضل ملک القرّاء و افضل المتأخرین شمس الملة و الدین مولانا محمد الحافظ») به هیچ عنوان از وی به عنوان یک درویش و یک عارف نام نبرده‌اند و این در حالی است که در آن زمان متصوفه مردم پنهانی نبودند، بلکه سلسله‌ها و رشته‌ها داشته و اساتید و شیوخشان همگی مشخص بودند. حتی خود حافظ تصریح نموده است که:
«قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی»
با این حال، اساتید کلامی و ادبی حافظ در تاریخ مشخص‌اند، لیکن اثری از شیخ و مرشد حافظ دیده نمی‌شود که گفته باشند تصوف خویش را از او گرفته باشد. البته نه به این معنا که هیچ استادی در طریق عرفان نداشت، لیکن معلوم است که مربی او مانند مربیان صوفیه نبود.[4]
ما هرچه از تاریخ حافظ مطالعه کنیم، این مطلب روشن‌تر مى‏شود که حافظ بیشتر در زىّ علما و البته یک عارف بوده است. جمع کننده دیوان حافظ وقتى مى‏خواهد عذر بیاورد براى این‌که چرا حافظ خودش فرصت نکرد تا دیوانش را جمع کند، مى‏گوید: «این‌قدر مشغول مطالعه کتب دواوین عرب و کشّاف و مفتاح و مصباح و... بود که فرصت نداشت».
تطبیق مبانی حافظ با مباحث مطرح شده در عرفان شیعی می‌تواند احتمال شیعه بودن او را تقویت کند.[5]
به عنوان نمونه:
1. این‌که گفته شد وی معتقد به تعطیل در شناخت پروردگار است، با اشعار دیگر حافظ مطابقت نمی‌نماید. به عنوان مثال، وی در بیتی می‌گوید:
«سرّ خدا که تتق غیب منزویست
مستانه‌اش نقاب ز رخساره برکشیم»
2. این که او جبری مسلک است نیز با برخی اشعار وی ناسازگار است:
«می خور که عاشقی نه به کسبست و اختیار
این موهبت رسید زمیراث فطرتم».
ظاهراً این بیت بیانگر نظریه شیعه «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» است؛ چرا که نظریه «کسب» مختص اشاعره (که قائل به جبر بوده و افعال عباد را «کسبی» می‌دانند) می‌باشد و «اختیار» نیز مختص مکتب معتزله است و در این میان مذهبی که نه کسب را می‌پذیرد و نه اختیار را، نظریه امر بین الامرین شیعه است.
3 . اعتقاد به «وحدت وجود» نیز نشانگر شیعه نبودن نیست؛ زیرا بسیاری از عرفا و فلاسفه شیعی نیز بدان معتقدند.
و ...
در پایان گفتنی است که مذهب حافظ هرچه باشد مانع از آن نیست که از مضامین عرفانی موجود در اشعارش بهره گرفته نشود.[6]

[1]. برگرفته از: خرمشاهی، بهاء الدین، حافظ، ص 124 به بعد، تهران، طرح نو، چاپ دوم، 1374ش.
[2]. همان، ص 142.
[3]. مطهری، مرتضی، مجموعه ‏آثار استاد شهید مطهرى، ج‏23، ص: 335، تهران، صدرا، چاپ سوم، 1378ش.
[4]. همان، ص: 336.
[5]. همان، ص 387 به بعد؛ ر. ک: حسینی طهرانی، محمد حسین، امام شناسى، ج‏14، ص: 276. مشهد، نشر علامه طباطبایی، چاپ پنجم، 1428ق،
[6]. ر. ک: پاسخ 6419.

 

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: