سایر زبان ها

شهروند خبرنگار

صفحه نخست

سرویس خانواده شیعه

سرویس شیعه شناسی

دیده بان شیعیان

سرویس عکس

سرویس فیلم

صوت

سردبیر

صفحات داخلی

پیام مهمی که عبدالعظیم حسنی (ع) به شیعیان رساند

حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام و با پنج واسطه به حضرت علی علیه السلام می رسد. پدر بزرگوارش عبدالله و مادر گرامی اش فاطمه دختر «عقبه بن قیس» است.
کد خبر: ۲۵۶۲۶۵
۱۷:۱۱ - ۰۷ خرداد ۱۴۰۰

«شیعه نیوز»: امام علی بن موسی الرضا (ع) به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام فرمودند: «ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستان برسان و به آن ها بگو: شیطان را به دل های خویش راه ندهند. در گفتار خویش، راست گو باشند و امانت را ادا کنند. از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد، دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند. به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند «فان ذلک قربه الی» زیرا این کار موجب نزدیکی به من است.آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذاب ها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیان کاران خواهد بود».

 حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیه السلام و با پنج واسطه به حضرت علی علیه السلام می رسد. پدر بزرگوارش عبدالله و مادر گرامی اش فاطمه دختر «عقبه بن قیس» است. ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم علیه السلام در سال ۱۷۳ هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت ۷۹ سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّد تقی و امام علی النّقی علیهم السلام مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّد تقی و امام هادی علیهم السلام را درک و احادیث فراوانی از آنان روایت کرد.

زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم علیه السلام از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم علیه السلام به خدمت حضرت امام هادی علیه السلام رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.

دیدار حضرت عبدالعظیم علیه السلام در سامرا با حضرت امام هادی علیه السلام، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد.

مقام معظم رهبری در سخنی جالب، او را «آبروی ری» می‏ خوانند و می‏ فرمایند: «ری مرکز بسیار مهمّی از لحاظ علمی و فرهنگی در تاریخ ماست و سرسلسله بزرگان هم ـ جناب عبدالعظیم ـ با اینکه اهل ری نیست، اما حقّاً و انصافاً به ری و تاریخ ری آبرو داد و حقّ عظیمی به گردن همه‌ تهرانی‏ها و اهل ری دارد». (سخنان مقام معظم رهبری، ۱۲ خرداد ۱۳۸۲)

همچنین، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی در کتاب شریف «کامل الزیارات» درباره اهمیت زیارت سیّد کریم، عبدالعظیم حسنی علیه السلام به نقل از امام حسن عسکری علیه السلام زیارت آن جناب را چونان زیارت سیدالشداء می‏داند و چنین روایت می‌کند: «یکی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام می‏گوید: بر حضرت داخل شدم. فرمود: کجا بودی؟ عرض کردم: به زیارت حضرت حسین بن علی علیه السلام رفته بودم. فرمود: آیا نمی‏دانی اگر قبر عبدالعظیم را که نزدتان است، زیارت کنی، مثل آن است که حسین علیه السلام را زیارت کرده‏ای؟» (ابن‏قولویه قمی، ۱۳۸۹، ص۳۷۵)

مرحوم شیخ صدوق در ثواب العمال آورده که «مردی از اهل ری به خدمت حضرت علی بن محمد النقی امام هادی (ع) رفت. حضرت پرسید: کجا بودی؟ او گفت: به زیارت امام حسین(ع) رفته بودم. امام فرمود: اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شما است زیارت می کردی مانند کسی بودی که امام حسین (ع) را زیارت کرده باشد. »

دلایل آمدن عبدالعظیم حسنی به ایران

بعد از دوران امام موسی کاظم(ع) شاهد پراکندگی جغرافیایی شیعیان در زمین هستیم؛ از شمال آفریقا حتی ایران گرفته تا نزدیک تاجیکستان و یک قسمتی از چین، در همه این مناطق شیعه وجود دارد و کنترل شیعیان(با وجود کمی تعداد) در این مکان های جغرافیایی برای حکومت سخت بوده است، در حالی که در گذشته این پراکندگی وجود نداشته است، از زمان امام هفتم شیعیان، برای هر منطقه وکیلی مشخص شده بود تا شیعیان بتوانند مسائل مالی خودشان و برخی مسائل اعتقادی خود را از آن وکیل بپرسند.

اما بعضی از ارجاعاتی که ائمه می دادند و مردمی که آنجا بودند می گفتند: از عبدالعظیم بپرس، مشخص است از آنجا که حضرت عبدالعظیم(ع) تحت فشار بوده و چون سادات حسنی بوده یا با ائمه ارتباط داشته، نمی توانسته در مدینه بماند، وقتی به ایران می آید، ائمه از این فرصت استفاده می کنند و مردم را برای راهنمایی علمی نزد ایشان می فرستند.

این حضور برای شیعیان خاص مشخص بوده و ائمه هم افرادی را به نوعی نزد ایشان می فرستادند که از وی سؤال کنند، زیرا اگر حضور ایشان آشکار می شد، حتماً با حضرت(ع) برخورد شدید می کردند، البته منطقه ری یک مقدار بهتر بوده یعنی موقعیتی بوده که می توانستند تبلیغ کنند، ولی آنقدر هم آشکار نبوده، لااقل ما گزارشی نداریم، در آن سال ها طبرستان(مازندران) کلاً شیعه بودند، شاید طبرستان جزو معدود مناطقی باشد که یک دفعه از زرتشتی بودن شیعه شدند، باقی مناطق ایران در رهگذر تاریخ اول زرتشتی شدند، بعد سنی می شوند و بعد شیعه می شوند، حالا در این مناطق ارتباطاتی بوده، ولی خیلی صریح نیست که ما بتوانیم بگوییم شیعیان مازندران به مدینه می رفتند، چون شرایط سخت بوده، بنابراین به همان منطقه ری بسنده می کردند.

 

مقام و منزلت عبدالعظیم از زبان معصومین (ع)

شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» می نویسد: «وقتی که حضرت عبدالعظیم (ع) خدمت امام هادی (ع) مشرف شد و عقاید خود را اظهار نمود، امام فرمود: تو از دوستان حقیقی ما هستی». (کمال الدین، ج ۲، ص ۵۱.)

و نیز مؤلف کتاب «جنهالنعیم» می گوید: «شخصی به نام ابا حماد رازی – از شیعیان و موالیان شهر ری – با وجود مشکلات آن زمان به سامراء رفت و خدمت امام زمانش حضرت علی النقی (ع) رسید و مسائلی را پرسید. امام، ضمن پاسخ به مسائل او، فرمود:«ای ابا حماد! هرگاه مشکلی از امور دینی برایت پیش آمد، جواب مشکل خود را از عبدالعظیم حسنی بخواه و سلام مرا به او برسان.» (اختران فروزان ری، ص ۳۷)

کراماتی از حضرت عبد العظیم حسنی

مرحوم علّامه آقا شیخ محمّد تقی بافقی از مراجع عالی قدر و مبارزی بود که در زمان سلطنت زور رضاخان به شهر ری تبعید شده بود. در آن سال ها، مرحوم علّامه بافقی در مسجد پشت حرم که امروز به نام مسجد آقا شیخ محمّد تقی خوانده می شود، اقامه نماز می کرد. یکی از روزهای محرّم که در این مسجد روضه خوانی بر پا بود، طلبه غریبی که به منظور خواندن روضه در مجالس روضه خوانی ایّام محرّم به شهرری آمده بود، به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام رفت. عبای این طلبه پاره و مندرس بود، و او در این فکر بود که چگونه با این عبا به مجلس روضه خوانی برود. در همین افکار رو به حرم کرد و سیّد الکریم علیه السّلام نجوا کرد که: «توجّهی بفرما» از حرم که بیرون آمد از کسی پرسید: اینجا تکیه یا روضه خوانی کجاست؟ مسجد پشت حرم را نشانش دادند. وقتی به مسجد رسید، آقا شیخ محمّد تقی بالای منبر بود. وارد مسجد که شد نگاهش متوجّه آقا شیخ شد که با سر به او اشاره می کند و پای منبر را نشان می دهد. به عبارتی از او دعوت می کند پای منبر بنشیند. طلبه همان کار را می کند. صحبت و منبر آقا شیخ که تمام می شود، ایشان به طرف آن طلبه می آیند و ضمن سلام و علیک و احوالپرسی می پرسد: شما عبا می خواستید؟ طلبه پاسخ می دهد: بله، ولی نه از شما! آقا شیخ می گوید: بله، درست است، شما از سیّد الکریم علیه السّلام خواسته اید. سپس دست او را گرفته به منزل می برد و عبای حواله شده را تقدیم آن طلبه می کند.

 

ماجرای هموطن ارمنی

یکی از خادمین نقل می کند: یکی از ارامنه در اصفهان مواجه با مشکلی می شود که از رفع آن عاجز می ماند و کاملاً امید خود را از دست می دهد. در شبی که مصادف با شب ۲۱ ماه مبارک رمضان بود او در حالی که قصد عزیمت به اصفهان داشت در ترافیک سنگین خیابان شهید رجایی متوقّف می شود، این ازدحام به دلیل انبوه اتومبیل هایی بود که از تهران رهسپار حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام بودند. او متوجّه می شود که اتومبیل ها در یک خط ممتد به سمتی متمایل می شوند که در انتهای آن گنبد و گلدسته ای می درخشد. پیش خود گفت: من صاحب این گنبد و بارگاه را نمی شناسم. ولی مطمئناً این مردم برای حلّ مشکلاتشان، از این بارگاه چیزی دیده اند که اینگونه به سویش سرازیر شده اند. و سپس در دل خود این سخن را می گذراند: خداوندا! به حقّ این آقا، که در نزد تو عزیز است، نظری هم به من بفرما. در همان حال نیّت می کند که اگر مشکل لاعلاجش برطرف شود، هدیه ای برای حرمش بیاورد. دو روز بعد، آن هموطن ارمنی به تهران آمد، چندین لوستر فروشی را زیر پا گذاشت تا اینکه یکی از مرغوب ترین لوسترهای موجود را خریداری نمود. او در حالی که تلألویی از اشک در چشمانش موج می زد، این لوستر را تحویل دفتر آستانه داد و ماجرایش را برای یکی از خادمین تعریف کرد و به او گفت: خداوند به واسطه این آقای بزرگوار و صاحب این بارگاه مشکلم را حلّ کرد: آمده ام به عهد خود عمل کنم. خواهشم اینست که از طرف من ایشان را زیارت کنید و آستانش را ببوسید.

 

پیامی که امام رضا(ع) با واسطه سیدالکریم به شیعیان داد

امام رئوف، حضرت اباالحسن علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثناء به حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام فرمودند: ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستان برسان و به آن ها بگو: شیطان را به دل های خویش راه ندهند. در گفتار خویش، راست گو باشند و امانت را ادا کنند. از جدال و نزاع بیهوده ای که سودی برایشان ندارد، دوری کنند و خاموشی را پیشه خود سازند. به همدیگر روی آورند و به دیدار و ملاقات هم بروند «فان ذلک قربه الی» زیرا این کار موجب نزدیکی به من است.

آنان خود را به دشمنی و بدگویی با یکدیگر مشغول نسازند، زیرا با خود عهد کرده ام که اگر کسی چنین کاری انجام دهد و دوستی از دوستانم را ناراحت کند یا به خشم آورد، خداوند را بخوانم تا او را در دنیا با شدیدترین عذاب ها مجازات کند و در آن سرا نیز از زیان کاران خواهد بود»

 

رحلت یا شهادت؟

درباره کیفیت رحلت حضرت عبدالعظیم دو قول در مقام وجود دارد: ۱. موت طبیعی پس از بیماری، ۲. شهادت.

ابوالعباس نجاشی در رجال خود قضیه مهاجرت حضرت عبدالعظیم(ع) به ری و طریقه وفاتش را چنین نقل می کند: «قال ابو عبداللّه الحسین بن عبیداللّه، حدّثنا جعفر بن محمد أبوالقاسم، قال: حدّثنا علی بن الحسین السعدآبادی، قال حدّثنا احمد بن محمد بن خالد البرقی، قال: کان عبدالعظیم ورد الری هارباً من السلطان، وسکن سرباً فی دار رجل من الشیعه فی سکه الموالی، وکان یعبد اللّه فی ذلک السرب ویصوم نهاره ویقوم لیله. وکان یخرج مستتراً فیزور المقابل قبره، وبینهما الطریق، ویقول: هو قبر رجل من ولد موسی بن جعفر (ع). فلم یزل یأوی إلی ذلک السرب ویقع خبره الی الواحد بعد الواحد من شیعه آل محمد(ع) حتی عرفه أکثرهم، فرأی رجل من الشیعه فی المنام رسول اللّه(ص) قال له: إن رجلاً من ولدی یحمل من سکه الموالی ویدفن عند شجره التفاح فی باغ عبدالجبار بن عبدالوهاب وأشار إلی المکان الذی دفن فیه فذهب الرجل لیشتری الشجره ومکانها من صاحبها فقال له: لأی شیء تطلب الشجره ومکانها؟ فأخبر بالرؤیا، فذکر صاحب الشجره أنه کان رأی مثل هذه الرؤیا، وأنه قد جعل موضع الشجره مع جمیع الباغ وقفاً علی الشریف والشیع(الشیعه) یدفنون فیه. فمرض عبدالعظیم ومات(ره)، فلمّا جرّد لیغسل وجد فی جیبه رقعه فیها ذکر نسبه، فإذا فیها: أنا ابوالقاسم عبدالعظیم بن عبداللّه بن علی بن الحسن بن زید بن الحسن بن علی بن ابی طالب(ع).

روایت فوق صریح است در آنکه حضرت عبدالعظیم(ع) بیمار شده و سپس وفات یافتند.

اما در باب احتمال شهادت سیدالکریم هم روایتی است که امام صادق(ع) به مالک جهنی فرمودند: (یا مالک ! إنّ المیت منکم علی هذا الأمر شهید بمنزله الضارب فی سبیل اللّه)؛ ای مالک! کسی که از شما بر این امر یعنی ولایت ما اهل بیت بمیرد شهید می باشد و به منزله جنگجوی در راه خداست.

و نیز فرمودند: (ما یضرّ رجلاً من شیعتنا أیّه میته مات: أکله السبع أو احرق بالنار أو غرق أو قتل، هو واللّه شهید)چه ضرری دارد(چه فرقی دارد) شیعیان ما چگونه بمیرند: خوراک درندگان شوند یا طعمه حریق یا غرق شوند یا کشته شوند؟ آنان قسم به خداوند شهید هستند.

ثانیاً: موت در غربت و دوری از وطن مألوفش به طوری که از خوف سلطان وقت مجبور به ترک وطن و هجرت به سرزمین ایران شد.

مرحوم واعظ تهرانی در «روح و ریحان» این موضوع را به خوبی بررسی کرده است. او در روح و ریحان دهم می گوید: بدان حضرت عبدالعظیم به بیاناتی که در رحلت آن بزرگوار مذکور می شود و عبارتش را در سطور بعدی می خوانید معلوم است در زمان معتز باللّه که از خلفای بنی عباس و معاصر زمان حضرت امام علی النقی(ع) بود، از سرّ من رأی نهضت و هجرت فرمودند، و به خطّه ری نزول اجلال کردند، و جهت حرکت ایشان هم به امر و حکم امام(ع) بوده است، و چون اخصّ اصحاب حضرت جواد(ع) و از خیار و کبار محبّین و مقرّبین حضور مهر ظهور ابوالحسن الثالث امام علی النقی(ع) بود خلیفه معاصر مسطور نهایت خوف از آن بزرگوار داشته، لهذا در مقام اذیت و قتل وی برآمد. ناچار به فرموده آن سیّد بزرگوار از جوار فیض آثار ایشان مهاجرت نمودند و از عیالات خود مفارقت کردند.

بعضی نیز نقل کرده اند: به عزم زیارت مرقد منوّره مطهر حضرت رضا(ع) از سرّ من رأی بیرون آمد و به بلاد خراسان متوجه گردید. چون به شهر ری وارد شد زمانی به جهت زیارت قبر مطهر حضرت حمزه بن موسی بن جعفر (ع) توقف فرمود، و امر آن بزرگوار مخفی بود، و کسی آن جناب را نمی شناخت تا آنکه دوستان و شیعیان در خفاء خدمتش رسیدند، و اطلاع از حالات حسنه اش پیدا کردند، و مسائل حلال و حرام خودشان را سؤال نمودند، و کمال تقرّب آن جناب را به امامین همامین(ع) یافتند و بر ارادت و خلوص ایشان افزود. پس نگذاردند آن جناب حرکت نماید. و اگر این قول اخیر را تصدیق نمائیم بعید نیست؛ از آنکه حضرت عبدالعظیم(ع) به زیارت لقاء حضرت رضا(ع) مشرف نشده بود و خواست اداء حق امام ثامن ضامن را نموده باشد.

سپس در روح و ریحان سیزدهم[۲۷] آیه ای درباره مهاجرت و روایاتی در همین مضمون نقل کرده و سپس هجرت حضرت عبدالعظیم و موت حضرت را در هجرت توضیح داده است. و آنگاه می فرماید: «بدان یکی از بندگان خاص خداوند سبحان که هجرت به سوی خدا و رسول (ص) فرمود و در راه مهاجرت وفات یافت و خداوند بر هجرت و رحلت وی اجر عظیم مرحمت نمود، حضرت عبدالعظیم(ع) است. پس آن بزرگوار تأسّی و اقتداء به انبیاء سابقین و ائمه دین(ع) نمود، چنانکه در باب هجرت گذشت.»

 

چرا زیارت عبدالعظیم حسنی با امام حسین (ع) برابری می کند؟

معادل شمردن زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) با امام حسین (ع) را ناظر به دو منظر می توان تلقی کرد:نخست اینکه این دستور در زمره دستوراتی تعبدی از سوی معصومین است که ما نمی توانیم پی به دلیل واقعی آن ببریم چرا که بسیاری از دستورات امامان ناشی ازآگاهی آنان نسبت به علوم غیبی و وقایع ماورائی است .بنابراین ما پس از اینکه پذیرفته ایم امامان معصوم ما ناسنجیده سخن نمی گویند و از خطا و اشتباه مصونندبه این نتیجه می رسیم که بدون شک این سخن هم بی دلیل نبوده است هرچند ما نتوانیم علت آن را کشف کنیم.

در ثانی شاید این سخن دارای ابعاد اجتماعی و سیاسی باشد. به طورکلی می توان این گونه معادل سازی ها را به دو دسته تقسیم نمود :الف- گاهی معصومین چنین ثوابی را برای زیارت شخصی بیان می کنند تا به مردم مقام و منزلت او را بفهمانند ،حتی درمورد برخی از افراد زنده در زمان حضور معصومین چنین تعبیراتی را مشاهده می کنیم که ناظر به همین مطلب است (نظیر جملات پیامبر اکرم(ص) در مورد سلمان و ابوذر) ب- گاهی هم این گونه تعبیرات را بیان می دارند چراکه در خود آن عمل مانند زیارت، منفعت و بهره و ثوابی نهفته است .مثال بارز این مطلب، تاکیدات فراوان ائمه معصومین درباره زیارت امام حسین علیه السلام است چراکه امام حسین(ع) شخصیتی شناخته شده است که مقام و منزلت او بر هیچ کسی پوشیده نیست و این فرمایشات به سبب فوائدی است که در زیارت آن حضرت نصیب مؤمنین می گردد.

منبع: حوزه نت

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: