۰

شمایل و سیمای پیامبر(ص)‏

مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعه‌ای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مى‏تواند رساله‌ای عملیه براى همه کسانى باشد که مى‏خواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی می‌آید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى‏ به چاپ رسانیده است.‏
کد خبر: ۲۷۳۳۷۵
۰۹:۳۲ - ۰۲ مهر ۱۴۰۱

«شیعه نیوز»: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعه‌ای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مى‏تواند رساله‌ای عملیه براى همه کسانى باشد که مى‏ خواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی می‌آید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى‏ به چاپ رسانیده است.‏

ترجمه: حسین استاد ولى

‏اشاره: مرحوم علامه طباطبایى برای استفاده عملى از روش و منش پیامبر اکرم (ص)، مجموعه‌ای از آداب و رفتار آن حضرت را در کتابى به نام «سنن النبى» گرد آورده که به نوعی مى‏تواند رساله‌ای عملیه براى همه کسانى باشد که مى‏خواهند از نحوه زندگی رسول خدا(ص) آگاه شوند و برنامه آن حضرت را دستورالعمل زندگى فردى و اجتماعى خویش قرار دهند. آنچه در پی می‌آید، بخشی از ترجمه آن کتاب به قلم آقای استادولی است که انتشارات پیام آزادى‏ به چاپ رسانیده است.‏

شمایل و سیمای پیامبر(ص)‏

۱ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله بسیار بزرگ و گرانقدر بود. در دیدگان عظیم و موقر مى‏نمود و در دلها عزیز و گرامى بود. چهره مبارکش مانند ماه شب چهارده مى‏تابید و درخشان و نورانى بود. رنگ چهره‏اش سفید مایل به سرخى بود. نه از لاغرى در دیده‏ها حقیر مى‏ نمود، و نه از فربهى انگشت‏نما بود. چهره‏اى سپید و نورانى، دیدگانى درشت و سیاه، ابروانى باریک و کمانى، جمجمه ‏اى بزرگ و قامتى معتدل و میانه داشت. پیشانى‌اش بلند، و بینى‏اش باریک و کشیده بود. در سفیدى چشمانش اندکى سرخى دیده مى‏شد. ابروانى پیوسته و گونه‏ هایى صاف و هموار داشت. مچ‏ هایش درشت و ساق دستش بلند بود. مفصل شانه ‏ها بزرگ و خود شانه‏ها پهن بود. کف دست و پایش کلفت و پر گوشت بود. دست و پایش کشیده، و ساقها و پاشنه‏ هایش کم گوشت بود. نه بلند و بى‏قواره، و نه کوتاه و زننده بود. چهره‏اش نه کم گوشت بود و نه پر گوشت و نه سپید زننده. کف دستهایش گشاده و مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. استخوان‌هاى قلم دست و پایش بلند بود.

موى سرش نه مجعّد و پیچیده بود و نه لَخت و افتاده. مژه‏هایش بلند و محاسن و شاربش پر پشت بود. موهاى سفید چندى که در سر و رویش پیدا شده بود، به واسطه خضاب، سبز به نظر مى‏رسید. دهانش فراخ و شیرین، میان بینى‏اش برآمده، دندان‌هایش سپید و از هم باز، و مویش آویخته بود. از میان سینه تا ناف، خطى باریک از مو داشت. تمام اندام‌هایش معتدل بود. شکمش با سینه برابر بود، سینه‏اش پهن و گردنش به سپیدى نقره بود.

هنگام رضا و شادى، چهره‏اش چون آینه‏اى رنگارنگ درخشان و جذاب بود. کشیده گام برمى‏داشت و آرام و باوقار راه مى‏رفت. در کارهاى خیر از همه پیشقدم بود. هنگام راه رفتن چنان گام مى‏زد که گویى از سراشیبى فرود مى‏آید. دندان‌هایش در حین تبسم، به سان دانه‏ هاى تگرگ نمایان مى‏شد و در هنگام خنده چون برق جهنده مى‏درخشید.

اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت. خوش برخورد و خوش مجلس بود. هنگامى که با مردم روبرو مى‏شد، پیشانی‌اش چون چراغى فروزان نظر آنان را جلب‏ مى‏کرد. دانه ‏هاى عرق مانند مروارید بر چهره‏اش مى‏ غلتید و بوى عرقش خوشبوتر از مشک بود. مُهر نبوت در میان شانه‏هایش نمایان بود.

۲ـ ابوهریره گوید: آن حضرت هنگامى که مى‏خواست به سوى جلو یا پشت سر خود بنگرد، با تمام بدن برمى‏گشت.

۳ـ ابن‌شهرآشوب گوید: ایشان دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى حضرت.

۴ـ از راهى نمى‏گذشت، مگر اینکه هر که از آنجا عبور مى‏کرد، از عطر عرق آن حضرت پى مى‏برد که ایشان از آنجا گذشته است.

۵ـ فرمود: ما گروه پیامبران دیده‏ هایمان مى‏خوابد؛ ولى دلمان نمى‏خوابد و از پشت سر مى‏بینیم؛ چنان که از پیش رو مى‏بینیم.‏

‏۶- نوفلى گوید: در نزد حضرت امام هادى علیه‌السلام از صدا و آهنگ خوش گفتگو کردم، فرمود: «امام سجاد علیه‌السلام قرآن تلاوت مى‏کرد و گاهى مردم از صداى زیباى او بیهوش مى‏شدند و اگر امام اندکى از صداى زیباى خود را ظاهر کند، مردم طاقت شنیدن آن صوت زیبا را ندارند.» گفتم: «آیا پیامبر با مردم نماز نمى ‏خواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمى ‏ساخت [پس چرا مردم بیهوش نمى‏شدند]؟» فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله به اندازه طاقت مردمى که پشت سرش بودند، صداى خود را آشکار مى‏ساخت.»

۷ـ امام حسن مجتبى علیه‌السلام فرمود: از دایى خود هند بن ابى هاله که از وصف‏کنندگان رسول خدا صلى الله علیه و آله بود، خواستم و دوست داشتم که مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند تا بدان درآویزم و به سهم خود از آن پیروى نمایم، گفت:‏

‏ـ در دل و دیده هر کس موقر و باعظمت مى‏نمود، روى نکویش چون ماه مى‏درخشید؛ از میان‌قامت، بلندتر و از درازقامت، کوتاهتر بود. سرى نسبتا بزرگ و موهایى نه پیچیده و نه لخت و افتاده داشت. اگر موى سرش ژولیده مى‏شد، فرق باز مى‏کرد و هر گاه آن را بلند مى‏نمود، از نرمۀ گوش تجاوز نمى‏کرد. چهره‏اى درخشان، پیشانى بلند، ابروانى بلند و کشیده و پر پشت و ناپیوسته داشت. میان ابروانش رگى بود که به هنگام خشم برجسته مى‏شد. هاله ‏اى از نور بر چهره‏اش پرتو افکنده بود؛ به طورى که اگر کسى دقت نمى‏کرد، مى‏ پنداشت که میان بینى‏اش برآمدگى دارد.‏

محاسنش کوتاه و پر پشت، گونه‏هایش صاف، میان دندان‌هایش باز و شیرین‌دهان بود. گردنش گویى گردن نگارینى است از نقره سپید و درخشان. اندام‌هایش متناسب بود. تنومند و عضله‏هایش محکم بود. سینه و شکمش برابر بود. چهارشانه و درشت استخوان بود. پهن سینه و سفیدپوست بود.

اندام‌هایش میانه و به اندازه بود، استخوان‌هاى دست و پایش کشیده، گودى کف پاها بیشتر از معمول و پاشنه‏هاى پایش صاف و نرم بود؛ به طورى که آب از آن مى ‏چکید. استوار قدم برمى‏داشت و آرام و با وقار راه مى‏رفت و گامهاى بلند برمى‏داشت. چنان راه مى‏رفت که گویى از سرازیرى فرود مى‏آید. دیدگانش را فرو مى‏افکند. به زمین بیش از آسمان نگاه مى‏کرد. به کسى خیره نمى‏شد، بلکه کوتاه نظر مى‏کرد. با هر کس روبرو مى‏شد، در سلام کردن بر او پیشى مى‏گرفت.‏

امام حسن مجتبى علیه‌السلام فرمود: «گفتم از سخن گفتنش برایم بگو.» گفت: «آن حضرت پیوسته اندوهگین و در تفکر بود. آسایش نداشت. پیوسته خموش بود و جز به هنگام نیاز سخن نمى‏گفت. لب به سخن مى‏گشود و آن را به نحوى بلیغ به پایان مى‏برد. سخنان کوتاه و جامع مى‏گفت و کم و زیاد در جملاتش نبود. خویى نرم‏ داشت: نه خشن بود، نه خوار و زیردست. هر نعمتى در نظرش بزرگ مى‏نمود، گرچه اندک باشد و هرگز نعمتى را مذمت نمى‏کرد؛ آرى، از هیچ طعامى بد نمى‏گفت و تعریف هم نمى‏کرد.

دنیا و ناملایماتش او را به خشم نمى‏آورد؛ ولى هنگامى که پاى حق در میان بود، از شدت خشم کسى او را نمى‏ شناخت و چیزى مانعش نبود تا آنکه حق را بازستاند. با تمام دست اشاره مى‏کرد [، نه با انگشت‏] و به هنگام تعجب، دست را پشت و رو مى ‏کرد. زمانى که سخن مى‏گفت، دستها را به هم مى‏چسباند و شست دست چپ را به کف دست راست مى‏زد. چون خشم مى‏گرفت، روى خود را برمى‏ گرداند و چشم را فرو مى‏خواباند. بیشتر خنده ‏اش تبسم بود و چون مى‏خندید، دندان‌هایش مانند دانه ‏هاى تگرگ نمایان مى‏شد.»

وضع داخلى منزل آن حضرت‏

امام حسین علیه‌السلام فرمود: «از پدرم از وضع داخلى منزل رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم»، فرمود:

ـ به منزل رفتنش به اختیار خود بود و چون به منزل مى‏رفت، اوقات خویش را سه قسمت مى‏کرد: قسمتى براى عبادت خداوند، قسمتى براى خانواده و قسمتى براى خود. اما قسمت خودش را باز میان خود و مردم قسمت مى‏کرد و پس از فراغت از کار خواص، به کارهاى عموم مى‏پرداخت و چیزى از آن وقت را براى‏ خود باقى نمى‏نهاد. ‏

و از جمله روش آن حضرت در مورد امت این بود که اهل فضل را به عنایت خود ویژه مى‏داشت، و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مى‏نهاد. برخى یک حاجت، برخى دو حاجت و برخى چندین حاجت داشتند و حضرت به رسیدگى آنها مى‏پرداخت و آنان را سر گرم اصلاح کار خودشان و مردم مى‏کرد؛ از کار و بارشان مى‏پرسید و آنچه را لازم بود، به آنان خبر مى‏داد و مى‏فرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند، و حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید؛ زیرا هر که حاجت کسانى را که دسترس به سلطان ندارند به گوش سلطان برساند، خداوند قدمهایش را در روز قیامت ثابت و استوار سازد.» در مجلس آن حضرت جز این‌گونه مطالب گفته نمى‏شد و از کسى، غیر آن را نمى‏پذیرفت. آنان براى درک فیض و طلب علم خدمت حضرتش شرفیاب مى‏شدند و بى‏آنکه چیزى فراگیرند، پراکنده نمى‏شدند و چون از آن مجلس بازمى‏گشتند، خود رهنمایانى بودند.

وضع خارج از منزل پیامبر(ص)

و از پدرم امیر مؤمنان علیه‌السلام از وضع رسول خدا صلى الله علیه وآله در خارج از منزل پرسیدم که: «چگونه رفتار مى‏کرد؟» فرمود:

ـ زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمى‏داشت. با مردم اُنس مى‏گرفت و آنان را از خود نمی‌رماند. بزرگ هر قومى را گرامى مى‏داشت و او را بر آنان مى‏گماشت. از مردم مى‏پرهیخت و خود را از آنان مى‏پایید، بدون آنکه از آنان روى گرداند یا با آنان بدخُلقى کند. از یاران خود سراغ مى‏گرفت و از مردم از آنچه در میان آنان مى‏گذشت، پرسش مى‏نمود. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مى‏کرد و هر کار زشتى را تقبیح مى‏کرد و خوار مى‏شمرد. در کارها میانه‌رو بود و افراط و تفریط نداشت. از مردم غافل نمى‏شد؛ مبادا آنان غفلت ورزند و به انحراف گرایند. درباره حق نه کوتاهى داشت و نه از آن تجاوز مى‏کرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند، و برترین آنان در نظر او کسانى بودند که نسبت به مسلمانان خیرخواه و دلسوزتر بودند، و بزرگترین آنان کسانى بودند که با برادران دینى خود بهتر همدردى و همکارى داشته باشند.

وضع مجلس آن حضرت‏

امام حسین علیه‌السلام فرمود: از پدرم از وضع مجلس پیامبر صلى‌الله علیه وآله پرسیدم، فرمود:

ـ آن حضرت در هیچ مجلسى نمى ‏نشست و برنمى‏ خاست، مگر به یاد خدا. در مجالس جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمى‏کرد و از این کار نیز نهى مى‏نمود. هر گاه به گروهى مى‏پیوست، هر جا که خالى بود، مى‏نشست و دیگران را نیز دستور مى‏داد که چنین کنند.

حق هر یک از اهل مجلس را ادا مى‏کرد و کسى از آنان نمى‏ پنداشت که دیگرى نزد آن حضرت از او گرامى‏ تر است. با هر کس مى‏ نشست، به قدرى صبر مى‏کرد تا خود آن شخص برخیزد و برود. هر کس از او حاجتى مى‏خواست، بازنمى‏ گشت مگر آنکه یا به حاجت خود رسیده بود یا به بیان خوشى از آن حضرت دلخوش گشته بود. خوى نیکش شامل همه بود؛ به حدى که مردم او را پدرى مهربان مى‏دانستند و همه در حق، نزد او برابر بودند. مجلس او مجلس حلم و حیا و صداقت و امانت بود. در آن آوازها بلند نمى‏شد و آبروى کسى نمى‏ریخت و اگر از کسى لغزشى سر مى‏زد، جاى دیگر بازگو نمى‏شد. اهل مجلس با یکدگر عادلانه رفتار مى‏کردند و بر اساس تقوا با هم رفاقت و دوستى مى ‏نمودند. با یکدگر فروتن بودند، مهتران را احترام مى‏کردند و با کهتران مهربان بودند و نیازمندان را بر خود مقدم‏ مى‏داشتند و از غریبان نگهدارى مى‏کردند.

روش پیامبر(ص) با همنشینان

گفتم: «روش پیامبر صلى الله علیه وآله با همنشینان چگونه بود؟» فرمود:

ـ همیشه خوشرو و خوش ‏خُلق و نرمخو بود. خشن و درشت‏خو و پرخنده و سبکسر و بدزبان و عیبجو و چاپلوس نبود. از آنچه به آن میل و رغبت نداشت، غفلت مى‏ورزید؛ طورى بود که آرزومندان از او نومید نمى ‏شدند. خود را از سه چیز به سختى دور مى‏داشت: جدال و کشمکش، پرحرفى و ذکر مطالب بى‏فایده. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز داشت: کسى را نکوهش و سرزنش نمى‏کرد، لغزش‌هاى کسى را جستجو نمى ‏نمود و عیب کسى را پى نمى‏گرفت.

سخن نمى‏گفت مگر در جایى که امید ثواب در آن مى‏داشت. هنگام سخن گفتن چنان اهل مجلس را جذب مى‏کرد که همه سر به زیر افکنده، گویى پرنده بر سرشان نشسته، آرام و بى‏حرکت مى‏ماندند و چون ساکت مى‏شد، آنان سخن مى‏گفتند و نزد آن حضرت بر سر سخنى نزاع نمى‏کردند. هر که سخن مى ‏گفت، همه ساکت به سخنانش گوش مى‏دادند تا سخنش پایان یابد و در محضر حضرتش به نوبت سخن مى ‏گفتند. از چیزى که اهل مجلس مى‏خندیدند، مى‏خندید و از آنچه آنان تعجب مى ‏کردند، تعجب مى‏کرد. بر بى‏ادبى غریبان در خواسته‏ها و گفتارشان صبر مى‏کرد تا جایى که اصحاب درصدد جلب اشخاص مزاحم برمى‏ آمدند.مى‏فرمود: «چون حاجتمندى را دیدید، کمکش کنید.» مدح و ثناى کسى را نمى‏پذیرفت مگر از کسى که بخواهد تشکر نماید. سخن کسى را نمى‏برید مگر آنکه از حد مى‏گذشت که در آن صورت با نهى او یا برخاستن، سخنش را قطع مى‏کرد.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: «سپس از سکوت رسول خدا صلى‌الله علیه وآله پرسیدم»، پدرم فرمود:

ـ سکوت آن حضرت بر چهار پایه استوار بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازه‏گیرى در این بود که همۀ مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه یکسان گوش دهد. و سکوتش در تفکر آن بود که در چیزهاى فناپذیر و فناناپذیر اندیشه مى‏کرد. و سکوتش در حلم آن بود که حلم و صبر را با هم داشت، به طورى که چیزى او را به خشم نمى‏آورد و از کوره به در نمى‏برد. و سکوتش در حذر در چهار مورد بود: به کارهاى نیک مى‏پرداخت تا دیگران نیز از او پیروى کنند؛ کارهاى زشت را ترک مى‏کرد تا دیگران نیز از آن بپرهیزند؛ کوشش خود را به کار مى‏برد تا براى اصلاح امت خود نظرى درست ارائه دهد؛ و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، اقدام مى‏نمود.

۸ ـ أنس بن مالک گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله چهره‏اى درخشان داشت و رنگش مانند مروارید سپید بود. هنگام راه رفتن اندکى به جلو متمایل مى‏شد. من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر تن آن حضرت خوشبوتر باشد و هیچ دیبا و ابریشمى را دست نکشیدم که از کف دست آن حضرت نرم‏تر باشد.

۹ـ کعب بن مالک گوید: هر گاه چیزى رسول خدا صلى الله علیه و آله را خوشحال مى‏کرد، چهره مبارکش چون قرص قمر روشن مى‏شد.‏

‏۱۰ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله از همه شیوا گفتارتر و شیرین سخن‏تر بود و با کوتاهترین و در عین حال پرمعنى‏ ترین جملات، سخن مى‏گفت و زیاد و کم در سخنانش نبود. قطعات گفتارش به یکدیگر پیوسته بود و سخن را به طورى شمرده ادا مى‏کرد که شنونده آن را به‌خوبى درمى‏یافت و به حافظه مى‏سپرد. جوهرۀ صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.

۱۱ـ فرمود: خداوند عقل را آفرید و به او گفت: «عقب برو»، عقب رفت. سپس فرمود: «پیش بیا»، پیش آمد. آنگاه فرمود: «مخلوقى را نیافریدم که نزد من محبوبتر از تو باشد.» پس نود و نه جزء از آن را به [من‏] محمد بخشید، و یک جزء دیگر را میان همه بندگان قسمت نمود.

۱۲ـ مى‏فرمود: من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شده ‏ام.

۱۳ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: «خداوند رسول خویش را به اخلاق نیک و پسندیده مخصوص گردانید. شما هم خود را بیازمایید؛ اگر آن اخلاق نیک در شما بود، خداى را سپاس بگویید و از او بخواهید تا آن را در شما بیفزاید.» سپس آنها را بدین ترتیب ده خصلت شمرد: «یقین، قناعت، صبر، شکر، بردبارى، خوش‏ خلقى، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»

۱۴ـ انس گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله شجاع‏ترین، نیکوترین و سخى ‏ترین مردم بود. شبى صداى هولناکى به گوش مردم مدینه رسید که همه وحشتزده به سویش شتافتند. در این میان دیدند رسول خدا صلى الله علیه وآله پیش از همه بیرون آمده، درحالى که سوار بر اسب شده و شمشیر بر گردن انداخته بود و به مردم مى‏ فرمود: مترسید، چیزى نیست!‏

‏ ۱۵ـ امام على علیه‌السلام فرمود: چون تنور جنگ گرم مى‏شد و دو لشکر به هم مى‏رسیدند، ما به رسول خدا صلى الله علیه وآله پناهنده مى‏شدیم و هیچ کس به دشمن نزدیکتر از آن حضرت نبود.

۱۶ـ ابوسعید خُدرى گوید: رسول خدا از دختران پرده ‏نشین باحیاتر بود و هر گاه چیزى را دوست نمى‏داشت، از قیافه آن حضرت درمى‏یافتیم.

۱۷ـ امام صادق علیه‌السلام به حفص بن غیاث فرمود: اى حفص، هر که صبر کند، اندکى صبر کرده و هر که بى ‏تابى کند، اندکى بى ‏تابى کرده است. سپس فرمود: در همه کارهایت صبر پیشه‏ ساز؛ زیرا خداى بزرگ محمد صلى الله علیه وآله را به پیامبرى برانگیخت و او را امر به صبر و مدارا نمود و فرمود: «بر آنچه مى‏گویند، صبر کن و به طورى شایسته از آنان دورى گزین، و مرا با تکذیب‏ کنندگان توانگر و مرفه واگذار»، و نیز فرمود: «بدى دیگران را با بهترین روش دور کن، تا آن که میان تو و او دشمنى است، گویى دوست گرم و صمیمى است. و از این خصلت برنخورند جز کسانى که صبر پیشه کنند و کسى که داراى بهره‏اى بزرگ [از اندیشه و خرد] است.» رسول خدا صلى الله علیه وآله هم صبر نمود تا او را به چیزهاى بزرگ متهم کردند. از این رو دلتنگ شد و خداوند این آیه را نازل نمود: «ما به‌خوبى مى‏دانیم که تو سینه‏ات از آنچه مى‏گویند، تنگ مى‏شود. پس به همراه ستایش پروردگارت تسبیح ‏گوى و از سجده‏ گزاران باش.» باز هم او را تکذیب کردند و متهم نمودند و حضرت غمگین شد و خداوند این آیه را فرستاد: «ما به‌خوبى مى‏دانیم که آنچه مى‏گویند، تو را غمگین مى‏کند. اما آنان تو را تکذیب نمى‏کنند، بلکه این ستمگران آیات خدا را تکذیب مى‏کنند. البته پیش از تو نیز پیامبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب‌شدن صبر کردند، و آزارها دیدند تا آنکه یارى ما به آنان رسید.»

پس پیامبر خود را به صبر ملزم ساخت، تا آنکه آنها پا را فراتر نهاده و نام خدا را بر زبان آورده، او را تکذیب نمودند. پیامبر فرمود: «در باره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم؛ ولى در باره بدگفتن به معبودم صبر ندارم.» آنگاه خداوند این آیه را نازل کرد: «ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید، پس [تو هم خسته مشو و] بر آنچه مى‏گویند، صبر کن.»

پیامبر صلى الله علیه وآله در همه احوال صبر کرد تا او را به امامان از عترتش مژده دادند و آنان به داشتن صبر معرفى گردیدند. خداوند فرمود: «از آنان پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند، چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.» اینجا بود که پیامبر فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به بدن.» خداوند هم از صبر او قدردانى کرد و این آیه را نازل فرمود: «کلمۀ نیکوى پروردگارت [و وعده‏ هاى نجات و پیروزى او] در بارۀ بنى‌اسرائیل انجام یافت به پاداش صبرى که کردند، و آنچه را فرعون و قومش مى‏ساختند و آنچه را برمى‏افراشتند، واژگون نمودیم.» پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: «این هم بشارت است و هم انتقام.» خداوند پاداش صبر آن حضرت را به او عنایت فرمود، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کرده است.

۱۸ـ پیامبر صلى‌الله علیه وآله فرمود که جبرئیل نزدش آمد و گفت: «یا رسول‌الله، خداوند مرا با هدیه ‏اى به سوى تو فرستاده که چنین هدیه ‏اى را پیش از شما به هیچ کس عطا نکرده است.» فرمود: «آن هدیه چیست؟»

گفت: «صبر، و نیکوتر از صبر.» فرمود: آن چیست؟

گفت: «رضا، و نیکوتر از آن.» فرمود: آن چیست؟

گفت: «زهد، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟

گفت: «اخلاص، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟

گفت: «یقین، و بهتر از آن.» فرمود: آن چیست؟

گفت: «نردبان آن توکل بر خداست.» گفتم: «توکل بر خدا چیست؟»

گفت: «دانستن آنکه مخلوق [بدون خواست خدا] نه زیانى تواند زد و نه سودى تواند رساند. نه مى‏تواند عطا کند و نه منع نماید. و نیز نومید بودن از مخلوق. هر گاه بنده چنین باشد، دیگر براى هیچ کس جز خدا عملى انجام نمى‏دهد و جز خدا به کسى امید نمى‏بندد و از کسى نمى‏ترسد و به هیچ کس جز خدا چشم طمع نمى‏دوزد؛ این است توکل.»‏

تفسیر صبر و قناعت

پیامبر صلى‌الله علیه وآله فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است که آدمى در سختى شکیبایى کند؛ همان گونه که در شادى شکیبایى مى‏کند، و در هنگام نیازمندى شکیبایى کند؛ چنان که در وقت بى ‏نیازى شکیبایى مى‏کند، و در بلا و گرفتارى شکیبایى کند؛ چنان که در عافیت و سلامت شکیبایى مى‏کند. بنا بر این از حال خود از بلایى که به او مى‏رسد، نزد کسى شکایت نکند.»‏

گفتم: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است که به آنچه از دنیا به او مى‏ رسد، قناعت ورزد؛ با چیز کم بسازد و بر عطاى اندک سپاس گزارد.» گفتم: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «کسى که از آقاى خود راضى است بر او خشم نمى‏گیرد، چه به نعمت‌هاى دنیا برسد چه نرسد. و هیچ گاه به عمل اندک خود راضى نمى‏گردد.»

زهد، اخلاص، یقین

گفتم: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «زاهد دوست مى‏دارد کسى را که خالقش را دوست مى‏دارد، و دشمن مى‏دارد کسى را که خالقش را دشمن مى‏دارد. از حلال دنیا احتیاط و دورى مى‏کند و به حرام آن اعتنا نمى‏نماید؛ زیرا حلال آن حساب دارد و حرامش عقاب. به همه مسلمانان مهر مى‏ورزد؛ چنان که به خود مهر مى‏ورزد. از سخن [بیهوده‏] خوددارى مى‏کند؛ چنان که از مردارى که بوى گندش بلند شده، دورى مى‏کند. از کالاى بى‏ارزش دنیا و زرق و برق آن دورى مى‏کند؛ چنان که از آتش دورى مى‏نماید که مبادا شعله‏اش او را فرا گیرد. آرزوى خود را کوتاه مى‏سازد و مرگ او پیش چشمش مجسم است.»

گفتم: «اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟» گفت: «بااخلاص کسى است که از مردم چیزى نخواهد تا خود بدان دست یابد، و هر گاه به دست آورد، بدان راضى مى‏شود، و اگر چیزى در دستش باقی ماند، در راه خدا مى‏بخشد. و چون از مردم درخواستى نکرد، به بندگى خود در برابر خداوند اقرار نموده، و اگر به چیزى دست یافت و بدان راضى شد، پس، از خداوند راضى شده و خداى بزرگ نیز از او راضى است. و اگر چیزى در راه خدا بخشید، در حد وثوق و اعتماد به خداى خود قرار دارد.»

گفتم: «تفسیر یقین چیست؟» گفت: «مؤمن چنان براى خدا کار مى‏کند که گویى خدا را مى‏بیند، و اگر او خدا را نمى‏بیند، خدا او را مى‏بیند و به طور یقین مى‏داند که آنچه به او رسیده، نمى‏توانست از او خطا برود، و آنچه از او خطا رفته نمى‏توانست به او برسد. اینها که گفته شد، شاخه‏هاى توکل و نردبان زهد است.»

بندۀ فروتن

۱۹ـ امام باقر علیه‌السلام مى‏فرمود: فرشته ‏اى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «خدایت سلام مى‏رساند و مى‏ فرماید: اگر بخواهى همه ریگ هاى مکه را برایت طلا سازم!» آن حضرت سر به سوى آسمان برداشت و گفت: «پروردگارا، مى‏ خواهم روزى سیر باشم و سپاس تو گویم، و روزى گرسنه باشم و از تو درخواست نمایم.»

۲۰ـ امام باقر علیه‌السلام مى‏فرمود: فرشته ‏اى نزد رسول خدا صلى الله علیه وآله آمد و گفت: «خداوند تو را مختار فرموده که بنده‏ اى فروتن و رسول باشى یا پادشاه و رسول!» ‏فرمود: «مى‏خواهم بنده ‏اى فروتن و رسول باشم.» آن فرشته درحالى که‏ کلیدهاى خزائن زمین را در دست داشت، گفت: «اگر پادشاهى را هم بپذیرى، از مقامى که نزد خدا دارى نخواهد کاست.»‏

‏۲۱ـ على علیه‌السلام در وصف پیامبر صلى الله علیه وآله و تأسى به آن حضرت فرمود: «پیامبر پاک و پاکیزه خود را سرمشق گیر… که از دنیا نیم‌لقمه ‏اى برگرفت و چشمى بدان ندوخت. از همه کس پهلویش از دنیا لاغرتر و شکمش از دنیا خالى‏تر بود. دنیا بر او عرضه شد؛ ولى نپذیرفت. و هر گاه دانست که خداوند چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا حقیر دانست، او نیز حقیر شمرد. و اگر خصلتى جز این در ما نبود که دوست مى‏داریم آنچه را خدا دشمن داشته، و بزرگ مى‏داریم چیزى را که خدا کوچک شمرده، همین در مخالفت و دشمنى ما با خدا و سرپیچى از فرمان او بس بود! ‏

همانا رسول خدا صلى‌الله علیه وآله بر روى زمین غذا مى‏خورد. چون بندگان مى ‏نشست. کفش خود را به دست خویش پینه مى‏زد و لباسش را وصله مى‏دوخت. بر خر بى ‏پالان سوار مى‏شد و دیگرى را هم در ردیف خود سوار مى‏کرد. و چون دید پرنده‏اى با نقش و نگار بر در اتاقش آویخته، به یکى از زنان خود فرمود: «این پرده را از نظرم دور دار که هر گاه به آن مى‏نگرم، به یاد دنیا و زرق و برقش مى‏افتم!» قلباً از دنیا روى گرداند و یاد آن را در درون خود کشت. او دوست داشت زینت‌هاى دنیا از نظرش پنهان باشد تا مبادا جامه‏اى زیبا و فاخر از آن برگیرد و آن را خانه همیشگى خود پندارد و امید اقامت در آن را در سر بپروراند. پس دنیا را به‌کلى از جان خود بیرون کرد و یاد آن را از دل راند و آن را از نظر پنهان داشت. آرى، هر که چیزى را دشمن دارد، نگاه به آن را نیز دشمن دارد و خوش ندارد نامى از آن در نزد او به میان آید.

۲۲ـ امــام صــادق علیه‌السلام فرمود: چیزى از دنیا براى رسول خدا صلى‌الله علیه وآله خوشتر از آن نبود که در دنیا گرسنه و ترسناک [از خدا و نگران از اوضاع‏] باشد.

۲۳ـ حضرت حسین بن على علیه‌السلام فرمود: «آن حضرت از ترس خدا چندان مى‏گریست که جاى نمازش تر مى‏شد، با آنکه گناهى نداشت.»

۲۴ـ روایت است که رسول خدا صلى الله علیه و آله چندان مى‏گریست که بیهوش مى‏گشت. عرض شد: «مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشوده است؟» فرمود: آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟

۲۵ـ ابوسعید خدرى گوید: چون آیه «اذکروا الله ذکرا کثیرا: خدا را فراوان یاد کنید» نازل شد، رسول خدا صلى‌الله علیه وآله آنقدر به ذکر خدا مشغول شد که کفار گفتند: «او جن‌زده و دیوانه گشته است!»

‏۲۶ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله روزى هفتاد بار به درگاه خدا توبه مى‏کرد.» راوى گوید: گفتم: «رسول خدا توبه مى‏کرد و هیچ گاه برنمى‏گشت؛ ولى ما توبه مى‏کنیم و باز به گناه برمى‏گردیم!» فرمود: «باید از خدا یاری خواست.»

۲۷ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله از هیچ مجلسىـ گرچه کوتاه ـ برنمى‏ خاست، مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار مى‏کرد.

باوفا و نرمخو

۲۸ـ امیر مؤمنان علیه‌السلام هر گاه به وصف رسول خدا صلى الله علیه و آله مى ‏پرداخت، مى ‏فرمود: «از همه مردم بخشنده ‏تر، دلیرتر، راستگوتر، باوفاتر، نرمخوتر و خوش معاشرت ‏تر بود. هر که در ابتدا او را مى‏ دید، هیبتش او را مى‏گرفت، و هر که با حضرتش معاشرت مى‏ نمود و شناخت پیدا مى‏کرد، به او علاقه مند مى‏گردید. من که پیش از او و بعد از او مانندش را ندیده ‏ام.»

۲۹ـ رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: به اخلاق نیک آراسته گردید که خداوند مرا به اخلاق نیک برانگیخته است. و از اخلاق‌هاى نیک آن است که آدمى گذشت کند از کسى که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسى که او را محروم ساخته، و بپیوندد با کسى که از او بریده، و عیادت کند از کسى که او را عیادت نمى ‏کند.

۳۰- امــیر مــؤمنان عــلیه‌السلام فرمود: از سوگندهاى رسول خدا صلى الله علیه وآله این بود که مى‏گفت: «لا، و استغفر الله: نه، و از خدا آمرزش مى‏خواهم.»۱‏

‏۳۱ـ عبدالله بن عمر گوید: رسول خدا صلى‌الله علیه وآله چنان بود که خشنودى و خشم از چهره‏اش شناخته مى‏شد. به هنگامى که خشنود مى ‏شد، چهره‏اش چون آینه مى‏درخشید؛ به حدى که مى‏توان گفت نقش دیوار در چهره‏اش مى‏افتاد. و چون خشم مى‏گرفت، رنگ مبارکش گرفته و تیره مى‏گشت.

۳۲ـ فرمود: «آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من شباهت دارید؟» گفتند: «چرا، اى رسول خدا.» فرمود: کسى که خلقش نیکوتر، و برخوردش با مردم ملایم‏تر، و با خویشانش نیکوکارتر باشد، و برادران دینی‌اش را بیش از همه دوست داشته، و بر حق صبورتر، و خشم خود را فروخورنده‏تر، و گذشتش از همه بهتر، و در حال خشنودى و خشم از همه باانصاف‏تر باشد.

۳۳ـ غزالى گوید: رسول خدا صلى‌الله علیه وآله هنگامى که خیلى خوشحال مى‏شد، محاسنش را زیاد دست مى‏کشید.

۳۴ـ و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله بخشنده‏ترین مردم بود، هرگز شبى نمى‏گذشت که درهم و دینارى نزد او بماند، و اگر چیزى زیاد مى‏آمد و تا شب کسى را نمى‏یافت که به او ببخشد، به خانه نمى‏رفت تا آن را به مستحقش برساند. از آنچه خداوند روزی‌اش کرده بود، بیش از آذوقه همان سال برنمى‏داشت، آن هم از میسورترین چیزى که مى‏یافت از خرما و جو، و بقیه را در راه خدا مصرف مى‏کرد. هر چه از او مى‏خواستند، عطا مى‏کرد؛ آنگاه سراغ آذوقه سال خود مى‏رفت و از آن هم ایثار مى‏نمود، و بسا پیش از تمام شدن سال اگر چیزى به دستش نمى‏رسید، خودش نیازمند آذوقه مى‏شد. حق را جارى مى‏کرد، گرچه براى او یا براى یارانش زیان داشته باشد. در میان دشمنان بدون نگهبان آمد و شد مى‏کرد. هرگز چیزى از امور دنیا او را به ترس و وحشت نمى‏افکند. با فقرا مى‏نشست و با تهیدستان هم‌غذا مى‏شد. ‏

اهل فضل را به خاطر اخلاقشان احترام مى‏کرد، و با نیکى کردن به اشخاص آبرومند، با آنان خو مى‏گرفت. با خویشانش پیوند و رفت و آمد داشت، بدون آنکه آنان را بر کسانى که از آنان برتر بودند، مقدم بدارد. به هیچ کس ستم نمى‏کرد، و پوزش عذرخواهان را مى‏پذیرفت. غلامان و کنیزانى داشت؛ ولى در خوراک و پوشاک بر آنان برترى نداشت. ساعتى از وقت او در غیر بندگى خدا و غیر کار لازمى که صلاح او در آن بود، نمى‏گذشت. گاه به باغ و بستان یاران خود سر مى‏زد. هیچ‌گاه مسکینى را به خاطر تهیدستى یا بیماری‌اش کوچک نمى‏شمرد، و از هیچ پادشاهى به خاطر ملک و سلطنتش نمى‏ترسید. فقیر و پادشاه را یکسان به سوى خدا دعوت مى‏فرمود.

۳۵- و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله از همه کس دیرتر به خشم مى‏آمد و زودتر خشنود مى‏شد. وى مهربانترین و خیرخواه‏ترین و سودمندترین کس براى مردم بود.

۳۶- و نیز گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه خوشحال و خشنود مى‏شد، خشنودی‌اش از همه کس نیکوتر بود. در پند و موعظه جدى بود. هنگام خشم ـ که جز براى خدا خشم نمى‏گرفت ـ چیزى تاب مقاومت در برابر خشم او را نداشت. آن حضرت در همه کارهایش این چنین جدى بود. چون مصیبتى به او مى‏رسید، کارش را به خداوند واگذار مى‏کرد و از حول و قوت خویش بیزارى مى‏جست و از خداوند راه چاره طلب مى‏کرد.

۳۷- رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: بدانید که هر عبادتى در آغاز افراطى دارد، سپس به فترت و سستى مى‏گراید. هر که افراط در عبادتش به سنت من بینجامد، راه را یافته است و هر که با سنت من مخالفت ورزد، گمراه گشته و عملش تباه خواهد شد. بدانید که من هم نماز مى‏خوانم و هم مى‏خوابم، هم روزه مى‏گیرم و هم افطار مى‏کنم، هم مى‏خندم و هم مى‏گریم. پس هر که از راه روشن و سنت من روى گرداند، از من نیست.

‏آداب معاشرت پیامبر(ص)‏

۳۸- امام صادق علیه‌السلام فرمود: « خوش خلقى مایه آسانى امور و شادى‏زاست …» سپس حدیثى نقل فرمود که مى‏رساند رسول خدا صلى‌الله علیه و آله خوش‌خلق بود.

۳۹- امیر مؤمنان علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى‌الله علیه وآله چنان بود که از نیکى‏هایش قدردانى نمى‏شد، در صورتى که نیکى‏هاى آن حضرت بر قرشى و بر عرب و عجم جارى بود. کیست که بیش از رسول خدا به این مردم نیکى کرده باشد؟ از نیکى‏هاى ما اهل بیت نیز قدردانى نمى‏شود، همچنین مؤمنان برگزیده نیز از نیکى‏هاشان قدردانى نمى‏گردد (بنا بر این نباید دلسرد شد و دست از نیکى به دیگران کشید).

۴۰- به روایت دیلمى، رسول خدا صلى الله علیه وآله لباس خود را وصله مى‏زد، کفش خود را مى‏دوخت، گوسفندان خود را مى‏دوشید، با بردگان غذا مى‏خورد، بر زمین مى‏نشست، بر درازگوش سوار مى‏شد و دیگرى را نیز ترک خود سوار مى‏کرد. حیا مانع نمى‏شد که شخصاً نیازمندی‌هاى خود را از بازار تهیه کند و خود به خانه برد. با ثروتمند و فقیر دست مى‏داد و دست خود را نمى‏کشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. با هر کس روبرو مى‏شد ـ از ثروتمند و فقیر و بزرگ و کوچک ـ سلام مى‏کرد.

چیزى را که به آن دعوت مى‏شد کوچک نمى‏شمرد، گرچه پست‏ترین نوع خرما بود. کم خرج، بلندطبع، خوش معاشرت و خوشرو بود. همیشه لبخند بر لب داشت؛ ولى بلند نمى‏خندید. و غمگین به نظر مى‏رسید؛ اما عبوس و دُژم نبود. فروتن بود؛ اما خود را کوچک نمى‏نمود. بخشنده بود؛ اما اسراف نمى‏ورزید، و نازکدل و مهربان با همه مسلمانان بود. هرگز از روى سیرى بادگلو نزد، و هرگز دست طمع به سوى کسى نگشود.

۴۱- به روایت طبرسى، رسول خدا صلى الله علیه و آله در آینه نگاه مى‏کرد و موى سر را صاف مى‏کرد و شانه مى‏زد، و بسا به آب نگاه مى‏کرد و موى سر را مرتب مى‏ساخت. نه تنها براى خانواده خود که براى یارانش نیز خود را مى‏آراست و مى‏فرمود: خداوند دوست دارد که بنده‏اش هنگامى که براى دیدن برادران از خانه بیرون مى‏رود، خود را آماده و آراسته نماید.

۴۲- فرمود: پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست برنمى‏دارم: روى زمین با بردگان غذا خوردن، بر خر پالان‌دار سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن، تا آنکه پس از من سنت شود.

۴۳- به روایت قطب راوندى، رسول خدا صلىالله علیه وآله بر کوچک و بزرگ سلام مى‏کرد.

۴۴- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله به زنان سلام مى‏کرد و آنان نیز پاسخ مى‏گفتند و امیر مؤمنان علیه‌السلام به زنان سلام مى‏کرد؛ ولى کراهت داشت که به زنان جوان سلام کند و مى‏فرمود: مى‏ترسم از آهنگ صداى آنان خوشم آید، آنگاه زیان این کار بیش از اجرى که در نظر دارم، بر من وارد شود.

۴۵- على علیه‌السلام فرمود: هرگز نشد که رسول خدا صلى الله علیه وآله با کسى دست دهد و زودتر از او دستش را بکشد، بلکه درنگ مى‏کرد تا او دستش را بیرون کشد. و هرگز کسى با آن حضرت در کارى یا سخنى مشارکت نکرد که حضرت زودتر از او دست از کار کشد، بلکه صبر مى‏کرد تا وى دست از کار بکشد. و نشد کسى با آن حضرت گفتگو را آغاز کند و حضرت پیش از او سکوت کند. و هرگز دیده نشد که نزد کسى پاى خود را دراز کند. و هرگز میان دو کار مخیر نشد، مگر اینکه دشوارترین آنها را اختیار مى‏فرمود. و در ستمى که به او مى‏شد، در صدد انتقام برنمى‏آمد، مگر آنکه محارم خدا هتک شود، که در این صورت به خاطر خدا خشم مى‏گرفت. و هرگز در حال تکیه‌دادن چیزى نخورد تا از دنیا رحلت فرمود.

و چیزى از آن جناب درخواست نشد که «نه» بگوید. و هرگز حاجتمندى را رد نکرد، جز آنکه یا حاجت او را برمى‏آورد، یا او را با سخنى نرم و دلنواز خرسند مى‏ساخت. نمازش در عین تمامیت، از نماز همه مردم سبکتر، و خطبه‏اش از همه کوتاهتر و از بیهوده‌گویى برکنار بود. و چون از راه مى‏رسید، از بوى خوشش شناخته مى‏شد. و چون با دیگران بر سر یک سفره مى‏نشست، اول کسى بود که شروع به غذا خوردن مى‏کرد و آخرین کسى بود که از غذا دست مى‏کشید، و هنگام غذا خوردن، از جلوی خود میل مى‏فرمود، و تنها هنگام خوردن رطب و خرما دست به سوى دیگر هم مى‏برد.

آشامیدنى را با سه نفس مى‏آشامید، و آب را مى‏مکید و یکباره سر نمى‏کشید. دست راستش به خوردن و آشامیدن و گرفتن و دادن اختصاص داشت و جز با دست راست چیزى نمى‏گرفت و نمى‏داد، و دست چپش براى سایر اعضاى بدنش بود. در همه کارها ـ چون لباس پوشیدن، کفش پوشیدن و از مرکب پیاده شدن ـ شروع با دست یا پاى راست را دوست داشت. چون کسى را صدا مى‏زد، سه بار تکرار مى‏کرد؛ ولى در سخن گفتن یک بار بیشتر نمى‏گفت. و اگر اذن دخول مى‏گرفت، سه بار تکرار مى‏فرمود. کلامش روشن بود و هر شنونده‏اى آن را مى‏فهمید. به هنگام سخن گفتن سفیدى دندانش برق مى‏زد. و اگر او را مى‏دیدى، مى‏گفتى دندان‌هاى پیش او فاصله دارد؛ ولى فاصله نداشت.نگاه‌کردنش کوتاه بود و به کسى خیره نمى‏شد. با کسى سخنى را که او خوش نمى‏داشت، نمى‏گفت. هنگام راه رفتن مانند کسى که از سراشیبى فرود مى‏آید، قدم برمى‏داشت. مى‏فرمود: «بهترین شما خوشخوترین شماست.» هیچ خوراکى را نکوهش یا ستایش نمى‏کرد. یاران آن حضرت در حضور او کشمکش و بگومگو نمى‏کردند. هر کس از او سخن مى‏گفت، مى‏گفت: هیچ کس را مانند آن جناب پیش از آن و بعد از آن ندیده و نخواهم دید.

۴۶- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله نگاهش را میان یارانش تقسیم مى‏کرد و به این و آن یکنواخت مى‏نگریست. آن حضرت در میان یاران هرگز پاى خود را دراز نکرد. و اگر مردى با ایشان دست مى‏داد، حضرت دست او را رها نمى‏کرد تا او دست خود را عقب بکشد، و چون مردم این نکته را فهمیدند، چون با آن حضرت دست مى‏دادند، فورا دست خود را از دست حضرتش بیرون مى‏کشیدند.

۴۷- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه با کسى مى‏نشست، از جا برنمى‏خاست تا همنشین او از جا برخیزد.

خوشرو

۴۸- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله به هنگام سخن گفتن لبخند مى‏زد.

۴۹- یونس شیبانى گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: «شما با یکدیگر چگونه شوخى مى‏کنید؟» گفتم: «خیلى کم! » فرمود: چرا شوخى نمى‏کنید؟! شوخى از خوشخویى است. و با شوخى مى‏توانى برادر دینى خود را شاد سازى. همانا رسول خدا صلى الله علیه وآله با مردم شوخى مى‏کرد و مى‏خواست بدین وسیله آنان را شاد سازد.

۵۰- امام صادق علیه‌السلام فرمود: مؤمنى نیست مگر آنکه از شوخى بهره‏اى دارد. رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز شوخى مى‏کرد؛ ولى جز سخن حق چیزى نمى‏گفت.

۵۱- معمر بن خلاد گوید: از حضرت رضا علیه‌السلام پرسیدم: «آدمى در میان گروهى قرار دارد، سخنى به میان مى‏آید که همه شوخى مى‏کنند و مى‏خندند، این چه صورت دارد؟» فرمود: مانعى نیست، اگر نباشد (و من یقین کردم منظور آن حضرت آن است که فحش و ناسزایى در میان نباشد). سپس فرمود: مردى از اعراب بادیه‏نشین نزد رسول خدا

صلىالله علیه وآله مى‏آمد و براى آن حضرت هدیه مى‏آورد و همان‌جا مى‏گفت: «پول هدیه مرا مرحمت کن!» و رسول خدا صلى‌الله علیه وآله از این سخن‏ مى‏خندید. و هر گاه غمگین مى‏شد، مى‏فرمود: اعرابى چه مى‏کند؟ کاش نزد ما مى‏آمد!

۵۲- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا

صلى‌الله علیه وآله بیشتر اوقات رو به قبله مى‏نشست.

۵۳- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله چنان بود که کودک را براى دعاى برکت یا نامگذارى حضورش مى‏آوردند و آن حضرت به احترام کسانش او را در دامن خود مى‏نشانید، و گاه مى‏شد که کودک در دامان حضرت ادرار مى‏کرد. برخى از کسانى که ناظر بودند، به روى کودک فریاد مى‏زدند، مى‏فرمود: «با تندى از ادرار کودک جلوگیرى نکنید، او را رها کنید تا کاملا ادرار کند.» آنگاه به دعا و نامگذارى وى مى‏پرداخت و کسان کودک نیز خوشحال مى‏شدند و آزردگى و ملالت خاطرى از این حادثه در حضرت نمى‏دیدند و چون از نزد ایشان بازمى‏گشتند، لباس خود را آب مى‏کشید.

۵۴- و نیز گوید: رسول خدا صلىالله علیه وآله هنگامى که سواره بود، نمى‏گذاشت کسى پیاده همراهش حرکت کند، یا او را با خود سوار مى‏کرد، و اگر وى نمى‏پذیرفت، حضرت مى‏فرمود: جلوتر برو و هر جا در نظر دارى، منتظر من بمان.

۵۵- هیچ‌گاه براى خود از کسى انتقام نگرفت، بلکه

آزاردهندگان را مى‏بخشید و از آنان گذشت مى‏فرمود.

۵۶- به روایت طبرسى: اگر یکى از یارانش را سه روز پیاپى نمى‏دید، از حال وى جویا مى‏شد: اگر در سفر بود برایش دعا مى‏کرد، اگر در شهر بود به دیدارش مى‏رفت، و اگر بیمار بود از او عیادت مى‏فرمود.

۵۷- انس گوید: نه سال خدمتگزارى پیامبر صلى الله علیه وآله کردم، هرگز یاد ندارم که در این مدت به من فرموده باشد: چرا فلان کار را نکردى؟ و هرگز در کارى بر من ایراد نگرفت.

۵۸- و گوید: هرگز نشد که آن حضرت در کارى که خوشایندش نبود، به من فرموده باشد: چرا چنین کردى؟! و هیچ گاه همسرانش مرا ملامت نکردند، جز آنکه مى‏فرمود: کارى به او نداشته باشید، تقدیر و سرنوشت چنین بوده است.

۵۹- و نیز گوید: آن حضرت براى احترام و به دست آوردن دل یاران خود، آنان را به کُنیه صدا مى‏زد و براى کسانى که کنیه نداشتند، کنیه قرار مى‏داد و مردم نیز او را به همان کنیه مى‏خواندند. همچنین براى زنان فرزنددار و بى‏فرزند و حتى بچه‏ها کنیه قرار مى‏داد و بدین وسیله دل آنان را به دست مى‏آورد.

۶۰- هر گاه کسى بر آن حضرت وارد مى‏شد، تشکچه‏اش را به او مى‏داد، و اگر شخص تازه‌وارد نمى‏خواست قبول کند، او را سوگند مى‏داد تا بپذیرد.

۶۱- در ماه مبارک رمضان مانند باد تند و سریع بود که چیزى در دستش قرار نمى‏گرفت و هر چه داشت، انفاق مى‏کرد.

۶۲- عجلان گوید: خدمت امام صادق علیه‌السلام بودم که سائلى آمد، امام برخاست و از سبدى که در آن خرما بود دست خود را پر کرد و به سائل داد. سائلى دیگر آمد، امام دوباره برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. سائل سومى آمد، باز برخاست و مشتى خرما برداشت و به او داد. بار چهارم سائل دیگر آمد، امام فرمود: خداوند روزى‏رسان ما و شماست! سپس فرمود: ‏

کسى از رسول خدا صلى الله علیه وآله چیزى از دنیا نمى‏خواست مگر اینکه عطا مى‏فرمود، تا آنکه زنى پسر خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: نزد حضرت برو و از او چیزى بخواه، اگر فرمود: فعلا چیزى نداریم، بگو: پیراهن خود را به من بده. امام فرمود: آن حضرت پیراهن خویش را درآورد و نزد پسر افکند (و به او عطا فرمود). آنگاه خداوند آن حضرت را به میانه‏روى ادب فرمود و این آیه را فرستاد: «دست خود را به گردنت مبند (بخل مورز) و نیز به طور کلى باز مکن (هرچه دارى مده) که در غیر این صورت ملول و دلتنگ خواهى نشست».

۶۳- امام باقر علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله از هدیه میل مى‏کرد و از صدقه میل نمى‏فرمود.

۶۴- موسى بن عمران بن بزیع گوید: به امام رضا علیه‌السلام عرض کردم: مردم روایت کنند که رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه از راهى مى‏رفت، در هنگام مراجعت از راهى دیگر بازمى‏گشت، آیا چنین است؟ فرمود: آرى، من هم بسیارى از اوقات چنین مى‏کنم، تو نیز چنین کن، و آگاه باش که این کار برایت روزى‏آورتر است.

۶۵- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله پس از طلوع آفتاب از خانه بیرون مى‏رفت.

۶۶- نیز فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه داخل منزلى (یا مجلسى) مى‏شد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مى‏نشست.

۶۷- نقل است که رسول خدا صلى‌الله علیه وآله خوش نمى‏داشت کسى پیش پاى وى برخیزد، و مردم نیز از این جهت پیش پاى حضرتش برنمى‏خاستند؛ ولى هنگامى که حضرت براى رفتن برمى‏خاست، آنان نیز با او برمى‏خاستند و تا در منزل بدرقه‏اش مى‏کردند.‏

‏۶۸- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هر گاه با کسى مى‏نشست، از جا بر مى‏خاست تا همنشین او از جا برخیزد.

۶۹- به روایت طبرسى: رسول خدا صلى الله علیه وآله به هنگام سخن گفتن لبخند مى‏زد.‏

‏۷۰- رسول خدا صلى الله علیه وآله هر نوع لباسى که دسترس داشت، مى‏پوشید و از لباس سبز خوشش مى‏آمد، و بیشتر لباس‌هایش سفید بود. گاهى تنها یک عبا به تن داشت. عباى کهنه وصله ‏دارى نیز داشت که آن را مى‏پوشید و مى‏فرمود: «من بنده‏ام و لباس بندگان مى‏پوشم.» دو جامه داشت مخصوص روزهاى جمعه، غیر از لباس‌هاى دیگرى که در غیر جمعه مى‏پوشید.

۷۱- چون لباس نو مى‏پوشید، لباس‌هاى کهنه را به فقیر مى‏داد و مى‏فرمود: «هیچ مسلمانى نیست که لباس کهنه خود را فقط براى رضاى خدا به فقیرى بپوشاند مگر آنکه در پناه و خیر خداوند خواهد بود تا زمانى که آن لباس بر تن فقیر است، خواه بخشندۀ لباس زنده باشد یا مرده.»

‏ ‏۷۲- سبویى از سفال داشت که با آب آن وضو مى‏گرفت و از آن مى‏نوشید، و مردم کودکان خردسال خود را مى‏فرستادند و آنان داخل منزل آن حضرت مى‏شدند، بدون آنکه کسى مانع آنها شود، آنگاه اگر در آن سبو آبى مى‏یافتند، مى‏آشامیدند و براى تبرک بر صورت و بدن خود مى ‏مالیدند.

۷۳- بستر رسول خدا صلى الله علیه وآله یک عبا بود و متکایش از پوست که با لیف خرما پر شده بود. گاهى روى حصیر مى‏خوابید بدون آنکه زیرانداز دیگرى زیر او باشد.

۷۴- امام باقر علیه‌السلام فرمود: هیچ گاه رسول خدا صلى‌الله علیه وآله از خواب بیدار نشد، مگر آنکه بر زمین مى ‏افتاد و در برابر خداوند سجده مى‏کرد.

۷۵- در وصیت رسول خدا صلى‌الله علیه وآله به على علیه‌السلام آمده است: در نماز و روزه و صدقه از سنت من پیروى کن … راجع به صدقه، به قدرى در آن کوشا باش که گمان کنى در صرف مال براى صدقه اسراف کرده‏اى.

۷۶- امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچ‌گاه سائلى را از خود نراند، اگر چیزى داشت به او مى‏داد و اگر نداشت، مى‏فرمود: خدا برساند!

۷۷- امام صادق علیه‌السلام ضمن حدیثى فرمود: ما اهل بیت آنچه در راه خدا داده‏ایم، پس نمى‏ گیریم.‏

پی‌نوشت:

۱- در عرب رسم است که هنگام سوگند کلمه «لا» مى‏گویند، سپس سوگند مى‏خورند؛ مانند: «لا و ربک». در اینجا مراد این است که آن حضرت پس از گفتن «لا» سوگند نمى‏خورد و به جاى آن استغفار مى‏کرد. (اقتباس از مرآت‌العقول علامه مجلسى).

برگرفته از کتاب سنن النبی علامه طباطبایی که در اطلاعات بازنشر شده است.

انتهای پیام

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: