۰

در تشویق و تنبیه فرزندان این کلمات را بکار نبریم

روانشناس تربیتی گفت: واژه‌های تحقیر، سرزنش، ملامت، تهدید، مقایسه، توهین و تنبیه‌های شخصی و بدنی از مخرب‌ترین واژه‌های تربیتی در تربیت فرزندان هستند.
کد خبر: ۲۴۸۷۹۴
۱۱:۵۳ - ۲۴ دی ۱۳۹۹

شیعه نیوز: درک شخصیت و خلق و خوی کودک یکی از اصلی‌ترین شیوه‌های تربیتی مناسب کودکان است که سبب شناسایی بهتر استعداد‌ها و تمایلات کودکان نیز می‌شود.

برخورد‌های تربیتی والدین شامل تشویق و تنبیه، در ساخت شخصیت حال و آینده فرزندان بسیار تعیین کننده و مهم است؛ به طوری که محبت والدین به فرزندان موجب ایجاد احساس آرامش کودکان و برقراری ارتباط بهتر کودک با والدین می‌شود و در مقابل، به کار بردن خشونت بدنی و کلامی باعث تخریب و تحقیر شخصیت کودکان خواهد شد.

هدف از تربیت کودکان، باید آموزش احترام گذاشتن متقابل به آن‌ها و آماده کردن آن‌ها برای پیروی از قوانین اجتماعی باشد تا در نتیجه ایجاد تعادل رفتاری توام با احترام متقابل، شخصیتی در کودکان شکل گیرد که برآیند و ماحصل آن موفقیت در شئون مختلف فردی و جمعی بوده و در ایجاد یک ارتباط و تعامل مطلوب با دیگران باشد.

برای آشنایی با روش‌های موثر در تربیت کودکان و صحیح‌ترین روش‌های تشویق و تنبیه فرزندان، با دکتر بهمن حوری زاد، روان شناس تربیتی، مشاور خانواده و استاد دانشگاه به گفتگو نشستیم. آنچه در ادامه از نظرتان می‌گذرد، مشروح این گفت‌وگوست.

آقای دکتر! به عنوان نخستین پرسش توضیح دهید که چطور در مواجهه با رفتار صحیح و همچنین ناصحیح کودکان و فرزندان آن‌ها را تشویق و تنبیه کنیم تا دچار پیامد‌های نامطلوب تربیتی نشویم؟

همه انسان‌ها دارای یک ویژگی مشترک هستند و آن نیز این است که همه ما نیاز به توجه، تایید و تشویق داریم.

*هرگز در تربیت کودکان از واژه‌های انضباطی استفاده نکنید

بنابراین، اولین کاری که پدر و مادران باید انجام دهند، این است که از واژه‌های انضباطی خودداری کنند؛ مانند «این کار را بکن، این کار را نکن!» و... این‌ها واژه‌هایی هستند که انضباطی بوده و واژه‌های مدیریتی و ریاستی هستند و و رابطه فرزند را در هر سنی که باشد با پدر و مادر تخریب می‌کند.

بهترین کار برای تشویق این است که از واژه‌های انضباطی، از سمومی که فضای عاطفی خانواده و رابطه کودک را با والدین مسموم می‌کند، استفاده نکنند.

واژه‌هایی مانند تحقیر، سرزنش، ملامت، تهدید، مقایسه، توهین و تنبیه‌های شخصی و بدنی از مخرب‌ترین واژه‌های تربیتی هستند؛ بنابراین فرزندان ما در خانواده، مدرسه و جامعه دو دسته رفتار دارند؛ یک دسته رفتار‌های مطلوب دارند که باید تایید و تشویق شوند؛ این تایید و تشویق می‌تواند لفظی، کلامی و لمسی باشد؛ مثلا فرزندمان را بغل کرده، می‌بوسیم و می‌گوییم «آفرین پسر خوبم! پسر با هوشم! آفرین غمخوار، یاری رسان و مفید برای پدر.

واژه‌های عاطفی را باید به جای واژه‌های انضباطی به کار ببریم و فضا را با واژه‌های عاطفی تلطیف کنیم. با نسبت دادن فرزندمان با صفت و ویژگی‌های مثبت آفرین؛ مانند «پسرمفید و یاری رسان پدر، آفرین دختر خوشگل مادر، دختر غمخوار مادر و...»

این واژه‌ها واژه‌هایی هستند که در آن‌ها فرامین تربیتی نهفته است. وقتی فرزندمان را مثلا دختر باهوش، خلاق، مفید، غمخوارم صدا می‌کنیم؛ باور کنید چه بخواهیم و چه نخواهیم این صفات و ویژگی‌ها در فرزندمان درونی می‌شود؛ بنابراین توصیه بنده به والدین این است که از واژگان انضباطی استفاده نکرده و تا می‌توانند از واژه‌های عاطفی استفاده کنند.

بهترین تشویق برای بنده، شما، همسر و فرزندان، توجه و توجه است

همه ما انسان‌ها نیازمند توجه هستیم. وقتی فرزندان ببینند مورد توجه قرار گرفتند؛ این مورد توجه قرار گرفتن نه اینکه مدام بچه‌ها را بغل کرده و ببوسیم و با این ویژگی‌ها و صفات اسم ببریم؛ بلکه وقتی فرزندم نقاشی کشیده، یا چیزی را خلق کرده، ما برای دست ساخته و حاصل فکر آن ارزش قائل شویم؛ آن را در بهترین نقطه خانه نصب کنیم؛ به جای خیلی چیز‌هایی که به در و دیوار خانه نصب می‌شود؛ در حالی که این چیز‌ها واقعا پیام اثر بخشی را منتقل نمی‌کنند؛ اما تصور کنید کار بنده و شما را در بهترین نقطه خانه یا کلاس نصب کنیم و توجه خود را نشان دهیم که تو (فرزندم) و کار تو برای بنده بالاترین ارزش را دارید.

بسیاری از خانواده‌ها فکر می‌کنند فقط باید محبت کنند و محبت کردن فقط قربون صدقه رفتن، نوازش کردن و عشق ورزیدن است؛ در حالی که این طور نیست.

این‌ها را ما حتی در جهات منفی آن استفاده می‌کنیم و کودکان نیز این‌ها را به عنوان امتیاز گیری و باج گیری استفاده می‌کنند؛ حتی زمانی که از فرزند ما یا بسیاری از کودکان رفتار‌های نامطلوبی سر می‌زند، باز هم والدین بی توجه به این رفتار نامطلوب، واکنش منفی و تنبیهی نشان نمی‌دهند؛ حتی خنثی؛ بلکه حتی متاسفانه در بسیاری از مواقع آن رفتار نامطلوب را تایید کرده و فکر می‌کنند دیگر فرزندمان بزرگ شده و نباید تنبیه شود.

در حالی که رفتار‌های نامطلوب فرزندان باید تنبیه شود؛ اما دو نوع تنبیه داریم؛ یکی تنبیه شخصی که در این نوع، شخصیت فرزند را تحقیر و سرزنش و در واقع ترور می‌کنند؛ طبیعتا این تنبیه باید ممنوع باشد.

مثلا وقتی فرزند من اتاقش را مرتب نمی‌کند؛ به او می‌گوییم شلخته! این کاملا یک واژه انضباطی است، اما وقتی به فرزندم بگویم «وقتی وسائلی را بر می‌داری سرجایش نمی‌گذاری؛ از تو می‌خواهم وقتی وسیله‌ای را برداشتی و استفاده کردی سر جایش بگذار» این یک واژه هدایتی و عاطفی است.

آن وقت فرزند من با این واژه‌های عاطفی به سمت رفتار درست هدایت می‌شود، اما ما متاسفانه وقتی می‌خواهیم تنبیه کنیم از واژه‌هایی مثل «تو لیاقت نداری!»، «شایستگی نداری!» «تنبلی!» و «کودن هستی!» استفاده می‌کنیم.

همچنین می‌گوییم «چقدر به تو بگویم!» «چقدر باید بزنمت!» این واژه‌های بسیار شوم و مخربی هستند که بسیاری از والدین متاسفانه از آن‌ها استفاده می‌کنند.

در حالی که اگر فرزند را آگاه کنیم؛ تنبیه یعنی آگاه کردن فرزند از رفتاری که از او سر می‌زند و متنبه شدن نسبت به عواقب و پیامد‌های این رفتار است.

این رفتار فرزندمان را تنبیه کنیم؛ مثلا فرزندمان با خواهر کوچکتر یا برادر بزرگترش بی احترامی کرده، اینجا باید چکار کنیم؟

در اینجا اگر هریک از فرزندان را قضاوت کنیم، آن‌ها قضاوت ما را به خوبی تفسیر نمی‌کنند؛ ممکن است بگویند پدر یا مادر نابرابری می‌کند و عدالت را رعایت نمی‌کند.

تبعیض قائل می‌شود؛ آنکه مقصر بود تازه تشویق هم شد و پدر یا مادر بغلش کرد! من که هیچ کاری نکرده و مقصر نبودم مورد بی توجهی، کم لطفی و حتی تنبیه قرار گرفتم.

بنابراین، توصیه بنده این است که رفتار‌های مطلوب را با واژه‌های عاطفی، با لمس کردن، تایید کردن، با مورد توجه قرار دادن و اعتماد کردن به فرزند و رفتار دوستانه ابراز کنیم.

بسیاری از والدین اظهار می‌کنند «من با فرزندم دوست هستم»؛ در حالی که بنده معتقدم این واژه بسیار غلط است.

فرزندم، فرزند من است و من پدر یا مادر او هستم؛ ما دوتا دو دوست نیستیم، اما باید اعلام کنیم رفتار‌های ما دوستانه است؛ یعنی رفتار توام با احترام، عشق، صمیمیت و اعتماد.

یقینا اگر همان پدر و مادر در روابط خودشان با دوستان و اقوام کوچکترین بی احترامی یا بی اعتمادی یا عدم محبت را داشته باشند، رابطه دوستی قطع می‌شود.

بنابراین، باید رابطه پدر و مادر چه با هم و چه با فرزند کاملا رابطه دوستانه باشد، اما نه اینکه بگوییم ما با هم دوست هستیم.

دوست یک واژه خاص است و فرزند نیز یک واژه متفاوتی است. فرزند، فرزند من است و دوست هم دوست من است.

*همه انسان‌ها نیازمند توجه هستند

بنده به شما نمی‌توانم بگویم من با فرزندم دوست هستم؛ بنابراین بهترین راه تشویق توجه کردن است. همه نیازمند توجه هستیم. یک باور غلطی متاسفانه بین همه ما وجود دارد و امیدوارم روزی این باور غلط جایش را به یک باور درست بدهد. بسیاری از ما معتقدیم محبت زیادی خوب نیست؛ در حالی که محبت زیادی عشق، صمیمیت و مهربانی بههمراه داشته و باعث غنی شدن رابطه می‌شود.

* اینکه می‌گویید محبت زیادی خوب است مربوط به محبت کردن نسبت فرزندان است یا ابراز محبت کردن به همه انسان‌ها را هم شامل می‌شود؟

باور عامه مردم این است که فکر می‌کنند محبت زیادی خوب نیست. این باور غلط است؛ چرا؟ آیا شما تا به حال شنیده باشید فردی از نزدیکان، دوستان یا اعضای جامعه به علت مثلا ویتامین بدنش زیاد شده فوت یا بیمار شده است؛ اما همه ما شنیدیم که هر انسانی از کمبود ویتامین سخت بیمار شده و حتی به مرگ منجر می‌شود.

بنده معتقدم هیچ وقت محبت زیادی باعث تخریب شدن و باعث آسیب رساندن به فرد یا رابطه نمی‌شود.

*آقای دکتر! در این میان پرسشی که مطرح است اینکه جنبه‌ها و ظرفیت یا فهم و شعور فرد مقابل هم خیلی شرط است. مثلا انسان به یک نفر محبت می‌کند، اما این فرد تشخیص نمی‌دهد و برایش مهم نیست؛ به عبارت بهتر انگار من وظیفه‌ام بوده و طلبکارانه نگاه میکند؛ اینجا تکلیف چیست؟

بله؛ واقعا در محبت کردن نباید حد و مرزی باشد؛ اما موضوعی که باعث ایجاد این باور غلط شده این است که من این موضوع را یاد نگرفته‌ام.

مثلا محبت زیادی به فرزندم می‌کنم و تا دلم می‌خواهد محبت و توجه و احترام می‌گذارم، اما نمی‌دانم اگر یک رفتار نامطلوبی از فرزندم سر زد، باید چکار کرده و فکر می‌کنم نباید او را تنبیه کنم.

*تنبیه به روش ترور شخصیت کودک، بسیار نادرست است

مثلا در سر سفره یا میز غذا دو کودک سر کم یا زیاد بودن غذا دعوا می‌کنند. اگر در همین جا والدین در کنار همان محبت‌های زیادی که عرض کردم فرزندشان را تنبیه نکنند چه می‌شود؛ تنبیه یعنی چه؟ یعنی آگاه کردن؛ یعنی فرزندانم اصلا این رفتار شما را دوست نداشتم؛ دفعه دیگر از شما می‌خواهم این رفتار نامناسب را دیگر تکرار نکنید؛ آن هم با تاکید بگوییم؛ بنابراین محبت عامل پیش برنده و تنبیه هم به معنای آگاهی دهنده و متنبه کردن به عنوان پیش برنده است. اما تنبیه به معنای بدنی و نیز تنبیه که ما از جنس شخصی شخصیت فرد را ترور می‌کنیم به طور طبیعی غلط و نادرست است؛ بنابراین آنچه باعث شده این باور غلط به وجود آید و بگوییم محبت زیادی خوب نیست؛ به خاطر این است که در کنارش آن تنبیه و آگاه سازی وجود ندارد.

برای فهم بهتر موضوع؛ فرزند من هزار رفتار درست و مطلوب دارد و من او را تشویق می‌کنم، اما مثلا ۱۰ رفتار نامطلوب از او سرزده؛ برای نمونه به موقع تکلیفش را انجام نداده، از گوشی موبایل زیاد استفاده می‌کند، با خواهر یا برادر کوچکترش رابطه خوبی ندارد؛ خب در اینجا آیا من نباید او را تنبیه کنم؛ باید گفت «بنده باید در اینجا او را تنبیه کنم.»

تنبیه یعنی محروم کردن از آنچه فرزندم دوست دارد و به معنای اینکه رفتار او را مورد تنبیه قرار دادن است نه شخصیت خود فرد را.

برای مثال از پسرم رفتار نامناسبی سرزده؛ حالا باید پسرم را صدا بزنم و بگویم «آفرین امیر علی؛ پسر خوبم! می‌دانی که بابا دوست دارد و عاشق توست، اما این رفتار تو را دوست ندارد؛ این کاری که انجام دادی یا این رفتاری که از تو سرزد؛ مثلا با مادرت به تندی برخورد کردی را اصلا دوست نداشتم.»

دفعه دیگر تکرار نشود؛ یعنی با یک جمله تاکیدی بیان کنیم؛ به عنوان یک توقع و نه خواهش کردن یا تمنا و قربان صدقه رفتن.

وقتی از فرزندم یک رفتار نامناسب سر می‌زند؛ ابتدا صدایش کرده و می‌گویم «تو را خیلی دوست دارم؛ قربان قد و بالایت بروم، اما این رفتاری که داشتی؛ مثلا به تو گفته بودم تکالیفت را انجام بده، اما ندادی را اصلا دوست ندارم؛ دفعه دیگر نبینم که تکالیفت را انجام نداده باشی!

این تنبیه بسیار پیش برنده است؛ در حالی که تنبیه شخصی که شخصیت کودک در آن ترور می‌شود به مراتب مخرب شخصیت بوده و شخصیت فرد را نابود می‌کند و موجب ایجاد یک طرحواره‌های روانی در کودک می‌شود که در بزرگسالی کودک را دچار آسیب در رفتار، عملکرد و مناسبات با دیگران خواهد کرد.

آقای دکتر! یک پرسش در ذهن بسیاری مطرح است و آن این است که اگر کودکی خطایی را مرتکب می‌شود و آسیب و خطای فاحشی است؛ مثلا فرزندم در منزل اقوام چیزی را شکست؛ حالا مواجه شدن با کودک در چنین شرایطی باید چگونه باشد؟ تفاوت اینکه صلابت داشته باشیم و نقطه ضعفی در مواجهه با واکنش فرزندم مثلا گریه کردن او نشان ندهیم، چیست؟

والدین باید یک اصل مهم در روابط با فرزندان خود را رعایت کنند و آن هم اصل عدم چرخش «نه» به «آری» و به عکس «آری» به «نه» است.

بسیاری از روابط دچار شکاف می‌شود، آن هم زمانی که فرزندان بفهمند که برای مثال «بابا الان در برابر درخواستم می‌گوید نه، اما اگر کمی قهر کنیم و پا به زمین بکوبم و گریه کنم بابا می‌گوید اشکالی ندارد و تسلیم خواسته‌ام می‌شود.»

*مخالفت با درخواست کودکان را محکم بیان کنیم

بنابراین، یکی از اصولی که تحت عنوان صلابت و اقتدار، نه قدرت فرماندهی و مدیریتی بلکه یک مدیریت دلی که از دل بر نشیند این است که در واقع من مخالفتم با خواسته فرزندم را محکم بیان کنم؛ برای نمونه در زمانی که فرزندم می‌گوید «فلان چیزی را برای من بخر!»؛ پدر با توجه به علم و اطلاعی که دارد و توافقی که با همسرش داشته و جزو استراتژی‌های تربیتی خانواده است به فرزندش می‌گوید «نه»، آن را نمی‌خرم.» حالا مثلا خاله، پدر یا مادر بزرگ می‌گویند چقدر سختگیری! چرا آن چیز را برایش نمی‌خری؟!

در این شرایط و زمان پدر نرمش به خرج دهد و بگوید: «اشکالی ندارد! برای او می‌خرم.»

در اینجا دیگر اقتدار، صلابت و مدیریت عاطفی کارکردی ندارد و فرزند می‌داند که مثلا اگر بابا بگوید نه، اگر دست به دامن پدر بزرگ یا خاله شوم، نه تبدیل به بله خواهد شد.

برعکس، اگر به فرزندم قول دادم که اگر فلان کار را بکنی، بابا آن خواسته ات را انجام می‌دهد را نقض کنم، طبیعی است فضا، فضای بی اعتمادی شده و رابطه دچار تخریب جدی می‌شود.

این‌ها همان آثار تخریبی دارد که تنبیه بدنی برای کودک دارد؛ حتی تنبیه انضباطی و کلامی این آسیب را به همراه دارد و شاید همه ما از انواع تنبیه‌ها و یا رفتار‌های تنبیهی مخرب رنج برده و می‌بریم.

*آقای دکتر! اکنون این موضوع مطرح است که برخی می‌گویند تا هفت سالگی کودک نباید سختگیری کرد؛ تکلیف چیست؛ یعنی تا ۷ سالگی کودک هرکاری خواست بکند و باید از خطا‌های کودک چشم پوشی کنیم؟

البته هیچ وقت از خطا‌ها نباید چشم پوشی کنیم، اما باید اجازه خطا کردن را بدهیم. فرزند حق دارد اشتباه کند، اما حق ندارد دوباره آن اشتباه را تکرار کند و این با چشم پوشی کردن خیلی تفاوت دارد.

اجازه خطا کردن به کودکان بدهیم

بنده می‌پذیرم که فرزندم تا چند بار زمین نخورد، راه رفتن را یاد نمی‌گیرد، اما آیا می‌توانیم انتظار داشته باشیم پدر و مادر هیچ کاری نکنند تا فرزند خودش خود به خود تربیت شود؟ بنده به عنوان یک متخصص این موضوع را قبول ندارم.

تربیت یک فعالیت عمدی بوده و مستلزم برنامه و هدف است. حتی در آموزه‌های دینی خود داریم که تربیت از زمان انعقاد نطفه شروع می‌شود و این اتفاق تا زمانی که انسان به خاک سپرده می‌شود نیازمند یک برنامه ریزی دقیق، عالمانه و آگاهانه‌ای است که نیازمند دخالت است؛ بر خلاف حیوان که خود بزرگ می‌شود و شکار می‌کند، انسان موجودی است که با ناتوانی و گریه به دنیا می‌آید و پدر و مادر با یک برنامه پرورشی، آموزشی، مدون، رسمی و کارشناسانه اقدام به تربیت فرزند می‌کنند.

البته با این کار را بکن یا نکن، یک درجه آزادی و اختیار عمل را به فرزند می‌دهند؛ مثلا اگر به پارکی رفتیم و به فرزندمان گفتیم «بیا نقاشی بکشیم.» وقتی فرزند می‌بیند مداد ندارد، اجازه دارد از زغال و چوب برای نقاشی استفاده کند؟

برای فهم بهترموضوع؛ مثلا مادر به دخترش می‌گوید: «بیا در دامن طبیعت نقاشی بکشیم و دخترش می‌گوید اینجا که مداد و آبرنگ ندارم. مادر می‌گوید «بله، می‌دانم، اما ببین اینجا چیزی پیدا می‌کنی تا با آن نقاشی بکشیم؟»

مادر از این راه فرزند خود را حساس می‌کند که ببیند زمین، سنگ، خاک و... در طبیعت وجود دارد و می‌تواند با آن یک نقاشی خلق کند. حالا به نظر شما کدام بهتر است؟

بنابراین، تربیت یک برنامه کاملا هدایت شده، منضبط، آگاهانه و رسمی است؛ در حالی که اگر فرزند را به حال خودش بگذاریم و بگوییم او خودش یاد می‌گیرد معلوم نیست چه چیزی یاد خواهد گرفت.

در اینجا یک سؤال از شما دارم. به نظر شما در تربیت فرزند و برنامه تشویقی آیا بهتر است از نظر هوش مالی را پرورش دهیم یا به ثروتمند شدنش کمک کنیم؟

پاسخ این است که از نظر هوش مالی او را پرورش دهیم تا اگر می‌خواهد ثروتی ایجاد شود خود فرزند آن ثروت را به وجود آورد و در نهایت برای رسیدن به آن ثروت در افزایش و باز آفرینی خود تلاش کند.

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که آیا می‌توانیم بگوییم هوش یک استعداد ذاتی است و نیاز نیست آن را پرورش دهیم؟ بنده می‌گویم خیر؛ چرا که هوش مالی، تربیتی، کلامی، موسیقی، ارتباطی درون فردی و طبیعت گردی انواع هوش هستند که خداوند به عنوان یک ودیعه و استعداد همگانی در همه افراد گذاشته است؛ فقط باید تربیت این هوش‌ها را از قوه به فعل در آورد.

یعنی اگر تربیت و برنامه تربیتی نداشته باشیم این استعداد‌ها هیچ وقت بلفعل نمی‌شوند. تربیت دقیقا مانند کاشتن یک بذر است؛ بذری را در دل زمین می‌کاریم و آبش می‌دهیم؛ آرام آرام می‌بینیم جوانه می‌زند تا زمانی که منجر به تولید میوه شود.

* آقای دکتر! با توجه به توضیحاتی که بیان کردید، در تربیت فرزندمان چه کلماتی را باید بگوییم و چه کلماتی را نباید بگوییم؟

آن کلمات و عباراتی که نباید بگوییم شامل؛ «تو نمی‌فهمی»، «تو اصلا هوش نداری»، «خلاقیت نداری»، «بی ادبی»، «اصلا نمی‌فهمی من چی می‌گویم»؛ همچنین واژه‌های «دست نزن»، «این کار را نکن»، «آن کار بکن» و... همه واژه‌های انضباطی هستند که باید مطمئنا آن‌ها را به فرزندان نگوییم.

در مقابل چه کلماتی را باید بگوییم؟ باید واژگانی عاطفی مانند «مهربانی» و «توجه» را بکار بریم. البته توجه فقط کلامی نیست؛ برای توضیح واضح‌تر این موضوع مثلا اگر فرزندم نقاشی کرد، آن در بهترین نقطه اتاق نگه دارم و مهمان که آمد بگویم: «این نقاشی کار دختر یا پسرم است.»

بالاترین نوع توجه و تشویق همین است؛ بنابراین باید واژه‌های عاطفی بکار ببریم؛ مثلا به جای اینکه بگوییم «فرزند بی ادب»، بگوییم «فرزند من احترام پدرش را رعایت نکرد»؛ معنای آن این است که باید احترام گذاشتن به پدرش را رعایت کند.

یا به فرزندی که شلخته است نگوییم «شلخته»؛ بلکه بگوییم «فرزند من وسیله‌ای را که بر می‌دارد سر جایش نمی‌گذارد.» اگر فرزندم تنبل است، به او نگوییم «تنبل؛ بلکه بگوییم فرزند من یک کم کند و با تاخیر کارهایش را انجام می‌دهد.»

اگر فرزندم در واقع یک مطلب ریاضی را خوب یاد نمی‌گیرد، به او نگوییم «خنگ» است، بلکه بگوییم «اگر یک کمی تلاش کرده و تمرکزش را بالا ببرد، حتما به شکل عالی یاد می‌گیرد.» بنابراین می‌توانیم جدولی تهیه کنیم که به فرزندمان چه بگوییم و چه نگوییم.

خلاصه کلام اینکه؛ در تربیت نباید واژه‌های انضباطی بکار ببریم، بلکه باید تا دلمان می‌خواهد واژه‌های عاطفی بکار ببریم. یادمان باشد و این باور را اصلاح کنیم که فرزند و حتی خودمان هیچ وقت از توجه و محبت زیاد آسیب نمی‌بیند؛ مگر روش تربیتی ما روش نادرست و غلطی باشد.

منبع: FARS NEWS
ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: