۰

نخستین هجرت در اسلام کدام است؟

نخستین هجرت در تاریخ اسلام، هجرت به «حبشه» است که در سال پنجم بعثت به خاطر فشاری که بر مسلمین صورت گرفت و برای دفاع از اسلام، به دستور خدا و پیامبرش عده­ای از مسلمانان موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند.
کد خبر: ۲۴۴۱۸۴
۱۱:۱۸ - ۲۹ آبان ۱۳۹۹

به گزارش «شیعه نیوز»، نخستین هجرت در تاریخ اسلام، هجرت به «حبشه» است که در سال پنجم بعثت به خاطر فشاری که بر مسلمین صورت گرفت و برای دفاع از اسلام، به دستور خدا و پیامبرش عده­ای از مسلمانان موطن و سرزمین اصلی خویش را رها کردند و به سرزمینی دیگر رفتند.

مهاجرت اول
هنگامی که تعداد مسلمانان مکه زیاد شد و ایمانشان آشکار گردید، باعث شد که فشار مشرکین به آنها زیاد شود و مورد آزار و اذیت قریش قرار گیرند تا از دین خود دست بردارند. مشرکان از هیچ شکنجه و اذیتی فروگذار نبودند؛ برخی را می‌زدند، گروهی را با گرسنگی می­آزردند، جمعی را هنگام داغ شدن ریگ­های مکه برهنه کرده و آنها را روی ریگ‌ها می­خواباندند، تا مسلمانان از دین خود دست بردارند. در این میان برخی هم استقامت می­ورزیدند و هر گونه آزاری را بر خود هموار کرده؛ ولی دست از دین خود بر نمی­داشتند./۱/ چون رسول­خدا دید که یاران او سخت گرفتار و در شکنجه­اند، به فرمان الهی به آنها فرمود که به کشور حبشه هجرت کنند؛/۲/ زیرا حبشه فرمانروایی دارد که در قلمرو او بر کسی ظلم نمی­شود./۳/
کسانی که برای نخستین بار آماده این سفر شدند، ده نفر بودند و به روایتی دیگر دوازده مرد و چهار زن بودند و به روایتی دیگر یازده مرد و چهار زن بودند./۴/ در مورد نحوه­ی مهاجرتشان هم روایات مختلفی است؛ به روایت "محمدبن اسحاق" نحوه­ی مهاجرت این چند نفر به صورت انفرادی بود؛ در حالی که روایات دیگر نحوه­ی مهاجرت اول را به صورت جمعی می­داند/۵/ و این چند نفر نخستین قافله­ی مهاجرت به حبشه بودند و "عثمان بن مظعون"/۶/ امیر بر آنها بود. "ابن سعد" روایت می­کند که آنان کاملاً پوشیده و پنهان هجرت کردند. برخی از ایشان پیاده و برخی سواره آمده بودند و خداوند هم توفیق مهاجرت را نصیب ایشان کرد که همان ساعت، دو کشتی بازرگانی رسید و ایشان را به نصف دینار به حبشه برد. قریش به تعقیب ایشان پرداختند؛ ولی به هیچ یک از ایشان دست نیافتند. زمان مهاجرت آنها در دومین سال آشکار نمودن دعوت علنی بود./۷/
علت بازگشت از مهاجرت اول
مسلمانان به مدت دو ماه شعبان و رمضان در آن دیار ماندند و در شوال سال پنجم بعثت برگشتند. در مورد علت بازگشت مهاجرین، "ابن اثیر" و "واقدی" قائلند که مهاجران پس از شنیدن خبر مسلمان شدن اهل مکه بر اثر داستان "غرانیق" بازگشتند(اگرچه داستان غرانیق بی­پایه و اساس است)؛ اما "ابن هشام" علت بازگشت مهاجرین را بدین صورت بیان می­کند: مهاجرین از مکه به حبشه هجرت کرده بودند و تحت حمایت پادشاه حبشه در کمال آسایش و امنیت به سر می‌بردند، تا این که به آنها خبر رسید که مشرکین مکه تمامی مسلمان شده­اند، این شایعه دروغ موجب شد که جمعی از مهاجرین پیش از آن که درستی این خبر را تحقیق کنند، بار سفر را ببندند و به سوی شهر و دیار اصلی خود مراجعت کنند./۸/

مهاجرت دوم
زمانی که مهاجرین اول که در حبشه بودند، بر اثر شایعه­ی دروغ مسلمان شدن مشرکین، به مکه بازگشتند. به نزدیکی شهر که رسیدند، متوجه شدند که این خبر شایعه­ی دروغی بیش نبوده و مشرکین مکه مسلمان نشده­اند. از این‌رو جمعی از آنها ناچار شدند، مخفیانه وارد شهر شوند و جمعی به بزرگان قریش پناهده شدند./۹/ با این حال هنگامی که وارد مکه شدند، تنها عده­ای از آنها بعدها توانستند با پیامبر(ص) به مدینه هجرت کنند و در زمره­ی مهاجرین به مدینه باشند؛ چرا که آنان در حبس مکیان بودند، به طوری که در جنگ بدر و غیره نتوانستند حاضر شوند و برخی از آنها در مکه مانده و تا هنگام مرگ در آن شهر بودند و نتوانستند به مدینه هجرت کنند./۱۰/ با این اوصاف اهل مکه دوباره بر مسلمانان سخت گرفتند، به گونه­ای که پیامبر(ص) به ایشان اجازه فرمود که برای بار دوم مهاجرت کنند. بنابراین مهاجرت دوم هم مثل مهاجرت اول نتیجه آزار و شکنجه­ای بود که از سوی قریش بر مسلمانان وارد شده بود که البته از مرحله­ی اول شدیدتر بود./۱۱/ روشن است که پس از این که هجرت­کنندگان اول به مکه بازگشتند، مهاجرت دوم صورت گرفت. در تعداد مهاجرین مرحله دوم نیز اختلاف است؛ برخی آنها را هشتاد و سه نفر مرد و یازده زن قریشی و هفت بانوی غیرقریشی می­دانند./۱۲/ برخی منابع تعدادشان را هفتاد مرد به جز زنانشان ذکر می­کنند./۱۳/

سفیران قریش در حبشه
مهاجرین مکه در حبشه منزل کردند و دور از شکنجه مشرکین و صدمات و آزارشان در محلی امن روزگار به سر می­بردند./۱۴/ مشرکین که دیدند مسلمانان از چنگالشان فرار کرده و در حبشه به خوشی و آسایش به سر می­برند، بر آنان حسادت کردند. از طرف دیگر از نفوذ مسلمانان در حبشه وحشت کردند؛ زیرا خاک حبشه برای مسلمانان به صورت یک پایگاه محکم درآمده بود و ترس بیشتر آنها از این لحاظ بود که مبادا هواداران اسلام نفوذی در دربار "نجاشی" پیدا کنند و تمایلات باطنی او را به اسلام جلب نمایند و در نتیجه با یک سپاهی نیرومند حکومت بت­پرستی را از شبه جزیره برافکنند. بدین ترتیب برای بازگرداندن آنها به مکه و آزار ایشان انجمنی تشکیل داده و قرار شد، دو نفر از افراد سخنور و زیرک قریش را انتخاب کرده و به دربار نجاشی بفرستند تا او مهاجرین را از حبشه اخراج کرده و به مکه بازگرداند، برای این منظور "عبدالله‌ بن ابن­ربیعه" و "عمرو‌ بن عاص"/۱۵/ را انتخاب کرده و با هدایای بسیار برای نجاشی و درباریان او، به حبشه روانه کردند. هدایایی که برای نجاشی برده بودند، تقدیم نمودند، همچنین به هیئت وزیران هدایایی تقدیم نمودند. آنها در ملاقات با هیأت وزیران گفتند: گروهی کم­خردان از میان ما دین ملت خود را ترک کرده­اند و در عین حال دین نجاشی را هم نپذیرفته­اند و یک دین ساختگی که ما و شما آن را نمی­شناسیم برای خود انتخاب کرده­اند؛ اعیان و اشراف قوم آنها ما را نزد شما فرستاده­اند که آنها را برگردانیم./۱۶/ آنها از یاران پادشاه خواستند که بدون این که شاه آنها را ملاقات یا با آنها گفت و گو کند، برگردانند؛ اما آنها نزد نجاشی حاضر شدند و مقصود خود را بیان نمودند، یاران پادشاه رأی دادند که مسلمین را تسیلم آنها کنند. پادشاه غضب کرد و گفت: «به خدا سوگند من هرگز مردمی را که به من پناه آورده و در کشور من زیست کرده و مرا بر دیگران برتر دانسته­اند، تسیلم نمی­کنم؛ مگر بعد از بحث و تحقیق که اگر آن دو نماینده راست گفته باشند، آنها را تسلیم کنم و اگر خلاف آنها باشد، من آنها را پناه می­دهم و در جوار و پناهندگی آنان نیکی می‌کنم.»/۱۷/

سخنان جعفر بن ابیطالب
نجاشی دستور داد تا مهاجران در مجلس حاضر شوند. او رو به مهاجران کرد و گفت: «این چه دینی است که به سبب آن شما از قوم خود جدا شده­اید و در عین حال دین مرا هم نپذیرفته و دین هیچ یک از ما را نیز قبول نکرده­اید؟ "جعفر" گفت: «ای پادشاه، ما مردمی گمراه بودیم که بت‌ها را پرستش می­کردیم و مردار می‌خوردیم، مرتکب کارهای زشت می­شدیم، صله رحم نمی­کردیم و همسایه را آزار می­دادیم... تا آن که خداوند متعال برای ما پیغمبری فرستاد و ما نسب او را خوب می­شناسیم و او را راستگو و امین می­دانیم، او ما را به عبادت خدای یگانه دعوت کرد که هیج چیز را با خدا شریک نکنیم و پرستش بت‌ها را ترک گوییم. او به ما امر کرده که راست بگوییم و امانت­داری کنیم، همسایه و پناهنده را نیک بداریم و از کارهای زشت و خون‌ریزی بپرهیزیم، از ارتکاب کارهای بد و زورگویی و خوردن مال یتیم دوری کنیم. او ما را به نماز امر کرد ... /سپس ادامه داد/ سپس ما به او ایمان آوردیم و ایشان را تصدیق کردیم. آن چه را که بر ما حرام کرده، حرام دانستیم. و آن چه را حلال شمرده پذیرفتیم.
قوم ما به همین خاطر بر ما ستم نموده و مانع دین‌داری ما شدند و به کشور شما آمدیم و شما را از دیگران برتر و بهتر دانستیم و امیدوار هستیم که نزد تو ستم بر ما روا نباشد.»/۱۸/
نجاشی گفت: آیا از آن چه پیغمبرت، بر شما آورده چیزی به خاطر داری؟ جعفر گفت: آری، نجاشی گفت : بخوان! جعفر شروع به خواندن قسمتی از آغاز سوره­ی «کهیعص» کرد، " ام سلمه " می‌گوید: نجاشی از شنیدن آیات قرآن چنان گریست که قطرات اشک ریش انبوه و صورتش را فرا گرفت...»/۱۹/ پس از چند روز عمرو بن عاص به نزد نجاشی آمد و گفت: «اعلی حضرتا، این بیخبران درباره "عیسی" سخن عجیبی می­گویند، شما کسی را به نزد ایشان بفرستید و سخن ایشان را درباره حضرت عیسی جویا شوید! فرستاده نجاشی به نزد مهاجرین آمد. چون مهاجرین به نزد نجاشی آمدند، رو به ایشان کرده و گفت: شما درباره عیسی بن مریم چه میگویید؟ جعفر بن ابی‌طالب گفت: «...ما معتقدیم که حضرت عیسی بنده و پیامبر(ص) و روح خدا و کلمه­ی الهی است که به مریم بتول داده شده است.»/۲۰/ نجاشی دست خود را به طرف چوبی که روی زمین بود دراز کرده آن را برداشت و گفت: «به خدا سخنی که تو درباره عیسی گفتی با حقیقت فاصله ندارد.» پس به مهاجرین گفت:«شما با خیالی آسوده به هر جای حبشه که می­خواهید بروید و بدانید که در امان ما هستید.»/۲۱/

بازگشت مهاجرین
مهاجرین در حبشه بودند، تا این که رسول­خدا(ص) "عمرو بن امیه صخری" را درباره­ی بازگشت با نامه­ای به سوی نجاشی فرستاد و نجاشی پس از رسیدن نامه­ی حضرت جمعی از آنها را در دو کشتی جای داده و به وطن خویش فرستاد. مهاجرین پس از فتح خیبر به مدینه رسیدند و چون چشم رسول­خدا(ص) به جعفر بن ابی‌طالب افتاد، او را در بر گرفت و میان دیدگانش را بوسیده و فرمود: «نمی­دانم از فتح خیبر یا از ورود جعفر شاد باشم.»/۲۲/
در سال ششم هجری پیامبر نامه ای براى اصحم نجاشی ملک حبشه نوشت و او را به آئیین پاک خود دعوت نمود. محتواى نامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پادشاه حبشه چنین بود:
به نام خداوند بخشایشگر مهربان از محمد رسول خدا به نجاشى بزرگ حبشه، درود بر هر کسى که از هدایت پیروى کند من براى تو نخست خداوندى را ستایش مى کنم که خدایى جز او نیست، پادشاه پاک و منزه و امان دهنده و نگهبان و گواهى مى دهم که عیسى بن مریم روح و کلمه خداست که آن را به مریم باکره پاک دامن القاء فرموده است، مریم از روح و نفخه الهى به او باردار شد همچنان که خداوند آدم را به قدرت خویش آفرید.
و سپس تو را به سوى خداوند یکتا که شریکى ندارد و به فرمانبرى او فرامى خوانم و از تو دعوت مى کنم که از من پیروى کنى و به آنچه به من وحى شده است، یقین پیدا کنى که من رسول خدایم و تو و سپاهیانت را به خداى عزوجل فرامى خوانم، همانا تبلیغ و خیرخواهى کردم. اندرزم را بپذیر. درود بر هر کس که هدایت را پیروى کند. محمد رسول الله
نجاشی نامه پیامبر را بوسید و بر سر و چشم گذاشت و به نشانه تواضع از تخت پایین آمد و به یگانگى خدا و رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله شهادت داد./۲۳/
مستوفی گوید: به سال هشتم نجاشی پادشاه حبشه درگذشت. پیغمبر صلی الله علیه و آله در مدینه برو نماز غایب کرد و حق تعالی حجاب از پیش برداشت تا صحابه در مدینه او را در حبشه خفته دیدند./۲۴/
--------------------------------------------
/۱/ . ابن هشام، السیره النبویه، ترجمه سیدهاشم رسولی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۴۸، جا، ص۱۹۶.
/۲/ . همان، ج۱، ص۱۹۹؛ احمدبن ابی یعقوب /ابن واضع/ تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آتی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۷۱، چاپ ششم، ص۳۸۵.
/۳/ . محمدبن اسحق، السیر و المعاری، تحقیق دکتر سهیل زکار، قم، دارالفکر دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۳۶۸.
/۴/ . ابن هشام، پیشین، ج۱، صص۱۹۹ـ۲۰۰؛ احمد بن ابی یعقوب /ابن واضح/، پیشین، ج۱، صص۸۶ـ۳۸۵ و محمدبن سعد /کاب واقدی/، طبقات الکبیر، ترجمه دکتر دامغانی، محمود مهدوی، تهران انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴، ج۱، صص۱۹۰ـ۱۹۱.
/۵/ . ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، تهران، نشر مرکز، ۱۳۸۳، چاپ سوم، ص۱۵ و ابن سعد، پیشین، صص۹۱ـ۱۹۰.
/۶/ . السیره النبویه، ج۱، صص۱۹۹ـ۲۰۰.
/۷/ . ابن سعد، پشین، ج۱، صص۹۱ـ ۱۹۰؛ همان، ج۱، ص۱۹۰، بلادزی، انساب الاشراف، تحقیق محمود الفرس العظم، دمشق، مؤسسه علمیه ثقانیه، ۱۹۹۷، چاپ اول، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن اثیر، عزالدین علی؛ تاریخ کامل، به اهتمام دکتر سادات ناصری، ناشر مؤسسه مطبوعاتی علمی، ج۱، ص۸۳.
/۸/ . ابن هشام، پشین، ص۲۳۲.
/۹/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، صص۸۳ـ۸۴؛ بلاذری، پیشین، ج۱، ص۱۹۱.
/۱۰/ . ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۲۳۲.
/۱۱/ . ابن اسحاق، پیشین، ص۲۱۳.
/۱۲/ . ابن سعد، پیشین، ج۱، ص۱۹۳.
/۱۳/ . یعقوبی، پیشین، ج۱، صص۸۶ـ۳۸۵.
/۱۴/ . ابن هشام، سیره رسول الله، ص۱۵۱.
/۱۵/ . ابن اثیر این دو نفر نماینده را عمروبن عاص و عبدالله بن ابی امیه ذکر می‌کند. ابن اثیر، پیشین، ج۱، ص۸۷.
/۱۶/ . همان، ج۱، ص۸۷.
/۱۷/ . ابن هشام، السیره النبویه، صص۲۰۵ـ۲۰۶.
/۱۸/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، صص۸۸ـ۸۹، ر.ک به ابن هشام، السیره النبویه، صص۲۰۷ـ۲۰۸.
/۱۹/ . ابن هشام، پیشین، ص۲۰۹، محمد بن اسحاق، پیشین، ص۲۱۵.
/۲۰/ . ابن اثیر، پیشین، ج۱، ص۸۹، ابن هشام، السیره النبویه، ج۱، ص۲۱۰.
/۲۱/ . ابن هشام، پیشین، ج۱، ص۲۱۰.
/۲۲/ . همان، ج۲، صص۲۴۳ـ ۲۴۴.
/۲۳/ . باستان شناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن ، عبدالکریم بى آزار شیرازى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، تهران، ۱۳۸۰، ص ۴۷۴.
/۲۴/ . لغت نامه دهخدا ذیل واژه حبشه به نقل از تاریخ گزیده.

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: