۰

روایتی از امام علی( علیه السلام ) وجود دارد که بر اساس آن، «حق» معیار شناخت افراد بوده و افراد نمی‌توانند معیار شناخت «حق» باشند. نظرتان در باره این حدیث چیست؟

روایتی که در معیار شناخت حق در پرسش مطرح شده است، سخنی است که در منابع حدیثی معتبر از امام علی( علیه السلام ) - با تعابیر متفاوت و به مناسبت‌های مختلف - نقل شده است. آنچه در این روایات آمده با توجه به آیات قرآن، دیگر روایات معتبر و حکم عقل، موضوعی پذیرفتنی است و نیازی به بررسی سندی ندارد.
کد خبر: ۲۱۱۷۸۳
۱۳:۱۰ - ۱۷ دی ۱۳۹۸

شیعه نیوز:
پرسش
امام علی( علیه السلام ) فرمودند: «إِنَّ الحَقَّ لا یعرَفُ بِالرِّجَالِ؛ اِعرِفِ الحَقَّ، تَعرِف أهلَهُ»؛ حق با شخصیت‌‌ها شناخته نمی‌‌شود؛ حق را بشناس تا اهل آن‌را بشناسی. آیا این حدیث از نظر سندی معتبر است؟
پاسخ اجمالی
روایتی که در معیار شناخت حق در پرسش مطرح شده است، سخنی است که در منابع حدیثی معتبر از امام علی( علیه السلام ) - با تعابیر متفاوت و به مناسبت‌های مختلف - نقل شده است. آنچه در این روایات آمده با توجه به آیات قرآن، دیگر روایات معتبر و حکم عقل، موضوعی پذیرفتنی است و نیازی به بررسی سندی ندارد. این‌که شخصیت‌ها را نمی‌توان معیار شناخت حق قرار داد؛ دلیلش آن است که انسان‌های غیر معصوم هر آن و هر لحظه ممکن است دچار دگرگونی شده و در اثر حوادث روزگار از مسیر حق و حقیقت منحرف گردند؛ لذا آنچه که در این مسئله اصل بوده، خود حق است که افراد را باید با آن محک زد.
«می‌گویند شخصی به نام «حارث بن حوت» - با توجه به فضای حاکم بر جامعه‌ی آن‌روز و قرار گرفتن مجاهدانی از صدر اسلام در برابر امیر مؤمنان - خدمت علی( علیه السلام ) آمد و گفت: گمان می‌کنی که من اصحاب جمل(طلحه و زبیر و عائشه و پیروانشان) را گمراه می‌‏دانم؟! امام فرمود: حارث! تو کوتاه‌‏بینانه نگریستى، نه عمیق و زیرکانه و سرگردان ماندى. تو حق را نشناخته‌‏اى تا بدانى اهل حق چه کسانی هستند، و باطل را نشناختى تا پیروش را بشناسى! حارث بعد از شنیدن این سخنان گفت: پس من مانند سعید بن مالک و عبد اللّه پسر عمر بی‌طرف خواهم ماند! امام فرمود: آن دو نه حق را یارى کردند و نه باطل را خوار ساختند(یعنی هیچ تأثیر اجتماعی مثبت و منفی نداشتند)».[1]
روشن است از آن‌جا که «حارث» حق را نشناخته بود در دو راهی حق بودن امام علی( علیه السلام ) و اصحاب جمل دچار سرگردانی شد و به حضرتشان عرضه داشت که نمی‌توانم بپذیرم که برپا کنندگان جنگ جمل با آن جایگاه‌هایی که در تاریخ اسلام داشته‌اند، دچار گمراهی شوند! این‌جا است که امام( علیه السلام ) در پاسخ فرمود که تو فردی سطحی‌نگر هستی و شعاع اندیشه و تحلیل تو بسیار محدود است؛ و به همین دلیل دچار حیرت شده‌ای! این سرگردانی تو از آن‌جا ناشی می‌شود که گمان کردی مگر ممکن است شخصیت‌هایی؛ مانند طلحه، زبیر و... که از مجاهدان صدر اسلام بودند و در کنار پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم ) شمشیر زدند، دچار انحراف شده و در خط باطل حرکت کنند؟! تو معیار درست و صحیحی را در شناخت حق انتخاب نکردی؛ و تلاش نکردی که ابتدا حق را بشناسی و بعد بنگری که اکنون چه افرادی در مسیر حق‌اند و چه افرادی در مسیر باطل، بلکه تنها به گذشته افراد نگریستی!
با توجه به چنین تصوری از حق که به نادرست در میان اقشاری از اجتماع رواج داشت، امام علی( علیه السلام ) در گزارشی دیگر می‌فرماید:
دین خدا به شخصیّت و موقعیّت افراد شناخته نمی‌‏شود، بلکه باید به دنبال نشانی از حق بود تا بتوان درک درستی از دین داشت. حق را بشناس، اهلش را نیز خواهى شناخت. اى حارث(همدانی)، حق بهترین گفتار است، و کسى که از آن فاش سخن گوید مجاهد در راه خدا است، و من به حق با تو سخن می‌گویم، به من گوش فرا ده، و سپس آن‌ را به افرادی که رأیى محکم و عقلى پسندیده دارند بازگو کن.[2]
آنچه علی( علیه السلام ) در صدد بیان آن بوده، این است که نباید انسان‌ها را حتی با بهترین سوابق، معیار شناخت حق قرار داد؛ چرا که معیار حق دین خدا است و شناخت حق و حقیقت نیاز به اندیشه و تفکر دارد؛ لذا شخصیت‌ها و اندیشه‌هایشان را باید با معیار و ملاک حق و حقیقت محک زد و سنجید؛ بنابر این هیچ شخصیت، اندیشه، جمعیت و جامعه‌ای مساوی با حق، و یا معیار و ملاک حق نیستند.
حتی فراتر از این، عبودیت و بندگی خدای متعال نیز از آن جهت بر بندگان لازم است که او حق است، و حقانیت خود را از طریق آیات و نشانه‌های روشن خود بر انسان‌ها ثابت کرده است. آن‌جا که می‌فرماید: «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی‏ أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق‏»؛[3] زود باشد که آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان دهیم تا برایشان آشکار شود که او حق است.
و یا می‌فرماید: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتَى وَأَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»؛[4] [آرى،] این بدان سبب است که خدا خود حق است و آنچه به جاى او مى‌‏خوانند آن باطل است، و این خدا است که والا و بزرگ است.
بر این اساس هر آنچه با خداوند ارتباط دارد به اندازه‌‌ای که از خشنودی خداوند برخوردار است، حقّ است و به اندازه دوری و بی‌گانگی از خدا و تهی بودن از خوشنودی خدا باطل است. پس آنچه ریشه‌‌اش خدایی باشد، حقّ است و آنچه ریشه‌‌ای غیر خدایی داشته باشد، باطل است.
اما اگر مشاهده می‌شود که پیامبران و امامان( علیه السلام ) ملاک تشخیص حق قرار گرفته‌اند؛ از آن‌رو است که آنها از طرف پروردگار به عنوان تجسم عینی حق معرفی شده‌اند؛ لذا است که پیامبر اسلام می‌فرماید: «... عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ لَا یَفْتَرِقَانِ حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض ...»؛‏[5] على با حق است و حق با او است، از هم جدا نشوند تا سر حوض بر من در آیند.
[1]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 521، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق. «وَ قِیلَ إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ [ع‏] فَقَالَ [لَهُ‏] أَ تَرَانِی أَظُنُّ [أَنَ‏] أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَى ضَلَالَةٍ...».
[2]. شیخ صدوق، امالی، ص 3- 5، بیروت، اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق. (إِنَّ دِینَ اللَّهِ لَا یُعْرَفُ بِالرِّجَالِ ...) این حدیث را امام علی( علیه السلام ) خطاب به «حارث همدانی» فرمود. «اصبغ بن نباته» می‌گوید: حارث با تنى چند از شیعیان، خدمت امام( علیه السلام ) رسیدند، و من نیز در میانشان بودم.
حارث در اثر بیمارى و کهولت سن در راه رفتن دچار سستى و پاهایش روى زمین کشیده می‌شد وى نزد امام منزلتى بس بزرگ داشت، حضرت فرمود: چگونه‌ای؟ عرض کرد: روزگار مرا در هم شکسته و درگیرى شیعیان مرا محزون ساخته است. امام پرسید: در چه چیز خصومت می‌کنند؟ عرض می‌کرد: در باره مقام شما به اختلاف افتاده‌‏اند؛ یکى در حق شما افراط و غلوّ می‌کند، دیگرى راه میانه‌روى در پیش گرفته و سومى در شک و تردید است، و نمی‌داند باید اقدام کند و یا خوددارى نماید!
[3] فصلت، 53.
[4]. حجّ، 62.
[5]. امالی، ص 89.

T

ارسال نظرات
نظرات حاوی عبارات توهین آمیز منتشر نخواهد شد
نام:
ایمیل:
* نظر: